ورق پاره کیهان مورخ 12 آبان 1388

اسب آبي! (گفت و شنود)

گفت : بازگوئی این سناری شده مثل آن شاکی

رفته بود نزد قاضی گفت بهش ناسزا گفته یکی

قاضی از متهم پرسید چرا به وی گفتی نا سز ا؟

متهم گفت پارسال گفتم اسب آبی مگردارد جزا؟

گفت: بعد از اعلام تصميم ايران به گروه1+5 كه حتي يك ميلي گرم اورانيوم غني شده هم به آنها نمي دهيم، آمريكا بدجوري عصباني شده.
گفتم: چطور مگر؟! مثل اين كه قرار بود ايران اورانيوم غني شده زير 5 درصد را براي تبديل به اورانيوم 20 درصد غني شده به آنها تحويل بدهد.
گفت: اين ترفند آمريكايي ها بود كه اورانيوم را از دست ما خارج كنند و ديگر پس ندهند.
گفتم: پس بگو كه چرا آمريكايي ها بعد از اعلام نظر منفي ايران، يكدفعه دچار شوك شده و خط و نشان كشيده اند.
گفت: براي اين كه اول تصور مي كردند ايران تحويل اورانيوم را مي پذيرد.
گفتم: شخصي نزد قاضي رفته و گفت فلاني بدجوري به من ناسزا گفته است. قاضي از طرف پرسيد چرا به اين آقا ناسزا گفته اي؟ و يارو جواب داد؛ پارسال به من گفت؛ اسب آبي. قاضي پرسيد، پس چرا بعد از يكسال به او ناسزا گفته اي؟ و يارو گفت؛ آخه تا ديروز اسب آبي نديده بودم!!

گفت : پس از اینکه در تصمیم 5+1 شده اعلام

اورانیوم غنی شده داده نمی شود با هیچ اقلام

ناگهان آمریکا عصبانی شده است بد جوری

چون دانسته بهش زده شده است یک سوری

گفتم : اینکه زده شده است زیرآب رئیس جمهوری

قول زد وبند داده بود از موضع حقارت و منفوری

کنون چیزی نمانده برای رهبری لوطی وا فوری

اینهمه دفاع کرد ازعنترش با خقان و سانسوری

چون با چوب و پیاز خوردن زده شده است گلا ب

بندتلاش دسترسی به بمب اتمی فتاده برروی آ ب

دیگر نمی شود با سیاست وقت کشی کرد ما سمتالی

گندکودتای 22 خرداد و هسته ای پوشاند با دستمالی

گفت : آخر آمریکا می خواست اورانیوم بگیرد ندهد پس

رودست بزند به زنگیان تیغ بردست باعنتر ولوطی ناکس

برای همین چون آمریکا نتوانسته اورا نیوم گیرد تحویل

دچار شوک شده ،خط و نشان می کشیدجای تحلیل

گفتم : بازی 18 ساله پنهانکاری و پرده بازی

کنون رسید به پایان کمدی- تراژدیک این بازی

درپایان زدو بندبامماشات گری وساخت و پاخت

فقط مردم ایران در ا ین مورد داشته اند باخت

گفت : بازگوئی این سناری شده مثل آن شاکی

رفته بود نزد قاضی گفت بهش ناسزا گفته یکی

قاضی از متهم پرسید چرا به وی گفتی نا سز ا؟

متهم گفت پارسال گفتم اسب آبی مگردارد جزا؟

قاضی به شاکی گفت چرا پارسال نکردی شکایت ؟

شاکی گفت آخرچنین است بیان واقعیت و حکایت

چون یا دیروز ، من ندیده بودم اسب آ بی

برای این دانستم چقدر سخت است خوا بی

تازه متوجه شدم آبی بودن، ولی ماندن در خشکی

هست شبیه بی هزینه دنبال بمب اتم رفتن کشکی