تصاویر ی از دست آورد رژیم ضدبشری قرون وسطایی که مربوط به محرومیت در جنوب کرمان و وعده ی "آب و برق مجانى و حاکمیت مستضعفان است که اکنون آلونک و کپر و کارتن خوابی و کلیه فروشی نصیب شان شده است.

16 مرداد 90

محمد رضا با هنر زد وبند چی و کار چاق کن که نایب رئیس منقلی بازار مکاره و عضو با ند مافیایی غارتگر انگلیسی مؤتلفه و مجمع مصلحت نظام است کرمانی می باشد . همچنین آخوند احمد خاتمی دهان گشاد هتاک ومتحجر زن ستیز و جارچی کودتا گران پاسدار و مداف ولی وقیح نامشروع که امام جمعه ی موقت تهران وعضو سیرک مجمع خبرگان آخوندی است هم اهل کرمان می باشد. تصاویر ضمیمه شده هم مربوط به جنوب کرمان می باشد که حاصل 33 سال عملکرد رژیم ضد بشری و قرون وسطایی کودتایی می باشد . همینطور بیانگر سوایی ادعای تراژدیک – کمدیک پاسدار گماشته احمدی نژاد رئیس جمهور است که مدعی شده در ایران فقیر وجود ندارد و کسی هم گرسنه سر بر روی بالین نمی گذارد. نا گفته نماند از اینگونه تصاویر مشابه و بد تر از آن در سراسر ایران وجود دارد.. برای اینکه بیشتر ثابت شود که فقر نهادینه شده در ایران آنگونه است که 80 % جمعیت کشور را در بر می گیرد و فقط مختص ساکنین جنوب کرمان نمی باشد ، بلکه این پدیده ی شوم ایران وفرا گیر شده است . بنابراین گزارشات تصویری کارتن خوابی و کلیه فروشی هم ضمیمه شده است تا دیگر ابهامی وجود نداشته باشد که چگونه دروغ و و ارونه گویی اساس و فلسفه ی وجودی رژیم عوامفریب و دین فروش غارتگر می باشد.


کرمان - خبرگزاری مهر: اهالی محروم کهنوج و قلعه گنج از روستاهای جنوبی کرمان زیر سایه دیوار بلند خانه هایشان نشسته اند و با بیکاری دست و پنجه نرم می کنند، این طرف دیوار هم زنان خانه، نان فقر از سفره بر می چینند و بر دهان کودکانشان می گذارند.

پدری که برای درمان فرزندش کلیه فروخت! (+عکس)

وی عنوان کرد: از کادر درمان نیز شکایت کرده ایم ولی تاکنون جواب قانع کننده ای دریافت نکرده ایم و به خیلی از مقامات نیز نامه نگاری در مورد وضعیتمان داشته ایم ولی توجه ای نمی شود مهر: "صبا" دیگر نمی وزد، دیگر با شادیهای کودکانه اش خنکای نسیمی نیست که روح پدر و مادرش را جلا ببخشد، او امروز روی تخت خوابیده و خیره به روبه رویش می نگرد، برای صبا خیلی زود است که در کودکی تخت نشین بیماری شود، خیلی زود است...سال 86 برای پدرو مادر صبا فروزنده کودک شیرازی تداعی کننده روزهایی است که از آن به بعد دخترشان دیگر شادیهای کودکانه اش را با پدر و مادرش قسمت نکرد.روزهایی که دخترشان با پای خود به بیمارستان رفت هرچند در اواسط کار حالش رو به بهبود رفت و پدر و مادرش شادان از اینکه دخترشان سلامتی اش را دوباره باز یافته اما ناگهان همه چیز خراب شد. سقف خوش آرزوهای آنها فرو ریخت و دخترشان دیگر نخندید و با خوش زبانیهایش دل پدر و مادرش را شاد نکردپدرش می گوید صبا با پای خود به بیمارستان رفت به گونه ای دیگر به خانه بازگشت.صبا فروزندهقرار بود بعد از ظهر به خانه صبا بروم و با او و پدر و مادرش ملاقات کنم، خانه شان نزدیک پلیس راه شیراز- بوشهر بود. نزدیکیهای خانه که شدم پدر صبا به استقبالم آمد. در راه گفت که چگونه در این خانه استیجاری با هزار سختی زندگی می کند و به خاطر صبا تمام داراییهایش را فروخته و اکنون به سختی اجاره بها که هیچ هزینه های زندگی را می پردازد.به خانه اش که گام گذاشتم اولین چیزی که چشم را به دردآورد صبا بود که در تختی در پذیرایی خانه خوابیده و به رو به رویش خیره شده است.قرار شد در عرض چند روز مرخص شود و بسی جای تعجب بود که در عرض این 40 روز که صبا در ای سی یو بود با وجودی که کودکی بیش نبود ولی دچار زخم بستر و له کردگی شدید در ناحیه پاها شد و با توجه به اینکه صبا طی عملهایی که توسط رزیدنتها صورت گرفته بود اسپیره شده بود او را تراکستومی کردند که بر خلاف مقررات رزیدنت سال اول یعنی همان رزیدنتی که به ما پیشنهاد داده بود که او را تحت اختیار علم قرار دهیم انجام داد ولی با این وجود باز هم وضعیت صبا نرمال بود و با محیط اطراف ارتباط برقرار می کرد و پزشک مربوطه نیز راضی بود و می گفت تا چند روز آینده مرخص می شود.پدر صبا ادامه داد: ولی متاسفانه در تاریخ 20/4/87 زمانی که پرستار داشت گاز زیر تراک را تعویض می کرد تراک از جای خود بالاتر آمد و صبا شروع به نا آرامی می کند و مادر صبا که در آن لحظه بر بالینش بوده هر کاری می کند نمی تواند او را آرام کند و بعد از آن نیز وقتی پرستار به اتاق مراجعه می کند از مادر صبا می خواهد که اتاق را ترک کند و مادر صبا علی رغم که نگران دلبندش بوده با بی میلی ای سی یو را ترک می کند در حالی که صبا برگشته بود و همین طور مظلومانه نگاهش می کرده و گریه می کرده و متاسفانه پرستار نیز توجه ای به بررسی دلیل نا آرامی صبا نشان نمی دهد زیرا که در حال انجام کارها برای تعویض شیفت کاری بود. مادر صبا نیز معتقد است ناآرامی صبا در آن لحظه به خاطر مشکل تراک او باشد چون بعد از تعویض گاز زیر آن تراک بالاتر آمد و صبا ناآرام شد.پدر صبا ادامه می دهد: در ساعت حدودا 20/7 دقیقه صبح توسط یکی از دوستانمان که در ای سی یو بود به ما خبر داده شد که سریعا به درب ای سی یو بروم چون حال صبا بد شده وقتی به درب ای سی یو رفتم و درب برایم باز شد سریعا با وجود ممانعت به داخل رفتیم و با جسم کبود و متورم و بی جان دخترم مواجه شدیم که وقتی علت را جویا شدیم به ما گفتند تراکستومی صبا جابه جا شده و ما نتوانستیم آن را جا بگذاریم و رزیدنتها هم سر جلسه امتحان بودند و "گلدن تایم" را از دست داده ایم وصبا مدت زیادی حدود 20 دقیقه بدون اکسیژن بوده و با وجودی که این طفل معصوم زمان زیادی بدون اکسیژن بوده و کادر درمان نیز این موضوع را می دانستند که طی این زمان صدمات شدیدی به این طفل معصوم وارد شده ولی پنج بار او را شوک می‌دهند که قلب صبا کار کرد اما مغزش خواب رفت و در حالت کما قرار گرفت.وی عنوان کرد: از کادر درمان نیز شکایت کرده ایم ولی تاکنون جواب قانع کننده ای دریافت نکرده ایم و به خیلی از مقامات نیز نامه نگاری در مورد وضعیتمان داشته ایم ولی توجه ای نمی شودپدر صبا بیان کرد: با توجه به هزینه های سر سام آور نگهداری در تاریخ 21/2/89 مجبور به فروش کلیه ام شدم و مبالغ زیادی نیز طی این مدت مقروض شده ایم و در مورد شکایتمان نیز اصلا توجه ای به صحبت ما که می گوییم چرا فرزندمان که دارای علائم نرمال بوده در عرض 40 دقیقه از ضریب هوش 10 به سه رسیده و به کما رفته نمی کنند و فقط می گویند قصوری نشده و توضیح واضح در مورد دلیل ایست قلبی و جابجایی تراکستومی، نبود پزشک در آن وقت، پنهان کردن مننژیت از ما و... نمی دهند و در عوض با ایجاد حاشیه بنده را متهم به اخاذی از مردم و قصد جلب کمک و ارتباط با خارج از کشور می کنند و جالب اینکه با وجود مدارک دولتی که دارم مسئله اهدا کلیه ام را فریبکاری می دانند...

زن کارتون خواب در «خیابان ایران»

با خودم گفتم کاش به جای اینکه سفره های افطار برای عده ای متمکن پهن کنیم به فکر سر پناهی باشیم برای این زن تنها، حداقل در یکی از همین حسینیه ها، که مجبور نباشد ماه ها شب را تا صبح و صبح را تا شب در خیابان سر کنددادنا: اینجا محله خیابان ایران است! زرین خامه نبش خورشید. ساعت۱۱ شب است و ما به منزل بر می گردیم که حضور یک زن تنها در این ساعت از شب در کنار خیابان توجه مان را به خود جلب می کند. زن میانسالی در کنار خیابان روی یک جعبه چوبی نشسته است؛ نه، انگار خوابیده است. بله خوابیده. در کنارش دو کارتن و یک گاری می بینیم که احتمالا تمام دارایی اش از دنیاست.به نوشته آزادنگار، آنقدر خوابش عمیق بود که متوجه عکس گرفتن ما نشد. یادم آمد در زمستان ۸۹ هم یک بار این زن را همین جا دیده ام. خدا نکند از آن موقع تا حالا او آواره این خیابان باشد که کلاه همه ما که او را دیده ایم و بی تفاوت از کنارش گذشته ایم ، پس معرکه است.با خودم می اندیشم مومنین خیابان ایران در همین لحظه به چه خواب عمیقی فرورفته اند که متوجه می شوم نه خواب نیستند. هنوز مراسم افظاری روز اول ماه رمضانشان تمام نشده؛ این را از درهای باز حسینیه ها و جمعیتی که درون آنها در رفت و آمدند فهمیدم. با خودم گفتم کاش به جای اینکه سفره های افطار برای عده ای متمکن پهن کنیم به فکر سر پناهی باشیم برای این زن تنها، حداقل در یکی از همین حسینیه ها، که مجبور نباشد ماه ها شب را تا صبح و صبح را تا شب در خیابان سر کند. به عکس آن زن نگاه می کنم که چقدر با حیاست. تمام شب را نشسته می خوابد و با پارچه کهنه ای که دارد پاهایش را می پوشاند!