مضحکه ی انتخابات (۲) انتخابات در نظام های دمکراتیک:


مضحکه ی انتخابات (۲)
انتخابات در نظام های دمکراتیک:
از آقای علیرضا یعقوبی
30 شریعتمداری -92
انتخابات در کشورهای دمکراتیک بعنوان نمادی از تجلی دمکراسی محسوب شده که مردم منتخبین خود را با رآی آزاد و مخفی خود برای یک دوره معین بر می گزینند. احزاب و گروهها و شخصیت های مستقل با برنامه مدون و مشخص که در برگیرنده خواسته های اصلی جامعه و چالشهای پیش روی آن و راه حلهای متناسب برای آنها، در مبارزات انتخاباتی شرکت کرده و تلاش می نمایند که نظر مساعد افکار عمومی را نسبت به خود و برنامه هایشان جلب نموده و زمینه پیروزی شان را در انتخابات فراهم آورند.
انتخابات در ام اقرای ولایت فقیه:
اما در ام القرای ولایت فقیه که تمامی منصب ها عموما انتصابی بوده و تنها رئیس جمهور و نمایندگان مجلس ظاهرا باید از سوی مردم انتخاب شوند هم نمی تواند بدون تامین «نظر مرجع» یعنی شخص ولی فقیه از سوی مردم انتخاب شده و با علم بر این واقعیت کاندیداها برای جلب نظر و کسب آرای عمومی باید «نظر مرجع» را جلب نموده و چاکر منشی و غلام خانزاد بودن خود را به بیت رهبری به اثبات برسانند علیرغم انکه تمامی کسانیکه از فیلتر شورای نگهبان و نظارت استصوابی آن رد شده اند جز از عمله و اکره و مزدوران خود رژیم نبوده و همگی از ید طولایی در جنایت و شقاوت و کشتار برخوردارند اما برای اثبات چاکر منشی، جنایت پیشگی کفایت نمی کند چرا که همه از این چنین کارنامه ای برخوردارند که توانسته اند از صافی شورای نگهبان رد شوند. بنابراین باید این کاندیداها چیزی فراتر از جنایت و شقاوت پیشگی را برای جلب «نظر مرجع» به ثبوت رسانند تا بتوانند از صندوق های رأی بیرون کشیده شوند. چیزی که آخوند علی سعیدی نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران بنام «مهندسی انتخابات» آن را وظیفه ذاتی سپاه پاسداران می داند.
پیشینه یک کاندیداهای ریاست جمهوری از زبان خود او:
یکی از کاندیداهای این دوره از انتخابات، محمد باقر قالیباف است. او در انتخابات سال ۸۴ ریاست جمهوری، کاندیدای بیت رهبری بود و تا هفته قبل از برگزاری انتخابات با هزینه ها و ریخت و پاش های نجومی، همگان او را منتخب «بیت رهبری» می دانستند اما بیکباره ستاره بخت او افول کرد و احمدی نژاد که تا آنزمان با چراغ خاموش حرکت می کرد بیکباره چنان از بین کاندیداها برکشیده شد که در همایش های انتخاباتی اش عده ای برای او غش و ضعف کرده و حتی یک نفر در اصفهان در گذشت. بعدها معلوم شد که قالیباف در آخرین نشست انتخاباتی خود با جمعی از دانشجویان که از او درباره کشتار دهه ۶۰ سؤال کرده بودند، کم آورده و تلاش نموده از خود چهره ای دمکرات و آزادیخواه بسازد. آنچه که اصلا با ذائقه ولی فقیه این رژیم سازگاری ندارد. آن تجربه تلخ اینبار به کار او آمده و برای اثبات سرسپردگیش به «ولی فقیه» حتی جنایاتی را هم که احتمالا انجام نداده را هم به عهده گرفته است. توجه کنید بسیار عبرت آموز است. او در دیدار با جمعی از بسیجیان منتقد خود اینچنین می گویدمن در سال ۷۸ پشت موتور ۱۰۰۰ جزو چوب زنها بودم» «حادثه سال ۷۸ که در کوی دانشگاه اتفاق افتاد، آن نامه ای را که نوشته شد من نوشتم (منظور نامه فرماندهان سپاه به خاتمی برای سرکوب دانشجویان). بنده و آقای سلیمانی (پاسدار جنایتکار قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس)، وقتی در کف خیابان به سمت بیت رهبری راه افتادند، بنده فرمانده نیروی هوایی سپاه بودم. عکس من الان روی موتور ۱۰۰۰ با "چوب" است. با حسین خالقی ایستادم کف خیابان که کف خیابان را جمع کنم. آن جایی که لازم باشد بیاییم کف خیابان و چوب بزنیم. افتخار هم می کنیم.» او که متوجه شده که تا کجا گاف داده و برای رسیدن به جایگاه «تدارکاتچی» ولی فقیه تا کجا خود را خوار و زبون ساخته و به سفله گی افتاده است، در ادامه می گوید: «نگاه کردم که من، سردار فرمانده نیروی هوایی هستم و تو را چه به کف خیابان؟» البته آنهم با چوب و چماققالیباف برای اثبات اقتدار و سبعیت خود در همان نشست می گوید: «در سال ۸۲ بعد از آتش کشیده شدن کوی دانشگاه و حادثه طرشت، من در جلسه شورای امنیت ملی محکم دعوا کردم و حرف های بسیار تندی زدم و شأن جلسه را رعایت نکردم و گفتم امشب هر کس بخواهد بیاید توی کوی و بخواهد این کارها را انجام بدهد، من بعنوان فرمانده ناجا، له شون می کنم و جمعشان می کنم. این عزیز محمدی (منظور فرمانده سپاه پاسداران) شاهد است…. من در آن جلسه با برخوردی که انجام دادم مجوز حضور نظامی و تیراندازی برای ناجا (بسوی دانشجویان بیدفاع) را در کوی دانشگاه از شورای امنیت کشور گرفتم
او که متوجه شده گویا بسیجی ها بنا به نظر «بیت رهبری» در به سعید جلیلی دبیر شورایعالی امنیت رژیم تمایل دارند و او در رابطه با اقتدار خود و زبونی و عملگرا و سرکوبگر بودنش در قیاس با سعید جلیلی می گوید: (خطاب به جلیلی) «به آنها می گویی کارنامه ات چیست؟ می گویند دو تا فحش دادیم
اعتراف به اصل بودن نظر ولی فقیه در انتخابات:
او در این دیدار به صراحت کشک بودن انتخابات را به عیان عنوان می کند و بنا به تجربه اش در انتخابات سال ۸۴ می گویدمن در سال ۸۸ بنا به نظر آیت الله خامنه ای به احمدی نژاد رأی دادم.» و در ادامه می افزاید: «من در مورد رأی خودم در سال ۸۸ می توانم اسم ببرم، آقای کاشانی (منظور حبیب کاشانی) و آقای بیادی (هر دو پاسدار عضو شورای شهر تهران)شاهد هستند. آقای بیادی دنبال سردار رضایی بود. آمد پیش من. گفتم به نظر من خلاف نظر آقا عمل می کنی. گفت: برای چه؟ گفتم: چون آقا می گوید باید به احمدی نژاد رأی داد. گفت: تو این حرف را می زنی؟ گفتم: آرهاو حتی گام را فراتر می گذارد و اعتراف می کند که در ستاد انتخاباتی موسوی بنا به دستور «بیت رهبری» جاسوسی بنام «واعظ مهدوی» از کارکنان شهرداری تهران گذاشته بود. معیار ارزیابی خدمتگزاری مدیران در رژیم ولایت فقیه از نظر قالیباف:قالیباف در فرازی دیگر از سخنانش درباره معیار ارزیابی خدمت گذاری مدیران در رژیم آخوندی می گویدارزیابی مدیران در جمهوری اسلامی غلط است، باید اینطوری ارزیابی شود که چقدر قالیباف در شهرداری کارکرده که مردم عبادت کنند نه اینکه چقدر پل و اتوبان ساخته است».
نتیجه:
خوب از مجموعه حرفهای او می توان دریافت که اصولا در ام القرای ولی فقیه، هدف جلب نظر و رضایت رهبر آنهم در دنائت و جنایت و خود فروشی است. هر که بیشتر در این زمینه بتواند خود را عرضه کند، مقربتر و در نهایت «اصلح تر» بقول ولی فقیه است. اصل هم نه رضایت ملت و ایجاد رفاه عمومی و حل مشکلات و معضلات آنها و چالش های پیش روی جامعه است. مهم اثبات سرسپردگی است. حال به هر شیوه ای. وقتی وظیفه شهردار در حد یک آخوند است. وقتی فرمانده نیروی هوایی چماق بدست وسط خیابان با موتور ۱۰۰۰ مردم را به چوب و چماق می بندد. وقتی فرمانده ناجا برای تیراندازی به دانشجویان بیدفاع و بی سلاح حتی شأن جلسه شورای امنیت ملی خودشان را هم نگه نمی دارد تا حکم تیر از آنها بگیرد، مسلم و مشخص است که چنین عنصر زبونی در رسیدن به مقام ریاست جمهوری بدنبال چیست!.
چه باید کرد؟:
آیا می شود به چنین انتخاباتی دل بست؟ آیا این کلام قالیباف برای اثبات این نظر کافی نیست که در این رژیم همه و همه بدنبال سرکوب و جنایت و صد البته بدنبال چپاول و غارتگری هستند؟. ارثیه ای که از خمینی برای این جماعت باقی مانده است. قالیباف در جمع دانشجویان در انتقاد به هاشمی رفسنجانی، بنقل از او خاطره ای از خمینی نقل کرده بود که هاشمی برای رفتن به نماز جمعه به دیدار خمینی رفته و از او درباره مسائلی که باید در خطبه های نماز جمعه مطرح شود کسب تکلیف کرده بود و خمینی در حضور فرزندش احمد انگشت رفسنجانی را گرفته و گفته بود: «نگران اختلاف بین شما و آقای خامنه ای هستم». از این نقل قول به صراحت می توان دریافت که در نظر خمینی و عمله رژیم، ایران ملک طلق پدری این جماعت محسوب شده که در غارت آن نباید طمع پیشه کرده و با یکدیگر به دعوا برخیزند.
تمامی گفتار قالیباف و دیگر کارگزاران این رژیم تنها شایسته این جواب است که یگانه راه حل مردمی برای پایان دادن به نکبت و نحوست آخوندی در یک کلام در قیام برای سرنگونی این رژیم خلاصه می شود و این خواست عاجل جامعه ایران در قدم اول از بایکوت و شرکت نکردن در شعبده و مضحکه ی انتخابات عبور می کند.