تئوری توطئه؛ از توهم تا واقعیت

 تئوری توطئه؛ از توهم تا واقعیت۱۵-دی-۱۴۰۱

بابک خطی طی یادداشتی در شماره امروز آفتاب یزد با عنوان تئوری توطئه؛ از توهم تا واقعیت نوشت: انتساب تحولات و اتفاقات رخ داده در صحنه‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... جوامع به عامل یا عوامل خارجی که به «تئوری توطئه» معروف است از پرکاربردترین مفاهیم در فرهنگ عامه است. عبارت «کار کار انگلیسی‌ها است» یکی از آشناترین کلیشه‌های تئوری توطئه در کشور ما است که از قضا سال‌ها قبل دستمایه‌ی رمان و سریال طنز پربیننده‌ای به نام «دایی‌جان ناپلئون» گردید.در این نظریه اکثر تحولات سیاسی، اقتصادی و... در جهان، ناشی از یک مافیای قدرتمند ناشناس یا اثرگذاری انفرادی یا ائتلافی قدرت‌ها و قطب‌های سیاسی-اقتصادی جهان از جمله آمریکا، بریتانیا و... تلقی می‌شود. گروهی از نظریه‌پردازان تئوری توطئه را کلا رد می‌کنند و آن را ناشی از خیال‌پردازی عوام برای توجیه تحولات و تغییراتی می‌شمارند که از سطح درک آن‌ها فراتر یا برای‌شان با احتساب متغیر‌های معمول غیرقابل باور است. اما به راستی روایتی که به واقعیت در این ماجرا نزدیک باشد کدام است؟از سویی در هم تنیده بودن منافع استراتژیک و رقابت‌های میان کشور‌های جهان، در عین واقعیت محدودیت منابع انسانی و انرژی (خصوصا انواع تجدیدناپذیر) حداقل از ابتدای قرن نوزدهم کشور‌های جهان را بیش از پیش به هم مرتبط و مربوط کرده است.در چنین اتمسفری طبیعی است که قدرت‌ها و قطب‌های سیاسی و اقتصادی به تحولات و تغییراتی که در نقاط مختلف دنیا خصوصا مناطق استراتژیک مثل خاورمیانه رخ می‌دهدعلاقه نشان داده، قصد مداخله در آن تا بیشترین حد ممکن را داشته باشند.از سویی هر تحول و رخداد در محدوده‌ی یک کشور یا منطقه جغرافیایی در واقعیت، بسته به ماهیت خود، محصول شرایط و عللی پرتعداد است.قدرت خرید، شاخص تورم، ضریب جینی و... از نظر اقتصادی، فعالیت سمن‌ها، آزادی مطبوعات و سایر متغیر‌های آزادی اجتماعی از نظر اجتماعی، سیستم حکومتی، میزان دموکراسی و... از نظر سیاسی، شیوه‌ی زیست، تبارشناسی رفتاری مردم... از نظر مردم‌شناسی و بالاخره شرایط تاریخی، فرهنگی و... در وقوع یک رخداد یا تحول نقش دارند؛ بنابراین علاقه‌ی قطب‌ها، قدرت‌ها و ابرقدرت‌های جهانی در رخداد‌های ملی-منطقه‌ای و میل آنان به اثرگذاری امری واقعی بوده و بر این اساس «تئوری توطئه» به صورت نسبی امری پذیرفتنی به نظر می‌رسد. نکته‌ی کلیدی این است که این مسئله به هیچ‌وجه مطلق نبوده، تنها یک وجه از یک معادله‌ی چند وجهی، یک عامل از مجموعه عوامل و یک حلقه از مجموع زنجیره‌های علت و معلولی طولی و عرضی است که در بروز یک رخداد نقش دارند.به عنوان مثال برای ابرقدرتی مثل آمریکا تحولات اقتصادی، مشروعیت سیاسی، وضعیت دموکراسی و... در چین، آلمان، ونزوئلا، افغانستان، ترکیه و... جملگی مهم است. اما هم روش و هم میزان این مداخله و تاثیرگذاری‌های احتمالی با توجه به ویژگی‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مردم‌شناسی هر اقلیم کاملا متنوع و در عمل با تفاوت‌های بسیار همراه خواهد بود؛ بنابراین شرط انصاف و تعقل نه رد کلیت مساله‌ی تئوری توطئه، که پذیرش آن به‌طور نسبی و خصوصا پرهیز از برداشت مطلق از این مفهوم در تحلیل و توجیه مسائل است.سوال مهمی که اینجا مطرح می‌شود این است که چرا برداشت‌های «مطلق» و دور از منطق از چنین مسئله‌ای و انتساب کلیت یک رخداد یا تحول ملی یا منطقه‌ای به عوامل قدرتمند خارجی آشکار و نهان، علیرغم دهه‌ها روشنگری همچنان با شیوعی وسیع رواج دارد؟! یک علت مهم این مساله را می‌توان در کارکرد روانی و اجتماعی این مفهوم در زندگی انسان‌ها و جوامع جستجو کرد.باور مطلق به توهم توطئه باعث می‌شود تا اتفاقات و تحولات پیش رو برای انسان‌ها و گاه ملت‌ها تبدیل به نوعی سرنوشت محتوم گردد. سرنوشتی که از قبل و کلا توسط نیرو‌هایی خارج از اراده‌ی آنان تعیین شده و خواست خودشان در تعیین آن کاملا بی‌تاثیر برآورد می‌گردد. این باور مسموم به ایجاد نوع عمیقی از تخدیر و تسلیم شدن به «آنچه از بیرون و به طور قطعی تعیین می‌گردد» منجر می‌گردد که خود را در جوامع مختلف به صورت انفعال فردی و گاه اجتماعی می‌نمایاند. باوری فلج‌کننده که وقایع را از قبل تعیین شده و خواست و اراده‌ی انسان‌ها و تاثیرات از قضا قدرتمند و تاثیرگذار آن در برابر روند رخداد‌ها را بی‌اثر دانسته و به نوبه خود هر نوع تلاش، برنامه‌ریزی و قدم از قدم برداشتن در مورد آن را بی‌فایده دانست، بدتر از همه اینکه تمام این بی‌عملی و انفعال را در پوشه‌ای از انجام یک کنش! سیاسی یا اجتماعی از روی آگاهی عمیق برای فرد یا جامعه تعریف می‌کند!این تغییر و جانمایی «هیچ» به جای عملکرد واقعی خصوصا وقتی با توهم دانایی و آگاهی مختص به توهم توطئه مخلوط شود به معجون قدرتمند خطرناکی تبدیل می‌گردد که یک جا نشستن، ناامیدی و تسلیم اراده‌ی نیروی خارجی بودن را به عنوان یک عملکرد هوشمندانه و ناشی از نوعی آگاهی برتر و برداشت جادویی از کنه قضیه در نظر افراد مبتلا به خود تبدیل می‌کند که البته در دنیای واقعی قرینه‌ای ندارد.در نهایت اگر توهم توطئه را به طور «نسبی» بپذیریم و به دخالت قدرت‌ها و قطب‌های قدرت جهانی در تحولات ملی و منطقه‌ای اذعان داشته باشیم، اشاعه و توسعه باور «مطلق» به توهم توطئه در ذهن افراد و جوامع - و به تبع آن واگذاری میدان عمل اجتماعی و سیاسی به خواستی محتوم و موهوم که همانا خواست همان قدرت‌ها و قطب‌ها بوده، نتیجه آن انفعال و بی‌عملی است -را باید یکی از سیاست‌های اصلی و پایه‌ای چنین سیاستی در نظر گرفت.