دوگزارش ناامنی و قتل 14مهر-93
طلوع 28 امين روز تيرماه، غروب زندگي
عارف 5 ساله را رقم زد. كمتر كسي گمان ميبرد كه كينه آنقدر در قلب حسن، برادر
ناتني عارف ريشه كرده باشد كه دست به جنايتي چنين هولناك بزند.28
تيرماه
فاجعهيي هولناك انتظار خانوادهيي روستايي را ميكشيد. در حالي كه پدر خانواده
طبق معمول هميشه براي جمعآوري علوفه براي دامهايش با موتوسيكلت از خانه خارج ميشد
عارف پنج ساله پدر را ديد و دوان دوان به سمت او رفت و درخواست كرد كه او نيز بر
ترك موتور سوار شود و پدر را همراهي كند. اما پدر خانواده كه قصد نداشت عارف را با
خود ببرد از او خواست به خانه بازگردد؛ درخواستي كه هرگز عملي نشد و اين آخرين
باري بود كه پدر صداي فرزندش را شنيد.پدر گمان ميبرد عارف به خانه بازگشته و
به اين دليل با خيالي آسوده در زمينهاي كشاورزي به كار مشغول شد، مادر عارف نيز
تصور ميكرد فرزندش به همراه پدر از خانه خارج شده و به زودي بازميگردد؛ تصوراتي
كه به زودي رنگ باخت و درست لحظهيي كه پدر به تنهايي از زمين كشاورزي برگشت،
نگراني بر خانواده چيره شد.غيبت طولاني عارف باعث شد تا خانواده
پليس را در جريان ناپديد شدن ناگهاني او قرار دهد. به دليل حساسيت بالاي اين حادثه
به سرعت تيمي از كارآگاهان استان مازندران به روستاي سروكلاي مازندران اعزام شد و
بررسي موضوع را آغاز كرد.به گفته سرهنگ عظيمي رييس پليس آگاهي
استان مازندران، پليس با در نظر گرفتن تمامي فرضيهها تلاش خود را براي يافتن عارف
پنج ساله آغاز كرد. از آنجايي كه در ابتدا ناپديد شدن ناگهاني عارف فرضيه آدم
ربايي را پررنگ ميساخت تحقيقات پليس بر اين موضوع متمركز شد اما شرايط مالي نه
چندان مساعد خانواده از يك سو و تكذيب وجود هر گونه خصومت شخصي پدر با اهالي محل
از سوي ديگر باعث شد تا فرضيه آدم ربايي به سرعت از دستور كار ماموران خارج شود.تلاش
ماموران پليس با كمك نيروهاي هلال احمر استان در جستوجوي گسترده از منطقه نيز
براي يافتن كودك پنج ساله به جايي نرسيد و فرضيه مرگ بر اثر سوانح طبيعي را مردود
ساخت تا نگاه ماموران به فرضيههاي ديگر جلب شود.بازبيني دوربينهاي مدار بسته اطراف
روستا و شناسايي خودروهايي كه در زمان ناپديد شدن عارف در آن حوالي تردد داشتند
نيز نتيجهيي دربر نداشت تا فرضيه مرگ بر اثر تصادف نيز از دستور كار ماموران خارج
شود.ابعاد حادثه هر روز گستردهتر ميشد و درست زماني كه به
نظر ميرسيد تحقيقات به بنبست رسيده باشد پليس با مشكوك شدن به برخي از نزديكان
عارف اقدام به بازداشت پدر و برادر ناتني او كرد تا روند رسيدگي به پرونده با
انجام بازجوييهاي لازم از آنها وارد مرحله تازهيي شود. در حالي كه رسيدگي به
پرونده ادامه داشت اتفاقات هولناك ديگري رخ داد كه مهر تاييد بر مرگ عارف ميزد و
رنگ سياهي بر كورسوي اميد خانواده ميپاشيد. جمجمهيي متعلق به كودكي به سن عارف
در مقابل خانه پدر پيدا شد و طولي نكشيد تا اسكلت متعلق به او نيز در خانه همسايه
يافت شد.
اتفاقات پيوستهيي كه آنچنان هراسآور
بود كه فضاي روستا را در دلهرهيي افزون فرو برد و هر روز بر گستره شايعات ميافزود.
در اين ميان پليس آگاهي براي جلوگيري از داغ شدن بازار شايعات و پايان دادن هرچه
سريعتر به پرونده، پس از انتقال جمجمه به پزشكي قانوني و انجام آزمايشات لازم بر
روي آن مشخص كرد كه جمجمه متعلق به عارف است و به اين ترتيب نخستين سرنخ در اختيار
ماموران قرار گرفت و مهر باطل بر شايعات اهالي محل كه تا مرز سياسي كردن ماجرا پيش
رفته بودند زده شد.روند رسيدگي به پرونده در حالي ادامه داشت
كه ماموران پليس آگاهي استان موفق به كشف رابطهيي مشكوك بين حسن برادر ناتني عارف
با چوپاني به نام «جعفر» شدند و به اين ترتيب پرونده در سراشيبي كشف راز قتل قرار
گرفت.سرهنگ سيد رحمان رضازاده، فرمانده نيروي انتظامي جويبار با
تشريح ادامه روند رسيدگي به پرونده گفت: در تجزيه و تحليلهاي صورت گرفته مراودههاي
مشكوكي از سوي پسر خانواده با فردي به هويت «جعفر» مشاهده شد. بر همين اساس اين
فرد مورد تعقيب قرار گرفت و هنگامي كه در حال فرار بود از سوي نيروهاي آگاهي
دستگير و لب به اعتراف گشود.
با اعتراف «جعفر» روند رسيدگي به پرونده به انتهاي خود نزديك ميشد. براساس اعتراف «جعفر» كه از چوپانان روستا است، در روز حادثه، او و برادر ناتني مقتول به بهانه خريد بستني عارف را از خانه دور ميكنند و در باغي در حوالي روستا با ضربات چاقو به قتل ميرسانند. با اطلاعات به دست آمده پليس براي بار دوم اقدام به بازداشت «حسن» ميكند و او كه همهچيز را فاش شده ميبيند به قتل برادر ناتني خود اعتراف ميكند و از كينه به عنوان انگيزه اصلي جنايت خود نام ميبرد.
با اعتراف «جعفر» روند رسيدگي به پرونده به انتهاي خود نزديك ميشد. براساس اعتراف «جعفر» كه از چوپانان روستا است، در روز حادثه، او و برادر ناتني مقتول به بهانه خريد بستني عارف را از خانه دور ميكنند و در باغي در حوالي روستا با ضربات چاقو به قتل ميرسانند. با اطلاعات به دست آمده پليس براي بار دوم اقدام به بازداشت «حسن» ميكند و او كه همهچيز را فاش شده ميبيند به قتل برادر ناتني خود اعتراف ميكند و از كينه به عنوان انگيزه اصلي جنايت خود نام ميبرد.
در جريان بازجويي از متهمان به تدريج
نكات مبهم پرونده نمايان شد و كارآگاهان دريافتند كه انتقال جمجمه عارف به خانه
پدري، درست زماني كه «حسن» در بازداشت اول خود به سر ميبرد، از سوي داماد خانواده
صورت گرفته است.به گفته سرهنگ رضازاده، برادر ناتني عارف براي رهايي از
بند اتهامات و به بيراهه كشاندن مسير تحقيقات، داماد خانواده را در جريان جنايت هولناك
خود و همدستش قرار ميدهد و از او ميخواهد تا جمجمه سوخته شده را به خانه پدرش
منتقل كند تا به اين طريق نگاه پليس از او برداشته شود. نقشهيي كه گرچه در ابتدا
موفقيت آميز جلوه ميكرد و باعث شد تا پليس او را آزاد كند اما دستگيري و اعتراف
همدست او باعث شد تا او بار ديگر در چنگال پليس اسير شود.اما عمق فاجعه به وارد كردن ضربات پي در
پي چاقو بر پيكر نحيف عارف و سنگدلي قاتلان در برابر نالههاي او ختم نميشود، چرا
كه پليس پس از بازسازي صحنه جرم از سوي متهمان آثاري از قبيل ته مانده آتش و درپوش
گالن گازوييل پيدا كرد كه متهمان به وسيله آن اقدام به سوزاندن پيكر عارف كرده
بودند.بر اساس اعتراف «حسن»، متهمان پس از به قتل رساندن عارف،
سر او را از بدنش جدا ميكنند و آن را به آتش ميكشند تا عمق كينه خود از عارف را
به نمايش بگذارند.در حالي كه به نظر ميرسيد پرونده با اعتراف متهمان به
پايان رسيده باشد اما در روند رسيدگي به پرونده هر دو مظنون اصلي قتل يكديگر را به
عنوان ضارب عارف معرفي كردند تا آخرين تقلاهاي بياثر براي رهايي از جنايت هولناكشان
را به نمايش بگذارند. برادر ناتني عارف مدعي شده كه او تنها ضربه اول چاقو را وارد
كرده و مرد چوپان پس از قتل عارف، سر كودك را از بدن جدا كرده است. به اين شكل
پرونده هنوز در جريان است و تحقيقات پليس آگاهي براي مشخص شدن متهم اصلي همچنان
ادامه دارد.منبع: روزنامه اعتماد
درگيري پنج پسر جوان بر سر دو دختر رنگ
خون گرفت. متهمان اين نزاع مرگبار در دادگاه، قتل را به گردن يكديگر انداختند. اين
جنايت خياباني ساعت 11 شب 12 ارديبهشتماه سال 91 به ماموران كلانتري 132 نبرد
اطلاع داده شد. وقتي با دستور بازپرس شعبه 5 دادسراي امور جنايي تهران تيمي از
اداره 10 پليس آگاهي دست به تحقيقات زد، تجسسهاي ميداني نشان داد كه پس از سوار
شدن دو دختر جوان در يك پرايد دو پسر از خودروي پژويي به آنان اعتراض ميكنند كه
با حمله سرنشينان پرايد رو به رو شده و هر دو كه 19 ساله بوده و محمود و رامين نام
داشتند با ضربات چاقو بهشدت مجروح ميشوندكه محمود در همان محل درگيري تسليم مرگ
شده و با فرار عاملان جنايت، رامين به بيمارستان منتقل و از مرگ نجات مييابد.
كارآگاهان كه رامين را تنها سرنخ براي
رديابي قاتلان فراري ميديدند به تحقيق از وي پرداخته و خيلي زود 3 جوان 19 ساله
به نامهاي ميلاد، حسن و محمد را شناسايي كردند. محمد روز 13 ارديبهشتماه در
خيابان نبرد دستگير شد و در تحقيقات پذيرفت با دو دوست ديگرش دست به اين جنايت زده
است. سه روز نگذشته بود كه دو فراري ديگر در خيابانهاي نبرد و كريمخان زند
بازداشت شدند و مشخص شد درگيري به خاطر يك دختر بوده است. ميلاد در بازجوييها
گفت: از هفت ماه پيش به دختر جواني به نام مرجان علاقهمند شدم و شب حادثه من
همراه دوستانم از عروسي ميآمديم كه مرجان با من تماس گرفت و پس از آن، به همراه
حسن و محمد به دنبال مرجان در پارك مسلم رفتيم كه در آنجا محمود (قرباني جنايت) و
دوستش از پشت سر مرا از خودرو پايين كشيدند. وقتي حسن و محمد از خودرو پياده شدند،
در حالي كه محمود و دوستش چاقو خورده بودند از روي من بلند شدند.با تكميل
تحقيقات براي متهمان كيفرخواست صادر شد و پرونده براي محاكمه به شعبه 71 دادگاه
كيفري استان تهران فرستاده شد. صبح روز شنبه متهمان به رياست قاضي نورالله
عزيزمحمدي و با حضور چهار قاضي مستشار پاي ميز محاكمه قرار گرفتند. در ابتداي جلسه
دادگاه نماينده دادستان با تشريح كيفرخواست گفت: با توجه به محتويات پرونده، تاييد
سلامت رواني متهمان، شكايت اولياي دم و بازسازي صحنه جرم براي متهمان تقاضاي
مجازات قانوني را دارم. سپس نوبت اولياي دم رسيد تا شكايت خود را مطرح كنند كه
آنها براي متهمان رديف اول و دوم تقاضاي قصاص كردند. پدر مقتول گفت: شب
حادثه به من گفتند كه محمود تصادف كرده است. وقتي خود را به خيابان مسلم رساندم با
جسد غرق در خون پسرم در جوي آب رو به رو شدم. شاهدان گفتند سه نفر او را با چاقو
زدهاند. رييس دادگاه با تفهيم اتهام به حسن از او خواست به دفاع از خود بپردازد
كه متهم با رد اتهام قتل گفت: من با چاقو تنها يك چاقو به صورت مقتول زدم و نميدانم
ضربههاي كشنده را چه كسي وارد كرده است. شب حادثه من حالت عادي نداشتم. من از
ماشين يك چاقوي ضامندار برداشتم و ابتدا جعفر را مجروح كردم بعد يك ضربه به مقتول
زدم.قاضي عزيزمحمدي: در بازجوييها اعتراف كردهيي شب حادثه
حالت عادي نداشتي و سه ضربه به مقتول زدهيي. در اين باره چه توضيحي داري؟
حسن: نه قبول ندارم من تنها يك ضربه زدم.
وكيل متهم نيز در دفاع از موكلش گفت: من
لايحه خود را تقديم دادگاه كردهام اما ضربههاي موكلم كشنده نبوده است. محمد
دومين متهمي بود كه در جايگاه قرار گرفت. او هم با رد اتهام قتل گفت: وقتي ميلاد
با مقتول و دوستش درگير شد، من از ماشين پياده شده و به سمت محمود رفتم. او با مشت
ضربهيي به سينهام زد كه من هم در دفاع با چاقو يك ضربه به دستش زدم. حسن هم از
پشت به او حمله كرد.ميلاد هم پس از قرار گرفتن در جايگاه
گفت: من به خاطر مرجان با مقتول و دوستش درگير شدم. اما در قتل هيچ نقشي نداشتم.
اين درگيري به خاطر مرجان رخ داد كه او پس از قتل از ايران رفت.سه متهم
ديگر هم در دادگاه حضور نداشتند كه به صورت غيابي محاكمه شدند.منبع: روزنامه اعتماد