" نگاهی به بخش چهارم انتقاد علی ناظر پیرامون گردهمآئی 5 تیر مجاهدین و شورای ملی مقاومت در تاورنی پاریس "
آقای علی ناظر با سلسله نقدهای زنجیره ای خود از مجاهدین هرچه جلوتر می رود، بیشتر ثابت می کند که از موضع کینه و انتقامی فرا تر رفته است . زیرا که بطور در بست رژیم ضد بشری و اوضاع داخل کشور را رها کرده است و شبانه روز سخت در گیر کار تحقیقی و پژوهشی و بررسی پیرامون چگونه انتقاد کردن از مجاهدین شده است؟ البته به نظر می رسد که باید کار گروهی باشد که همکاران ترجیح می دهند تا به نام فرد تمام شود تاخود در جایگاه عاقیت طلبی مصون از نقد بمانند.
حال بماند چه زمان وچه تعداد ساعاتی را آقای علی ناظر صرف مطالعه و گزینه بر داری های ضمیمه شده اینگونه مقالات انتقادی خود می کند تا به حساب خود انتقاد نسبت به عملکرد مجاهدین را ثابت و به ثبت برساند و معلوم نیست که چه دستآوردهائی در بر داشته است ؟. ولی آنچه مشخص است که اینگونه اقدام مستمر و پیگیرانه ی انتقادی ایشان از عملکرد مجاهدین خیلی جای سئوال دارد . زیرا که اکنون مجاهدین نه در قدرت و حاکم ایران نیستند که نیاز به اینهمه مایه گذاری انرژی برای انتقاد کردن از اینان هزینه شود ، بلکه مجاهدین از هر سو از سوی رژیم جنایتکار ضد بشری زیر فشار وتوطئه می باشند . زیرا که جرم نا بخشودنی اینان است که چرا اینان هنوز همچون سایر مدعیان تسلیم نشدند.و یا همچون آقای علی ناظر ها مبارزه نمی کنند؟ ایکاش مجاهدین فقط از سوی دشمن زیر ضرب بودند و از سوی مدعیان مخالفین بر انداز منتقد نکته سنج بطور همسو زیر فشار پاسخگوئی نبودند؟ چه می شد بموازات اینهمه صرف کردن ساعات کار پر انرژی ساز پژوهشی انتقادی که نسبت به مجاهدین می شود آنهم از موضع چپ ضد آمریکائی که مجدانه پیگیری می شود. در صد خیلی کمتری از این انرژی صرف پرداختن و بررسی و ارزیابی به مسائل روز ایران ومشکلات روبه رشد مردم ایران می شد و راه حل مبارزاتی برای ارتقای مبارزه ارائه داده می شدنا رژیم زودتر سرنگون گردد. مهمتر اینکه مگر همگان شاهد بنوده و نیستند از کوهی از اسناد و مدارک نوشتاری و تصویری که از 22 خرداد 88 تا حال از تظاهرات های گوناگون ضد حکومتی که از ایران به سراسر جهان گزارش ومخابره و بازتاب داده شده است، چگونه است که به جز یک مورد که خطاب به اوباما تظاهر کنندگان فریاد زدند اومابا ، اومابا ، با اونائی یا باما ؟ اکنون که صحبت از عنصر اجتماعی می شود و به آن بها داده شده است ، شعار یا فریاد ضد آمریکائی دیگری از سوی تظاهر کنندگان یا عنصر اجتماعی علیه ی آمریکا شنیده نشد ه است؟ البته از سوی حامیان لوطی رهبر ولی فقیه و پاسداران کودتا گر و پاسدار گماشته احمدی نژاد شعار مرگ بر منافق آمریکائی سر داده شده است که منظور رهبران جناح مغلوب است که گویا به مجاهدین نزدیک شده اند ، ضمن اینکه دشمن اصلی همبرجسته می شود. همچنین سر دادن چنین شعار هائی اثبات همسوئی با مدعیان ضد آمریکائیان برون مرز منتقد مجاهدین است. .
بهر حال آقای علی ناظر بدون آنکه بگوید که راه کار گر چه نوع سازمانی است ؟ چه تعداد در داخل ایران با این نام آشنا می باشند؟ اکنون در صحنه ی مبارزه و توازن قوا اینان کجا ایستاده و چه می کنند؟ یا اقلیت منظور کدام اقلیت است ؟ اگر منظور همان اقلیت است که زمانی که مسعود رجوی در پاریس بود و رژیم ضدبشری تلاش برای تحویل یا اخراج وی از پاریس می کرد . طوریکه اقدام به سلسله بمب گذاری ها در پاریس کرد تا بیشتر بر اخراج مسعودرجوی از پاریس فشار آورده شود . همینطور همزمان هم هواداران این اقلیت خودشان را در میدانی بر زنجیر بستند و از شهردار دست راستی اور سورواز می خواستند که مسعود رجوی رایا محاکمه یا از پاریس اخراج کند . ولی آقای ناظر صرفاً برای صحت انتقاد خود گزینه هائی از انتقادات اینان نسبت به مجاهدین یا کتاب مجاهدین در مورد اقلیت را چاشنی موضع انتقادی خود نسبت به مجاهدین نموده است تا وانمود کند که گویا وی تنها منتقد مجاهدین نیست و دیگران هم هستند که جلوتر از وی موضع انتقادی نسبت به مجاهدین داشتند که وی اکنون در بخش چهارم در حاشیه ی گردهمأئی 5 تیر پاریس خود از اینان نقل قول کرده تا بگوید مسعود و مریم رجوی چون ایدئولوژیک فکرمی کنند و مسئول بالاترازخود ندارند پس پاسخگوهم نمی باشند. پس عنصر اجتماعی اینگونه اینان را قبول ندارد:
اگر مجاهدین در این نقطه هستند و اگر انقلاب را با خودشان به اینجا رسانده اند و اگر توانسته اند این چنین به خلق خدمت کنند و اگر در فداکاری چنین افتخاراتی بدست آورده اند؛ همه و همه را قبل از هر چیز مرهون رهبری ایدئولوژیکی مسعود بوده اند و هستند.» [15]. چنین طرز تفکر و باوری در میان بسیاری از نیروهای چپ قابل درک و مقبول نبوده و با برخوردی انتقادی روبرو می شود. در همان زمان، راه کارگر در چند شماره ارگان رسمی خود به این موضوع با دیدی انتقادی پرداخته است. «مهدی ابریشمچی عضو دفتر سیاسی سازمان مجاهدین در سخنرانی اخیر خود که در مجاهد 255 به چاپ رسیده است، در توضیح سیستم رهبری در سازمان مجاهدین میگوید: "... طبیعی است که در پایین تر از مسئول اول و رهبری ایدئولوژیک، همه مشروط هستند و قبل از همه به مسئول بالاتر خودشان مشروط هستند. اما مسعود در بالا به کی مشروط است؟ فقط به انقلاب. او ایدئولوژیک مان مسئولی جز خدا ندارد. همه مسئول دارند یعنی مشروط هستند به مسئولشان ولی در راس رهبری اینطور نیست. مریم هم مسئول ندارد. مسعود هم مسئول مریم نیست. هردوی اینها مستقیما خودشان مسئولند، به هیچکس بعنوان مسئول در بالاتر از خودشان پاسخگو نیستند. بعنوان مسئول، اینها مسائل را متکی بر ایدئولوژی و اندیشه خود باید حل کنند..." » [16]. مجاهدین در پاسخ به این قبیل انتقادات و یا برخورد جریانهای متفاوت در رابطه با انقلاب ایدئولوژیک، کتابی با عنوان «دگردیسی ضد انقلابی»، که بار اصلی آن متوجه سازمان چریکهای فدایی خلق «اقلیت» بود [17]، منتشر کردند که در اینجا به محتوای آن نمی پردازم. در اینجا مریم رجوی روی یک نکته اساسی انگشت می گذارد – در پناه رهنمود های مسعود رجوی و چون او «بالای سر» است، این تعهد را می پذیرد. شنوندهء این جملات نا خواسته از خود می پرسد کسی که می خواهد به مدت 6 ماه اول دوران انتقال، کشوری به پهناوری ایران را مدیریت کند، اذعان دارد که چون چیز بیشتری نمی تواند بفهمد، به اعتبار حضور رهبر عقیدتی، اگر بتواند قدمی بر می دارد. در این نقطه است که عنصر اجتماعی، خانم مریم رجوی را دیگر بعنوان یک عضو از جامعه (رهبر سیاسی خود) نمی بیند. او عنصری ایدئولوژیک است که هر عمل و حرکتی حتی اگر به نظر خودش هم صحیح نباشد را انجام می دهد، چون رهبر عقیدتی اش حکم کرده است.
آقای علی ناظر در ادامه ی انتقاد خود از مجاهدین بدون در نظر گرفتن عملکرد مبارزاتی مجاهدین در دو سیستم شاه و شیخ و قدرت تضاد حل کنی وجذب نیرو به خصوص عنصر اجتماعی که اینان دارند آنهم با پرداخت آمادگی هزینه ی بس سنگین که اینان دارند که در توان هر مدعی نمی باشد . مهمتر اینکه چیزی هم برای پنهان کردن ندارند تا که موجب ابهام شود. ولی بازهم با شیوه ی تصویر مارکشی و مار نشان دادن فرصت طلبانه با تشابه نام اسلام میان خمینی و رجوی از سوی ایشان، این دو در یک سطح محک زده شده و مورد قضاوت قرار گرفته است و از موضع نماینده و سخنگوی مردم با نیش زدن رشد تساعدی حامیان شان در تظاهرات و گردهمآئی ها، مورد قضاوت یا نقد واقع شده یا در اصل آقای علی ناظر اینگونه تناقض گوئی نموده است :
حتی اگر بپذیریم که نام مسعود «خجسته» است، اما این یک طرف قضیه است. طرف دیگر، مردم هستند که 30 سال «امام امت»، «رهبر انقلاب» و سیستم ضد دموکراتیک اسلامی را مشاهده و تجربه کرده اند، و مجاهدین چه «شهید» داده باشند و چه نداده باشند، را از همین منظر و زاویه هراس از «تکرار تاریخ» محک می زند. برای درک بهتر از برداشت «مردم» از جمله بندی های مجاهدین و خانم رجوی، خوب است به تظاهراتی که در سراسر جهان علیه فشاری که بر ساکنان اشرف در جریان است، توجه کنیم. در هر پیکت و یا تظاهرات ایستاده، تعداد اعتراض کنندگان از چند صد نفر تجاوز نمی کند. در این نباید شک کرد که اگر مجاهدین موانعی چون اجازه پلیس برای پیکت در مقابل سفارت، و یا سازمان ملل، و یا دیگر موانع لجستیکی، را نداشته باشند، می توانند این رقم را به چندین برابر افزایش دهند. بطور مثال، اگر به گردهمایی های بزرگ مجاهدین دقت کنیم تعداد شرکت کنندگان از چندین هزار می گذرد (بنا به گفته خودشان، این تعداد در چند سال گذشته تساعدی بوده است). نکته ای که در اینجا مورد نظر من است توانمندی مجاهدین در سازماندهی نیست، بلکه حمایت «مردم» از جنبشی است که مجاهدین می خواهند با تعریف «رهبر عقیدتی» و تکیه بر آن، به پیش ببرند"
بهر حال با شناختی که از آقای علی ناظر کسب شده است دقیقاً مصداق این ضرب المثل است که گفته می شود با یک کشمش گرمی و با یک غوره سردی اش می شود . چون مگر در شبکه ی موسوم به براندازان دیدگاه علی ناظر به جز علی ناظر و نا ظر علی و تعدادی انگشت شمار مقاله نویسان ثابت و زیر نویس یا ردیه نویسان محدود مقالات درج شده که عمداً مخالف مجاهدین هستند، عنصر اجتماعی داخل کشور هم حضور دارد که اینگونه به شعاری کردن این عنوان عنصراجتماعی چسبیده است و ردانه با قرینه سازی دو دشمن متضاد دست به مقایسه تشبیهی زده است تا با رله کردن شعار ایران رجوی و مریم مهر تابان ، عمق کینه ی خود را نسبت به این شعار ها برجسته و نمایش داده باشد و در ادامه توانسته باشد چنین دست به پرسشگری عدم جذب عنصر اجتماعی از سوی مجاهدین زده باشد :
به سوال اصلی باز می گردم. چرا مجاهدت، فدا و ایثار مجاهدین نتوانسته عنصر اجتماعی را بسیج کند؟ چند سطر به عقب برگردیم و جملات («عهد») خانم رجوی را دوباره بخوانیم. اما اینبار با عینکی غیر مجاهد، غیر ایدئولوژیک، و غیر وابسته به مجاهدین. به شعار ایران-رجوی-ایران نگاه کنیم. بازهم با عینکی غیر مجاهد، و غیر وابسته. در همان حال، تمام رنجی که مردم از شعار «خمینی ای امام» کشیده اند را در نظر داشته باشیم، تا به هراس واقعی عنصر اجتماعی پی ببریم.به راستی در شعار ایران- رجوی چه می بینیم؟ آیا این شعار به شنونده انگیزه می دهد؟ به شعار دیگری از مجاهدین توجه کنیم. «مریم مهرتابان، می بریمت به تهران». من در اینجا نمی خواهم بگویم که این شعارها درست هستند یا نه، چرا که اگر مجاهدین و هزاران هوادار آنها این شعار ها را دائما سر می دهند، حتما معتقدند که این شعار ها درست هستند. اگر ساکنین اشرف حاضر به فدای جان خود با تکیه بر این شعارها هستند، حتما معتقدند که این شعار ها درست است. اما سوال و نکته این نیست. نکته این است که آیا این شعار ها پس از اینهمه فدا و ایثار، در سطح کشور همگانی شده اند؟ فرض بگیریم که این شعار ها به لحاظ استراتژیک صحیح باشند. آیا عنصر اجتماعی توانسته خود را با این شعارها پیوند بزند؟ آیا توانسته از آنها انگیزه بگیرد؟
مهمتراینکه بدون آنکه اگر این شعار با ید حذف گردد چه نوع شعار هائی باید جایگزین شوند . چرا شعارهای جانشین از سوی مدعیان بر اندازان تا کنون مطرح و جایگزین نشده است ؟ اما اینکه زیر پوش دفاع از آزادی بیان و باور و... فتوای محو شعار های مجاهدین را چنین صادر کرده است :
به نظر من، درک اینکه ساکنین اشرف خواست دیگری بجز «آزادی، دموکراسی، سرنگونی، نان، آب، مسکن، کار» نداشته، ندارند و نخواهند داشت؛ و درک اینکه ساکنین اشرف، و دیگر پیشتازان راه آزادی فقط و فقط برای «همین» جان فدا کرده و راهگشا بوده اند، تنها زمانی میسر است که این شعارها در میان فریاد «هیهات منا الذله» و یا «مریم، مسعود....» محو نشود. شعار هیهات منا الذله شعاری است انقلابی برای انقلابیون مسلمان. شعاری است که تمام خواستهای ساکنین اشرف و موضع خدشه ناپذیر آنها را در یک جمله خلاصه می کند. اما از نگاه «عنصر اجتماعی» این شعار تفاوت چندانی با بقیه شعارهای دیگر که رنگ و بوی ایدئولوژیک دارند، ندارد. حتی اگر «شهادت طلبی» منظور و مقصود مجاهدین نباشد، این شعارها، بر یک نکته تأکید دارد – این گروه، سازمان، و این شورای ملی مقاومت، یک گروه «اسلامی» است. الویت آنها «اسلام» است. هدف آنها «اسلام» است. و می دانیم که نظر مردم در باره «اسلام» (که بخواهد بر مسند قدرت بنشیند) چیست؟ "
بالاخره آقای علی ناظربرای اینکه زیرآب چپ آنچنانی مورد ادعای خود و رفقای جهان وطنش را زده باشد که در شماره های قبلی با آن مانور تبلیغاتی علیه ی مجاهدین داده است . اکنون بطور غیر مستقیم از موضع نوعی شونیسم فارسی در پوشش عنصر اجتماعی به یک شعار مبارزاتی عربی نگریسته است. گو اینکه طبق نظر ایشان مردم ایران عنصر اجتماعی و مسلمان نیستند . یا اینکه چون شعار هیهات من الذله عربی است. نباید در کمپ اشرف در عراق که کشور عرب زبان است استفاده شود که چون سنبل پایداری و مقاومت بر روی اصول و مبارزه است پس این شعار فر یاد زده می شود. اما چون این شعار مسلمان است وجذب کننده ی عنصر اجتماعی نیست . یا اینکه حتی در داخل ایران هم بعنوان تاکتیک تبلیغاتی از آن استفاده نمی شود، چون عربی و مخصوص انقلابیون مسلمان است که اجتماعی و و فرا گیر نیست . پس ازسوی ایشان و منظرعنصر اجتماعی اینگونه این شعار عربی زیر سئوال برده شده است :
شعار هیهات منا الذله شعاری است انقلابی برای انقلابیون مسلمان. شعاری است که تمام خواستهای ساکنین اشرف و موضع خدشه ناپذیر آنها را در یک جمله خلاصه می کند. اما از نگاه «عنصر اجتماعی» این شعار تفاوت چندانی با بقیه شعارهای دیگر که رنگ و بوی ایدئولوژیک دارند، ندارد. حتی اگر «شهادت طلبی» منظور و مقصود مجاهدین نباشد، این شعارها، بر یک نکته تأکید دارد – این گروه، سازمان، و این شورای ملی مقاومت، یک گروه «اسلامی» است. الویت آنها «اسلام» است. هدف آنها «اسلام» است. و می دانیم که نظر مردم در باره «اسلام» (که بخواهد بر مسند قدرت بنشیند) چیست؟
همچنین در پاسخ باید گفت. مگر در سلسه نشست های آموزشی که مسعود رجوی برای مجاهدین اشرف گذاشته روی سخنش مجاهدین نبوده است؟ مگر وی با تأکید برروی اصول اعتقاداتی و مبارزاتی شان تأکید نکرد که مجاهدین نه اینکه چشم بقدرت نیندوخته که چیزی بیشتر از خیمه زدن در خاوران در کنار شهدای راه اندازی سهم نمی خواهند؟ اما اکنون آقای علی ناظر بدون آنکه رهبر سیاسی مبارز فراگیر همه ایرانیان مورد نظر خود رابرگزیند. یا اینکه معرفی اش کند که چه کسی است که مصمم است و می خواهدد رژیم ضد بشری را سرنگون کند تا که وی مجاهدین را به حال خود رهاسازد . ولی ایشان برای اینکه ثابت کند مرغ یک پا دارد و حرف مرد هم یکی هست . اینگونه برای مجاهدین ومسعود رجوی نسخهیمبارزاتی فراگیر تجویز نموده است :
"مسعود رجوی تنها زمانی می تواند از «رهبر» مجاهدین به «رهبر» جنبش تبدیل شود که برای عام مشخص کند «رهبر عقیدتی» یک امر درونی مجاهدین است و نه عمومی. به روشنی تأکید کند که «رهبر عقیدتی» موضوعی است که فقط به خود مجاهدین مربوط می شود. و اگر تمام مردم ایران او را بعنوان «رهبر عقیدتی» قبول نداشته باشند، باز هم جمهوری اسلامی سرنگون می شود، اگر «رهبری سیاسی» او را بپذیرند. در جنبشی که مجاهدین نیروی محوری آن هستند این امر اساسی نادیده گرفته شده است که «رهبر سیاسی» بایستی از «رهبر عقیدتی» تفکیک شود، چرا که این دو عنصر، به لحاظ فونکسیون و کارکرد، و به لحاظ تأثیرگذاری بر مخاطب به معنی عام، متفاوتند. «رهبر سیاسی» مردم را به هم و به اهداف جنبش نزدیک می کند، و «رهبر عقیدتی» مردم را از نیروی سازماندهنده دور می کند. به محتوای مصوبهء شورا (جدایی دین از دولت) نگاه کنیم، و سپس به سخنان آقای رجوی در چند ماه اخیر توجه کنیم [26]. «رهبر سیاسی» که به اصل جدایی دین از دولت باورمند است، در جای جای سخنانش از اسلام نقل قول نمی آورد. در جای جای سخنان خود به مذهب «شیعه» توجه ندارد"

آقای علی ناظر چرا نمی گوید که اجتماع یعنی چه و عنصر اجتماعی یعنی چه و کیست و چه فرقی با هم دارند؟ به خصوص وقتی خودش اعتراف می کند که 90% جمعیت کشور مسلمان هستند . چگونه می توان این را از هم تفکیک نمود . به خصوص اینکه چپ و راست تأکید می کند که کاری به باورها ندارد؟ پس مگر غیر از این است که می بایست غرض و مرض یا کینه و نوعی انتقام جوئی نهفته در میان باشد که بدلیل عدم شهامت وناشی از وحشت بطور غیر مستقیم دنبال می شود ؟ اگر نه وقتی مجاهدین پذیرفته اند که دین از حکومت جدا باشد و حکومت سکولار را قبول دارند . مهمتر اینکه اینان سابقه ی همکاری با عنصرغیر مذهبی و مجاهد چه در دوران انتخابات اولین دوره ی ریاست جمهوری پس از انقلاب در ایران و چه در شورای ملی مقاومت دارند و در تظاهرات و آکسیون های شان زنان با حجاب و بی حجاب و مذهبی و غیر مذهبی درکنار هم دیگرحضور دارند . دیگر مشکل کجاست که اینقدر مته ته خشخاش گذاشته می شود؟ آنهم در کشوری که 32 سال است دین ابزار قئرت و سرکوب و خفقان و جنگ و سانسور وحذف منتقد و مخالف و دگر اندیش شده است . حتی با همین ابزار شعار اسرائیل نا بود با ید گردد سر داده می شود. به خصوص حربه ی دین ابزاری شده موجب راه اندازی جنگ خانگی و برادر کشی در فلسطین شده و با روند مذاکرات صلح خاورمیانه دشمنی شده است.همینطور با همین ابزارتبلیغاتی دین ابزاری در عراق وافغانستان و پاکستان ولبنان ومصرو یمن و... هم استفاده می شود . بنابراین آقای علی ناظر اگر بطور جدی مخالف دخالت و پیوند دین در مبارزه است. می بایست یقه ی حاکمان دین فروش ایران را دو دستی بچسبد، به جای اینکه این چنین با گم کردن سوراخ دعا و تناقض گوئی کردن یقه ی مجاهدین را بگیرد تاکه بر خلاف مانور تبلیغاتی دادن با عنصر اجتماعی چماق بسازد و با متهم کردن مجاهدین که چرا شعار های اسلامی می دهند ، وی مجبور به اینگونه اعتراف تناقض گوئی نشود:

"شاید کلیه این نکات در جامعه ای که بیش از 90 در صد آن مسلمان هستند مهم نباشد و یا به چشم نخورد، اما بیانگر یک نکته است و اینکه عنصر اجتماعی به این آلترناتیو و «پادزهر» توجه کرده، و آن را با آنچه که فی الواقع «زهر» «هست»، مقایسه می کند. این مقایسه چه بجا و منطقی، و چه سطحی گر و یکجانبه نگر، عنصر اجتماعی را از جنبش مجاهدین و آلترناتیو شورا دور نگاه داشته است. عنصر اجتماعی مشخصا مطمئن نیست که آیا حمایت از این جنبش او را به همان پرتگاهی خواهد کشاند که حمایت از خمینی کشاند یا نه؟ آیا این «پادزهر» اگر بدتر از «زهر» نباشد، آیا می تواند بهتر باشد؟ و اصولا آیا ایران آینده به «پادزهری» ایدئولوژیک نیازمند است؟آقای مسعود رجوی به این ابهامات پاسخ مستقیم نمی دهند، بلکه انگشت اتهام را به سوی پرسشگر نشانه می گیرند «مجاهدین بدتر از خمینی» معنایش این است که، چه بخواهیم یا نخواهیم، «خمینی بهتر از مجاهدین» است [27]. حال آنکه در پروسه سرنگونی، که 30 سال بطول انجامیده و استراتژی محوری جنبش پاسخگو نبوده است، نیروی رهبری کننده و رادیکال می بایست به سوالها با ارائه شاهد مثالها پاسخ بدهد. در غیر اینصورت، عنصر اجتماعی شکاکانه خواهد پرسید که آیا مجاهدین تحمل انتقاد را دارند؟ آیا این تحمل پذیری را در عمل نشان داده اند؟ و یا اینکه هر مخالفی را با «انگی» به سکوت کشانده اند؟"

در خاتمه اینکه سئوال است مگر رژیم ضد بشری فقط یک مخالف به نام مجاهدین و شورای ملی مقاومت دارد؟ مگر مدعیان نا سیونالیستی تا چپ رایکال غیر مذهبی حتی ضد مذهبی بر انداز وجود ندارد؟ چگونه است که نه انتقاد که سخنی از اینان گفته نمی شود ؟ یا اینکه اگر مشکل جذب عنصر اجتماعی به خاطر شعارهای اسلامی مجاهدین است . پس چرا از جذب عنصر اجتماعی از سوی مدعیان دیگر کلامی گفته نمی شود که اسلامی نمی باشند؟ اما چه جالب است که گفته می شود رطب خورده کی منع رطب کند؟ یکبار در نوشتاری خطاب به آقای علی ناظر اشاره کرده بودم که ایشان بر خلاف ادعای طلبکاری مبنی بر انتقاد نا پذیر بودن مجاهدین می کند ، خودش توان و ظرفیت انتقاد پذیری ندارد . زیرا من مطلبی برای ایشان ارسال کردم که بدلیل اینکه تصویر نداشت از درج آن خود داری کرد وبا وجود اینکه دلیل عدم تصویر ضمیمه ی نوشتار بودن را توضیح دادم اما باز هم از درج آن خود داری نمود . از سوی دیگر چندین سال پیش در یکی از روم های پالتاک یک فعال حقوق بشر که نه مجاهد ونه مذهبی می باشد دریکی از صحبت های روم پالتاکی خود بنا بر دیلایل خود به نام شبکه دیدگاه اشاره و گفته بودکه به نظر من رژیم گاه ونه دیدگاه است . سپس ازسوی رندی هم این گفته ضبط و فایل صوتی اش را برای وی ایمیل کرد. همین مسئله تبدیل به پیراهن عثمان علیه ی مجاهدین از سوی آقای علی ناظر شد. طوریکه اگرچنانچه کسی در ردیه نویسی مقالات ضد مجاهدین درج شده در شبکه ی خبررسانی دیدگاه انتقادی به وی بعنوان مسئول دیدگاه می کرد . .بلافاصله وی آن راتبدیل به سوژه و بهانه ی پاسخگوئی انتقامی خود نسبت به مجاهدین می کرد و بطور مستقیم مسعود و مریم رجوی را مورد مخاطب خود قرار می داد که می بایست اینان پاسخگوی باشند و تعیین و تکلیف بااین منتقدان کنند که از سوی ایشان مورداتهامات گوناگون واقع می شدند؟ اکنون نیز شاهدیم که چگونه شیوه انتقاد کردن های آقای علی ناظر ادامه ی همانگونه انتقاد نمودن هی سابق ایشان است که در مدار و پوششی دیگر مطرح و دنبال می شود که ته خط هدف عقده گشائی و انتقام گرفن هست ونه مبارزه کردن . زیرا مدعی اهل مبارزه گذشته از اصلی و فرعی کردن مبارزه ابتدا خود به آنچه می گوید وباور دارد اگر چنانچه صادق باشد باید عمل کند . سپس با فاکت عینی مبارزه معیار مقایسه ی انتقادی خود قرار دهد و عملکرد مبارزات دیگران را زیر سئوال ببرد و بطور منطقی و اصولی و مقایسه ای تشریح کند که چرا شیوه ی مبارزه کردن شان ایراد و اشکال دارد . در غیر اینصورت به قاضی رفتن و راضی باز گشتن است.

هوشنگ بهداد
نوزدهم تیر ماه سال 1389

پیرامون مقالات مربوط به حاشیه گردهمآئی پاریس آقای علی ناظر، بخش سوم مدعوین – کمی – کیفی
http://naghdematboat.blogspot.com/2010/07/blog-post_06.html
خطاب به مورچگان آب بر لانه گرفته شدگان که فریاد بشتابید سر می دهند که سیل آمده فرار کنید چون دنیا را دارد سیل با خود می برد؟http://naghdematboat.blogspot.com/2010/07/blog-post_05.htmlحلقه مفقوده پیرامون نقد « در حاشیه گردهمایی پاریس» بقلم علی ناظرhttp://naghdematboat.blogspot.com/2010/06/5-1389.html