صدایی که باید بشنویم



صدایی که باید بشنویم10اابان-98
گرچه تحقیقات جنایی در هر دو مورد ادامه دارد و هنوز انگیزه‌ یا انگیزه‌های اصلی دو جنایت مشخص نشده اما همین که متهمان عضو اصلی خانواده هستند این پرسش برجسته‌تر شده است؛ خانواده‌ها دستخوش چه تحولاتی هستند که شاهد چنین سطحی از خشونت درون آنها هستیم؟
به گزارش ایسنا، روزنامه اعتماد نوشت: «هنوز هفته اول آبان تمام نشده بود که دو جنایت خانوادگی در دو موقعیت کاملا متفاوت جغرافیایی در ایران هر یک با ۵ قربانی در صدر اخبار جنایی نگاه‌ها را به خود خواند. در هر دو ماجرا پسر خانواده متهم اصلی است. گرچه تحقیقات جنایی در هر دو مورد ادامه دارد و هنوز انگیزه‌ یا انگیزه‌های اصلی دو جنایت مشخص نشده اما همین که متهمان عضو اصلی خانواده هستند این پرسش برجسته‌تر شده است؛ خانواده‌ها دستخوش چه تحولاتی هستند که شاهد چنین سطحی از خشونت درون آنها هستیم؟
ممکن است با طرح این استدلال مواجه شویم که بر فرض ظرف هفته اول آبان دو جنایت رخ داده که نمی‌توان از شیوع و گسترش خشونت در خانواده اظهار نگرانی کرد. اما واقعیت این است که دلایل دیگری هم برای نگران شدن از وضعیت خشونت در خانواده‌ها در سطح ارتکاب قتل وجود دارد. اول لازم است دو جنایت اخیر را از ذهن بگذرانیم؛ در «جالق» واقع در مرز ایران و پاکستان در استان سیستان و بلوچستان جوانی پس از به رگبار بستن ۳ خواهر خود، نامادری و میهمان خانواده را به ضرب گلوله به قتل رسانده است. در جنایتی دیگر اعضای یک خانواده به همراه میهمانشان در «کوچصفهان» در استان گیلان به وسیله چاقو به قتل رسیده‌اند. در این جنایت پسر ۲۲ ساله خانواده تا این لحظه متهم اصلی قتل پدربزرگ، پدر، مادر، دختر خانواده و دوست دختر خانواده است که البته در این کار گویا همدستی هم داشته ولی کیفیت همکاری او مشخص نیست. این دو جنایت در حالی رخ داده که تنها در یک مورد مشابه دیگر در خرداد امسال هم جوانی در «فنوج» واقع در سیستان و بلوچستان مادرزن، مادربزرگ همسر و خواهرزن خود را به قتل رساند. باز هم موارد دیگری از این دست را هم می‌توان در میان پرونده جنایی امسال ایران یافت و با تکیه بر مشابهت خانوادگی بودن آنها به بررسی این موارد پرداخت. آن چه این مصداق‌ها از جنایات خانوادگی را در ذهن برجسته می‌کند، موقعیت جنایت‌ها یا قتل‌های خانوادگی در وضعیت جنایی کشور است. در دو دهه اخیر که تحقیقات و پژوهش‌هایی درباره قتل‌های ایران انجام و نتایج برخی از آنها هم به صورت عمومی در رسانه‌ها منتشر شده یک وضعیت ثابت مانده است؛ قتل‌های خانوادگی همچنان سهم ۳۵درصدی از کل قتل‌ها را به خود اختصاص داده‌اند. البته در همه سال‌های این دو دهه، آمار وقوع قتل در ایران تغییرات چشمگیری نداشته است و حدود ۲هزار و ۲۰۰ فقره در تناوب بوده است.
آن چه اینک و در پی این جنایت خانوادگی درباره تحلیل قتل‌ها مطرح است این که چرا با وجود داشتن اطلاعات مربوط به قتل‌ها هنوز هیچ برنامه مشخصی برای کنترل و کاهش این آسیب اجتماعی در کشور تدارک دیده نشده است. بدیهی است سهم ۳۵درصدی قتل‌های خانوادگی یعنی وجود آسیب‌های متعدد در میان خانواده‌ها. وقتی در خبرها می‌خوانیم که چنین رویدادی موارد مشابهی هم داشته است، پرسش قبلی برجسته‌تر می‌شود. در خرداد امسال هم جوانی در شهر فنوج در سیستان و بلوچستان پس از مشاجره با خواهرزنش او را به همراه مادرزن و مادربزرگ همسرش به قتل رساند. حادثه‌ای که در میان حوادثی از این دست هنوز پررنگ است و از خاطره‌ها پاک نشده، ماجرای جوانی ۲۶ ساله در روستای جهان‌آباد شهرستان فهرج استان کرمان بود. او دو سال پس از اختلافاتش با همسرش که اتفاقا دخترخاله‌اش بود، اعضای خانواده او را به ضرب گلوله به قتل رساند؛ ۱۰ نفر را کشت و ۴ تن را مجروح کرد. در همان زمان بحث بر سر چگونگی برنامه‌ریزی برای برنامه ششم توسعه و توجه به بحث مشاوره‌های خانوادگی مطرح بود و این که مجلس و دولت چگونه باید خدمات مشاوره خانوادگی را توسعه داده و علاوه بر تسهیل در دسترسی همگان اعم از شهرنشینان و روستانشینان این مقوله را به وضعیتی اجباری پیش از ازدواج‌ها تبدیل کنند. ماجرایی که در فهرج رخ داد و مرتکب به دار مجازات آویخته شد، نشان داد که پایانی برای قتل‌های خانوادگی نبوده و در کمتر از دو سال، مشابه آن در مناطقی همجوار با آن روی داده است. کنار هم قرار دادن آمار قتل‌های خانوادگی و اتفاقات اخیر صرفا برای یافتن پاسخ همان پرسش است که ما برای کاهش یا کنترل آسیب‌های اجتماعی درون خانواده چه کرده‌ایم؟
واقعیت این است که نمی‌توان وضعیت آسیب‌های اجتماعی درون خانواده را منکر شد یا نظیر طرح‌هایی که برای کاهش آمار طلاق به کار بسته شده با آن مواجه شد. بسیاری از آسیب‌های اجتماعی سنتی در خانواده‌ها که گاه به روش‌های سنتی هم حل و فصل می‌شد اینک دستخوش تغییرات اجتماعی شده و حتی مدرن و پیچیده شده‌اند. طبیعی است که با طرح‌های ضربتی و شعاری هم نمی‌توان معضلات اجتماعی را حل و فصل کرد. اما آن چه بیش از هر زمان دیگری ملموس شده این که باید برنامه‌ها و بودجه‌های قابل توجهی برای دسترسی همگان به خدمات مشاوره و تسهیل آن به کار بست. از این مهم‌تر آن که عملا برنامه‌های اجتماعی از روستاها دور مانده است و بیش از هر زمان دیگری باید به فکر آن بود که دسترسی ساکنان روستاها به خدمات اجتماعی را بیشتر کرد. این موضوع ۲ سطح دارد. نخست آن که بسترها و امکانات خدمات اجتماعی در شهرها چقدر است و باید چقدر شود و سطح دیگر خدمات نرم‌افزاری آن است. توجه داشته باشیم که همین چند هفته قبل ماجرایی اجتماعی در یکی از روستاهای استان چهارمحال و بختیاری تبدیل به یک بحران شد. بنابراین بیراه نیست اگر به مسئولان کشوری بگوییم، آب دست‌تان است زمین بگذارید و برای آسیب‌های اجتماعی آن هم در روستاهای کشور فکری بکنید. زنگ خطر شیوع آسیب‌های اجتماعی و نمودهای خشن آن در روستاها به صدا درآمده و صدایش اصلا کم نیست؛ ‌حتی گوشخراش است. لطفا آن را بشنوید