دردهاي بزرگ در خانه‌اي كوچك فروش كليه براي درمان فرزند بيمار! 21 آذر 90

گزیده های گزارشی از دردهای در خانه کوچک قدیمی اجاره ای از منطقه ی محروم وفقیر نشین قم درر وزی نامه ی حکومتی جمهوری اسلامی بازتاب داده شده است که بخش بسیار کوچکی از کارنامه ی ننگین رژیم فاشیستی مذهبی کودتایی عوامفریب ودین فروش غارتگر می باشد . بهر حال گزیده های این گزارش چنین است :* مريم دختر جواني است كه يك بيماري نادر زندگي‌اش را تباه كرده است. * هزينه بالاي درمان بيماري مريم چنان بر اين خانواده فشار وارد كرد كه مجبور شدند دست نياز به سوي ديگران دراز كنند، تا جايي كه ميليون‌ها تومان سفته و چك دست طلبكاران دارند و بدتر از آن، مادر مريم به خاطر بدهي زياد و شكايت طلبكاران براي مدتي زنداني شد تا اينكه برادر شوهرش سند منزلش را براي آزادي موقت او گرو گذاشت * مادر خانواده: براي درمان بيماري مريم و هزينه خانواده آنقدر از مردم و بانك‌ها پول قرض كردم كه الان هيچ كسي به من اعتماد ندارد. البته حق دارند، به خاطر اينكه توان پرداخت بدهي‌ها را ندارم و فقط مي‌خواستم به هر طريقي كه شده بيماري مريم بهبود پيدا كند. * پدر اين خانواده كه به جز جمع‌آوري ضايعات آهن و... كار ديگري ندارد، از شدت فشار زندگي يك روز تصميم گرفت يكي از كليه‌هايش را به يك فرد نيازمند بفروشد تا از پولي كه بابت فروش آن دريافت مي‌كند بيماري مريم را درمان كند. * خانه‌اي كه اين خانواده در آن زندگي مي‌كنند در يكي از مناطق حاشيه‌اي و محروم قم واقع شده است.آنها براي زندگي در اين خانه ماهانه 110 هزار تومان كرايه پرداخت مي‌كنند. صاحبخانه كه از وضعيت اين خانواده مطلع نيست يك ميليون تومان به عنوان رهن از آنها گرفته تا در صورتي كه اگر اجاره اين خانه بدون گاز و برق پرداخت نشد، نگران نباشد. * مريم اين روزها به خاطر عفونتي كه در بعضي از نقاط بدنش ايجاد شده، از شدت سوزش شرايط سختي را سپري مي‌كند. او مقداري آستين مانتو را بالا مي‌زند و فقط به دستش اشاره مي‌كند تا آثار اين بيماري هولناك نمايان شود .

شايد اين بدترين رويداد زندگي انسان باشد كه ساليان سال گرفتار بيماري‌ باشد و اميدواري به آينده زيبا از او سلب شود. اوضاع آشفته خانه مرا به تعجب وا داشت. هزار رنگ خيال از ذهنم مي‌گذرد. ناگهان مادر خانه با لحن سردي گفت: "تو رو خدا ببخشيد كه اينجا ريخت و پاشه. آخه دخترم خيلي عصباني شد و هر چيزي كه به دستش اومد توي حياط پرت كرد. چند نفري توانستيم آرامش كنيم. حتي بهش گفتم كه قرار است شما تشريف بياورين و از اوضاع و احوال بيماري‌اش گزارشي تهيه كنيد تا شايد كسي پيدا بشه ما را از اين نگراني نجات بده ولي مريم نسبت به آينده‌اش خيلي بدبين و مايوس است". از قرار معلوم دختر 22 ساله، نيم ساعت قبل از حضورم در منزلشان، حرف‌هاي مادرش را باور نكرد و از شدت نااميدي تمامي مدارك شناسايي (كارت ملي، شناسنامه و...) را پاره كرد تا نامي از او در ميان نباشد. اين كار مريم آغاز يك درگيري خانوادگي شد تا از شدت عصبانيت گلدان و برخي وسايل خانه را خرد كند. همه مشكلات مريم از مشاهده يك نقطه كوچك مشكي در بدنش شروع شد. نقطه‌اي كه در وراي نداشته‌ها و تنگ ‌دستي پدر و مادر مجالي براي رشد يافت و اكنون نقطه اميد او را كور كرده است. مريم بعضي وقت‌ها آنچنان عصباني مي‌شود كه به گفته خودش حالت جنون به او دست مي‌دهد و بي‌اختيار بر سر و صورت خود مي‌زند. همين هفته گذشته بود كه مهري (مادر مريم) به دفتر خبرگزاري مهر در قم مراجعه كرد و از روزهاي سخت زندگي‌اش مي‌ناليد. به او قول دادم كه در يكي از همين روزهاي سرد پائيز براي تهيه گزارش به منزلشان مراجعه كنم و همين كار را كردم. وقتي وارد حياط منزل شدم هيچ چيزي عادي به نظر نمي‌رسيد. هر كسي مشغول كاري بود تا اوضاع آشفته خانه سر و سامان پيدا كند. مادر خانه جلو آمد و با كلي معذرت‌خواهي خوشامد گفت. اولش فكر كردم شايد زمان مناسبي را براي بازتاب دلگويه‌هاي آنها انتخاب نكردم، اما از آنجايي كه دو ساعت قبل از مراجعه، به اعضاي اين خانواده براي حضورم اطلاع داده بودم هيچ بهانه‌اي براي دستپاچگي آنها نديدم. خانه‌اي محقر و قديمي با حياطي كوچك كه انشعاب گاز و برق نداشت. روشنايي خانه به خاطر برقي است كه از سر تير گرفتند! در اين هواي سرد همسايه براي اينكه حق همسايگي‌اش را به جا آورد از خانه خودش يك شيلنگ گاز وارد اين خانه كرد، اما در اين خانه بخاري وجود ندارد كه اهالي خود را گرم كند. كوچكي خانه آنقدر به چشم مي‌آمد كه فاصله ميان در ورودي با اولين اتاق به حساب نيامد. مرد سيه چرده قد بلندي كه پدر اين خانواده است از اتاق بيرون آمد و به محض اينكه نگاهم به نگاهش افتاد پيش قدم شد و سلام كرد. با همديگر وارد اتاق شديم. اجاق گاز تك شعله كوچكي وسط اتاق روشن بود. مثل اينكه اين اجاق تنها اجاق گرم اهالي اين خانه است كه علاوه بر طبخ غذا با آن، شب‌ها دور آن حلقه مي‌زنند تا از شدت سرما دچار بيماري نشوند. بيماري كه فقط يك همنوع دارد.هنوز تعارف‌هاي متعارف تمام نشده بود كه مهري تعداد زيادي از كاغذهاي قديمي و پاره پاره شده را روي زمين پهن مي‌كند و هر كدام از سوابق درماني مريم را نشان مي‌دهد. مي‌گويد: سال 75 كه در بيمارستان رازي تهران از بدن مريم نمونه‌برداري كردند، يكي از پزشكان اين بيمارستان گفته بود دو نمونه از اين بيماري بعد از بمباران هيروشيما مشاهده شد كه اين دومين مورد آن است. در رژیم ضد بشری فاشیستی مذهبی با انکار کردن النظافت من الایمان آنگونه جامعه ای ساخته است که هم نوع بیماری ها بی بدیل است . هم فقر تحمیل شده عامل رشد وتوسعه ی آن می باشد.مريم دچار نوعي بيماري پوستي است كه به گفته مادرش، از شدت عفونت، اگر هر دو روز يك بار حمام نرود بدنش چنان بو مي‌گيرد كه هيچ كسي نمي‌تواند آن را تحمل كند. اين مادر در مورد درمان بيماري مريم مي‌گويد: پس از مدت‌ها پيگيري، يكي از پزشكان سرشناس تهران را به ما معرفي كردند كه مي‌تواند اين بيماري را درمان كند. هر چند تهي‌دست بوديم اما با ذوق و شوق بسيار مطب اين پزشك را پيدا كردم.خانم دكتر از همان ابتدا براي اينكه بيماري دخترم را به خوبي تشخيص دهد 30 قطعه عكس از بدنش گرفت و يك سري آزمايش هم نوشت كه انجام داديم. اين پزشك پمادي درست كرد كه وقتي مريم آن را به بدنش مي‌ماليد تا حد زيادي خوب مي‌شد البته براي اينكه از نظر رواني هم بتواند مشكل مريم را برطرف كند قرص‌هاي آرام بخش تجويز كرده بود. دارويي كه مريم استفاده مي‌كرد خيلي گران بود، مثلا شش سال پيش 75 عدد قرص را بالاي 100 هزار تومان مي‌خريديم. ظاهرا اين خانواده پس از مدتي رفت و آمد، مشكلات مالي زيادي براي آنها به وجود آمد و براي مدتي نتوانستند به تهران مراجعه كنند. تا اينكه مطب اين پزشك تغيير كرد و هر چه تلاش كردند نام و نشان او را نيافتند و الان مادر مانده و دختر مريضش. هزينه بالاي درمان بيماري مريم چنان بر اين خانواده فشار وارد كرد كه مجبور شدند دست نياز به سوي ديگران دراز كنند، تا جايي كه ميليون‌ها تومان سفته و چك دست طلبكاران دارند و بدتر از آن، مهري به خاطر بدهي زياد و شكايت طلبكاران براي مدتي زنداني شد تا اينكه برادر شوهرش سند منزلش را براي آزادي موقت مهري گرو گذاشت. دستان مادر در انتظار دستبند قانون به تازگي شكايت ديگري از مهري (مادر مريم) به خاطر بدهي شش ميليون توماني اين خانواده به يك فرد شده و وي در انتظار اين است كه در روزهاي آينده ماموران انتظامي براي دستگيري او به منزلشان مراجعه كنند. وي مي‌گويد: براي درمان بيماري مريم و هزينه خانواده آنقدر از مردم و بانك‌ها پول قرض كردم كه الان هيچ كسي به من اعتماد ندارد. البته حق دارند، به خاطر اينكه توان پرداخت بدهي‌ها را ندارم و فقط مي‌خواستم به هر طريقي كه شده بيماري دخترم بهبود پيدا كند. عملکرد برکت رژیم ضد بشری عوامفریب دین فروش که تولید گر مرگ ونیستی وفقر ومحرومیت و بیکاری شده می باشد برای برخی از خانواده ها شده است شبیه ضب المثلی که گفته می شود شانس که بر می گردد فالوده دندان می شکند .چون پدر مریم تصمیم می گیرد که کلیه اش را برای هزینه ی درمان دخترش بفروشد که متوجه می شود خودش نیاز به کلیه دارد. ضمن اینکه مشکل این خانواده به موارد ذکر شده نیست .چونکه با معضلات دیگر از دست دادن جوان 18 ساله وجوان معلول ذهنی دیگری هم مواجه می باشد به خصوص با وجود اینکه عضور درمان بهزیستی می باشند .ولی درب بهزیستی هم این چنین برروی اینان بسته است . تازه این خانواده ستاره چهارمين هم دارد كه اموراتش با مستمري ناچيز بهزيستي مي‌گذرد. او دو سال پيش با پسري ازدواج می کند كه شش ماه بعد از دنيا می رود و ستاره را داغدار می کند . البته یک بچه دیگر هم هست که آرزو دارند این یکی هم به سرنوشت بقیه دچار نشود.ناگهان مجتبي (پدر مريم) كه خيلي كم حرف به نظر مي‌رسيد وسط حرف‌هاي همسر از مشكلاتش مي‌گويد. معلوم مي‌شود دل زخم‌خورده‌اش طاقت سكوت ندارد. پدر اين خانواده كه به جز جمع‌آوري ضايعات آهن و... كار ديگري ندارد، از شدت فشار زندگي يك روز تصميم گرفت يكي از كليه‌هايش را به يك فرد نيازمند بفروشد تا از پولي كه بابت فروش آن دريافت مي‌كند بيماري مريم را درمان كند. وي مي‌گويد: وقتي به پزشك مراجعه كردم آزمايش‌هايي از كليه‌ام گرفته شد و پزشك با تعجب به من گفت "تو خودت نياز به كليه داري، آن وقت مي‌خواهي يكي از كليه‌هايت را بفروشي؟". تازه فهميدم يكي از كليه‌هايم 45 درصد از كار افتاده است. پدر مريم مي‌خواست با اين كار دختر عزيزش را خوشحال كند، اما غافل از اينكه حال و روزش بدتر از دخترش است. اين روزها به خاطر سردشدن هوا بازار او كساد شد. اهالي اين خانه مشكلات ديگري هم دارند كه گفتن آنها براي مادري مريم خيلي راحت بود. گويا وي از مسئولان مربوطه خيري نديده كه دست به دامن رسانه شد. اكنون كه خداوند تصميم به آزمايش اين خانواده گرفته است، پرده‌اي ديگر از حرارت و درد اين زن مصيبت‌زده را بازگو مي‌كنيم. وي شش سال است كه رخت سياه بر تن دارد. آهي مي‌كشد و براي همه مادرها آرزو مي‌كند داغ جوان نبينند. "فقط 18 بهار از زندگي پسرم (ميثم) گذشته بود كه يك روز در حمام به شكل نامعلومي جان داد. پزشكان 72 آزمايش از بدنش گرفتند و فقط گفتند مرگش مشكوك است و اگر از كسي شكايت داريم به كلانتري اطلاع بدهيم كه بدن ميثم را كالبدشكافي كنند ولي ما به كسي مشكوك نبوديم و از طرفي هزينه كافي براي انجام آزمايش‌ها و معاينات نداشتيم." اما صابر 20 ساله فرزند سوم اين خانواده است كه از درد و غصه جدا نيست. او معلوليت ذهني دارد و غصه‌اش سبك‌تر از غصه مريم و ميثم نيست. درهاي بسته بهزيستي.مريم و صابر تحت پوشش بهزيستي هستند اما مهري چندان از خدمات‌رساني بهزيستي راضي نيست. انگار مدت‌ها پشت درهاي بسته بهزيستي به اميد ياري ايستاده است، اما تنها كاري كه در حق آنها بعد از پيگيري‌هاي بسيار شده، پوشش بيمه‌اي است. ستاره چهارمين فرزند اين خانواده است كه اموراتش با مستمري ناچيز بهزيستي مي‌گذرد. او دو سال پيش با پسري ازدواج كرد كه شش ماه بعد از دنيا رفت و ستاره را داغدار كرد. به جز اين چهار فرزند، سعيد 15 ساله به خاطر مشكلات مالي خانواده، ترك تحصيل كرد و از سپيده صبح تا شب، تمام كوچه پس كوچه‌ها و بيابان‌هاي اطراف شهر را براي دستيابي به يك لقمه حلال در گرما و سرما زير پا مي‌گذارند. مادر مريم در فراسوي چين و چروك ناشي از چموشي روزگار هنوز روزنه اميدي دارد كه فرزند سه ساله‌اش "سمانه" به سرنوشت برادران و خواهرانش دچار نشود و راهي مدرسه شود. در حالي كه وسايل نسبتا سالم گوشه و كنار اتاق را از سه كنج چشمانم ديد مي‌زنم، مادر مريم با همان زيركي زنانه‌اش گفت: اينها وسائل ستاره هست كه پس از اينكه شوهرش از دنيا رفت مجبور شديم از آنها استفاده كنيم. فرشي كه در اين اتاق پهن كرديم و يخچالي كه استفاده مي‌كنيم توسط يكي از افراد نيكوكار براي ما فرستاده شد. ستاره هر دو ماه يكبار 60 هزار تومان مستمري از بهزيستي مي‌گيرد. او كه دو ماه پيش به خاطر بيماري داخلي به بيمارستان مراجعه كرده بود هنوز نتوانسته داروهايش را تهيه كند و چشم انتظار اين است كه بهزيستي مستمري او را واريز كند تا خود را به طور كامل درمان كند. خانه‌اي كه "مجتبي" و "مهري" و بچه‌هايشان در آن زندگي مي‌كنند در يكي از مناطق حاشيه‌اي و محروم قم واقع شده كه آنها براي زندگي در اين خانه ماهانه 110 هزار تومان كرايه پرداخت مي‌كنند. صاحبخانه كه از وضعيت اين خانواده مطلع نيست يك ميليون تومان به عنوان رهن از آنها گرفته تا در صورتي كه اگر اجاره اين خانه بدون گاز و برق پرداخت نشد، نگران نباشد. گلايه از بي‌مهري برخي نهادها ."مهري" از بي‌مهري بعضي نهادها و مسئولان گلايه مي‌كند و مي‌گويد: براي رهايي از مشكلات زندگي و نجات فرزندانم از اين همه گرفتاري‌هاي ملال‌آور جايي نبود كه مراجعه نكنم اما انگار گوش كسي شنوا نيست. "مهري" در پاسخ به اين سوال كه آيا از كمك‌هاي كميته امداد استفاده مي‌كند، فصل ديگري از ناكامي‌هاي زندگي‌اش را بازگو مي‌كند: چند سال پيش شوهرم به مواد مخدر اعتياد داشت. من هم در خيابان صفائيه دستفروشي مي‌كردم كه ماموران شهرداري چندين بار وسايل مرا جمع‌آوري كردند و تنها راه كسب درآمدم از بين رفت. سنگيني خرج خانه و بچه‌ها كلافه‌ام كرده بود، اعتياد مجتبي هم غمي روي غم‌ها بود، ولي چاره‌اي جز تحمل نداشتم.مدتي اين وضعيت را تحمل كردم ولي وضعيت مجتبي خيلي بدتر شد تا اينكه از او طلاق گرفتم و يك خانه كوچكي اجاره و بچه‌ها را نگهداري كردم. بعد از مدتي توان دادن اجاره خانه را نداشتم‏. از يكي از بستگانم پتو و چادر مسافرتي تهيه كردم و با بچه‌ها در خيابان زندگي مي‌كرديم. وي معتقد است كميته امداد كار راه‌انداز نيست، چون زماني كه از شوهرش جدا شده بود براي تشكيل پرونده به كميته امداد مراجعه كرد و پس از تشكيل پرونده، درخواست‌هايي براي پرداخت بدهي‌هايش تقاضا مي‌كند اما مسئولان اين نهاد از پرداخت بدهي او امتناع مي‌كنند. مادر مريم هم از شدت عصبانيت سر و صدا به راه انداخته و از كميته امداد خارج شده است. بهزيستي هم قرار بود هزينه‌اي براي نگهداري دو فرزند جسمي حركتي و ذهني مهري براي او در نظر بگيرند اما اين طور كه مهري مي‌گويد اين كار فقط در حد گرفتن مدارك باقي مانده است و.... در همان اوج سختي‌ها و گرفتاري‌هاي متنوع، يكي از طلبكاران با ابزار قانون، مادر مريم را دستگير و روانه زندان كرد. بعد از چند روز روزنه اميد به روي "مهري" گشوده شد و برادر شوهرش به اين اميد كه مادر مريم يك بار ديگر مجتبي را در زندگي‌اش سهيم بداند سند خانه‌اش را براي آزادي مهري به ضمانت گذاشت. وي مي‌گويد: تنها شرط من براي پذيرش مجتبي ترك اعتياد بود. وي هم از تمام خواسته‌هاي ريز و درشت من، از پس اين يكي برآمد. مشكلات و رنج‌نامه‌هاي اين خانواده آنقدر زياد است كه اصل ماجرا - بيماري مريم - را براي مدتي فراموش كرده بودم. مريم اين روزها به خاطر عفونتي كه در بعضي از نقاط بدنش ايجاد شده، از شدت سوزش شرايط سختي را سپري مي‌كند. او مقداري آستين مانتو را بالا مي‌زند و فقط به دستش اشاره مي‌كند تا آثار اين بيماري هولناك نمايان شود. هنوز لرزه وجدان و قلبم با ديدن قسمت كوچكي از زخم روي دست مريم تسكين نيافته است. شايد اين بدترين رويداد زندگي انسان باشد كه ساليان سال گرفتار بيماري‌اي باشد كه اميدواري به آينده زيبا را از او گرفته باشد. مهري با نماز و روزه استيجاري و درست كردن گل‌هاي مصنوعي، زندگي پر از دخل و خرجش را اداره مي‌كند اما اين پول‌ها تكافوي هزينه‌ها را نمي‌كند. شايد همه حرف‌هايي كه مهري از بي‌مهري مسئولان زده باشد درست نباشد، اما اگر حتي ذره‌اي از اين ادعاها راست باشد آيا نبايد براي كمرنگ‌شدن عاطفه‌هاي خود عزا بگيريم. قم - خبرگزاري مهر