خودکشی(گفت و شنود)

خودکشی  (گفت و شنود) 13 اسفند -92
گفت : سربازجوی بی مغز ، گیر داده به طناز سبز
فاش کرده این رمز ، چگونه نویسنده طنز
به  اروپا شد پناهنده ،  مأیوس شده ودرمانده
در یک اقدام و اکنشی ، قصد داشت کنه خودکشی
سست عنصره وبی ایمان ، از تصمیمش شد پشیمان
گفت: طنزنویس فراری روزنامه‌های زنجیره‌ای در صفحه فیس‌بوک خود نوشته بود قصد دارد خودکشی کند!
گفتم: مرد حسابی، این حیوونکی‌ها برای چند لحظه خوشگذرانی کفش مأموران امنیتی کشورهای اروپایی را لیس می‌زنند، حالا چی شده که به فکر خودکشی افتاده‌اند؟!
گفت: اتفاقا؛ چند ساعت بعد، این مطلب را از صفحه فیس‌بوک خود حذف کرد!
گفتم: یارو قمپز در می‌کرد و می‌گفت؛ برای شکار شیر به جنگل رفتم ولی فشنگ درون لوله تفنگ گیر کرد و ... خلاصه شیر اومد و بنده رو خورد. گفتند؛ ولی تو که هنوز زنده‌ای؟ و یارو با دست توی سرش کوبید و گفت؛ آخه این هم شد زندگی؟!
گفت : سربازجوی بی مغز ، گیر داده به طناز سبز
 فاش کرده  این رمز ، چگونه نویسنده  طنز
به  اروپا شد پناهنده ،  مأیوس شده ودرمانده
در یک اقدام و اکنشی ، قصد داشت کنه خودکشی
سست عنصره وبی ایمان ، از تصمیمش شد پشیمان
گفتم : چرا سربازجوی مکار؟  واقعیت کرده انکار
مگر قبل ازر فتن به اروپا؟ گفتگو نکرد به این همکار
مگر بازتاب نداد در کیهان؟، چرا این موضوع کرده پنهان؟
چرا حال که ابرام شده زمین گیر؟ به این مفلوک داده گیر
گفت : یه بی دنده وترمز ، در میکرد الکی قمپز
 مثل سربازجو بود مچل ، برای شکار شیر رفت جنگل
 درون لوله ی تفنگ ،  گیر کرد فشنگ
شیر شد نزدیک ، نداشت هیچ تاکتیک
وی را خورد شیر ، تا که شد  سیر
گفتند گر  ترا خورد شیر درند؟ ، پس چراهستی زنده؟
گفت پس از عمری دوندگی ، آخه اینم شدزندگی؟