دو چالش پیش
روی اصلاحات و اصلاحطلبان 6 مرداد - 97
وقتی
در اعتراضات ضد حکومتیدی ماه 96 معترضان فریاد زدند اصلاح طلب، اصول گرا، دیگه تمومه ماجرا دیگر
جایی برای چالش برای مدعیان اصلاح طلبان باقی نمی ماند.
تهران- ایرنا- اصلاحطلبان و جریان
اصلاحات این روزها با دو چالش عمده روبهرو هستند. یک چالش درونجناحی که به
تشکیلات و سازوکار تصمیمسازی و تصمیمگیری آنها بازمیگردد و دوم چالشی در مورد
مخاطبان و بدنه اجتماعی حامی این جریان که به نظر میرسد با توجه به عملکرد دولت
روحانی ناامید شدهاند.
روزنامه اعتماد در یادداشتی به قلم علی
تاجرنیا، آورده است: در مورد چالش اول سعید حجاریان و محمدرضا تاجیک هر کدام ایدههایی
مطرح کردند که درست در تضاد با یکدیگر بود. بطور کلی سخنان سعید حجاریان را عمدتا
ناظر بر بحث اجرایی و تشکیلاتی جریان اصلاحات میدانم و فکر میکنم امری است که میتواند
مورد توجه قرار بگیرد. سخنان محمدرضا تاجیک اما عمدتا مربوط به مسائل گفتمانی است
و به بدنه اجتماعی ارتباط پیدا میکند که میتواند صحبتهای درستی باشد اما من
معتقدم سخنان حجاریان ملموستر و در فضای حقیقی و سخنان تاجیک اغلب انتزاعی است.
فارغ از بررسی این پیشنهادات جدید معتقدم اصلاحات هم در حوزه تشکیلاتی و اجرایی و هم در حوزه گفتمانی نیاز به تغییراتی دارد و عمدهترین تغییر هم باید در نگاه به تشکلها و احزاب باشد. در واقع اصلاحات باید در حوزه تشکیلات به احزاب و تشکلها محوریت بخشد و از ظرفیت اشخاص به گونهای استفاده شود که در دراز مدت فرصت بیشتری برای احزاب ایجاد شود تا احزاب و تشکلها بتوانند نقشآفرینی کنند.
ما به جای اینکه به سمت شخصیتها میل پیدا کنیم باید به سمت تجمعات و تفکرات جمعی حرکت کنیم. اینکه هر اصلاحطلب یک خاتمی باشد ایده خوبی است اما میدانیم که هنوز هم در جامعه سنتی ما نقش رهبران جریان سیاسی نقشی بیبدیل است و لذا فکر نمیکنم خاتمی بدیلی داشتهباشد؛ حتما هرکدام از ما چهرههای سیاسی و اجرایی موفق زیادی را میشناسیم که هیچ کدام نتوانستهاند چنین ظرفیتی راایجاد کنند.
همچنین اخیرا پیشنهادات دیگری مبنی بر رادیکالتر شدن شنیده میشود که این توصیه را به هیچوجه به نفع اصلاحطلبان نمیدانم. شرایط ما به لحاظ بینالمللی شرایط پیچیدهای است. سالهای پیش رو هم سالهای سرنوشتسازی است و هر گونه رفتاری که موجب شود بهانهای به دست مخالفان بیفتد به هیچ عنوان توجیهی ندارد. واقعیت این است که دو جریان، اصلاحطلبان را تضعیف میکنند.
یکی جریان تندرو داخلی است که سعی میکند پشت برخی نهادهای نظام پنهان شود و به نوعی اصلاحطلبان را به عنوان عامل ناکارآمدی حوزه معیشتی و اقتصادی دولت معرفی کند. جریان دیگر هم براندازان هستند. این جریان کمکم در حال یارگیری بیشتر است. این گروه، اصلاحطلبان و گفتمان اصلاحطلبی را مغایر با اهدافش میداند و طبیعتا هر چه این گفتمان گسترش یابد رفتارهای انقلابیگری و فروپاشی امکان ظهور و بروز کمتری پیدا خواهند کرد. در چنین شرایطی اصلاحطلبان باید سعی کنند ضمن حفظ مواضع انتقادی و دفاع از اصول جمهوری اسلامی با حرکتی آرام در نهایت اثرگذار باشند و به رفتارهای دیگری دست نزنند.
چالش بعدی که اصلاحطلبان با آن مواجه هستند ریزش بدنه اجتماعی اصلاحات است. شرایط کشور و فضای جامعه جهانی پیچیده شده است و اصلاحطلبان هم فعال مایشا هستند اما واقعیت این است که هنوز شرایط برای اینکه اصلاحطلبان بتوانند تمام قد به صحنه بیایند و از ظرفیت آنها استفاده شود به وجود نیامده است.
در حوزه عمل نقطه نظر اصلاحطلبان چه بینالمللی و سیاست خارجی چه فرهنگی و سیاسی و... بطور جدی پیگیری نمیشود و اگر در بدنه دولت از برخی اصلاحطلبان استفاده شده، استفاده از تکمهرهها و تکچهرههاست. اصلاحات به صورت جریانی مدیریت کشور را برعهده ندارد پس طبعا نمیتوان گفت هر مشکلی که ایجاد شود به پای اصلاحطلبان نوشته میشود اما از این جهت که اصلاحطلبان حامی دولت هستند باید پاسخگو هم باشند اما این پاسخگویی متناسب با میزان دخالت آنها در امور اجرایی است. البته معتقدم که ما باید خیلی زودتر سیاست نقد توام با حمایت را دنبال میکردیم و الان هم باید این روش شتاب جدیتری بگیرد اما این به معنی خودزنی نیست و نباید کاری کنیم این شائبه ایجاد شود که از مسوولیتهایی که متوجه جریان ما است شانه خالی کنیم.
کنار رفتن ما از پشت دولت و برداشتن حمایت از آن، نهتنها به نظر من موجب جلب اعتماد دوباره مردم نمیشود بلکه ممکن است پرنسیب و شخصیت اصلاحطلبان را نیز در میان افکار عمومی تحت تاثیر قرار دهد. ما باید با روشهای نقد و حمایت توامان شرایط را کنترل کنیم، خصوصا در شرایط پیچیده امروز کشور ما نباید تنها به سرنوشت جریان اصلاحات فکر کنیم بلکه باید به سرنوشت مجموعه نظام و کشور فکر کنیم. با این نگاه باید دیدگاههای خود را تعدیل کنیم و بتوانیم هم در فضای موجود نقشآفرینی کنیم و در عین حال به سرمایههای اجتماعی خود نیز نگاهی داشته باشیم.
*منبع:روزنامه اعتماد،1397،5،6
**گروه اطلاع رسانی**1893**9131
فارغ از بررسی این پیشنهادات جدید معتقدم اصلاحات هم در حوزه تشکیلاتی و اجرایی و هم در حوزه گفتمانی نیاز به تغییراتی دارد و عمدهترین تغییر هم باید در نگاه به تشکلها و احزاب باشد. در واقع اصلاحات باید در حوزه تشکیلات به احزاب و تشکلها محوریت بخشد و از ظرفیت اشخاص به گونهای استفاده شود که در دراز مدت فرصت بیشتری برای احزاب ایجاد شود تا احزاب و تشکلها بتوانند نقشآفرینی کنند.
ما به جای اینکه به سمت شخصیتها میل پیدا کنیم باید به سمت تجمعات و تفکرات جمعی حرکت کنیم. اینکه هر اصلاحطلب یک خاتمی باشد ایده خوبی است اما میدانیم که هنوز هم در جامعه سنتی ما نقش رهبران جریان سیاسی نقشی بیبدیل است و لذا فکر نمیکنم خاتمی بدیلی داشتهباشد؛ حتما هرکدام از ما چهرههای سیاسی و اجرایی موفق زیادی را میشناسیم که هیچ کدام نتوانستهاند چنین ظرفیتی راایجاد کنند.
همچنین اخیرا پیشنهادات دیگری مبنی بر رادیکالتر شدن شنیده میشود که این توصیه را به هیچوجه به نفع اصلاحطلبان نمیدانم. شرایط ما به لحاظ بینالمللی شرایط پیچیدهای است. سالهای پیش رو هم سالهای سرنوشتسازی است و هر گونه رفتاری که موجب شود بهانهای به دست مخالفان بیفتد به هیچ عنوان توجیهی ندارد. واقعیت این است که دو جریان، اصلاحطلبان را تضعیف میکنند.
یکی جریان تندرو داخلی است که سعی میکند پشت برخی نهادهای نظام پنهان شود و به نوعی اصلاحطلبان را به عنوان عامل ناکارآمدی حوزه معیشتی و اقتصادی دولت معرفی کند. جریان دیگر هم براندازان هستند. این جریان کمکم در حال یارگیری بیشتر است. این گروه، اصلاحطلبان و گفتمان اصلاحطلبی را مغایر با اهدافش میداند و طبیعتا هر چه این گفتمان گسترش یابد رفتارهای انقلابیگری و فروپاشی امکان ظهور و بروز کمتری پیدا خواهند کرد. در چنین شرایطی اصلاحطلبان باید سعی کنند ضمن حفظ مواضع انتقادی و دفاع از اصول جمهوری اسلامی با حرکتی آرام در نهایت اثرگذار باشند و به رفتارهای دیگری دست نزنند.
چالش بعدی که اصلاحطلبان با آن مواجه هستند ریزش بدنه اجتماعی اصلاحات است. شرایط کشور و فضای جامعه جهانی پیچیده شده است و اصلاحطلبان هم فعال مایشا هستند اما واقعیت این است که هنوز شرایط برای اینکه اصلاحطلبان بتوانند تمام قد به صحنه بیایند و از ظرفیت آنها استفاده شود به وجود نیامده است.
در حوزه عمل نقطه نظر اصلاحطلبان چه بینالمللی و سیاست خارجی چه فرهنگی و سیاسی و... بطور جدی پیگیری نمیشود و اگر در بدنه دولت از برخی اصلاحطلبان استفاده شده، استفاده از تکمهرهها و تکچهرههاست. اصلاحات به صورت جریانی مدیریت کشور را برعهده ندارد پس طبعا نمیتوان گفت هر مشکلی که ایجاد شود به پای اصلاحطلبان نوشته میشود اما از این جهت که اصلاحطلبان حامی دولت هستند باید پاسخگو هم باشند اما این پاسخگویی متناسب با میزان دخالت آنها در امور اجرایی است. البته معتقدم که ما باید خیلی زودتر سیاست نقد توام با حمایت را دنبال میکردیم و الان هم باید این روش شتاب جدیتری بگیرد اما این به معنی خودزنی نیست و نباید کاری کنیم این شائبه ایجاد شود که از مسوولیتهایی که متوجه جریان ما است شانه خالی کنیم.
کنار رفتن ما از پشت دولت و برداشتن حمایت از آن، نهتنها به نظر من موجب جلب اعتماد دوباره مردم نمیشود بلکه ممکن است پرنسیب و شخصیت اصلاحطلبان را نیز در میان افکار عمومی تحت تاثیر قرار دهد. ما باید با روشهای نقد و حمایت توامان شرایط را کنترل کنیم، خصوصا در شرایط پیچیده امروز کشور ما نباید تنها به سرنوشت جریان اصلاحات فکر کنیم بلکه باید به سرنوشت مجموعه نظام و کشور فکر کنیم. با این نگاه باید دیدگاههای خود را تعدیل کنیم و بتوانیم هم در فضای موجود نقشآفرینی کنیم و در عین حال به سرمایههای اجتماعی خود نیز نگاهی داشته باشیم.
*منبع:روزنامه اعتماد،1397،5،6
**گروه اطلاع رسانی**1893**9131