طفیلی(گفت و شنود)

 طفیلی(گفت و شنود)
گفت : سربازجو با اتهام روزنامه زنجیری،دست زده به روشن گری و یقه گیری
گفتم : دعوا بر سر چیست؟ مخاطب سربازجو کیست؟
گفت : سربازجو رو کرده پرونده پنهانی ، ازمدیر سابق چند روز نامه زندانی
چگونه از آمریکا گرفته بود کمک مالی؟ با توقیف روزنامه هاش شد حالی به حالی
کنون گرفته برای روز نامه مجوز انتشار ، از انگلیس همکار دعوت کرده یه روزنامه نگار
گفت: یکی از مدعیان اصلاحات که در سال‌های گذشته مدیریت و سردبیری چند روزنامه زنجیره‌ای را به عهده داشت و به خاطر دروغ‌پردازی‌ها و تخلفات فراوان همه آنها را به توقیف کشانده بود، اخیرا مجوز انتشار یک روزنامه دیگر را گرفته است.
گفتم: همان که مطابق اسناد موجود برای ایجاد چالش در عرصه مطبوعات از آمریکایی‌ها کمک مالی دریافت کرده بود؟
گفت: آره، خودشه!... تازه گفته می‌شود از یک روزنامه‌نگار فراری و پناهنده به انگلیس هم برای همکاری با روزنامه‌اش دعوت کرده است.
گفتم: شخصی به میهمانی دعوت شده بود. وسط راه یکی از دوستان مفت‌خورش با او همراه شد و گفت؛ اگر صاحبخانه پرسید او کیست؟ بگو طفیلی. یکی دیگر هم اضافه شد و قرار شد بگوید قفیلی است. چند دقیقه بعد یکی دیگر از مفت‌خورها از راه رسید و گفت؛ درباره من نگران نباش، صاحبخانه خودش مرا می‌شناسد. وقتی صاحبخانه در را باز کرد، با تعجب پرسید؛ این دو نفر کی هستند؟ و یارو گفت؛ طفیلی و قفیلی. صاحبخانه به سومی اشاره کرد و با عصبانیت پرسید؛ این مرتیکه عوضی دیگه کیه؟ و یارو گفت؛ دیدی گفتم صاحبخانه مرا می‌شناسد؟!
گفت : سربازجو با اتهام روزنامه زنجیری،دست زده به روشن گری و یقه گیری
گفتم : دعوا بر سر چیست؟ مخاطب سربازجو کیست؟
گفت : سربازجو رو کرده پرونده پنهانی ، ازمدیر سابق چند روز نامه زندانی
چگونه از آمریکا گرفته بود کمک مالی؟ با توقیف روزنامه هاش شد حالی به حالی
کنون گرفته برای روز نامه مجوز انتشار ، از انگلیس همکار دعوت کرده یه روزنامه نگار
گفتم : نکند سربازجوی مدافع رهبر وآقازاده ، گرفته یقه ی محمود واعظی زاده
حال چگونه سر بازجوی بهانه گیر؟ برای وی شده است پاچه گیر
گفت : یکی دعوت شده بود به مهمانی ، وسط راه برای دوست مفت خورش کردمیزبانی
گفت گر صاحبخونه کردسئوال کیستی، بگو طفیلی؟ یکی دیگه اضافه شد به نام قفیلی
مفت خور دیگری رسید ز راه ، گفت نگران  نباشین همه چیز هست رو براه
چون وجود نداره نگرانی و بهونه ، چون مرا می شناسه  صاحبخونه
وقتی رسیدند صاحبخونه کرد سئوال ، کیستند اینان ، بده شرح حال؟
گفت یکی طفیلی ،یکی قفیلیست ، صاحبخونه گفت  این مرتیکه  عوضی کیست؟
یارو گفت دیدی گفتم به شما؟ صاحبخونه  آ شناست با من، نه با شما