در رژیم نامشروع قرون و سطایی منادی مرگ
بدلیل عدم امنیت و حکومت ارتجاع و خرافات مذهبی همچنان سایه سنگین کابوس مرگ بر
جامعه مرگ آفرینی می کند
عشق اینترنتی دختر جوان و پسر جواهرفروش،
به قتل برادر دختر انجامید. این پسر صبح دیروز، وقتی در جایگاه متهم حاضر شد، اتهام قتل را قبول و انگیزهاش
از این جنایت را آزارهای برادر دختر مورد علاقهاش نسبت به او، عنوان کرد. در جلسه
رسیدگی به این پرونده، اولین کسی که در جایگاه حاضر شد، نماینده دادستان بود. او گفت: «متهم ٢٤ساله، به نام پرهام، یک سال قبل، با طرح نقشهای با همدستی
رومینا -متهم ردیف دوم- که او نیز ٢٤ساله است، برادر دختر جوان به نام رامتین را
بیرون از خانه برده و خفه کرده است. مطابق اظهارات متهمان، آنها با هم رابطه
داشتند و وقتی رومینا مدعی شد برادرش در کودکی او را اذیت میکرد، پرهام برای
انتقامگیری رامتین را کشت. بنابراین از نظر دادسرا، عمل پرهام مشارکت و عمل
رومینا با توجه به اینکه مقدمات قتل را فراهم و متهم ردیف اول را هم تحریک کرده،
معاونت در قتل است؛ ضمن اینکه او ادله جرم را نیز به مدت یکماهونیم مخفی کرده بود
که دراینخصوص هم درخواست مجازات برای متهمان دارم».
سپس پدر و مادر مقتول در جایگاه حاضر شدند و برای پرهام درخواست صدور حکم قصاص کردند، اما نسبت به دختر خود شکایتی را مطرح نکردند و ادعای پرهام در مورد همدستی رومینا با او را انتقامگیری دیگری دانستند. مادر مقتول گفت: «وقتی متوجه شدیم رومینا یک هفته پیش پرهام مانده است، از این موضوع ناراحت شدیم و رامتین با پرهام، برخورد تندی کرد و به او گفت دیگر نمیخواهد پرهام را ببیند، همین هم باعث شد او چنین بلایی را سر فرزندم بیاورد».
وقتی نوبت به پرهام رسید، او اتهام قتل را قبول کرد و گفت: «من و رومینا در چتروم با هم آشنا شدیم و دوستی ما بیشتر شد. من رومینا را خیلی دوست داشتم. عاشقش شده بودم و میخواستم با او ازدواج کنم. رابطه ما مخفیانه نبود، خانواده من و رومینا از این موضوع خبر داشتند و رامتین هم میدانست من با خواهرش رابطه دارم. یک روز رومینا به من گفت وقتی بچه بود، برادرش او را اذیت میکرد. این موضوع خیلی ناراحتش کرده بود و با اینکه حالا دانشگاه میرفت، اما آن موضوع را فراموش نکرده بود. ما تصمیم گرفتیم از رامتین انتقام بگیریم. به پیشنهاد رومینا، رامتین را به بهانه سیگارکشیدن، از خانه بیرون کشیدم و بعد او را خفه کردم و جسدش را در جوی آب انداختم».
سپس نوبت به رومینا رسید. او اتهاماتش را رد کرد و گفت: «من دانشگاه میرفتم و در خوابگاه میماندم. از خوابگاه تماس گرفته و به مادرم گفته بودند یک هفته است به آنجا نرفتهام، وقتی مادرم فهمید پیش پرهام بودهام، خیلی ناراحت شد رامتین هم از این موضوع ناراحت شد و من را در خانه حبس کرد. وقتی موضوع به گوش پرهام رسید و متوجه شد برادرم با ازدواج ما مخالف است، به من گفت او را میکشد. من فکر میکردم در حد تهدید است و این کار را نمیکند. فکر میکردم با او صحبت میکند تا موضوع را حل کند؛ آدمکشتن، کار راحتی نیست و هرگز فکر نمیکردم پرهام بتواند این کار را بکند بههمیندلیل، وقتی که شب برادرم با دوستانش بیرون رفت و برگشت، من به پرهام خبر دادم برادرم آمد. فکر کردم با هم صحبت میکنند، اما او برادرم را کشت. من هم خیلی ترسیده بودم، به همین دلیل هم تا چند روز به کسی چیزی نگفتم. هیچوقت راضی به مرگ برادرم نبودم، حتی تا مدتها فکر میکردم رامتین و پرهام حین صحبت، با هم درگیر شده، پرهام، رامتین را هل داده و سرش به جایی برخورد کرده و فوت شده است، نمیدانستم او را خفه کرده است.» سپس جلسه رسیدگی، بهصورت غیرعلنی ادامه پیدا کرد و با پایان دفاعیات متهمان و وکلای آنها، هیأت قضات برای صدور رأی دادگاه، وارد شور شدند.
سپس پدر و مادر مقتول در جایگاه حاضر شدند و برای پرهام درخواست صدور حکم قصاص کردند، اما نسبت به دختر خود شکایتی را مطرح نکردند و ادعای پرهام در مورد همدستی رومینا با او را انتقامگیری دیگری دانستند. مادر مقتول گفت: «وقتی متوجه شدیم رومینا یک هفته پیش پرهام مانده است، از این موضوع ناراحت شدیم و رامتین با پرهام، برخورد تندی کرد و به او گفت دیگر نمیخواهد پرهام را ببیند، همین هم باعث شد او چنین بلایی را سر فرزندم بیاورد».
وقتی نوبت به پرهام رسید، او اتهام قتل را قبول کرد و گفت: «من و رومینا در چتروم با هم آشنا شدیم و دوستی ما بیشتر شد. من رومینا را خیلی دوست داشتم. عاشقش شده بودم و میخواستم با او ازدواج کنم. رابطه ما مخفیانه نبود، خانواده من و رومینا از این موضوع خبر داشتند و رامتین هم میدانست من با خواهرش رابطه دارم. یک روز رومینا به من گفت وقتی بچه بود، برادرش او را اذیت میکرد. این موضوع خیلی ناراحتش کرده بود و با اینکه حالا دانشگاه میرفت، اما آن موضوع را فراموش نکرده بود. ما تصمیم گرفتیم از رامتین انتقام بگیریم. به پیشنهاد رومینا، رامتین را به بهانه سیگارکشیدن، از خانه بیرون کشیدم و بعد او را خفه کردم و جسدش را در جوی آب انداختم».
سپس نوبت به رومینا رسید. او اتهاماتش را رد کرد و گفت: «من دانشگاه میرفتم و در خوابگاه میماندم. از خوابگاه تماس گرفته و به مادرم گفته بودند یک هفته است به آنجا نرفتهام، وقتی مادرم فهمید پیش پرهام بودهام، خیلی ناراحت شد رامتین هم از این موضوع ناراحت شد و من را در خانه حبس کرد. وقتی موضوع به گوش پرهام رسید و متوجه شد برادرم با ازدواج ما مخالف است، به من گفت او را میکشد. من فکر میکردم در حد تهدید است و این کار را نمیکند. فکر میکردم با او صحبت میکند تا موضوع را حل کند؛ آدمکشتن، کار راحتی نیست و هرگز فکر نمیکردم پرهام بتواند این کار را بکند بههمیندلیل، وقتی که شب برادرم با دوستانش بیرون رفت و برگشت، من به پرهام خبر دادم برادرم آمد. فکر کردم با هم صحبت میکنند، اما او برادرم را کشت. من هم خیلی ترسیده بودم، به همین دلیل هم تا چند روز به کسی چیزی نگفتم. هیچوقت راضی به مرگ برادرم نبودم، حتی تا مدتها فکر میکردم رامتین و پرهام حین صحبت، با هم درگیر شده، پرهام، رامتین را هل داده و سرش به جایی برخورد کرده و فوت شده است، نمیدانستم او را خفه کرده است.» سپس جلسه رسیدگی، بهصورت غیرعلنی ادامه پیدا کرد و با پایان دفاعیات متهمان و وکلای آنها، هیأت قضات برای صدور رأی دادگاه، وارد شور شدند.