مشک خشکیده ‌سیستان/ اینجا مردم تشنه یک جرعه آب هستند!

 مشک خشکیده ‌سیستان/ اینجا مردم تشنه یک جرعه آب هستند!۱۶ تير ۱۴۰۴ 

چرا خبرگزاری سپاه تروریست قدس تسنیم نمی گوید  دلیل بی آبی و مشک های خشکیده  مردم تشبه یک جرعه آب بلوچ چیست؟ مگر سپاه پاسداران جنایتکار  همگامی وهمکاری نزدیک  باطالبان برای مبارزه مقابل آمریکا برای خروج ازافغانستان نکرد تاطالبان بقدرت برسند؟ نتیجه پاداش این همکاری چه بود؟ چرا پاسداران جنایتکار نمی گویند برای چه دستمزدهمکاری نظامی شان با طالبان برای قدرت گرفتن درافغانستان روانه کردن موج مهاجران افغانی به سوی ایران وموازی آن قطع آب سهمیه ای ورودی ازافغانستان به دریاچه هامون بوده است؟!

مشک خشکیده ‌سیستان/ اینجا مردم تشنه یک جرعه آب هستند!

چقدر حال امروز سیستان، حال تاسوعاست و مردم سیستان با بغض، با عطش و دلی لب‌تشنه هر روز تاسوعا را زندگی می‌کنند؛ اگر شریعه هم‌چنان بسته بماند، سیستان خواهد مرد.به گزارش خبرگزاری تسنیم از زاهدان، در این روزگار سوزان و غبارآلود، حال منطقه سیستان شامل پنج شهرستان زابل، زهک، هامون، هیرمند و نیمروز واقع در شمال استان سیستان و بلوچستان چقدر به تاسوعای کربلا شباهت دارد؛ روزی که شریعه فرات در چشم‌های تشنه‌ اهل‌بیت(ع)، سرابی بود و در محاصره نامردمی. عباس مشک به دوش، برای سیراب کردن کودکی شش‌ماهه، دست داد، جان داد، تا یک جرعه آب به خیمه‌ها برساند. امروز، همان تشنگی، همان حسرت، در نگاه پیرمردان، زنان و کودکان سیستانی موج می‌زند. سیستان، با آب هیرمند زنده بود؛ اما امروز با آخرین نیزه‌ای که سد کمال‌خان بر پیکر نحیفش زد، بی‌رمق و تشنه افتاده است. مشک این مردم، خشکیده و خاک ترک خورده هامون، چون دلی شکسته، تنها مانده است. آب، در این دیار تنها یک نیاز طبیعی نیست؛ یک حق‌حیات است. وقتی رودخانه‌ای بین‌المللی، با همه‌ پروتکل‌های مکتوب و تعهدات انسانی، به گروگان گرفته می‌شود، نه فقط خاک، که کرامت انسان‌ها می‌خشکد.اگر به مردم ما رحم نمی‌کنید، به کودک شش‌ماهه‌ای رحم کنید که از عطش گریه‌اش بی‌صدا شده، به بزغاله‌ای که در بیابان لنگ می‌زند، به درختی که نیمه‌جان سایه می‌سوزاند، به پرنده‌ای که پر نمی‌زند، رحم کنید. به اصول انسانی پای‌بند بمانید، به حق همسایگی احترام بگذارید. بلوچ‌های ایران ما، رسم‌شان این است: به مهمان‌شان پیش از هر چیز آب می‌دهند؛ حتی اگر آن مهمان دشمن باشد. ما نان و نمک را می‌شناسیم، ما از نسلی هستیم که هنوز هم وقتی آب به دست می‌گیریم، آن را نعمت می‌دانیم نه ابزار فشار. مرام بلوچ، در سخت‌ترین شرایط نیز کرامت را زمین نمی‌گذارند. اگر یک کاسه آب باشد، اول آن را به مهمان می‌دهند، بعد به کودک، بعد شاید خودمان قطره‌ای بچشیم. این آموزه‌ای نیست که از کتاب بیاموزیم، این ریشه در خاک ما دارد؛ خاکی که امروز دارد زیر تازیانه‌ بی‌آبی می‌سوزد. از دل همین خاک، مردی برخاست که امروز باید الگوی نمک‌شناسی و مرام انسانی باشد: یعقوب لیث صفاری. آهنگرزاده‌ای از زابل، که وقتی به قدرت رسید، گذشته را از یاد نبرد. سفره نان و نمکی را که روزگاری فقیرانه در آن مهمان شده بود، فراموش نکرد و صاحب آن سفره را در اوج قدرت، با عزت گرامی داشت. این مرد، اگر امروز بود، در برابر چنین بی‌وفایی به حق همسایگی، چنین بی‌توجهی به تعهدات آبی و چنین بی‌رحمی نسبت به زیست‌مندان هامون، خاموش نمی‌ماند. حق‌آبه هامون فقط مسئله یک مرز یا یک قوم نیست بلکه مسئله انسانیت و استمرار حیات است. این‌سو، عباس‌های بی‌دست و بی‌جان، در پی مشک‌های خالی‌اند. زن و کودک، پیر و جوان، زیر تازیانه باد و غبار، چشم‌انتظار رحمتی هستند که باید از همان‌سو جاری شود؛ از همان‌جا که آب، حق همسایه است، نه ابزار تهدید. چقدر حال سیستان، حال تاسوعاست؛ و ما، هر روز، تاسوعا را زندگی می‌کنیم. با بغض، با عطش، با دلی لب‌تشنه. اگر عباس نیاید، اگر مشک دیگری نمانده باشد، اگر شریعه هم‌چنان بسته بماند، سیستان خواهد مرد. این آخرین فریاد است، آخرین اشارت به وجدانی که اگر زنده باشد، باید بیدار شود.