انگاری که منتقدان کنونی خودشون معلم اخلاق هستند و گفتمان لمپنی توهین وتهدید آمیز تحکمی ومغرورانه از موضع برج عاج نشینی برخورد کردن ندارند که اکنون به مجریان سازمان پشم وشیشه گیر دادهو انتقاد می کنند؟ یا اینکه انگاری که همین مجریان این سازمان پشم و شیشه د ست پروردگان مکتب گفتمان فرهنگی مدعی اصول گرایی یا اسلام ناب خمینی شیاد نیستند که گفته بود اگر 36 میلیون جمعیت کشور بگوید "نه "من بگویم  "آری" همه باید بگویند" آری " یا بالعکس آن؟ بنابراین اکنون مثل اینکه  شرایط حاکم ادامه ی همان فلسفه ی گفتمان استبدادی واجباری تک صدایی خمینی شیاد نمی باشد که زرگران حاکم که تا کنون با زبان زرگری با هم گفتمان داشتند اما بدلایل رقابت ناشی ازجنگ قدرت وثروت کمی این صدا  بلند وعلنی شده است شاکی شده اند .مگر از یاد رفته است که فرهنگ گفتمان  لمپنی حاکم ادامه همان سیاست بکار گیری حسین گیل و اسماعیل تیغ زن یا افتخاری یا علی کردان بچه باز و همراه با چماقداران لمپن کمیته چیان وبسیجیان وپاسداران نمی باشد که با میدان داری حسین الله کرم ومسعود دهنمکی ها بود .خوب وقتی یکی از این دو دکتر استراتژیک می شود ودیگر سینماگری می شود که سریال فیلم های اخراجی ها را می سازد وتولید می کند تا مروج ومشوق همینگونه فرهنگ گفتمان لمپنی مجری برنامه ی سازمان پشم شیشه باشد که رئیس آن پاسدار ضر غامی دست پخت پاسدار علی لاریجانی رئیس کنونی بازار مکاره می باشد چه جای انتقادی می باشد؟حال بماند که سایر گزمکان وسر دژخیمان وشکنجه گران درون سیاه چال ها چه نوع فرهنگ ناب لمپنی ازکمر به پایینی دارند وچگونه به دختران باکره قبل از تیر باران تجاوز کردند تا مانع از بهشت رفتن شان شوند؟ یا اینکه فراموش شده است همکاران شان با زوج فروهرها در ایران و شاپور بختیار در پاریس وفریدون فرخزاد در آلمان چگونه رفتار وحشیانه حیوانی مرتکب شدند؟ یا اینکه از خاطره ها محو شده که چگونه  در سال 88 ترانه موسوی به فرمان طلبه حسین نائب معاون رئیس سازمان اطلاعات وامنیت سپاه پاسداران کودتاگر از توی  خیابان ربوده و شکنجه ومورد تجاوز واقع شد. سپس جسدش سوزانیده شد؟ مهمتر اینکه مگر پرورش یافتگان حاکمان همین مدتی پیش نبود که قمه بر دست روز روشن از دیوار باغی اطراف اصفهان بالارفتند ومردان درون باغ را مبحوس کردند و در جلوی چشمان شان به زنان شان تجاوز کردند؟.حتی مگر در نوع گفتمان غالب اصول گرایی چوبداران بازار مکاره مگر بهتر از مجری برنامه ی سازمان پشم شیشه با هم دیگر رابطه وگفتمان دارند و... چرا منتقد  کهخطاب به مجریان  سازمان پشم و شیشه  گفته است اگر قرار باشد هرکه هرچه به ذهنش می‌رسد بر زبان بیاورد که دیگر چه تفاوتی است میان اکبر سه‌کله و ممّد موش و شهرام بوقی با مجریان و خبرنگاران محترم رسانه ملی  می باشد . نمی گوید که این 3 کله و موش و بوقی پرورش یافتگان  دامین جامعه ومکتب وحکومتی  هستند که اکنون از موضع حقارت و چماق به اینان علیه ی رقبا استفاده شده اند.  بهرحال وقتی فرهنگ گفتمان غالب این چنین است .برای چه رطب خورده از موضع معلم اخلاف وپند واندرز دادن منع رطب کرده است؟!
«جلو و عقب و قاطی کردی... نکنه دوست داری پاره شه ... هوای تهران ترتیبشو می‌ده» اشتباه نکنید. این‌ها جملات یک لمپن عربده‌کش چاله‌میدانی به هنگام یک نزاع خیابانی نیست.بر آنلاین: افاضات مجری بامزه برنامه «صرفاً جهت اطلاع» در اخبار ساعت 20:30 است. در همین پنج‌شنبه‌ای که گذشت. چه باید گفت و اصلاً چه می‌توان گفت؟!زمانی قرار بود صداوسیما دانشگاه باشد، یعنی محلی برای تعلیم و تربیت، حالا باید گفت تعلیم و تربیت پیشکش، به قول استاد سخن: مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان.قبلاً هم گفتم بحث اخلاقی نمی‌کنم. این دیالوگ‌ها می‌تواند در یک فیلم تلویزیونی به کار رود، آن هم آن‌قدر به جا که تحسین مخاطب را برانگیزد اما این الفاظ زیبا در یک برنامه رسمی خبری اصلاً جالب نیست. به احتمال قریب به یقین قصد دوستان برنامه خبری 20:30 ترویج لمپینزم در جامعه نیست، آنها فکر می‌کنند با به‌کارگیری چنین ادبیاتی صمیمیت خود را به نمایش می‌گذارند و از این طریق ارتباط بهتری با مخاطب خود برقرار می‌کنند. وقتی اصالتی در کار نباشد کار به همین جاها می‌کشد که فرمود:خلق را تقلید‌شان برباد داد.دوستان برنامه‌ساز وطنی گمان می‌کنند برای ایجاد صمیمیت باید ادای از ما بهتران را دربیاورند، غافل از اینکه از ما بهتران ادای کسی را درنمی‌آورند آنها به شدت خودشان هستند، بی‌تکلف و بی‌ریا . آنها همان هستند که می‌نمایند اما دوستان ما فرسنگ‌ها از آنچه می‌نمایند فاصله دارند .به همین دلیل نه کسی آنها را باور می‌کند، نه سخنشان بر دل می‌نشیند و نه آن همه مزه ریختن منجر به انبساط خاطری می‌شود. دیگر آن که جملاتی از این دست به ذهن هر ناقص‌الخلقه‌ای هم می‌رسد. مثلاً آن جا رسانه ملی است. خرده‌هوشی، سر سوزن ذوقی، دست‌کم مثقالی سواد باید داشت. ادبیات این سرزمین سرشار است از ظرافت و رندی، اگر هم قرار است نیش و کنایه‌ای زده شود می‌توان اندکی از آن دریای بی‌کران بهره گرفت وگرنه اگر قرار باشد هرکه هرچه به ذهنش می‌رسد بر زبان بیاورد که دیگر چه تفاوتی است میان اکبر سه‌کله و ممّد موش و شهرام بوقی با مجریان و خبرنگاران محترم رسانه ملی. ادبیات ما پر است از نیش و کنایه‌هایی که هم بسیار تند و گزنده است و هم خلاف عفت عمومی و عرف جامعه نیست، البته استخراج ظرافت و رندی از ادبیات کهن فارسی مستلزم کمی حوصله و مقداری هوش و استعداد است، چیزی که ظاهراً در رسانه‌ملی خریدار ندارد که اگر داشت اوضاع‌مان از این قرار نبود.