دروغ نامه
کیهان ۲۰ –آبان -۱۴۰۴
چپ
کن! (گفت و شنود)
تلاش کرده نوچه رهبررمال
تا فراموش کنه ۴۷ سال
چگونه رژیم
قاتل جنایتکار؟
با رهبر
منفور بس فریبکار
با دروغ و
سرکوب وخیانت
هرروزاقدام گرده
به جنایت
چون برپاکرده
بساط دار وسنگسار
رحم نکرده به شکنجه شده وبیمار
همراه
با تازیانه و قطع اندام
بادارزدن درملأعام،
درزندان اعدام
پس ازآنکه بشاراسددرسوریه
شدسربه نیست
جایگزینش شداحمدشرع،متهم
شدبه تروریست
چون با ترامپ
دیدار کرده درکاخ سفید
خشمگین وعصبی
کردسربازجوی پلید
چون این بی
بته و ریشه
آن بهانه
کرده مثل همیشه
تامتهم کنه
مدعیان اصلاحات
علیه شان
کنه تبلیغات
سرانجام
درپایان سربازجو
عملکرد۴۷
ساله کرده بازگو
گفته مسافری
خودراکرد لوس
رفت بغل گوش
راننده اتوبوس
اماراننده
گوشزد می کرد، بشین سرجایت
چندبارتکرارکردوگفت
الکی نایست سرپایت
آخرگفت برو
بشین سرجایت با عصبانیت
مسافران
پرسیدند وی چه داره نیست؟
راننده گفت
میگه بی ترمز وبی دنده
چپ کن اتوبوس،
تابتونیم کنیم خنده
گفت: مگر احمد الشرع معروف به «ابومحمد جولانی»،
معاون ابوبکر بغدادی و تروریست عضو داعش و تحت تعقیب آمریکا نبود؟
گفتم: دهها مسلمان را سر بریده بود و آمریکا ۱۰ میلیون دلار
برای دستگیری او جایزه تعیین کرده بود.
گفت: حالا همان آمریکا او را رئیسجمهور سوریه کرده و به سازمان ملل دعوتش کرده
بود. با ترامپ ملاقات داشت و تاکنون دهها هزار نفر از مردم سوریه را قتلعام کرده
و خاک سوریه را دربست در اختیار رژیم صهیونیستی گذاشته است.
گفتم: و این روزها در حالی که در آمریکا با وزیر خارجه آمریکا مشغول بسکتبال است،
اسرائيل در خاک سوریه هم ایستگاههای ایست و بازرسی گذاشته است و...
گفت: به برخی از مدعیان اصلاحات بگو که چند سال قبل در آغاز آشوبافکنی این
تروریستها در سوریه برای بشار اسد نامه نوشته بودند و از او خواسته بودند آنها را
به رسمیت بشناسد و به انقلابیون ایران اعتراض میکردند که چرا از دولت سوریه حمایت
میکنند؟!
گفتم: مگر فراموش کردهای که یکی از روزنامههای زنجیرهای، سقوط دولت بشار اسد و
حاکمیت تروریستهای جولانی را
«لحظه رهایي»! نامیده بود؟!...
گفت: تازه اعتراض دارند که اختیاراتشان کم است! و
چرا نیروهای مسلح و همه قوا در اختیارشان نیست؟! اصلا از امنیت و آرامش مردم و
منافع ملی چیزی سرشان میشود؟!
گفتم: یارو توی اتوبوس بیخ گوش راننده چیزی میگفت و برمیگشت سر جایش. چندبار که
تکرار شد، راننده با عصبانیت داد زد و گفت؛ مرد ناحسابی برو سر جات بشین! مسافران
پرسیدند؛ چی شده؟ راننده گفت؛ میگوید اتوبوس را چپ کن یکَم بخندیم!