سرمقاله ی حکومتی جمهوری " بار ديگر "مرحوم خلبان !"

روزی نامه ی حکومتی  جمهوری اسلامی 3 شنبه 26 شریور ماه 1392
نقد و بررسی و روشن گری : سرمقاله ی  روزی نامه ی حکومتی جمهوری  " بار ديگر "مرحوم خلبان !"
"سرمقاله نویس ضمن نقل قول کردن از یکی از خانواده های  آسیب دیده که مقصر راننده نمی باشد زیرا وی یک فردی از قشر محروم جامعه می  باشد . اما  سرمقاله نویس بدون آنکه به سیاست 35 ساله ی  چوب زدن حراج بر منابع و ذخایر کشور از سوی حاکمان ایران اشاره  کند . یا اینکه اشاره ای به چپاول گری های رهبران ومسئولان و پاسداران و سایر شرکای شان نماید یا از اختلاس 3 میلیارد تومان اختلاس بانکی دولتی بگوید که چرا بخشی از این غارتگری ها هزینه ی ترمیم جاده های کشور در 35 سال گذشته نشده است تا جاده ها تبدیل به قتلگاه شهر وندان ایرانی نشود؟ با این وجود در پایان مقاله ی خود خطاب به مسئولان حکومتی  چنین پیام داده یا نسخه ی درمان صادر کرده است با توجه به اين واقعيت‌ها، مسئولان دولتي بايد درصدد ايجاد تغييراتي در نگاه كارگزاران بخش‌هاي مختلف به مقوله عوارض انساني حوادث و سوانح برآيند و فرهنگ كنوني را كه از فرمول مقصر دانستن مرحوم خلبان نشأت مي‌گيرد تغيير دهند"
سرمقاله نویس فراموش کرده است  بگوید مگر چندین سال نیست جاده های مرگ آفرین ایران تولید مرگ می کند آنگونه که  جاده های  ایران رکور دار جهانی  مرگ ومیر شده است . طوریکه سالانه  جاده های کشور جان 20 هزار شهروندان ایرانی را می گیرد  و گزارش شده است آمار مرگ و میر جاده های کشور بیش از آمار تلفات  جنگ خانمانسوز 8 ساله ی ایران وعراق می باشد که منتهی به شکست وسرکشی جام زهر از سوی خمینی  شیاد شد با این وجود موهبت الهی نامیده شد .  اما اکنون سرمقاله  نویس گویا نمی داند که امروز در مسیر جاده ی اراک – بروجرد  تصادف اتوبوس حامل اتباع عراقی موجب کشته شدن  12 تن و مجروح شدن 20 تن دیگر شد . همچنین در جاده ی اتوبان تهران – قم  پس از حادثه خونین 88 کشته و مجروح تصادف ده ها خود رو ی  دیگر هم رخ داد . اما سر مقاله نویس  محور  حادثه دلخراش برخورد دو اتوبوس مسافري در اتوبان قم - تهران  قلم زنی  کرده  است  که  باعث  جان باختن 44 نفر و مجروح و مصدوم شدن 44 نفر ديگر شد . در ادامه افزوده  فرار از مسئولیت پاسخگویی  هر روز ابعاد جديدتري مي‌يابد. تازه‌ترين خبرها از انكار مسئوليت توسط شركت سازنده اتوبوس‌هاي "اسكانيا" در ايران و انداختن تقصير به گردن گاردريل، خواب آلود بودن راننده و فرسوده بودن لاستيك‌هاي اتوبوس حكايت دارند. ناگفته نماند اگر  قول پیگیری این حادثه  از سوی سر دژخیم آ خوند محسنی اژه ای  با جدیت و سرت پیگیری داده شد .ولی اکنون سر مقاله نویس فاش کرده که برای رفع مسئولیت در بازی کی بود کی بود ، من نبودم دارد پاسکاری می شود . در ادامه سر مقاله نویس افزوده است گاردريل نابود شده را كه نمي‌توان آزمايش كرد و مقاومت سنجي نمود، راننده جان باخته را هم كه نمي‌توان مورد معاينه قرار داد تا معلوم شد خواب آلوده بوده يا نه، درباره لاستيك‌هاي سوخته و پودر شده هم كه نمي‌توان نظر داد كه قبل از حادثه فرسوده بودند يا همان روزهاي قبل از حادثه تعويض شده بودند و هنوز برچسب‌هاي كارخانه را بر پيشاني خود داشتند. بدين ترتيب، نتيجه و جمع‌بندي اين مي‌شود كه همه بايد دنبال مقصر بگردند و هرگز او را پيدا نكنند، يعني همان فرمول مشخص مقصر بودن مرحوم خلبان كه در مورد سوانح هوائي بكار برده مي‌شود و هيچگاه تكليف سقوط هواپيماها و آنهمه جان باختن مسافران و به هدر رفتن امكانات، روشن نمي‌شود. 
جالب اینکه سرمقاله نویس زیرآب وعده های دروغین وعده های سر خرمن دادن های گذشته مسئوالان پیرامون پیگیری تصادفات جاده ها روشنگری کرده وگفته است نكته قابل تأمل اينكه معمولاً در كشور ما حوادث و سوانح مربوط به تلفات جاني، در روزهاي اول سروصداي زيادي برپا مي‌كنند ولي با گذشت زمان به فراموشي سپرده مي‌شوند. گاهي حتي عاملان پديد آمدن حوادث براي پاك كردن صورت مسأله يا فراري دادن خود و ديگران از تعقيب قانوني، دست به تبليغات عجيب و غريبي مي‌زنند و با توسل به مقدسات و مظلوم نمائي‌ها و چشم بندي‌ها، طلبكار هم مي‌شوند! نمونه‌هائي از اين قبيل اقدامات فريبكارانه را در سال‌هاي گذشته داشتيم كه متأسفانه اقدام كنندگان به نتيجه مورد نظر خود نيز رسيدند و به جاي آنكه به خاطر تخلفاتشان تعقيب و مجازات شوند، به نان و نوا و نام و نشاني هم رسيدند. از اينها كه بگذريم، آنچه موجب تأسف است اينست كه حوادث و سوانح در كشور ما دچار وضعيت نامطلوبي است. اولاً تعداد حوادث و سوانح زياد است، ثانياً به عوامل و ريشه‌هاي آن توجه دقيق نمي‌شود و ثالثاً براي سامان دادن به حادثه ديدگان و برطرف كردن عوارض حادثه كار قابل توجهي صورت نمي‌گيرد. اين را نمي‌توان به اين يا آن دولت مرتبط دانست و يكي را خوب و پيگير و ديگري را بد و بي‌توجه دانست. اين مشكل، از چگونگي فرهنگ برخورد با آنچه به عامه مردم مربوط مي‌شود ناشي مي‌گردد، فرهنگ بي‌اهميت بودن مردم عادي و اهميت داشتن افراد يا خانواده‌هاي خاص. متأسفانه اين نگاه كه در جامعه ما به يك فرهنگ تبديل شده درحال نهادينه شدن در طبقه كارگزاران نيز هست و به نظر مي‌رسد بي‌تفاوتي در برابر آن مي‌تواند آن را يك بيماري بزرگ فرهنگي - اجتماعي تبديل نمايد. 
بهرحال سرمقاله نویس ضمن نقل قول کردن از یکی از خانواده های  آسیب دیده که مقصر راننده نمی باشد زیرا وی یک فردی از قشر محروم جامعه می  باشد . اما  سرمقاله نویس بدون آنکه به سیاست 35 ساله ی  چوب زدن حراج بر منابع و ذخایر کشور از سوی حاکمان ایران اشاره  کند . یا اینکه اشاره ای به چپاول گری های رهبران ومسئولان و پاسداران و سایر شرکای شان نماید یا از اختلاس 3 میلیارد تومان اختلاس بانکی دولتی بگوید که چرا بخشی از این غارتگری ها هزینه ی ترمیم جاده های کشور در 35 سال گذشته نشده است تا جاده ها تبدیل به قتلگاه شهر وندان ایرانی نشود؟ با این وجود در پایان مقاله ی خود خطاب به مسئولان حکومتی  چنین پیام داده یا نسخه ی درمان صادر کرده است با توجه به اين واقعيت‌ها، مسئولان دولتي بايد درصدد ايجاد تغييراتي در نگاه كارگزاران بخش‌هاي مختلف به مقوله عوارض انساني حوادث و سوانح برآيند و فرهنگ كنوني را كه از فرمول مقصر دانستن مرحوم خلبان نشأت مي‌گيرد تغيير دهند:
"حادثه دلخراش برخورد دو اتوبوس مسافري در اتوبان قم - تهران و جان باختن 44 نفر و مجروح و مصدوم شدن 44 نفر ديگر، هر روز ابعاد جديدتري مي‌يابد. تازه‌ترين خبرها از انكار مسئوليت توسط شركت سازنده اتوبوس‌هاي "اسكانيا" در ايران و انداختن تقصير به گردن گاردريل، خواب آلود بودن راننده و فرسوده بودن لاستيك‌هاي اتوبوس حكايت دارند. گاردريل نابود شده را كه نمي‌توان آزمايش كرد و مقاومت سنجي نمود، راننده جان باخته را هم كه نمي‌توان مورد معاينه قرار داد تا معلوم شد خواب آلوده بوده يا نه، درباره لاستيك‌هاي سوخته و پودر شده هم كه نمي‌توان نظر داد كه قبل از حادثه فرسوده بودند يا همان روزهاي قبل از حادثه تعويض شده بودند و هنوز برچسب‌هاي كارخانه را بر پيشاني خود داشتند. بدين ترتيب، نتيجه و جمع‌بندي اين مي‌شود كه همه بايد دنبال مقصر بگردند و هرگز او را پيدا نكنند، يعني همان فرمول مشخص مقصر بودن مرحوم خلبان كه در مورد سوانح هوائي بكار برده مي‌شود و هيچگاه تكليف سقوط هواپيماها و آنهمه جان باختن مسافران و به هدر رفتن امكانات، روشن نمي‌شود. نكته قابل تأمل اينكه معمولاً در كشور ما حوادث و سوانح مربوط به تلفات جاني، در روزهاي اول سروصداي زيادي برپا مي‌كنند ولي با گذشت زمان به فراموشي سپرده مي‌شوند. گاهي حتي عاملان پديد آمدن حوادث براي پاك كردن صورت مسأله يا فراري دادن خود و ديگران از تعقيب قانوني، دست به تبليغات عجيب و غريبي مي‌زنند و با توسل به مقدسات و مظلوم نمائي‌ها و چشم بندي‌ها، طلبكار هم مي‌شوند! نمونه‌هائي از اين قبيل اقدامات فريبكارانه را در سال‌هاي گذشته داشتيم كه متأسفانه اقدام كنندگان به نتيجه مورد نظر خود نيز رسيدند و به جاي آنكه به خاطر تخلفاتشان تعقيب و مجازات شوند، به نان و نوا و نام و نشاني هم رسيدند. از اينها كه بگذريم، آنچه موجب تأسف است اينست كه حوادث و سوانح در كشور ما دچار وضعيت نامطلوبي است. اولاً تعداد حوادث و سوانح زياد است، ثانياً به عوامل و ريشه‌هاي آن توجه دقيق نمي‌شود و ثالثاً براي سامان دادن به حادثه ديدگان و برطرف كردن عوارض حادثه كار قابل توجهي صورت نمي‌گيرد. اين را نمي‌توان به اين يا آن دولت مرتبط دانست و يكي را خوب و پيگير و ديگري را بد و بي‌توجه دانست. اين مشكل، از چگونگي فرهنگ برخورد با آنچه به عامه مردم مربوط مي‌شود ناشي مي‌گردد، فرهنگ بي‌اهميت بودن مردم عادي و اهميت داشتن افراد يا خانواده‌هاي خاص. متأسفانه اين نگاه كه در جامعه ما به يك فرهنگ تبديل شده درحال نهادينه شدن در طبقه كارگزاران نيز هست و به نظر مي‌رسد بي‌تفاوتي در برابر آن مي‌تواند آن را يك بيماري بزرگ فرهنگي - اجتماعي تبديل نمايد. اگر به اظهارات يكي از خانواده‌هاي حادثه ديده در برخورد اتوبوس‌ها در اتوبان قم تهران توجه نمائيم، دقيقاً اين عارضه منفي كاملاً مشهود است و اين هشدار كه بيماري بزرگ فرهنگي - اجتماعي در راه است به روشني خودنمائي مي‌كند. اعضاي اين خانواده مي‌گويند: چرا تلاش مي‌شود راننده اتوبوس مقصر جلوه داده شود؟ چرا گفته مي‌شود او خواب آلوده بوده يا لاستيك‌هاي فرسوده را تعويض نكرده بود و يا كوتاهي ديگري مرتكب شده بود؟ يك راننده كه از طبقه معمولي جامعه است و مجبور است 500 ميليون تومان براي خريد اتوبوس پرداخت كند و سال‌ها زحمت بكشد تا با دريافت 10 هزار تومان‌ها و 15 هزار تومان‌هاي مسافران، پول خريد اتوبوس را پرداخت كند و از عهده مخارج اتوبوس و استهلاك و تعمير آن برآيد، چه انتظاري مي‌توان از او داشت؟ اين قشر زحمت كش كه توسط هيچ نهاد و ارگان و دستگاهي حمايت نمي‌شود، چرا بايد اينهمه تحت فشار باشد و حتي بعد از تصادف و جان باختن نيز تمام تقصيرها به گردن او انداخته شود؟ تحمل دوري از خانواده و دست و پنجه با سرما و گرما و تنهائي در بيابان‌ها و جاده‌ها نرم كردن از يك طرف و فشار قرض و قسط و بدهكاري را به جان خريدن از طرف ديگر، آيا كافي نيست و بعد از جان باختن نيز بايد تقصيرها به گردن او انداخته شود و مقصران يا قاصران واقعي از تعقيب قانوني و مجازات بگريزند؟! اينها شعار نيست، بلكه واقعيت‌هاي غيرقابل انكاري است كه در جامعه ما وجود دارد و متأسفانه اقدامي براي بررسي ريشه‌اي آنها و حل مشكلات مربوط به آنها صورت نمي‌گيرد. از مردم عادي انتظاري نمي‌توان داشت، بلكه اين مسئولين هستند كه بايد در اين زمينه كاري انجام دهند. كوچك شمردن موضوع نيز نه درست است و نه چيزي را حل مي‌كند. فلسفه وجودي دولت‌ها حفاظت از حقوق ملت هاست. اهميت ندادن به جان و مال مردم و كوچك شمردن حوادث و سوانح زميني و هوائي كه هر ساله جان صدها هزار نفر را مي‌گيرد و خسارت‌هاي زيادي براي مردم و اموال عمومي به بار مي‌آورد، بايد از فرهنگ جامعه ما حذف شود. جان باختن ده‌ها نفر از يك حادثه و بي‌سرپرست و داغدار شدن خانواده‌هاي زيادي كه بسياري از آنها در تأمين معيشت خود دچار مشكلات اساسي هستند، علاوه بر اينكه به خودي خود زخمي سنگين و كاري بر پيكر جامعه و كشور است، عوارض فراواني نيز به همراه دارد كه نمي‌توان از كنار آن گذشت و نگران مخاطرات آن براي نسل‌هاي آينده نبود.با توجه به اين واقعيت‌ها، مسئولان دولتي بايد درصدد ايجاد تغييراتي در نگاه كارگزاران بخش‌هاي مختلف به مقوله عوارض انساني حوادث و سوانح برآيند و فرهنگ كنوني را كه از فرمول مقصر دانستن مرحوم خلبان نشأت مي‌گيرد تغيير دهند. نظام حكومتي، چه به لحاظ اسلامي و چه به لحاظ انساني، نمي‌تواند نسبت به جان انسان‌ها، حتي يك انسان،‌ بي‌تفاوت باشد. اگر اين فرهنگ تغيير كند و اين نگاه عوض شود، قطعاً نوع برخورد با حوادث و سوانح نيز تغيير خواهد كرد و عوارض آزار دهنده امروز نيز از بين خواهد رفت" 
هوشنگ بهداد
روزی نامه ی حکومتی  جمهوری اسلامی 3 شنبه 26 شریور ماه 1392
بار ديگر "مرحوم خلبان"!