کشتن برادرم یکی از اهداف زندگی‌ام بود!



کشتن برادرم یکی از اهداف زندگی‌ام بود! 10 اردیبهشت-97

کشوری که مدعی امن ترین کشور جهان است آنگونه جامعه ای ساخته است که کشتن برادر آرزوی برادر دیگرشده است!

«من در زندگی‌ هدف‌گذاری می‌کنم و هر چند وقت یک‌ بار اهدافم را نو می‌کنم. ‌کشتن برادرم هم یکی از اهداف من بود
به گزارش ایسنا، مردی که برادر خود را به‌ دلیل‌ اختلاف مالی و انتقام‌گیری هدف دو گلوله قرار داد و به قتل رساند، همچنان در بازداشت است و تحقیقات از او ادامه دارد. این متهم در گفت‌وگویی با روزنامه شرق انگیز‌ه‌های خود را از این جنایت شرح داد.
چند سال داری؟ چرا بازداشت شده‌ای؟
۳۹ساله هستم. برادرم کوچکم را به قتل رسانده‌ام چون بی‌‌ادب بود و من از او کینه به دل گرفته بودم.
درباره زندگی خودت توضیح بده.
من مغازه لوازم خانگی داشتم و متأهل هستم. ماجرا از زمانی شروع شد که به دلیل تصادف دیگر نتوانستم به مغازه بروم و مجبور شدم آنجا را تعطیل کنم. بعد پدرم که صاحب مغازه بود، گفت مغازه را با مبلغ بیشتری اجاره می‌دهد و نصف پولی را که می‌گیرد، به من می‌دهد. من مغازه را با پول پیش ۱۳میلیون و ماهانه ۵۰۰‌ هزار تومان اجاره کرده بودم و بعد که مغازه را تحویل دادم پدرم آن را با ۳۵‌ میلیون تومان ودیعه و کرایه ماهانه چهار‌ میلیون و ۷۰۰‌ هزار تومان اجاره داد اما پول پیش من را پس ندادند. بعد که سراغ پدرم رفتم فهمیدم چک تخلیه و پول پیش را برادرم که چهار سال از من کوچک‌تر است گرفته. وقتی با او حرف زدم با من بد صحبت کرد و درباره همسرم هم بد گفت. برادرم خیلی بی‌ادب بود و پررویی می‌کرد، باید می‌کشتمش.
آیا برای این کار نقشه قبلی داشتی؟
بله حدود یک ماه و نیم قبل از عید بود که اسلحه را خریدم و می‌خواستم این کار را بکنم. می‌خواستم او را تهدید کنم تا پولم را بگیرم. گفته بودم یا پولم را بده یا خون به پا می‌شود.
آیا این تصمیم تو ریشه در اتفاقات و رفتارهای قدیمی پدر و برادرت هم داشت؟
بله. پدرم همیشه بین ما فرق می‌‌گذاشت. من این کار را کردم تا بفهمد نتیجه فرق‌ گذاشتن چه می‌شود. مثلا همین‌تازگی‌ها یک خانه یک‌ونیم‌میلیاردی را با ۲۰۰‌ میلیون تومان به برادرم فروخت.
چه چیز باعث می‌شد پدرت بین شما فرق بگذارد؟
بابا پیش او کم می‌آورد. من و خواهر و برادرانم آدم‌های باحیایی بودیم اما او پررو بود و حیا و احترام سرش نمی‌شد. برادرم هم همه‌ چیز را برای خودش می‌خواست و می‌خواست همه زیردستش باشند.
این‌طور که گفتی از دو، سه ماه قبل نقشه قتل برادرت را کشیده بودی. آیا وقتی به این موضوع فکر می‌کردی ناراحت نمی‌شدی؟
نه. حقش بود. من در زندگی‌ام اهدافی داشتم این هم یکی از اهداف من بود.
از شب قتل بگو.
او را در خیابان دیدم. از او خواستم برویم با هم صحبت کنیم. بعد من رفتم از خانه اسلحه را برداشتم. یادم هست آن شب بارانی بود و او پشت فرمان بود و پشت فرمان هم با من صحبت می‌کرد. از او پرسیدم چرا آن‌ قدر بی‌‌ادبی؟ گفت: دلم می‌خواهد. بعد هم درباره  همسرم بد صحبت کرد که من را عصبانی کرد. به او گفتم ماشین را نگه دار در موبایل چیزی نشانت بدهم. کنار که زد موبایل را دستش دادم و اسلحه را درآوردم، مسلح کردم و یک گلوله به شکمش شلیک کردم. بعد او شروع به فحاشی کرد و می‌خواست به سمت من حمله کند که چون کمربند بسته بود نتوانست و من گلوله دوم را به سینه‌اش شلیک کردم. بعد از چند دقیقه سرش روی سینه‌اش افتاد و دیگر تکان نخورد.
آن‌ موقع که این کار را کردی ترس و استرس نداشتی؟ الان عذاب وجدان نداری؟
نه، ترسی نداشتم. الان هم عذاب‌وجدان ندارم فقط می‌گویم کاش کمی بیشتر فکر کرده بودم.
به‌ هر حال او برادرت بود.
من برادر بزرگ‌تر او بودم و به من بی‌احترامی می‌کرد. ناموس من باید برای او هم مهم باشد نه که او بی‌احترامی کند.
بعد از قتل چه کردی؟
رفتم آن طرف خیابان و سوار ماشین شدم و رفتم خانه. به هم ریخته بودم. همسرم گفت چرا این‌جوری هستی؟ گفتم حالم خوب نیست سرم درد می‌کند. می‌روم توی ماشین چند آهنگ گوش می‌دهم و می‌آیم. به این بهانه با ماشین تا دم محل قتل رفتم.
فکر می‌کردی دستگیر شوی؟
نه فکر نمی‌کردم. خودم به برادرم گفتم آنجا نگه دارد. نمی‌دانستم آن منطقه دوربین دارد.
در کودکی رابطه‌ات با برادرت چطور بود؟
خیلی با هم خوب بودیم. خیلی خاطراتی خوبی داشتیم. با هم می‌رفتیم سر زمین فوتبال و نوشابه می‌فروختیم. تا چند سال پیش هم خوب بودیم اما از وقتی چند زمین و ویلا خرید و وضعش خوب شد فکر کرد آدم مهمی شده است. امسال عید اصلا به خانه من نیامد. ‌به‌ هر حال بزرگ‌تری گفته‌اند، کوچک‌تری گفته‌اند.
وقتی دستگیر شدی چه اتفاقی افتاد؟
همسرم گفت یعنی من با یک قاتل زندگی می‌کنم؟ گفتم باید او را می‌کشتم. این‌ جوری روزگار بهتر می‌شود.
الان چه سرنوشتی در انتظارت است؟
از اعدام ترسی ندارم و نگران زن و بچه‌هایم هم نیستم. به اندازه کافی برایشان گذاشته‌ام.
نگرانی دیگری نداری؟
چرا نگران پسرم هستم که در جامعه چه می‌کند. چند شب تا صبح به این فکر کردم و نتوانستم بخوابم. در قتل عجله کردم و کارم منطقی نبود.
ظاهرا شما بیماری خاصی داری.
بله من اچ‌آی‌وی مثبت هستم. سال ۸۷ که برای پایم رفتم بیمارستان جراحی کردم انگار خون خراب به من تزریق کردند و بعد بیمار شدم. از این بیماری و مرگ هم هراس ندارم. البته این را بگویم من الان از شما سالم‌تر هستم، هر ماه تست و آزمایش می‌دهم و می‌دانم ایمنی بدنم در چه سطحی است چون چکاپ می‌شوم و دولت هم داروهایم را رایگان می‌دهد.
کی متوجه شدی بیمار هستی؟
سال ۸۷ می‌خواستم اعتیادم را ترک کنم. رفتم بیمارستان که خونم را عوض کنم که آنجا گفتند بیمارم.
چه موادی مصرف می‌کردی؟
تریاک و هروئین.
آیا از سرنگ آلوده و مشترک استفاده کرده‌ای؟ ممکن است در زمان مصرف هروئین این اتفاق افتاده باشد؟
بله ممکن است. هر چیزی ممکن است. من در زندگی‌ هدف‌گذاری می‌کنم و هر چند وقت یک‌ بار اهدافم را نو می‌کنم. ‌کشتن برادرم هم یکی از اهداف من بود.
به‌ غیر از کشتن برادرت چه اهدافی در زندگی‌ات داشتی؟
قبل از آن می‌خواستم برای خودم مغازه بخرم و کارم را گسترش دهم اما تصادف کردم.
مصرف مواد را از کی شروع کردی؟ چه مدت هروئین مصرف کردی؟
از ۱۵سالگی. از سال ۷۸ مصرف مداوم داشتم، چهار، پنج سال هروئین مصرف کردم بقیه را تریاک و چند سالی هم است شربت می‌خورم.
آیا برادرت از اعتیاد و زمان شروع مصرفت خبر داشت؟
او هم با من برای مصرف آمد اما او خوشش نیامد و ادامه نداد.
چه کسانی از بیماری‌ات خبر داشتند؟
پدرم، ‌همسرم و همین برادرم.
اگر از زندان بیرون بیایی چه خواهی کرد؟
زندگی می‌کنم اما خب شرایط خوبی نخواهد بود. خواهر و برادرهایم از من گله می‌کنند که چرا این کار را کردی، ‌البته تقصیر پدرم بود.