اندک اندک جمع مستان می رسند (3 (

اندک اندک جمع مستان می رسند  (3 (
بقلم آقای علیرضا یعقوبی
شناخت ویژگی های شخصیتی خمینی برای درک مواضعی که قبل و بالاخص بعد از قیام سال ۵۷ اتخاذ کرد بسیار مهم است. لذا در بحث حاضر در این باره گفتگو می کنیم.
ویژگی های شخصیتی خمینی:
۱- موقعیت شناسی: اصولا آخوندها بنا به خصلت ذاتی شان از تنبل ترین و محافظه کار ترین اقشار جامعه هستند. کسانیکه درس و تحصیل را رها کرده و تن به کار یدی بر سر مزارع خانوادگی هم نمی دادند، در نهایت از سوی اولیاء به قم و حوزه علمیه فرستاده می شدند تا هم بتوانند نان آور خانواده آتی خودشان باشند و هم امام جماعت مسجد روستا و محل زندگیشان. خمینی در بین جماعت از شم و هوش و استعداد و موقعیت شناسی وافری برخوردار بود. او با اینکه بنا به جبن ذاتی آخوندی اهل ریسک و خطر نبود، می دانست که چه زمانی وارد صحنه شده وچگونه با کلامش صحنه آرایی کند. از تلگرافهایی که در سال ۴۱ برای شاه ارسال کرد و ضمن انتقاد از دولت علم و در مخالفت با «حق رأی زنان» و شرکت دادن آنها در انتخابات و همچنین «برگزاری انتخابات ایالتی و ولایتی»، مجیزگویی شاه را هم کرد. او در سال ۵۶ وقتی با به اصطلاح فضای باز سیاسی مواجه شد و مشاهده کرد که گروهها و شخصیت های سیاسی وارد صحنه شده اند و بعنوان مثال شب شعر انستیتو گوته سفارت آلمان با حضور جمعی از روشنفکران و شاعران مبارز برگزار شده است و ساواک هم ظتهرا دخالتی نکرده است، زمان را برای گرفتن زمام امور مناسب دید و طی پیامی به آخوندها از آنها خواست که «اشکال» کنند چرا که دیگران هم «اشکال» کرده اند و خطری آنها را تهدید نکرده است!. خمینی در مذاکرات با کشورهای غربی در فرانسه هم به همین سنخ عمل کرد و آنچه را که در آن مقطع برای بدست گرفتن زمام قدرت دادنی بود به آنها داد. از نحوه چیدمان اعضای شورای انقلاب تا دولت موقت و وعده و عیدهایی که در بدو ورود به ایران به سران ارتش داد که آیا شما نمی خواهید آقا باشید؟ و سپس نحوه برخوردش با دولت مهندس بازرگان و به چالش کشیدن آن دولت و وادار به استعفا کردن او در پس شعبده اشغال سفارت امریکا و همچنینن فعال کردن تضادهایش با شخصیت ها و گروههای سیاسی و استفاده از فضای اجتماعی برای به بیرون راندن رقیبان در جهت «انحصار قدرت». از برخورد با حزب جمهوری خلق مسلمان آیت الله شریعتمداری و دامن زدن به جنگ با عراق و انقلاب به اصطلاح فرهنگی و برکناری بنی صدر و کشتار مجاهدین و دیگر گروههای سیاسی مخالف، ادامه جنگ و دستگیری وابستگان به حزب توده و اکثریت در اوج نیاز رژیمش به سلاحهای غربی برای ادامه جنگ و قبول همزمان اتش بس در جنگ با عراق و قتل عام زندانیان سیاسی، برکناری مرحوم منتظری و صدور فتوای قتل سلمان رشدی. همه این مواضع بیانگر و نشاندهنده شم و غریزه ضد انقلابی و موج سوار او بود.
۲- شخصیت کاریزماتیک: خمینی از شخصیت کاریزمایی برخوردار بود و بقول بسیاری از همراهان و کارگزاران و عمله رژیمش، انگاری قبای رهبری برای تن او دوخته شده بود. و صد البته در خلاء و فقدان یک شخصیت و جریان انقلابی. او در تنظیم رابطه با اطرافیانش دقیقا فاصله اش با آنها را به تمام و کمال حفظ می کرد. به احدی حتی فرزندش هم اجازه ورود به «حریم رهبری» را نمی داد و بنوعی با آنها تنظیم رابطه می کرد که همواره در برابر او بعنوان یک مرجع مذهبی با بالاترین قدرت سیاسی بعنوان یک «عمله» تمکین نمایند. شاید نظریات خیلی ها را در دیدارها و گفتگوهای فردی و یا گروهی می شنید اما با سکوت از جلسه خارج می شد و با طمانینه اقدام به اتخاذ تصمیم می کرد. یک نمونه در ماه رمضان اعضای دولت و سایر کارگزاران رژیمش را به اطفاری دعوت می کرد. با آنها بعنوان «پیشنماز» به صف نماز می ایستاد و سر سفره افطار فقط در حد نوشیدن یک استکان «آب داغ» با آنها همراهی کرده و بلافاصله به «اندرونی» خود می رفت. تحکم او با نزدیکترین محارمش گویای این زاویه از شخصیت او بود. بطور نمونه برخورد او با بنی صدر در ایام برکناری اش و همچنین با آیت الله منتظری هنگام برکناری او از مقام نیابت رهبری و همچنین تصمیم گیری برای قبول قطعنامه ۵۹۸ ملل متحد در رابطه با آتش بس در جنگ با عراق.

۳ - دجالگری و فریبکاری: خمینی یک دجال و فریبکار به تمام معنی بود. هیچ اصولی را در آنجائیکه قدرت بی چون چرای او و رژیمش به چالش کشیده می شد، رعایت نمی کرد. او تنها زبان قدرت را می فهمید آنهم بدلیل جبن ذاتی آخوندی. او شاید کتاب «شهریار» ماکیاولی را نخوانده بود اما در عمل دقیقا تمام دستورالعمل های ماکیاولی را برای حفظ قدرت به کار بست. استفاده از همه چیز و همه کس در راستای «انحصار قدرت» و «استفاده ابزاری» از آنها بالاخص «دین اسلام» در عین فریبکاری و دروغگویی آشکار و دجالگری محض در دستور کار روزانه او قرار داشت. او علنا عنوان کرد که اگر احکام ثانویه اسلامی هم مانعی در راه 
دولت او که آن را «دولت اسلام» می خواند ایجاد کند، باید آن احکام تعطیل شوند. او در عین اینکه با اصل ولایت فقیه حاکمیت و قدرت را از جمهور مردم و توده ها که آنها را «صغیر» می پنداشت، بازستانده و به شخص خود یعنی «ولی فقیه» تفویض کرده بود اما دجالگرانه اعلام می کرد که «خاک بر سر خمینی اگر بگوید من رهبر هستم» (۱). در زمانیکه لازم بود چنان غش و ضعف می رفت و دچار بیماری قلبی می شد که ترحم مردم را بر می انگیخت و در زمان لازم چنان تغیری از خود بروز می داد که این دو چهره در تناقض با یکدیگر بود اما او در تمامی این تغییر چهره ها و حال ها ، تنها به «حفظ قدرت انحصاری» می اندیشید.
۴ - شقاوت و بیرحمی: او بیشک یک «حجاج بن یوسف الثقفی» (۲) و از جنس خلفای عباسی همچون هارون الرشید دیگر بود. رحم و مروت در او راهی نداشت علنا اعلام می کرد که «اعدام رحمت است از برای عده ای» وقتی مرحوم منتتظری درباره اعدامهای دستجمعی اعتراض کرد اعلام کرد: «…چرا آقایان فقط آیت رحمت را می خوانند، آیات قتال را در قرآن نمی خوانند» (۳). برای درک بیشتر جایگاه او به ذکر مطلبی از تاریخ طبری درباره یکی از قیام کنندگان علیه هارون الرشید پرداخته و دوستان می توانند آن را به دستورالعمل خمینی در سال ۶۷ در رابطه با قتل عام زندانیان سیاسی، قبل از مرگش مقایسه کنند. خلق و خوی حیوانی حتی در هنگام مرگ هم نمی تواند دیکتاتور را از دست زدن به جنایت بازدارد. وقتی موسوی اردبیلی طی نامه ای از خمینی درباره چند و چون حکم قتل عام زندانیان سیاسی سوال می کند که آیا زندانیان سیاسی که دوران محکومیتشان را می گذرانند هم شامل این حکم می شوند اعلام می کند : «به احدی رحم نکنید.» و صد البته همه اینها بنام خدا و دین او انجام می شد:
رافع بن لیث در سمرقند علیه بیدادگری کارگزاران هارون الرشید قیام کرد و در طی جنگی برادر او دستگیر شد. او را به نزد هارون آوردند. برادر رافع در تضرع و زاری که هارون از خون او در گذرد و بقیه ماجرا از کتاب تاریخ طبری:
گفت: « ای امیر مؤمنان، من با تو به جنگ بودم و خدایت بر من ظفر داد، چنان کن که خدای دوست دارد، تا با تو در صلح باشم، شاید وقتی رافع بداند که بر من منت نهاده ای، خدا قلب وی را نرم کند»
گوید: رشید خشمگین شد و گفت: «به خدا اگر از عمرم بجز این نماند که لب خویش را برای گفتن کلمه ای بجنبانم، می گویم»: «بکشیدش »
گوید: آنگاه قصابی را پیش خواند و گفت: «کارد خویش را تیز مکن، بگذار به حال خود باشد و این فاسق بن فاسق را پاره پاره کن و شتاب کن مبادا مرگم برسد و دو عضو از اعضای وی پیوسته باشد».
گوید: قصاب او را همی برید تا قطعات جدا شد، رشید گفت: «اعضای (بریده) وی را بشمار «و چون اعضای (بریده) وی را شمارش کردند چهارده عضو بود».
آنگاه رشید دو دست خویش به آسمان برداشت و گفت: «خدایا همچنان که مرا به خون دشمن خویش تسلط دادی که مطابق رضای تو با او عمل کردم، بر برادر وی نیز تسلطم ده» آنگاه از خود برفت و کسانی که آنجا حضور داشتند، پراکنده شدند. رشید در این سال در گذشت. (۴)
مبحث بعدی اختصاص به «خمینی و دولت موقت مهندس بازرگان» دارد.
پاورقی ها:
۱- برگرفته از پیام خمینی بمناسبت برکناری بنی صدر که در اولین نماز جمعه بعد از برکناری بنی صدر در دانشگاه تهران توسط احمد خمینی قرائت شد.
۲-حجاج بن یوسف الثقفی والی خون آشام و جنایتکار بصره د دوران پنجمین خلیفه بنی امیه بنام عبدالملک بن مروان بود. او دشمن خونی شیعیان بود.
۳-اصولا در قرآن فقط سه آیه درباره قتال وجود دارد و آنها تماما آیات مدنی هستند که در حین جنگ با کفار بر پیامبر نازل شده که مسلمانان در برابر حمله دشمن، مروت و شفقت نشان ندهند.
۴-صفحه ۲۰۲ از جلد دوازدهم تاریخ طبری ترجمه ابوالقاسم پاینده.