شهروندان و سبدهای مضطرب خرید



شهروندان و سبدهای مضطرب خرید 9مهر-97
این جو روانی و نگرانی شدید مردم محور خرید حتی گوجه فرنگی محصول چه حکومتی و سیاست و شرایط تحمیل شده  ایست و عامل ومقصر کیست؟ چرا به مردم عاملین ومقصرین چنین شرایط معرفی نمی شوند که موجب سلب آرامش مردم شده است؟
خرید برای طولانی ترین شب سال - همدان
نه که بیشتر نمی‌خرم. چقدر بگیرم؟ برای یک سال؟ بعدش چه کنم؟ من بیشتر بخرم قیمت کالاها را بالاتر می‌برند. بعد هم من اگر رب بیشتر و ماکارونی بیشتر بخرم و انبار کنم فردا همسایه من که ندارد نمی‌آید از سر ناچاری در انبار من را بشکند؟ من بخورم و همسایه نخورد که نمی‌شود زندگی کرد.
به گزارش ایسنا، روزنامه اعتماد نوشت: «در شبکه‌های مجازی عزم کاربران جزم است که به خیل خریداران این روزهای کالا از رب گرفته تا پوشک و روغن و ... نپیوندند. عکس صف‌های کمک‌های مردمی برای ارسال به جبهه‌ها دست به دست می‌شود، عکس قفسه‌های خالی فروشگاه‌های زنجیره‌ای را در کنار عکس کمک به زلزله‌زدگان کرمانشاه می‌گذارند. برخی‌ها به کسانی که انبارهای کوچکشان را تبدیل کرده‌اند به مراکز احتکار خانگی ناسزا می‌گویند، عده‌ای با زبان منطق در مورد بازار عرضه و تقاضا توضیح می‌دهند. در جهان واقعی اما موضوع به این آسانی هم تحلیل نمی‌شود. در جهان واقعی برخی مادران از اضطراب سختی کشیدن کودک‌شان به سمت خرید دو بسته پوشک بیشتر می‌روند یا از نگرانی پیدا نشدن و گرانی روغن دو حلب بیشتر می‌خرند. اینها کسانی هستند که انبار خانگی ندارند، کالاهای بیشتری می‌خرند؛ آن قدری که این اضطراب کمی فرو بنشیند و خیال‌شان را برای یک ماه راحت کند. برخی از این آدم‌ها برای همین خریدهای بیشتر باید مدام با خودشان درگیر باشند که بعدش چه؟ بقیه چه می‌شوند؟ یک مادر کارمند، یک کارگر بازنشسته و یک کاسب به این سوال «اعتماد» پاسخ داده‌اند که نوع خرید کردنشان در دو ماه گذشته چه تفاوتی کرده و آیا به خیل خریداران کالاهای ضروری و غیرضروری پیوسته‌اند یا نه.
روژین مهندس نرم‌افزار است و کارمند و مادر سی‌ویک ساله‌ای که قبلا برای دو، سه هفته پسر یک ساله‌اش پوشک و شیر می‌خریده و حالا برای مصرف سه ماه: «ماه گذشته بود که در خبرها می‌خواندم یا از دوستانم می‌شنیدم که پوشک نیست. قضیه را جدی نگرفتم تا این که رفتم داروخانه و مردی که قبل از من آمده بود، گفت که همه موجودی پوشک را می‌خرد. مسئول داروخانه با او برخورد کرد و گفت نمی‌توانم چنین اجازه‌ای به شما بدهم. به همه یکی، دو بسته پوشک می‌فروخت، به من که رسید گفت سایزی که می‌خواهی تمام شده. رفتم به یکی، دو تا سوپرمارکت که آنها هم نداشتند و از آن روز بود که مجبور شدم دنبال پوشک بگردم. به دوستان و آشنایانم سپردم تا یک داروخانه پیدا کردند که موجودی داشت اما بیشتر از ۳ بسته نمی‌داد، مجبور شدیم با سه نفر از اعضای خانواده برویم و هر یک سه بسته بگیریم تا برای یک ماه پسرم کافی باشد
الان دیگر به نظرش این موج قرار نیست به آسانی بگذرد: «خیلی دوست داشتم، فکر کنم این موضوع فقط جنبه روانی دارد ولی وقتی واقعا می‌گویند: نیست، نداریم، تمام شده، وقتی تمام شهر را برای خریدن یک بسته پوشک باید بگردم، فکر می‌کنم که بی‌خود خوش‌بین بوده‌ام و این قضیه واقعا دارد، اتفاق می‌افتد. او هم با خودش این سوال را تکرار می‌کند که اگر مایحتاج سه ماه را هم داشته باشد بعدش باید چه کند.
روژین وضعیت ملامت‌بار فضای مجازی را هم دنبال می‌کند، خودش هم یکی از کسانی است که خرید کردن بیشتر از نیاز را اشتباه می‌داند و همین باعث شده تا تناقض در آن چه می‌داند و کاری که مجبور به انجامش شده ذهنش را درگیر کند: «من خودم یکی از همان کسانی هستم که ملامت می‌کنم، چون من این توان را داشتم که چند بسته پوشک اضافه بخرم اما آن کسی که ندارد باید چه کند؟ این تناقض خیلی سخت است. یک قسمتی از من به نیازهای بچه و خانواده‌ام فکر می‌کند، چیزی که نمی‌توانم به آن بی‌توجه باشم و یک قسمت هم عرف و اخلاق خودم است که دارم آن را زیر پا می‌گذارم. این قضیه باعث شده که من تبدیل به آدمی شوم که مدام با خودش درگیر است و الان عصبی‌تر از ۶ ماه پیش است
و بعد اضافه می‌کند که هیچ‌ وقت وارد بازی بیشتر خریدن مواد خوراکی نمی‌شود: «صادقانه می‌گویم که برای مواد غذایی هرگز این کار را انجام نداده‌ام و انجام نخواهم داد. ما آدم بزرگیم و این قضیه برایمان خیلی مهم نیست، فقط باید مطمئن شوم نیازهای بچه تامین می‌شود
اشتباه است اما نگرانی را چه کنیم؟
کارگر بازنشسته اهل قزوین این‌ بار دو حلب روغن ۵ کیلویی بیشتر خریده، بیشتر از این نه چندان قدرت خریدش اجازه می‌دهد و نه وجدانش: ‌«همه دلهره دارند، همه‌مان فکر می‌کنیم که مواد غذایی و پوشاک و غیره را باید چطور تهیه کنیم. از یک طرف درگیر این فکر هستیم که اگر الان نخریم شاید فردا گیرمان نیاید، از طرف دیگر فکر می‌کنیم کارمان اشتباه است و نباید بخریم که کالاها در دسترس دیگران هم باشد. نمی‌دانم کدام کار درست است
اما رنگ اضطراب برای او پررنگ است و می‌داند که برای خیلی‌های دیگر هم همین وضعیت پیش آمده که بیشتر از آن چیزی که باید سبدهای خریدشان را پر می‌کنند: ‌«این ترس اجتناب‌ناپذیر است. سر همین ترس بود که روغن بیشتر گرفتیم. قبلا یک حلب ۵ کیلویی می‌گرفتم که برای یک ماه ما کافی بود. این‌ بار سه حلب گرفتم که لااقل تا شب عید کافی باشد. البته خریدمان در همین حد بوده اگر قبلا یک ماده خوراکی را در حد دو، سه دانه می‌گرفتیم حالا هفت، هشت تا گرفته‌ایم که بدانیم تا مدتی تامین هستیم چون ممکن است بعدا مشکل پیش بیاید، ترس از این است که بعدا نتوانیم پیدایش کنیم
پدر دو جوان بیست و بیست و دو ساله است و در خانه‌شان حرف از باید و نباید خرید کردن و کالاهای مورد نیاز گرم است: «گاهی بچه‌ها هم پیشنهاد می‌دهند فلان کالا را بخریم ما می‌گوییم نه، بعضی وقت‌ها ما می‌گوییم فلان کالا را بخریم آنها می‌گویند نه. بحث بر سر این که چه کاری درست است و نیست بین‌مان هست، داریم با هم کنار می‌آییم و مثلا به هیچ‌ وجه سراغ کالاهایی که واقعا ضروری نیستند نمی‌رویم، مثلا نرفتیم رب گوجه‌فرنگی انبار کنیم. دنبال ارز و سکه ندویدیم چون می‌دانیم که بازار را به هم می‌ریزد
حالا کارگر بازنشسته به اندازه مصرف تا شب عیدش روغن دارد و یکی، دو قلم جنس خوراکی دیگر. از حالا فکر کرده که بعدش چه و تا چه زمانی می‌تواند پیش‌پیش کالاهای مورد نیازش را تامین کند؟ به نظرش حالا باید فکر همین حالا بود، اتفاقی که قبلا هم رخ داده، اتفاقی که می‌داند اشتباه است اما نمی‌شود جلویش را گرفت: «صف‌های بنزین قدیم را یادتان هست؟ می‌گفتند از ۱۲ شب گران می‌شود همه هول می‌زدند و دم پمپ‌بنزین‌ها صف می‌بستند. نتیجه‌اش این می‌شد که دو، سه روز بیشتر بنزین داشته باشی، خب بعدش چه؟ اما این امر اجتناب‌ناپذیر است برای همین آدم با خودش می‌گوید همین الان را پشت سر بگذارم تا ببینیم بعد چه می‌شود. می‌دانم که اشتباه است اما کاریش نمی‌شود کرد
گران‌تر می‌شود، بیشتر می‌خرند
«برج چهار می‌خواستم از تهران بروم، برگردم لنگرود دنبال کار کشاورزی‌ام. الان بازار این قدر عالی شده که دلم نمی‌آید ول کنم و بروم! تیرماه درآمدم که همیشه بین ماهی ۱۰ تا ۱۱ میلیون تومان بود رسید به ۴ میلیون تومان، الان که با شما حرف می‌زنم فقط از صبح تا حالا ۴ میلیون تومان درآوردم، از این بهتر هم می‌شود؟»
حسن ۴۸ ساله فروشنده لپ‌تاپ و لوازم کامپیوتر است. در دو ماه گذشته روی هم ۴۰ میلیون تومان درآمد داشته است. از سال ۷۶ که وارد کار کامپیوتر شده و تا به حال کسب‌وکارش چنین سود هنگفتی را به خود ندیده بوده ولی از این موفقیتش با حرص حرف می‌زند: «لپ‌تاپی که خرداد ماه حدود ۳ تومان بود الان شده ۸ میلیون و از وقتی این قیمت‌ها بالا رفته مردم بیشتر برای خریدن حرص می‌زنند، چرا می‌خرند؟ خداوکیلی به مشتریانم می‌گویم نخرید! دیروز دیجی‌کالا یک مودم ۴G را زده بود ۵۲۹ هزار تومان الان بروید نگاه کنید که زده ۷۴۹ هزار تومان با این که دلار آمد پایین. پول دست مردم زیاد است، اعتماد به بانک و سرمایه‌گذاری دولتی و... ندارند و برای همین پول‌ها دست‌شان است و خرج می‌کنند
ده‌ها مثال دارد که همه‌شان را با کلافگی پشت سر هم ردیف می‌کند: « سال ۹۴ من یک موتور خریدم ۳ میلیون و ۲۰۰ هزار تومان الان همان موتور را ۸ میلیون تومان از من می‌خرند. آخر کجای دنیا من بابت موتوری که سوار شده‌ام و سه سال ازش استفاده کرده‌ام باید این‌ قدر سود کنم؟ من از این سود خوشحال نیستم چون می‌دانم موتور را که بفروشم باید چهار میلیون دیگر هم بگذارم رویش تا جدیدش را بخرم، پس من هم ضرر کرده‌ام
و با همین منطق است که سراغ خریدن کالاهای بیشتر نمی‌رود: «نه که بیشتر نمی‌خرم. چقدر بگیرم؟ برای یک سال؟ بعدش چه کنم؟ من بیشتر بخرم قیمت کالاها را بالاتر می‌برند. بعد هم من اگر رب بیشتر و ماکارونی بیشتر بخرم و انبار کنم فردا همسایه من که ندارد نمی‌آید از سر ناچاری در انبار من را بشکند؟ من بخورم و همسایه نخورد که نمی‌شود زندگی کرد. من کاسب در تهران یاد گرفته‌ام که اگر روغن را گران می‌خرم، کامپیوتر را هم گران بفروشم چون قانونی بالای سرمان نیست. نهایتش هم این است که ول کنم و بروم شمال سر زمین برنج‌کاری‌ام اما نمی‌دانم بر سر کارمندانی که یک میلیون و ۷۰۰ تومان دارند حقوق می‌گیرند، قرار است چه بیاید. خودمان داریم به این وضعیت دامن می‌زنیم
حسن تنها راه چاره را در یکی شدن و تن ندادن به نگرانی‌ها می‌داند: «بقیه چرا فکر نمی‌کنند که سزای گران‌فروش نخریدن است؟ یک هفته شیر نخوریم هیچی نمی‌شود. اگر دست به دست هم بدهیم تولیدکننده و فروشنده هم مجبور می‌شوند قیمت‌شان را بشکنند، چقدر می‌توانند جنس‌های‌شان را نگه دارند؟ ولی خب هر چه بیشتر گران می‌شود مردم بیشتر می‌خرند
«صبر» و «حوصله» ما را از این توفان می‌گذراند
زندگی در ایران که جغرافیای پهناور و متنوعی دارد فقط وابسته به نفت و چشم‌انتظار دلارهای آن نیست که بی‌آن متوقف شود. منابع ایران متنوع و مختلف است و فارغ از مواد اولیه منابع انسانی کشورمان بزرگترین پتانسیل ایران هستند. نخستین‌ بار هم نیست که ایران با مساله‌ای مواجه شده است. شاید این روزها، آمده‌اند تا بیش از هر زمان دیگری به ما یادآور شوند که بدون دلار و نفت هم می‌توان پیش رفت. اما چگونه؟ ساده‌ترین پاسخ و در عین حال سخت‌ترین آن توصیه به «صبوری» و «حوصله» است. زمانی که «صبر» و «حوصله» از کف بدهیم و مغلوب «ترس» شویم قدرت برآورد صحیح و ارزیابی مساله پیش رو را از دست می‌دهیم و نمی‌توانیم بهترین تصمیم را برای زندگی‌مان در دستور کار قرار دهیم. برای همین است که این روزها بیش از هر زمان دیگری به مفاهیم «تاب‌آوری» نیازداریم. «تاب‌آوری» از جنس تحمل نیست، «تاب‌آوری» از جنس تکیه به «صبر» و «حوصله» و داشتن نقشه‌های جایگزین و راه‌حل‌های متنوع است. اساسا باید به این پرسش پاسخ دهیم که ما برای حل یک مشکل در زندگی چند راه‌حل پیش‌بینی می‌کنیم. «تاب‌آوری» قدرت پیش‌بینی و یافتن راهکارهای بیشتر است. اگر نخستین راهکار ما برای عبور از مشکل نتیجه‌بخش نبود از راهکار دوم یا سوم بهره بگیریم. طبیعی است در نخستین مواجهه با یک مشکل آن هم مشکلاتی به بزرگی اقتصاد هم وقتی رقم جیب‌مان را می‌بینیم و صفرهای آن را با صفرهای مشکلات می‌سنجیم قالب تهی می‌کنیم. این همان لحظه غلبه ترس بر ما است. اما اگر بگذاریم ترس پیش برود طبیعی است تنها راه‌ حل، هجوم به طبقه‌های همه اقلامی است که فکر می‌کنیم درنبودشان متوقف می‌شویم. کافی است صبر کنیم و اندکی با حوصله و تأمل مشکل را وارسی کنیم و راه‌حل‌های مختلف را از ذهن بگذرانیم. تاکنون هیچ مشکلی نبوده که بشر برای عبور از آن موفق نشده باشد. پس «صبر» و «حوصله» می‌تواند توشه عبور ما از این مرحله نیز باشد.
نکته
پرسش این است که یک خانواده به چند قوطی رب گوجه‌فرنگی در ماه نیاز دارد که به یکباره به خرید حجم وسیعی از آن اقدام می‌کند. روغن سرخ کردنی چطور؟ آیا این روزها ما با شهوت احتکار اقلام خوراکی و اجناس مصرفی مواجهیم؟ یکی از دستاوردهای مفهوم «تاب‌آوری» داشتن راهکارهای مختلف برای حل معضل پیش رو است. قطعا به جز «احتکار» می‌توان کارها و رفتارهای دیگری برای گذر از وضعیت کنونی در پیش گرفت. فقط کافی است به «نگرانی» خود غلبه کنیم و تصمیم بهتر را بگیریم