گزیده خبر های 15 خرداد – 89 قسمت -2

برخورد فيزيكي ميان مسئولين برگزار كننده مراسم فوت خمينی

جالب است که دامنه جنگ قدرت و ثروت باندی و جناحی منحصر به نماز جمعه ها فقط مکان وحشت آفرین نمی باشد ، بلکه مراسم ساال مرگ خمینی شیاد هم تبدیل به تصیفه حساب آنهم با نوه ی خممینی شیاد شده است . چرا که وی هنوز حاضر نشد است که حامیان سابق خط امام شیاد را رها کند و لبیک گوی دشمنان دیروز خمینی شیاد که قدرت گرفته و کودتاگران قاتل پدرش شود که اکنون زیر نام خمینی شیاد همه اهل بیت وی و حامیان سابق خمینی شیاد را از دم تیغ خود می گذارنند.

جهان نيوز : به گزارش خبرنگار سياسي جهان پس از واكنش مردم(!) به سخنان سيد حسن خميني و ناتمام ماندن سخنراني نوه امام ، ميان مسئولين برنامه درگيري لفظي شديدي شكل گرفت.شنيده شده است سيدحسن پس از پايان نمازجمعه، با نجار وزير كشور و نماينده دولت در ستاد برگزار كننده مراسم رحلت امام، مواجه و در همين ديدار سخنان تندي بين طرفين رد و بدل مي شود.در همين راستا گفته شده، سيدحسن خميني تذكرات تندي در خصوص نحوه مديريت مراسم به نجار مي دهد.اين تذكرات سيدحسن باعث مي‌شود برخي از نزديكان وي كه در آنجا حضور داشتند رفتار تندتري نشان دهند.شنيده شده است انصاري با وزير كشور برخورد تنش‌زا پيدا مي كند.گزارش منابع متعدد جهان حاكي از آن است كه در اين بگومگو، برخورد فيزيكي هم صورت گرفته است

القائات راديو تلويزيون هاي بيگانه فارسي زبان ميليونها مردم حاضر در مرقد امام بسيجي، سپاهي و مامور دولت بودند.خبرگزاري فارس: راديوهاي بيگانه آمريكايي و صهيونيستي چندين ميليون مردم حاضر در حرم حضرت امام و نماز جمعه به امامت رهبر انقلاب را سپاهي و بسيجي، ماموران رژيم... معرفي كردند؛اما نگفتند اگر ميليون ها ايراني مامور رژيم هستند، پس در ايران دنبال چه جاي پايي مي گردند؟ جريان فتنه هم در داخل همين القائات و خط را دنبال مي كند

http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8903150251

چرا بسیجی و پاسدار یا مأمور اطلاعاتی و امنیتی گزارشگر خبر گزاری دروغ پرداز پاسداران فارس تلاش نکرده است که لا اقل کمی ریاضی یادبگیرد تا که بداند کار برد مانور تبلیغتی دادن آمار ریاضی در گزارشات خبر های دروغ چگونه است تا که آنگونه نشود که تبدیل به تف و تاق و ریش یا داستان منار و گنجشک شود . زیرا که سئوال است که ایران چه میزان جمعیت دارد؟ تهران چقدر جمعیت دارد ؟ چرا اگر رژیم ضد بشری کودتائی آنگونه که رهبر لوطی جماران ادعا می کند که در نمایش خیمه شب بازی تقلباتی کودتائی 22 خرداد 88 رقم 85% مردم ایران شرکت کردند و همه هم حامی این رژیم ضد بشری می باشند . اولاً پس این جمعیت کجاست ؟ دوماً چرا 15% بقیه ی جمعیت به خاطر اعتراض به تقلبات کودتائی 22 خرداد با ابزار ها و ارگان های گوناگون مورد تهاجم و حشیانه واقع شده و باز داشت و شکنجه ومورد تاز واقع شدند و احکام اعدام و زندان برای شان صادر شده است؟ سوماً چرا برای مراسم سال مرگ خمینی شیاد برای سیاهی لشکر از روستا ها و از میانع شایر ساندیس خور بسیج و به تهران اعزام شدند تا در مراسم کمدی نماز جمعه و حشت آفرین و معرکه گیری بر سر قبر خمینی شیاد حضور داشته باشند؟ چهار ماً چرا اجازه داده نشد که سید حسن خمینی نوه خمینی شیاد سخنرانی کند ووی با فریاد مرگ بر منافق تهدید شد و سخنرانی اش قطع شد؟ پنجماً چگونه جمعیت بسیج شده 200 هزار نفره تبدیل به میلیون ها نفر شدهه آنهم حضور خود جوش جا زده شده است؟ تازه اگر یک میلیون هم باشند این رقم نسبت به جمعیت 80 میلیون کشور چیست و چگونه می توان این رقم مأموران دولتی و جیره بگیران حکومتی را به نام مردم ایران جا زد؟ ضمن اینکه اثبات این واقعیت که خیلی ساده است چونکه با دادن مجوز حضور بهمان 15 % مخالف در 22 خرداد اگر چنانچه داده شود معلوم می گرددد که مخالفان چه میزان می باشند و رسوا می شود هرکه در او غش باشد .

زارعي در گفت‌وگو با فارس: موضع‌گيري‌هاي سيدحسن خميني موجب واكنش مردمي شد.خبرگزاري فارس: يك عضو شوراي مركزي فراكسيون اصولگرايان مجلس اظهارات سيد حسن خميني در مراسم نماز جمعه تهران را موضع‌گيري نامناسب ارزيابي كرد

http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8903140610

همچنان زور زده می شود تا که وکیل الدوله های بد نام بازار مکاره ی مجلس هشتم بر روی صحنه آورده شوند تا به پیروی سایر همکارانش دست به اجرای نمایش سیرک نشان دادن جای دوست و دشمن علیه ی سید حسن خمینی بزنند.

علت بازداشت برادر شهید کیانوش آسا: نوشتن نامه به لاریجانی

آخر چگونه می تواند رژیم ادعای مردمی داشته باشد که به جرم آزادیخواهی دانشجوی دوره ی فوق لیسانس را وحشیانه می کشد آنگاه آدمکشان حاکم نه اینکه به خانواده ی مقتول پاسخگو نمی باشنند ، بلکه برادرر مقتول قربانی به اتهام یا کناه بزر نامه اینکه به رئئیس نهاد کمدی قانون گذاری بازار مکاره ی موسوم به مجلس نموده را بازداشت زندانی کرده است؟

کامران آسا از روز دوشنبه مورخ ۱۰ خرداد توسط نیروهای اطلاعاتی در کرمانشاه بازداشت شده است.به گزارش دانشجونیوز، کامران آسا برادر شهید کیانوش آسا در حالی که قصد داشت به منظور مراجعه به دفتر ریاست قوه قضائیه و نیز دفتر ریاست مجلس شورای اسلامی بهتهران برود توسط نیروهای امنیتی و به دلایل نامعلومی بازداشت شده و هم اکنون در بازداشتگاه اطلاعات کرمانشاه به سر می برد. بنابه گفته نزدیکان کامران وی حامل نامه ای از طرف خانواده خود به برادران لاریجانی بوده است که به صورت غیرمنتظره ای و در منزل شخصی اش دستگیر می شود.وی پیش تر و پس از برگزاری مراسم 16 آذر در دانشگاه علم و صنعت بازداشت شده و پس از مدتی با قرار کفالت آزاد شده بود. به نظر می رسد که علت اصلی بازداشت مجدد وی تقریر نامه ای سرگشاده به علی لاریجانی و طرح برخی درخواست ها از طرف خانواده اش بوده است. در همین زمینه هفته گذشته دو تن دیگر از فعالین مدنی کرمانشاه به نام های اشکان مسیبیان و حمیدرضا مسیبیان بازداشت شدند.همچنین دانشجویان علم و صنعت در پیامی به دانشجونیوز هر گونه دخالت کامران آسا در برگزاری مراسم سالگرد شهید کیانوش آسا را رد کرده اند. روز سه شنبه هفته گذشته صدها تن از دانشجویان دانشگاه علم و صنعت و علی رغم فضای به شدت امنیتی حاکم، در مراسم بزرگداشت کیانوش آسا شرکت کرده بودند

نامه شبنم مددزاده از زندان به هم‌بندی اعدام شده‌اش، شیرین علم‌هولی
طلوع آفتاب 19 اردیبهشت بدترین منظره بود


آخر چگونه می توان با وجود اینگونه زنداانیان مقاوم وجسور که در بند و زنجیر و سیاه چال هستند ولی همچون می غرند و از هم رزمان جان باختگان دفاع می کنند و دژخیمان و شکنجه گران و کودتاگران و حتی زندان و شکنجه و مرگ را به تمسخر می گیرند آدم کشان رژیم ضد بشری کودتائی حاکم می توانند ادعای مردمی بودن کنند ؟

جرس: شبنم مددزاده، نایب دبیر شورای تهران دفتر تحکیم وحدت به مناسبت روز تولد هم‌بندی اعدام شده‌اش، شیرین علم‌هولی، نامه‌ای به وی نوشته است. به گزارش‌ جرس، مددزاده که پس از گذشت یک سال و پنج ماه بازداشت، چند روز پیش به پنج سال حبس محکوم شد، در این نامه به شرح روزهای آخر دیدارش با شیرین علم‌هولی پرداخته است.شیرین علم‌هولی، زندانی کرد، 19 اردیبهشت ماه 89 به همراه چهار زندانی دیگر بدون اطلاع وکیل یا خانواده‌اش اعدام شد.مددزاده در بخشی از نامه‌اش نوشته است: "طلوع آفتاب 19 اردیبهشت بدترین منظره جلو چشمانم بود. من که همیشه عاشق دمیدن سپیده و منظره طلوع خورشید از پشت تپه های اوین و رنگ آسمان موقع شفق بودم دیگر بدم آمد، چرا که اولین آفتاب بدون حضور تو بود، چرا که باید با جگر زخم خورده ساک لباس‌هایت را تحویل افسر نگهبان می دادیم، وای، ما که در مقابل رفتن‌ات نتوانستیم کاری بکنیم، اکنون لباس‌هایت را... و تنها اشک بود که راهش را یافته بود ولی برای تو ارمغان جاودانه شدن داشت و تو جریان یافتی چون خون در رگ تاریخ سرزمین‌ات، در رگ ماکو، سنندج، مریوان و..."متن کامل نامه شبنم مددزاده که در اختیار جرس قرار گرفت، به این شرح است: به نام خدا.به نام آزادی، آگاهی و عدالت برای دختری که در برابر مقاومت فولادینش کوه‌های کردستان هم سر بر آستانش ساییدند.به پاس تعبیر عظیم و انسانی اش از کلمه "دوستی"به پاس محبت های بی دریغش که فروکش نمی کرد و انسانیتی که در نبرد با ظلمت از پای در نیامد...نامت دمی است که بر پیشانی آسمان می گذرد متبرک باد نام تو!..."امروز بالاخره بعد از چند روز انتقال از 209 به بند متادون، بهداری رفتیم. وقتی از پله های جایی که به اسم فرهنگی زندان است و بند متادون در آن قسمت است بالا رفتیم توی سالن دختری سبزه رو با شال مشکی و مانتو قهوه ای از یکی از کلاس های فرهنگی بیرون آمد و من و مهسا را که مات و مبهوت اطرافیان را نگاه می کردیم تا بتوانیم موقعیت یابی کنیم به آغوش کشید. در همان حالت گیجی ازش اسمش را پرسیدم و او با ته لحجه کردی جواب داد شیرین‌ام. چشمهایم از تعجب گرد شد و با شوق پرسیم: شیرین؟شیرین 209؟ و او با سر تایید کرد و این‌بار من تنگ در آغوش گرفتم‌اش و گفتم: تعریفت را از مهوش و فریبا شنیده بودم و خودم را معرفی کردم..."دفتر خاطرات زندان‌ام را ورق زدم تا به صفحه ای برسم که اولین سلام را به تو داده بودم. تاریخی که من در سرزمین بیگانه که هر نگاه و لبخند، زندانی بود، لبخند و نگاه آشنایت را یافتم. نگاه های مهربانت که چون قاصدی از زندگی خبر می داد و چهره ی آرام‌ات که همه فریاد بود؛ فریادی که بودن را تجربه می کرد، فریادی که از حق زنان کرد می گفت. فاصله این سلام تا خداحافظی که هیچ وقت فرصت‌اش نشد به اندازه روزهای هشت ماه است، بله، رفیق، هشت ماه پیش ما همدیگر را بغل کردیم و در آن روز تنها دلیل آغوش و خوشحالی از این دیدار اولیه، یک حکم بود، هر دو "زندانی سیاسی" بودیم و امروز دلیل دلتنگی و حسرت به آغوش نکشیدنت یک جمله است: "خواهرم رفت."دفتر خاطراتم از 18 اردیبهشت تا به امروز، 13 خرداد، به انتظار تصویر تو ورق خورده است. 13 خرداد، روزی که قاصدک های کوه‌های ماکو خبر تولد دختری را به آلاله ها دادند، شاید از سرنوشت با خبر بودند که روزی به آنها خواهی پیوست. خبر زاده شدن در هیات انسان! لبخندی بر لبان خورشید نشاند و تو چشم گشودی در دنیایی که ظلم و بی عدالتی بی شائبه اش زندگی را بر هموطنان‌ات تلخ کرده بود و تو شیرین نام گرفتی تا بر کودکانی که در سرزمین پر از محرومیت طعم تلخ زندگی را می چشند شیرینی به ارمغان آوری، شیرین بودن در سرزمینی که تلخی از اجداد و نیاکان به واسطه ی بی عدالتی های مسندنشینان به فرزندان ارثیه می رسد.کار آسانی نبود و تو اینکار سخت را برگزیدی تا شیرین باشی و شیرینی را هدیه کنی به زنان و دختران سرزمینت و اینگونه تو میلاد را دیگر بار فراتر از نظام و قوانینش در 19 اردیبهشت دوره کردی و اینبار در هیات ستاره ای و من "این میلاد را" به تو تبریک می‌گویم.رفیق، زاده شدنت در میان حصارها به واسطه طناب دار و از دل شب مبارک. پیوستن‌ات به کهکشان پر ستاره آسمان تاریک سرزمین‌ات مبارک. تو جوانه زدی نه تنها در کردستانکه در سرتاسر ایران و قلبت در سینه همه دوستان‌ات و هم زبانان‌ات تپید.شیرین عزیزم! تولدت بهانه ای بود برای نوشتن و صحبت با تو، به یاد تمام روزهایی که با هم بودیم. به یاد روزهای بارانی، که زیر باران با هم ترانه ی "احمد کایا" را می خواندیم. به یاد روزهایی که با هم می زدیم کانال 2 ( ترکی) و عاطفه ترجمه می کرد و ما می خندیدیم، به یاد روزهایی که وقتی با تو دست می دادم آنقدر دستم را محکم می فشردی تا من جیغ بکشم ...به یاد حسرت دویدن در کوه‌های کردستان و تبریز که با دیدن تپه های اوین از پشت پنجره کریدر می کشیدیم و قرار مسافرت به تبریز و ماکو و کوه‌های کردستان بعد آزادی می گذاشتیم ... اما رفیق تو زودتر از من زدی به کوه و قله را فتح کردی! من هنوز اندر خم یک کوچه ام ...به یاد روزهایی که به اصرار من و عاطفه ترانه کردی مخصوصت را می خواندی و بدین گونه تنفرت را از هر چه بازت می داشت و هر چه محصورت می کرد فریاد می کشیدی.به یاد روزهایی که پای شرح بازجویی ها و شکنجه هایت می نشستم و توتازیانه کین و نفرتی که بی مهابا بر تن زخمی و تکیده تو فرود می آمد، می‌گفتی و من به مقاومت تو در برابر شلاقی که از استخوان برادران و گیسوان خواهران سرزمین‌ات ساخته شده بود می اندیشیدم و تنها تاسف و دریغ بود که بر لبان‌ام جاری می شد. تاسف و دریغ از اینکه در قرن 21 که صحبت از حقوق بشر و آزادی عقیده و آزادی بیان است، در سرزمینی که منشور حقوق بشر کورش در آن تدوین یافته هنوز که هنوز است، انسانی را به تخت شکنجه می بندند و برای اعتراف گیری آب جوش بر پیکرش می ریزند، تاسف و دریغ از اینکه در سرزمینی زندگی می کنیم که کسانی که با طناب ترازوی عدالتشان انسان‌ها را به دار می آویزند، عادل نام گرفته اند و تنها جرم تو این بود که در برابر حق خدایی. بودن و ماندن و زندگی کردن که دیگرانش از تو و تمام مردم سرزمینت گرفته اند ایستاده بودی و من تنها در برابر این استواری تو نازلی سرا برایت خواندم.شیرین عزیزم! تولدت بهانه ای بود برای صحبت با تو بعد از 33 روز ندیدن‌ات. تا برایت بگویم تا به امروز چشم در انتظار لحظه ای، که از درِ بند، بیرون بردن‌ات هستم، نگاهم پا به پایت آمد، تا لحظه ای که از پیچ مخابرات گذشتی، با تو بود و بعد تنها تصویری که تا صبح در ذهنم مرور کردم، آن آخرین لحظه بود، با زیله ای خاکستری، بلوز نارنجی و موه‌های مشکی جمع شده ...آن شب فاصله هر تیک ساعت به اندازه ی یک سال می گذشت، چشم هایم اشک آلود بود و دلم نگران، نگران از حادثه ای که نمی خواستم بر زبان بیاورم. تا صبح به انتظار برگشت تو در چهارچوب پنجره ی اتاق که آسمان ابر آلوده را قاب گرفته بود گریستم با وجود اینکه چشم ها همه چیز را می‌گفتند در مقابل حرف های دیگران واکنش تند نشان می دادم و تنها کلمه "برمی گردد" را تکرار می کردم و دوست داشتم به واقعیت تبدیل شود و با طلوع آفتاب تو را با همان لبخند همیشگی ات در کنارمان ببینم.طلوع آفتاب 19 اردیبهشت بدترین منظره جلو چشمانم بود. من که همیشه عاشق دمیدن سپیده و منظره طلوع خورشید از پشت تپه های اوین و رنگ آسمان موقع شفق بودم دیگر بدم آمد، چرا که اولین آفتاب بدون حضور تو بود، چرا که باید با جگر زخم خورده ساک لباس‌هایت را تحویل افسر نگهبان می دادیم! وای، چه کار سختی، ما که در مقابل رفتن‌ات نتوانستیم کاری بکنیم، اکنون لباس‌هایت را... و تنها اشک بود که راهش را یافته بود ولی برای تو ارمغان جاودانه شدن داشت و تو جریان یافتی چون خون در رگان تاریخ سرزمینت، در رگان ماکو، سنندج، مریوان و...آری! هیچ برگشتی متصور نبود و تو در آن سپیده دم، نستوه و استوار طناب دار را بوسیدی، ای کاش می توانستم جای نسیم سحرگاه 19 اردیبهشت باشم که قامت استوارت را بر پای چوبه ی دار نوازش کرد، ای کاش ...خواهرم، شیرین، تنها سختی ام در برابر این همه از خود گذشتگی ات این است:این همه پیچ، این همه گذر، این همه علامت، این همه چراغ و هم چنان استواری در وفادار ماندن به راهم، به خودم، هدفم و به تو. وفایی که مرا و تو را به سوی هدف راه می نماید

مرد ایرانی مظنون به قتل یک قاضی در بروکسل دستگیر شد

مگر می توان در هر مکانی از این کره ی خاکی که هر گونه جنایتی رخ دهد بطور مستققیم یا یر مستقیم اثر انگشتان آدم کشان حرفه ای رژیم ضد بشری پدر خوانده تروریست جهانی حاکم بر ایران و جود نداشته باشد؟

راديو فردا : پلیس بروکسل، پایتخت بلژیک، شامگاه پنج‌شنبه یک مرد ایرانی را که به قتل دو نفر،‌ یک قاضی و یک منشی دادگاه، در دادگاهی در نزدیکی کاخ دادگستری این کشور مظنون است دستگیر کرد.خبرگزاری فرانسه روز جمعه از قول دفتر دادستانی بلژیک اعلام کرد که مرد مظنون در جریان یک دادگاه اسلحه کشیده و با تیراندازی به طرف قاضی و منشی آن دادگاه هر دو را به قتل رسانده است.این مرد ایرانی ۴۷ ساله که نام او فاش نشده توسط حاضران در دادگاه مذکور به عنوان قاتل این دو نفر شناسایی شده است.به گزارش خبرگزاری فرانسه، این مرد ایرانی انگیزه خود از تیراندازی را «انتقام» عنوان کرده است.

نام قربانیان این حادثه ایزابل براندون، قاضی ۶۰ ساله، و آندره بلمان، منشی او،‌ اعلام شده است.این خبرگزاری می‌گوید پس از آن که مرد مذکور از دادگاه فرار می‌کند پلیس بلژیک «در یک عملیات جستجوی گسترده» او را در یکی از پارک‌های این شهر پیدا می‌کند.ظاهراً فرد مظنون در پارک نیز بار دیگر اسلحه کشیده و با شلیک تیر هوایی قصد فرار داشته، اما در نهایت زخمی و دستگیر شده است.آنمی ترتل‌بوم، وزیر کشور بلژیک، «چنین جنایتی در دادگاه‌های بلژیک» را «ناشناخته» و بی‌سابقه توصیف کرده است.قتل این دو نفر به گزارش خبرگزاری فرانسه در دادگاه ویژه خانواده و دیگر پرونده‌های مدنی رخ داده است.به گزارش این خبرگزاری، مسئله امنیت در دادگاه‌ها و زندان‌های بلژیک مدتی طولانی است که در این کشور به مسئله‌ای بزرگ تبدیل شده است.در تابستان سال گذشته مردان نقاب‌دار پس از گروگان گرفتن چند نگهبان در کاخ دادگستری بروکسل سه فرد مظنون را فراری دادند.

پلیس آلمان به دنبال یافتن فیلمساز ناپدید شده ایرانی است
سر نخ ربوده شدن فیلم ساز ایرانی مخالف در آلمان را می بایست از طریق پرسش گری از این قاتل دستگیر شده ردیابی شود تا که بتوان به کنسول و خانه ی ایران و سازمانن فرهنگ تبلیغات اسللامی مستقر در سفارتخانه های ترورو جاسوسی و آدم ربائی رژیم ضد بشری در آلمان رسید

پليس آلمان در پی يافتن مکان داريوش شکوف، هنرمند ايرانی است که از ۱۱ روز قبل ناپديد شده است.بنا به گزارش ها، اين فيلمساز ۵۵ساله مقيم برلين، آخرين بار در تاريخ ۳ خردادماه در شهر کلن آلمان ديده شده است.دو فيلم جديد داريوش شکوف که رويکردی انتقادآميز نسبت به دولت ايران داشتند، ماه گذشته در برلين به نمايش در آمدند

چهار روز بی‌خبری از دو دانشجوی مفقود‌شده‌ دانشکده علوم‌اجتماعی دانشگاه تهران

همقطاران همان ربایند گان سینما گر مخالف ایران در آلمان در داخل کشور دست به اینگونه اقدامات مشابه ضد انسانی زده اند . زیرا که اینان سابقه در ربودن و مثله کرن 3 رهبر مسیحی و سریال قتل های زنجیره ای دارند . همچنین ترانه موسوی را هم ربودند و پس از تجائوز کردن جسدشان را سوزاندند.

بامدادخبر: با گذشت چهار روز از مفقود شدن دو دانشجوی کرد دانشگاه تهران به نام های امجد کردنژاد و جمال رحمتی، همچنان از وضعیت آنان خبری در دست نیست و گمانه زنی‌ها حاکی از ربایش این دو دانشجوی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران توسط نهادهای امنیتی است.این دو تن آخرین بار ساعت 19 روز دوشنبه حوالی میدان ولیعصر تهران مشاهده شده‌اند. هیچکدام از نهادهای امنیتی از جمله پلیس امنیت و وزارت اطلاعات هنوز مسوولیت بازداشت این دو دانشجو را به عهده نگرفته‌اند و خانواده ی ایشان نیز خبری در دست ندارند.امجد کردنژاد در 12 اردیبهشت ماه سال گذشته نیز بازداشت و به دوسال حبس محکوم شده بود.

سه فیلم از مراسم امروز

http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=17655


در سال مرگ خمینی شیاد و معرکه گردانی نمااز جمعه و لغز خوانی پاسداار گماشته احمدی نژاد که هم تصاویر خمینی شیاد و هم جانشین ی پاره و لگد کوب شده است تا که مشخص شود نقش این حامیان میلیونی چگونه است ؟ بعلاوه کسی هم گوش به اراجیف پاسدار گماشته احمدی نژاد و علیه ی فتنه روضه خواندن رهبر لوطی جماران نداده است که از خیره شدن مردم دنیا از حضور عظمت ساندیس خوران در حرکت نمایشی 22 بهمن 88 سخن گفته است و با گریز بهه صحرای کربلا زدن در 14 خرداد رله کرده است تا اثبات گردد که گفته شود قافیه که به تنگ آید شاعر به چفنگ آید.

لگد کردن تصاوير خامنه ای و خمينی

فیلم / سانديس نه يكي ,نه دوتا , يك گوني! آنهم در سالگرد مرگ خمينی!

http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=17649

ادعای جمعیت 85% با سواد مورد نظر فرخ خان نگهدار و بقول لوطی جماران حامی و پشتیبان رژیم ضد بشری که از روستا ها به تهران اعزام شده اند به امید آنکه اینگونه که در تصور آمده است این ساندیس خورران بسیج و اعزام شده از روستا ها از سوی پاسدار عراقی محمد رضا نقدی فرمانده کل بسیجج به تهران و حضور در نماز جمعه و گور خمینی شیاد چیزی نصیب شان شود .

فيلم / بخشی از سخنرانی امروز احمدی نژاد در مراسم سالگرد مرگ خمينی

http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=17638

طوطی و عنتر و گماشته ی لوطی جماران پاسدار احمدی نژاد ضمن نقل قول کردن گفته ی خمینی شیاد که هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بزنید با فحاشی و تهدید کردن و یقه درانی علیه ی ی رقیب دوم خردادی های مغلوب به خصوص رفسنجانی روی آورد البته سخنان تهدید آامیزش کپی گفته های ارباب لوطی اش خامنه ای است زیرا از روی نسخه روضه خوانی کرده تا نشان دهد که چگونه مترسکی در دست کودتا گران پاسدار پشت پرده بیش نیست.

بازجویان وزارت اطلاعات قصد گشودن پرونده جدیدی علیه فعال دانشجویی دارند

برای اینکه اکنون ثابت شده است که متحجران کودتا گران رژیم ضد بشری نه پایگاهی در دانشگاه ها ندارند بلکه مراکز دانشجوئی تبدیل به کانون های مقاومت و مبارزه علیه کودتا گران نامشروع و دولت تحمیلی و رهبر لوطی جماران بی رزش و اعتبار شده است پ علیه ی دانشجویان پرونده سازی می شود تا 22 خرداد دست به اقدام اعتراضی ضد حکومتی نزنند.

بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران"بازجویان وزارت اطلاعات قصد گشودن پرونده جدید علیه فعال دانشجویی نادر احسنی را دارند.در چند هفته گذشته چندین بار به منزل آقای احسنی احظاریه ای از سوی فردی بنام بیگی رئیس شعبه 3 بازپرسی دادگاه انقلاب ارسال شده است.علیرغم اینکه خانواده احسنی بارها به آنها اعلام کرده اند که فرزندشان در بند 350 زندان اوین بسر می برد و میتوانید احظاریه را به او یا وکیلش ابلاغ کنید ولی از این کار خوداری می کنند و تا به حال چندین بار برای تحت فشار روحی قرار دادن خانواده اقدام به ارسال احظاریه نموده اند.این احظاریه در رابطه با دستگیریهای خودسرانه و گسترده بهمن ماه 1388 می باشد.این فعال دانشجویی در آن زمان سر باز بود و چند ساعتی بود که از پادگان به منزل باز می گشت.که با یورش مامورین وزارت اطلاعات دستگیر و همراه با خواهرش الهام احسنی به بند 209 زندان اوین منتقل شدند.فعال دانشجوئی نادر احسنی شب 19 بهمن ماه 1388 در طی یورشهای گسترده در سطح تهران همراه با خواهرش خانم الهام احسنی دستگیر و به بند 209 زندان اوین منتقل شد آنها چندین هفته در بند 209 تحت شکنجه های شدید روحی و جسمی چند بازجو و از جمله آنها فردی با نام مستعار علوی از سربازجویان وزارت اطلاعات قرار داشتند

اخطاریه نهایی دادگاه انقلاب اراک برای مصادره منزل پدری عابد توانچه
http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=17634

اینهم یک مورد یگر از وحشت از دانشجویان فعال سیاسی مخالف و ناراضی که بازتاب داده شده است . زیرا که احکام بیداد گاه های رژیم ضد بشری بر اساس حکم قاضی همتای شان صادر می شودکه معیار قضاوت و صدور احکامش اینگونه بوده است . گنه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری

دادگاه انقلاب اراک در اقدامی غیرقانونی، حکم مصادره منزل پدری این فعال دانشجویی را صادر کرده است.به گزارش دانشجونیوز، دادگاه انقلاب اسلامی اراک بر خلاف قانون تصمیم دارد تا حکم دادگاه بدویِ توانچه که به وی و به وکیل مدافع ابلاغ نشده است را اجرا کند