وقتي قلكم و دلم هر 2 باهم مي‌شكنند .آرزوهايم را با ترازوي شكسته‌ام وزن مي‌كنم

 وقتي قلكم و دلم هر 2 باهم مي‌شكنند .آرزوهايم را با ترازوي شكسته‌ام وزن مي‌كنم.3مهر-92
چرا به جای معلول گرایی کردن ریشه یابی نمی گردد و  توضیح داده نمی شود اینگونه  کودکان چرا یتیم و بی سرپرست شده اند؟ یا چرا گفته نمی شود ریشه فقر در جامعه چیست؟ چه تعداد کودکان یتیم  در کشور وجود دارد کهسر پدران شان بالای دار رفته یا بدلیل بیکاری و اعتیاد مردند؟ یا اینکه چند میلیون کودکان کار خیابانی وجود دارد که بدلیل فقر خانوادگی وگرانی لوازم التحصیل و نام نویسی  مدارس مجبور به ترک تحصیل شده و میز درس کلاس مدارس را ترک نموده ومحروم از  نعمت  سوادخواندن ونوشتن شده اند؟ بهرحرحال گزارش ضمیمه شده ننگ  بزرگ وفراموش ناشدنی  برای خمینی شیاد بنیانگذار رژیم بربرمنش عوامفریب  دین فروش است . همچنین  شرم 35 ساله برای جانشین وی می باشد .زیرا در شرایطی که گزارش شده 600 میلیارد درآمد فروش نفت در 8 ساله احمدی نژاد ازکشور خارج شد .یا یک قلم مبلغ 3 هزار میلیارد تومان اختلاس بانکی  در کشور رخ می دهد . ولی چنین کودکانی هم در کشور هستند که ترازوي كوچكي دارند که  مقابل شان روي زمين خودنمايي مي‌كند، چسب‌هايي هم دور آن پيچيده شده كه  ناشی از  شكستگي  اش  است ولی  همين ترازوي شكسته آرزوهاي كودكي را بر آورده مي‌كند كه دلي بزرگ اما آرزوهايي كوچك و دست نيافتني دارد. در ادامه گزارش  افزوده شده نگاه معصوم پسر بچه‌اي كه كنار پياده رو به ديوار تكيه داده و زانوهاي كوچكش را در آغوش گرفته به مردم زل مي‌زند و منتظر است تا كسي به او نزديك شود، برق شادي در چشمانش هويدا مي‌شود.لكنت زبان دارد، بريده بريده حرف مي‌زند، جثه كوچكش نشان مي‌دهد سن زيادي ندارد تقريبا 9 يا 10 سال؛ در كنار مغازه‌هايي بساط كرده كه همه اغذيه فروشي هستند و مردم با شور و شادي داخل آنها شده و پس از خوردن و آشاميدن بيرون مي‌آيند و سهم پسر بچه از تنها نگاه‌هايي است كه با ترحم به او مي‌نگرند.... ناگفته نماند در زمان جنگ هم  دانش آموزان به جبهه های جنگ اعزام وکشته و سپس قلک هایش شکسته و پول های شان گرفته می شد . اکنون قلک ودل شان شکسته می شود . ننگ ابدی برچنین رژیم غارتگر ضد بشری بادکه پس از 35 سال چنین کارنامه ی ننگینی دارد؟
اشك‌هاي معصومانه كودكان يتيم و بد سرپرست بايد تبديل شود به خنده‌اي كه ما با كمك‌هاي خود به آنها هديه مي‌دهيم و با حس انسان دوستي غم و اندوه را از دلهايشان مي‌زداييم. قرارمان باشد در پايگاه‌هاي مهرو دوستي... ترازوي كوچكي مقابلش روي زمين خودنمايي مي‌كند، چسب‌هايي هم دور آن پيچيده شده كه احتمالا براي شكستگي باشد، اما همين ترازوي شكسته آرزوهاي كودكي را بر آورده مي‌كند كه دلي بزرگ اما آرزوهايي كوچك، اما دست نيافتني دارد. نگاه معصوم پسر بچه‌اي كه كنار پياده رو به ديوار تكيه داده و زانوهاي كوچكش را در آغوش گرفته به مردم زل مي‌زند و منتظر است تا كسي به او نزديك شود، برق شادي در چشمانش هويدا مي‌شود. لكنت زبان دارد، بريده بريده حرف مي‌زند، جثه كوچكش نشان مي‌دهد سن زيادي ندارد تقريبا 9 يا 10 سال؛ در كنار مغازه‌هايي بساط كرده كه همه اغذيه فروشي هستند و مردم با شور و شادي داخل آنها شده و پس از خوردن و آشاميدن بيرون مي‌آيند و سهم پسر بچه از تنها نگاه‌هايي است كه با ترحم به او مي‌نگرند. عده‌اي توقف مي‌كنند و روي ترازويش مي‌ايستند تا وزن خود را ببينند و عده‌اي ديگر نيز با خنده او را سركار مي‌گذارند و بدون اين‌كه هزينه‌اي پرداخت كنند مي‌روند، در حالي‌كه او توان دفاع از خود را ندارد و تنها واكنشش بغضي است كه در گلويش جا مي‌ماند. وقتي از او مي‌پرسم روزي چقدر كاسبي مي‌كني؟ مي‌گويد معلوم نمي‌شود بستگي به مردم دارد، هر چه بيشتر طالب دانستن وزن خود باشند آن روز كاسبي من خوب است. شيرين زبان است و زبان كودكانه از غصه‌هايش برايم مي‌گويد، دلم مي‌گيرد وقتي او قصه‌هاي پدر معتاد را بازگو مي‌كند و كتك‌هايي كه پسر بچه بيچاره بايد تحمل كند. او مجبور است كار كند و اين همه زحمت توسط پدري بي‌مسئوليت تبديل به دود‌هايي مي‌شود كه تمام زندگي را به آتش مي‌كشد. عليرضا گاهي تمام پول‌ها را به پدر نمي‌دهد و براي خريد لوازم تحرير پس‌انداز كرده، او عاشق درس است و مدرسه چنان با اشتياق از مدرسه حرف مي‌زند كه دلت مي‌خواهد دردنياي كوچك او باشي. پدرم قلكم و دلم را هر دو باهم مي‌شكند گاهي ميان حرف‌هايش خنده تلخي مي‌كند و مي‌گويد دعا كنيد پدرم قلكم را پيدا نكند وگرنه آن را مي‌شكند و همه پول‌ها را براي خودش بر مي‌دارد، البته مادرم مي‌گويد جاي قلك امن است. چندبار پدرم قلكم را شكسته و پول‌ها را براي خودش برداشته، پول‌هايي كه هزاران نقشه برايشان داشتم آخرين بار براي روز مادر بود وقتي قلكم را شكست و پول‌هايش را برداشت دلم شكست و فقط گريه كردم البته هيچ چيز براي او مهم نيست حتي گريه‌هاي من. شنيدن اين حرف‌هاي تلخ از زباني شيرين درد آور است و ديدن چشم‌هاي معصوم و اشك آلود كودكي كه براي آرزوهايش اشك مي‌ريزد تاب و توان مي‌خواهد. عاطفه‌هايي كه در جشن عاطفه‌ها شكوفا مي‌شوند .متاسفانه امروزه در جامعه ما قصه‌هايي از اين قبيل بسيار زياد است اما اين روزها كه همه در حال خريد وسايل مدرسه هستند دل‌هاي بسياري به درد مي‌آيد كه چرا نمي‌توانند مانند ديگران لوازم زيبا و نو تهيه كنند. مردم ما همواره دل‌هايي رئوف دارند و هر ساله در جشني با عنوان جشن عاطفه كه در آستانه ماه مهر برگزار مي‌شود شادي‌هاي خود را تقسيم كرده و لوازم تحرير و وسايل مورد نياز مدرسه به افراد نيازمند هديه مي‌دهند. افرادي كه توان مالي ندارند نمي‌تواند مانند ديگران خريد كنند و پدر و مادر‌هاي زيادي هستند كه در اين روز‌ها شرمنده فرزندانشان مي‌شوند كه اميدواريم با حس انسان دوستي كه در بين مردم وجود دارد شاهد شادي همه دانش‌آموزان باشيم. مديركل كميته امداد امام خميني استان قم با اشاره به رويكرد برگزاري جشن عاطفه‌ها به فارس، مي‌گويد: جشن عاطفه‌ها به منظور حمايت مادي و معنوي از دانش‌آموزان نيازمند در ابتداي هر سال تحصيلي جشن به صورت ملي و سراسري اجرا مي‌شود. عبدالله جلالي مي‌افزايد: اين جشن با همكاري صدا و سيما، كميته امداد امام خميني و آموزش پرورش برگزار مي‌شود. وي با بيان علت برگزاري اين جشن در ماه مهر عنوان مي‌كند: دليل برگزاري اين جشن در مهر ماه اين است كه از ظرفيت دانش‌آموزان در سراسر كشور بهره‌مند شويم و شاهد همكاري آنها باشيم. وي با ابراز اميدواري از حضور مردم خاطرنشان مي‌كند: مردم قم نشان دادند كه همواره نقش پر رنگي دارند و با توجه به شرايطي كه حاكم شده و اعتماد سازي كه صورت گرفته مشاركت‌ها رو به افزايش است و در ماه رمضان هم شاهد اين افزايش بوديم و جشن عاطفه‌ها نيز در سال گذشته روند رو به رشد داشت. فاطمه فتاحي دختر 11 ساله‌اي است كه شايد مانند ديگر هم سن و سالانش كه شرايطي مثل او دارند و از نعمت داشتن پدر محروم هستند چشم به كمك‌هاي مردم دوخته تا سال تحصيلي جديد را با شور و اشتياق آغاز كند. وقتي از غصه‌هايش مي‌گويد دلش مي‌خواهد دركش كنم از حرف‌هايش پيداست وقتي سرش را پايين مي‌اندازد و مي‌گويد شعر باز آمد بوي ماه مدرسه مرا به گريه مي‌اندازد چون استرس و دلشوره‌اي عجيب مي‌گيرم كه دوباره همكلاسي‌هايم به خاطر وسايل كهنه‌ام مرا مسخره كنند. فاطمه وقتي حرف مي‌زند دستهايش را محكم گره كرده و فشار مي‌دهد و مي‌گويد كه سه ساله بوده پدرش را از دست داده و مادرش با كار در منزل مردم خرج خانه را در مي‌آورد و اين رازي است كه هيچكس نبايد بداند. اشك‌هاي معصومانه كودكان يتيم و بد سرپرست بايد تبديل شود به خنده‌اي كه ما با كمك‌هاي خود به آنها هديه مي‌دهيم و با حس انسان دوستي غم و اندوه را از دلهايشان مي‌زداييم.