گفت و شنود دروغ نامه ی کیهان 14 آذر – 89
خنده (گفت و شنود)
گفتم : ادعای سربازجو شده مثل آن بچه و پدرش
داشت گریه می کرد که دلیل را جویا شد مادرش
بچه گفت باباداشت میخ می کوبیدباچکش زدبه دستش
به بچه گفت ،اینکه گریه نداره خنده داره، گفت مامانش
بچه گفت اول من خندیدم ولی بابا زد سیلی توگوشم
خنده ام تبدیل به گریه شد آنچنان که کرد خاموشم
گفت: سايت هاي ضد انقلاب نامه اي را منتشر كرده و ادعا مي كنند كه اين نامه را اعضاي مركزيت حزب مشاركت و سازمان مجاهدين از زندان خطاب به رئيس مجمع تشخيص مصلحت نوشته اند.
گفتم: ولي خود آنها مي گويند كه در زندان جدا از هم نگهداري مي شوند، پس چطوري اين نامه را به طور مشترك نوشته و ارسال كرده اند؟!
گفت: تعجب ندارد، در گذشته هم هر از چندگاه بيانيه اي به نام حزب مشاركت منتشرمي شد در حالي كه اعضاي مركزيت آن در زندان بودند.
گفتم: ولي بعدها معلوم شد كه آن بيانيه ها در لندن تهيه مي شد و به نام حزب مشاركت و سازمان مجاهدين منتشر مي گرديد.
گفت: يعني با آن همه ادعا كارشان به جايي رسيده كه منوشه امير صهيونيست و حلقه ماسوني لندن اختيار كامل آنها را در دست گرفته اند! اين كه خيلي خنده دار و باعث آبروريزي است، چرا اعتراض نمي كنند؟!
گفتم: چه عرض كنم؟! مي ترسند! بچه اي با گريه پيش مادرش رفت. مادر علت گريه را پرسيد. بچه گفت؛ بابا داشت ميخ مي كوبيد، چكش خورد روي انگشتش. مادر گفت؛ اين كه گريه نداره، اتفاقاً خنده دار هم هست و بچه گفت؛ من هم اول خنديدم ولي بابا محكم زد تو گوشم
گفت:سرباز برای بهانه ی معرکه گیری
بیانیه ی جدید زندانیان را کرده پیگیری
گفتم : این بیانیه هست مربوط به کدام زندانیان؟
دنبال نموده مسئول شکنجه گران وسر بازجویان
گفت: سربازجو گیر داده به دو حزب و سازمان
که برخی اعضای شان در زندان شده اند مهمان
مچ گیری کرده اینان در زندان هستند از هم جدا
چگونه در بیانیه دادن به رفسنجانی شدندهم صدا؟
آنگاه به روی رقیب مغلوب کشیده است گلنگدن
نشانه رفته است بسوی حامیان شان در لندن
متهم کرده که اینان برای رقیب شدند نماینده
تابیانیه دهند علیه بی ترمزان دنده عقب کنده
گفتم : یعنی سربازجوی شکنجه گر جنایتکار
وجود زندانیان رقیب با شکنجه را کرده انکار
مگر زندانیان با خانواده های شان ندارند ملاقات؟
از طریق خانواده نمی توانند منتقل کنند اطلاعات
برای چه سر بازجوی زندان و ممیز گر مطبوعات؟
علیه زندانیان رقیب و حامیان شان کرده تبلیغات
گفتم : ادعای سربازجو شده مثل آن بچه و پدرش
داشت گریه می کرد که دلیل را جویا شد مادرش
بچه گفت باباداشت میخ می کوبیدباچکش زدبه دستش
به بچه گفت ،اینکه گریه نداره خنده داره، گفت مامانش
بچه گفت اول من خندیدم ولی بابا زد سیلی توگوشم
خنده ام تبدیل به گریه شد آنچنان که کرد خاموشم