گفت و شنود دروغ نامه ی کیهان 10 اسفند –89

گريه (گفت و شنود)

گفت : پسربچه ای گریه کنان رفت نزدمادرش

تا شکوه و شکایت کند از دست پدرش

مادرپسربچه از وی کرد سئوال

چراگریه می کنی ودلخور و بی حال؟

پسرگفت پدر جای میخ، کوبید دستش

مادر گفت نه گریه، خنده داره این کارش

پسر گفت من خندیدم که پدر شد خشمگین

آمد زد بر بیخ گوشم ، محکم سیلی سنگین

گفت : تعدادي از مدعيان اصلاحات كه به خارج از كشور گريخته و پناهنده شده اند از بي محلي دولت هاي خارجي كلافه شده و زبان به گلايه گشوده اند.
گفتم: چشمشان كور! دنده شون نرم! اگر بعضي غلط ها را نمي كردند به اين حال و روز نمي افتادند!
گفت: به موسوي و كروبي و خاتمي فحش مي دهند كه چرا آنها را دچار توهم كرده بودند و حالا كه به خارج از كشور پناهنده شده و فتنه هم شكست خورده، ديگر خارجي ها هم تحويلشان نمي گيرند.
گفتم: حيوونكي ها!
گفت: يكي از آنها در سايت «توئيتر» با حسرت نوشته است «وقتي پناهنده شديم از وعده ها چه خوشحال بوديم و حالا از بي محلي كشورهاي پناه دهنده داريم دق مي كنيم».
گفتم: پسربچه اي گريه كنان پيش مادرش رفت. مادر با نگراني پرسيد؛ چرا گريه مي كني؟ و پسربچه گفت؛ بابا داشت ميخ مي كوبيد، چكش محكم روي انگشتش خورد. مادر گفت؛ اين كه گريه نداره، تازه يك كمي هم خنده داره! و بچه گفت؛ مامان جون! من هم اول خنديدم، اما بابا محكم زد بيخ گوشم!

گفت : سربازجوی بی تر مز و دنده

نقل قول کرده ازمدعیان رقیب در غرب پناهنده

آنگونه که این عنصرپلید بی مایه

بازتاب داده از اینان شکوه وگلایه

در مورد ایننان داده است تحلیل

درغرب گرفته نمی شوندتحویل

گفته دنده شان گرم چشم شان کور

با توهم علیه رژیم ضدبشری زدندزور

غافل بودند ازنقش سرکوب وسانسور

چگونه رهبر باکودتاگران به رقیب می زندسور؟

الکی از ایران گریختند تاشوند خوشحال

ندانستند چگونه از شان گرفته میشه حال؟

گفتم:یعنی گول خوردند با وعده تو خالی

ناآگاه بودندحذف می شوند وحالی به حالی

منحرف شدند از سوی رهبر که نزدحرف

از طریق کودتا رقیب خواهد شد حذف

اما مگرگفته نمی شد رژیم نیست اصلاح پذیر ؟

اصلاح واقعی یعنی ولی وقیح کشیده بشه برزیر

نمی دانستندشکنجه گر صاحب شلاق و زنجیر

برای حذف شان تحلیل می دهد همراه باتفسیر

چرا حال که رژیم هست در حال سقوط؟

وارونه لغز خوانی کرده است این شوت

گفت : پسربچه ای گریه کنان رفت نزدمادرش

تا شکوه و شکایت کند از دست پدرش

مادرپسربچه از وی کرد سئوال

چراگریه می کنی ودلخور و بی حال؟

پسرگفت پدر جای میخ، کوبید دستش

مادر گفت نه گریه، خنده داره این کارش

پسر گفت من خندیدم که پدر شد خشمگین

آمد زدبیخ بر گوشم ، محکم سیلی سنگین