دروغ نامه ی کیهان 3 شنبه 19 فروردین ماه سال 1393
نقد وبررسی :
( یادداشت مهمان) دروغ نامه ی کیهان " یک داغ دل بس است "
فراموش
نشده که اوایل انقلاب آخوند دلقک قرائتی
خطاب به مخالفان رژیم ضدبشری گفت اگر دوتومان به آخوند بدهی نمی توانی پس بگیری
تاچه رسد به حکومت ومثال زد اگر یک آخوندی سوار یک خر شود . پایین بیا نیست تا که
یکی از این دو بمیرد . اماتجربه ی 35 ساله
ثابت شده که این آخوند با وجود اینکه آن موقع رژیم متزلزل بود و بطورکامل تثیت
نشده بود باور آینده نگری ادعای این آخوند
دلقک خیلی سخت بود . اما نشان داده شد بی ربط نگفت . به خصوص اینکه پیرامون جنگ قدرت
وثروت وحفظ آن اکنون باندهای حکومتی مقابل
هم صف آرایی کرده اند . بنابراین با شیوه
ی قبرستان کهنه شکافتن و مچ گیری وبازجویی
تلاش می شود بهانه و مدرک
سازی علیه ی هم تهیه شود. به ویژه اینکه باندهایی که ارگان های سرکوبگر
اطلاعاتی- امنیتی – نظامی را در اختیار خود
دارند چون در نمایش خیمه شب بازی انتخاباتی 24 خرداد 92 بازنده شدند و مجبور شدند پست ریاست جمهوری را به رقیب واگذار کنند که این واگذاری ودل کندن مقام ریاست
جمهوری برای شان خیلی سنگین آمد . برای
همین در روز 25 4 خرداد روز پس از انتخاب ریاست جمهوری سناریو سازی علیه
روحانی و دولت ائتلافی اش را در دستور کارخود قرار دادند وتا کنون بطور همه جانبه
تخته گاز تاخته اند. به خصوص اینکه پروژه ی هسته ای که در چند دهه گذشته منابع
وذخایر و سرمایه کشور رویش سرمایه گذاری شد تا منجر به بمب اتمی شود. ولی بدلیل
شکست انتخابات ریاست جمهوری وبحران اقتصادی ناشی از تحریم ها ووحشت از قیام عمومی مردم بشدت ناراضی خامنه ای مجبور شد تن به
پیشنهاد زبونانه مذاکره ی هسته ای دهدکه
منتهی به توافق هسته ای شده است .ولی چون ارگان فاشیستی پاسداران خیلی ناخشنود از
این توافق است . بنابراین موج مخالفت ها علیه ی توافق هسته ای را ساماندهی کرده
است .طوریکه خامنه ای وادار به عقب نشینی پیشنهاد زبونانه ی نرمنش مذاکره توافق هسته ای و دبه در آوردن شده است.
اما
چون خط وخطوط اصلی مخالفت با توافق هسته ای ودولت روحانی از سوی اوین نامه ی کیهان
و سربازجو شریعتمداری ویادداشت های روزش پیگیری ودیکته می شود . پس هر خبر و موضوع
داخلی وخارجی می تواند تبدیل به بهانه ای برای دراز کردن دولت روحانی شود . از
جمله خبر مرگ ریچارد فرای آمریکایی است که زمان احمدی نژاد به ایران دعوت شد
واحمدی نژاد وی را به اصفهان برد وخانه ای با شوه به وی اهدا کرد . اکنون گویا قرار است
جسد وی به ایران آورده ودر اصفهان دفن گردد . لذا این موضوع سوژه ای
برای همکار وهم لهجه ی یادداشت روز نویس سربازجو شریعتمداری شده است تا بتواند از موضع ضد آمریکایی ودشمن و جاسوس شناسی و مقایسه
ای ریچارد فرای با شخصیت آرتور پوپ
در 100 سال پیش در ایران مانور تبلیغاتی- اتهامی علیه ی روحانی و دولت ومسئولان
فرهنگی و مطبوعات حامی شان دهد .
برای
همین یادداشت روزنویس در ابتدای یادداشت روز خود گفته است.چند سال پیش که به لطف
باستانگرایی دوستان رئیس جمهور سابق احمدی نژاد خانهای با شکوه به ریچارد فرای
در اصفهان اعطا شده بود طی یادداشتی که در کیهان به چاپ رسید، او را با استادش
آرتور پوپ مقایسه کرده بودم، کسی که آثار باستانی ایران را به سرقت برده بود؛
جنازهاش را در حاشیه زاینده رود به خاک سپرده و برایش گنبد و بارگاه ساخته بودند.
از قضا ریچارد فرای هم درست همین وصیت را کرده و خواسته او را در حاشیه زایندهرود
به خاک بسپارند. حالا فرای فوت کرده است و شاید جسدش امروز یا فردا به ایران برسد
تا بار دیگر مافیای روشنفکری در روزنامههای زنجیرهای با تحت فشار قرار دادن رئیس
جمهور مقدمات دفن او را در اصفهان فراهم کنند، درست مثل روزنامه شرق که یک صفحه
کامل دیروز خود را به تعریف و تمجید از فرای اختصاص داده است (شماره ۱۹۸۴). این میتواند پدیدهای جالب در مناسبات دولتی باشد که به هر شکل
میکوشد خود را از اقدامات دولت گذشته جدا کند اما دست کم در این زمینه انگار حسن
روحانی قصد دارد پا جای پای محمود احمدینژاد بگذارد. با این حساب خواندن دوباره
آن یادداشت خالی از لطف نیست:
با خيال راحت خوابيدهاي و انگار نه انگار كه عمري گنجينههاي تاريخي اين مملكت را غارت كردهاي. حالا برايت آرامگاهي و سايهباني ساختهاند و شدهاي قبله آمال «ايران پرستان» و ساده لوحاني كه از ميان اين همه سرمايه ارزشمند فقط به حضور تو و امثال تو افتخار ميكنند؛ باد در غبغب مياندازند كه «پروفسور پوپ»، ايرانشناس آمريكايي در كنار «پل خواجو» دفن شده و ميگويند اين افتخار اصفهان و ايران است؛ برايت شعر ميگويند و كتاب مينويسند. تو در زير خاك خوابيدهاي و برخي بيخبران فكر ميكنند چه خدمات بينظيري به ايران و تاريخ ايران كردهاي! كاش بودي و برايشان ميگفتي! كاش بودي و پاسخ اين همه سؤالهاي بيجواب ما را ميدادي! آقاي پوپ يادت هست 100 سال پيش، وقتي تازه به ايران آمده بودي و با اتومبيل سفارت در خيابان تردد ميكردي، به قول خودت مردم تا چشم شان به آن پرچم راه راه ايالات متحده در جلوي اتومبيل ميافتاد گل از گلشان ميشكفت، تو را در آغوش ميفشردند و به گرمي از تو استقبال ميكردند! يادت هست چهل سال به اسم استاد و كارشناس تاريخي در تمام نقاط اين كشور بالا و پايين رفتي و بدون اينكه مردم شريف و مذهبي ايران مزاحمت شوند از آثار و ابنيه اسلامي عكس ميگرفتي و گزارش تهيه ميكردي!؟
با خيال راحت خوابيدهاي و انگار نه انگار كه عمري گنجينههاي تاريخي اين مملكت را غارت كردهاي. حالا برايت آرامگاهي و سايهباني ساختهاند و شدهاي قبله آمال «ايران پرستان» و ساده لوحاني كه از ميان اين همه سرمايه ارزشمند فقط به حضور تو و امثال تو افتخار ميكنند؛ باد در غبغب مياندازند كه «پروفسور پوپ»، ايرانشناس آمريكايي در كنار «پل خواجو» دفن شده و ميگويند اين افتخار اصفهان و ايران است؛ برايت شعر ميگويند و كتاب مينويسند. تو در زير خاك خوابيدهاي و برخي بيخبران فكر ميكنند چه خدمات بينظيري به ايران و تاريخ ايران كردهاي! كاش بودي و برايشان ميگفتي! كاش بودي و پاسخ اين همه سؤالهاي بيجواب ما را ميدادي! آقاي پوپ يادت هست 100 سال پيش، وقتي تازه به ايران آمده بودي و با اتومبيل سفارت در خيابان تردد ميكردي، به قول خودت مردم تا چشم شان به آن پرچم راه راه ايالات متحده در جلوي اتومبيل ميافتاد گل از گلشان ميشكفت، تو را در آغوش ميفشردند و به گرمي از تو استقبال ميكردند! يادت هست چهل سال به اسم استاد و كارشناس تاريخي در تمام نقاط اين كشور بالا و پايين رفتي و بدون اينكه مردم شريف و مذهبي ايران مزاحمت شوند از آثار و ابنيه اسلامي عكس ميگرفتي و گزارش تهيه ميكردي!؟
یادداشت روز نویس در ادامه ی بازگویی خاطره از آرتورپوپ و ربط دادنش به
ریچارد فرای و بهم وصل کردن دو تظام قبلی وفعلی بهم دیگر چون هدف مخاطب قرار دادن مسئولان دولت روحانی است پس نقل کرده يادت هست 100 سال پيش، وقتي
تازه به ايران آمده بودي و با اتومبيل سفارت در خيابان تردد ميكردي، به قول خودت
مردم تا چشمشان به آن پرچم راه راه ايالات متحده در جلوي اتومبيل ميافتاد گل از
گلشان ميشكفت، تو را در آغوش ميفشردند و به گرمي از تو استقبال ميكردند! يادت
هست چهل سال به اسم استاد و كارشناس تاريخي در تمام نقاط اين كشور بالا و پايين
رفتي و بدون اينكه مردم شريف و مذهبي ايران مزاحمت شوند از آثار و ابنيه اسلامي
عكس ميگرفتي و گزارش تهيه ميكردي!؟ حالا ما شدهايم افراطيون مذهبي و شما شدهاي
كارشناس هنر اسلامي! تو را تاريخشناس و ايرانشناس ميخوانند و چه مقالاتي كه
برايت نمينويسند! البته زياد هم عجيب نيست، برناردسون يادت هست به هر نقطهاي از
ايالات متحده كه ميرفتي از دربار پهلوي ميگفتي و چقدر از اعليحضرت تعريف ميكردي
آنقدر كه گفتند «آرتور (آپهام پوپ)» بعد از مرگ «امبري» (نايب كنسول آمريكا
در ايران) وظيفه تبليغ و بازارگرمي براي پهلويها را در آمريكا به عهده گرفته
است! چه روزگار طلايي را در ايران سپري كردي و حالا ما ماندهايم با يك
معادله تك مجهولي كه چرا در اوج فعاليتهاي تو در كشورمان بيشترين آثار تاريخي از
ايران به سرقت رفت؟! آقاي پروفسور پوپ! محراب هزار و چند صد ساله مسجد اصفهان در
موزه نيويورك چه ميكند؟!...
بالاخره همکار دید سربازجو در پایان
یادداشت خود پیامش را خطاب به
مسئولان فرهنگی که باید زیر فرهن وارشاد وروحانی باشد چنین می دهدمن دوست ندارم نسلهاي بعد به حضور
يك شياد ديگر در اصفهان افتخار كنند! من دوست ندارم حاشيه زاينده رود قبرستان
راهزنان فرهنگ اسلامي- ايراني ما باشد! پس كاش مسئولان ما كه دغدغه احياي فرهنگ
«اسلام ناب» را دارند، تابلوهاي ماموران فضاي سبز در حاشيه زايندهرود مرا ببينند
كه با خطي درشت روي آن نوشته شده: لطفا در اين مكان آشغال نريزيد
"چند سال پیش که به لطف باستانگرایی دوستان رئیس جمهور سابق خانهای با شکوه به ریچارد فرای در اصفهان اعطا شده بود طی یادداشتی که در کیهان به چاپ رسید، او را با استادش آرتور پوپ مقایسه کرده بودم، کسی که آثار باستانی ایران را به سرقت برده بود؛ جنازهاش را در حاشیه زاینده رود به خاک سپرده و برایش گنبد و بارگاه ساخته بودند. از قضا ریچارد فرای هم درست همین وصیت را کرده و خواسته او را در حاشیه زایندهرود به خاک بسپارند. حالا فرای فوت کرده است و شاید جسدش امروز یا فردا به ایران برسد تا بار دیگر مافیای روشنفکری در روزنامههای زنجیرهای با تحت فشار قرار دادن رئیس جمهور مقدمات دفن او را در اصفهان فراهم کنند، درست مثل روزنامه شرق که یک صفحه کامل دیروز خود را به تعریف و تمجید از فرای اختصاص داده است (شماره ۱۹۸۴). این میتواند پدیدهای جالب در مناسبات دولتی باشد که به هر شکل میکوشد خود را از اقدامات دولت گذشته جدا کند اما دست کم در این زمینه انگار حسن روحانی قصد دارد پا جای پای محمود احمدینژاد بگذارد. با این حساب خواندن دوباره آن یادداشت خالی از لطف نیست:با خيال راحت خوابيدهاي و انگار نه انگار كه عمري گنجينههاي تاريخي اين مملكت را غارت كردهاي. حالا برايت آرامگاهي و سايهباني ساختهاند و شدهاي قبله آمال «ايران پرستان» و ساده لوحاني كه از ميان اين همه سرمايه ارزشمند فقط به حضور تو و امثال تو افتخار ميكنند؛ باد در غبغب مياندازند كه «پروفسور پوپ»، ايرانشناس آمريكايي در كنار «پل خواجو» دفن شده و ميگويند اين افتخار اصفهان و ايران است؛ برايت شعر ميگويند و كتاب مينويسند. تو در زير خاك خوابيدهاي و برخي بيخبران فكر ميكنند چه خدمات بينظيري به ايران و تاريخ ايران كردهاي! كاش بودي و برايشان ميگفتي! كاش بودي و پاسخ اين همه سؤالهاي بيجواب ما را ميدادي! آقاي پوپ يادت هست 100 سال پيش، وقتي تازه به ايران آمده بودي و با اتومبيل سفارت در خيابان تردد ميكردي، به قول خودت مردم تا چشمشان به آن پرچم راه راه ايالات متحده در جلوي اتومبيل ميافتاد گل از گلشان ميشكفت، تو را در آغوش ميفشردند و به گرمي از تو استقبال ميكردند! يادت هست چهل سال به اسم استاد و كارشناس تاريخي در تمام نقاط اين كشور بالا و پايين رفتي و بدون اينكه مردم شريف و مذهبي ايران مزاحمت شوند از آثار و ابنيه اسلامي عكس ميگرفتي و گزارش تهيه ميكردي!؟ حالا ما شدهايم افراطيون مذهبي و شما شدهاي كارشناس هنر اسلامي! تو را تاريخشناس و ايرانشناس ميخوانند و چه مقالاتي كه برايت نمينويسند! البته زياد هم عجيب نيست، برناردسون ميگفت: «بسياري از تاريخهاي باستانشناسي صرفا براي عوام نوشته شدهاند.» و حتما اين القاب دهان پركن هم زاييده ذهن كساني است كه از تو براي عوام بت ميسازند! اما در كشور ما ديگر عوامي وجود ندارد و اين روزها مردم بار نخبگان را هم به دوش ميكشند. آقاي پوپ! حالا نيستي تا برايمان از ملاقاتهايت با رضاخان بگويي، اما اين روزها اسناد وزارت امور خارجه آمريكا به جاي تو حرف ميزنند. يادت هست به هر نقطهاي از ايالات متحده كه ميرفتي از دربار پهلوي ميگفتي و چقدر از اعليحضرت تعريف ميكردي آنقدر كه گفتند «آرتور (آپهام پوپ)» بعد از مرگ «امبري» (نايب كنسول آمريكا در ايران) وظيفه تبليغ و بازارگرمي براي پهلويها را در آمريكا به عهده گرفته است! چه روزگار طلايي را در ايران سپري كردي و حالا ما ماندهايم با يك معادله تك مجهولي كه چرا در اوج فعاليتهاي تو در كشورمان بيشترين آثار تاريخي از ايران به سرقت رفت؟! آقاي پروفسور پوپ! محراب هزار و چند صد ساله مسجد اصفهان در موزه نيويورك چه ميكند؟! آن محراب باشكوه، با آن بزرگي و عظمت كه چند صد سال در اصفهان آرام گرفته بود، چگونه از جايش كنده شد و با چه ترتيباتي از ايران خارج شد؟ مصنوعات كهن هنري ايران كجا، واشنگتن كجا! نگو كه سفالينههاي نيشابور سر خود از موزه متروپوليتن سر درآوردند؟! بله، شما كارشناس ماهر آثار تاريخي اسلامي و ايراني بوديد و اين را با چرخ زدن در موزههاي ايالات متحده ميتوان ديد كه چه مجموعههاي منحصر به فردي را گلچين كردهايد. پروفسور پوپ! وقتي رضاشاه پهلوي با دستان ملوكانه مدال افتخار را بر سينه تو چسباند همه فهميدند كه شريك دزد و رفيق قافله كيست؛ آن روز لبخندهاي دوستانه تو و اعليحضرت با مردم حرف ميزد و اين روزها اسناد وزارت امور خارجه آمريكا فاش ميگويد و از كرده خود دلشاد است! پروفسور پوپ يادت هست! تو در لندن نمايشگاه ترتيب داده بودي و آثار هنر اسلامي ايران را نشان ميدادي و آنقدر در كار خودت حرفهاي بودي كه چارلز.سي.هارت (سفير وقت آمريكا در ايران) دربارهات ميگويد: «آثار هنري به امانت گرفته شده از زيارتگاهها و مساجد هرگز به صاحبان اصليشان مسترد نشد.» هنوز هم گزارش جناب سفير در اسناد وزارت امور خارجه آمريكا موجود است كه «باند پوپ- رابينو» را سارق مساجد و زيارتگاههاي ايران معرفي ميكند. براي همين تو را «دلال عتيقهجات» صدا ميكردند و نمونهاش معاملات تو با موزههاي شيكاگو، موزه هنر نيويورك و موزههاي اسميتسونين بود. حالا من به حاشيه زاينده رود نگاه ميكنم و گنبد و بارگاهي را ميبينم كه همه ميگويند متعلق به «پروفسور آرتور آپهام پوپ» است: خاورشناس مشهور و ايرانشناس نامدار! مطمئنم اگر در كشورت دفن ميشدي نه قبهاي داشتي و نه سنگ مزاري به اين زيبايي! آقاي پوپ، دلال عتيقهجات ايران! ما هنوز تو را درست نشناختهايم كه مشتري تازهاي براي تدفين در كشورمان پيدا شده است؛ او هم اصفهان را انتخاب كرده و ميخواهد مزارش در حاشيه زاينده رود باشد، خدا را چه ديدي، شايد همسايهات شد! به گمانم نامش را شنيده باشي؛ «ريچارد فراي». او مثل تو دلال عتيقهجات نيست، فقط سابقه عضویت در سرویس اطلاعاتی آمریکا (CIA) را دارد، دستکم خودش میگوید چهار بار در کشورهای مختلف متهم به جاسوسی شده چون «کارهایی کردهام که آنها را ناراحت کرده است». فرای البته مشاور ماهنامه «ايران نامه» هم هست و با بنياد اشرف پهلوي همكاري دارد. ظاهرا حافظه تاريخي ما ضعيف شده، وگرنه بايد يادمان ميماند كه در دهه هفتاد به ايران آمد و اقدام به جمعآوري گسترده اطلاعات محرمانه نمود و تا آنجا پيش رفت كه براي جذب برخي مديران اجرايي و آموزشي كشور هم اقدام كرد! بعد هم از دولت خاتمي تقديرنامه گرفت و حمايت شد، چند سال بعد عمارتی قدیمی و گرانبها را از رئیسجمهور سابق هدیه گرفت و حالا شاید به دستور رئیس دولت یازدهم آرامگاهی به او بخشیده شود تا يادآور پديدهاي به نام «ناتوي فرهنگي» در كشورمان باشد. من اصلا دوست ندارم كه چند سال بعد وقتي به حاشيه زاينده رود نگاه ميكنم گنبد و بارگاه ديگري ببينم كه ميگويند متعلق به «ريچارد نلسون فراي» است: ايرانشناس مشهور! یک داغ دل بس است برای قبیلهای... من دوست ندارم نسلهاي بعد به حضور يك شياد ديگر در اصفهان افتخار كنند! من دوست ندارم حاشيه زاينده رود قبرستان راهزنان فرهنگ اسلامي- ايراني ما باشد! پس كاش مسئولان ما كه دغدغه احياي فرهنگ «اسلام ناب» را دارند، تابلوهاي ماموران فضاي سبز در حاشيه زايندهرود مرا ببينند كه با خطي درشت روي آن نوشته شده: لطفا در اين مكان آشغال نريزيد!"سیدعبدالحسن هاشمی