قاضي و غاز و فقیر.

قاضي و غاز  و فقیر.  3 اردیبهشت - 92
داستان قاضی و غاز وفقیر یک جورایی یاد آور وعده حکومت از آن مستضعفان خمینی شیاد و بیان گر عملکرد همکاره بودن قضات دستگاه فاسد قضاییه هم چون دژخیم قاضی صلواتی  و شیخ محمد صادق لاری جانی و...می باشد .
 
يك روز مردي فقير از سر ناچاري تصميم گرفت تاغازي كه در خانه داشت را بردارد و بفروشد، مرد غاز را برداشت و بيرون شد كه ناگهان از در نيمه باز همسايه مرد غريبه اي را ديد كه در حال لهو و لعب با زن همسايه است مرد با خود انديشيد و فكري كرد سپس ناگهان وارد خانه همسايه شد و با خشم رو به مرد كرد و گفت:"اهاي با زن نامحرم و غريبه به چه كاري مشغولي؟ ميخواهي تا فرياد براورم تا حكم شرع را شارع بر تو جاري كند."مرد غريبه به دامن مرد افتاد و با عجز و ناله از او خواست تا از او در گذرد... مرد فقير دستي به ريش كشيد و گفت:" تنها در صورتي از تو خواهم گذشت كه غاز من را به 20 سكه بخري ."مرد دست در جيب كرد و بيست سكه داد مرد فقير گفت:" حالا در صورتي داد نمي زنم كه غاز را به من 1 سكه بفروشي"مرد نگون بخت هم قبول كرد و اينكار انقدر ادامه پيدا كرد كه مرد فقير تمامي سكه هاي انفرد را گرفت و همراه با غاز به خانه برگشت . وقتي ماجرا را با خوشحالي براي همسرش بازگو كرد همسرش به او گفت كه بهترست به نزد حاكم شرع رفته و داستان را براي او تعريف كند و از وي بپرسد كه آيا اين پول حرام است يا حلال؟مرد نيز به گفته همسر وفا كرد و به در خانه حاكم شرع رفت و در زد و چون شارع در را باز كرد گفت:"يا قاضي القضات ما غازي داشتيم در خانه...." كه شارع حرف او را قطع كرد و گفت: "تو ما را ..... با اون غازت"