گزارشی از
مشاهدات روزانه ی مترو واتوبوس . 22 اردیبهشت - 93
گزارش بازتاب داده شده از از چگونگی عملکرد 35 ساله ی شرایط سرویس های عمومی مسافران مثل مترو واتوبوس که درر سانه های رژیم نا مشروع ولایت فقیه مدعی
امن ترین کشور جهان با زتاب داده شده است .
در مترو:
مثل هر روز صبح واگنهاي خط مترو ميدان انقلاب مملو از مسافر بود.
كنار در پيرمردي با قدي بلند و موهايي سپيد و شخصيتي موقر ايستاده بود و به اين
ازدحام مينگريست. بعضي مسافران مثل اينكه سفر آخرشان بود، طوري يكديگر را هل ميدادند
كه جاي نفس كشيدن نبود. در ميان آنها دو جوان با تي شرت مشكي و بازوهاي خال كوبي
شده، بيشتر از همه فشار ميآوردند و برو جلو، برو جلو ميگفتند. پير مرد به آرامي
به يكي از آنها كه قد كوتاه و هيكلي ورزيده داشت گفت: پايم را لگد كردي! و آن
جوان هم كه معلوم بود حال عادي ندارد. ناگهان برگشت و يخه او را گرفت و داد زد: چه
غلطي كردي. بزنم با كارد شكمت را پاره كنم؟ و دستي نيز به صورت او زد و به فحش
دادن ادامه ميداد. دوست همراهش گفت: ولش كن پير مرده. اكثر مسافران واگن ساكت
مشغول كار خود بودند. من و چند نفر كنار آن پير مرد ايستاده بوديم او را دلداري ميداديم
و دستي به نشانه هم دردي روي شانهاش گذاشتيم. ولي رنگ از چهرهاش پريده بود و
احساس تحقير ميكرد. او را نشاندم روي صندلي و از طرف آن دو جوان از او عذرخواهي
كردم و گفتم: شما جاي پدر ما هستي. لبخند تلخي زد و ايستگاه بعد پياده شد و رفت.
در اتوبوس:
مسيري كه از ميدان انقلاب به سمت كوي دانشگاه ميرود نيز هميشه شلوغ
است ولي اين يك ماهي كه تردد دارم، برخورد لفظي و خشونت بار كمتر ديده ام. مسئله
اصلي كه بارها تكرار شده، درگيري راننده با مسافران بر سر كرايه است. امروز راننده
كه از آينه، پياده شدن خانمها را ميديد فرياد زد: آهاي خانم كجا؟ نميخواهي
كرايه بدهي. و بعد آن خانم برگشت و500 تومان داد درحالي كه معلوم بود خيلي خجالت
كشيده و آهسته گفت: ببخشيد حواسم نبود. بعد به راننده گفتم: بنده خدا قصدي نداشت.
پاسخ داد:اي آقا، ما شب و روز كارمون همينه. براي يك لقمه نون اينجا گرفتاريم بعد
اين مسافرهاي محترم، حاضر نيستند 500 تومن پول بليط بدهند. از اين موارد زياد پيش
ميآيد بالاخره ما هم از اين راه نون ميخوريم چه كار كنيم؟ اگرچه هميشه مشت
نمونه خروار نيست و نميشود اين اتفاقها را تعميم داد ولي تكرار آن در چند روز گذشته،
حداقل انسان را به اين نتيجه ميرساند كه با جامعهاي عصبي و آشفته مواجه هستيم.
جامعهاي كه عنصر اصلي سلامت آن، يعني اخلاق فردي و اجتماعي، هر روز كم رنگتر ميشود.
احمد حسيني 20/2/93