گزیده ها قسمت – 3 . 2 دی -94
«من ناصر جورکش، پدر سهیلا جورکش، یک سال و چند ماه است درگیر بدترین حادثهای هستم که برای من و خانوادهام پیش آمده، از کار و زندگی ساقط شدهام. کارم از دست رفته و وضعیت اقتصادیام به هم خورده است. لطف رئیسجمهور شامل حال خانواده ما شده اما میخواهم بگویم آقای رئیسجمهور محبوب، خواهشی که از شما دارم این است که راه کمک برای درمان فرزندم را کوتاه کنید تا سریعتر به نتیجه برسد.»به گزارش روزنامه ایران، یک سال پیش «سهیلا جورکش» و شش زن دیگر قربانی اسیدپاشی اصفهان شدند. وخامت حال هیچیک از آنها به اندازه سهیلا نبود؛ تا جایی که او بینایی چشم راستش را از دست داد و برای ادامه روند درمان و عمل سنگین چشم چپش راهی اسپانیا شد.چندی پیش برای شرکت در آئین محرم حسینی به خمینیشهر اصفهان بازگشت و همراه پدر و مادرش با خبرنگار روزنامه «ایران» به گفتوگو نشست.
- از وضعیت فعلی خودتان شروع کنید. بعد از عمل جراحی از نظر جسمی و روحی چه شرایطی دارید؟
سهیلا: از نظر روحی خوبم چون این اتفاق برای من درسهایی معنوی داشت و بعضی از دوستان هم در این مدت به من کمک روحی میدادند اما از نظر جسمی همین وضعیت را دارم که میبینید. از طرف دیگر حدود یک سال ندیدن و احساساتی که به من دست داد باعث شد در آینده در خدمت دیگران باشم ولی از نظر جسمی نگرانم زیرا در حال حاضر کوچکترین ضربهای باعث میشود دوباره نابینا شوم یا اگر مقامها بخواهند در پیشبرد کار ما کوتاهی کنند، برایم مشکلساز میشود. ممکن است که از دور خیلیها احساس کنند رسیدگی زیادی به ما میشود در صورتی که اینطور نیست و از نظر هزینهها بسیار اذیت شدیم. از آنهایی که در این زمینه مسئول هستند میخواهم طوری رسیدگی کنند تا کوچکترین دغدغه مالی نداشته باشیم. این کوچکترین کاری است که مسئولان میتوانند انجام بدهند. شاید مال و ثروت دنیا برای خیلیها اهمیت داشته باشد ولی برای من اهمیت درمانی دارد. از این نظر نباید کوچکترین دغدغهای داشته باشیم ولی متأسفانه درگیر کاغذ بازی و رفت و آمدهای اداری هستیم. از طرف دیگر افراد زیادی هم بودند که بعد از این اتفاق ما را همراهی کردند. آقای هاشمی، وزیر بهداشت، آقای ظریف، وزیر امور خارجه، خانم اثنی عشر و خانم مولاوردی. اما گویا کار از جاهای دیگری پیچیده میشود. من درخواستم این است آنهایی که مسئولیتی در قبال این موضوع دارند وظیفهشان را درست انجام دهند.
- درباره روند درمانی طی شده در طول این یکسال صحبت کنید.سهیلا: بعد از آن اتفاق با لطف آقای هاشمی، وزیر بهداشت چشم من بینا شد ولی پزشکان دیگری بخیه چشم من را دستکاری کردند و من در کل نابینا شدم. فقط کمی نور و حرکت در سیاهی میدیدم. فقط یک شانس دیگر داشتم که خدا را شکر دکتر تمپرانو را به من معرفی کردند و توانستم بخشی از بیناییام را به دست بیاورم. حتی خود او هم میگفت بینا شدن من معجزه است. قبل از عمل میگفت 80 درصد مربوط به روحیه خودت میشود و 20 درصد کار به من مربوط است. از استخوان پایم جدا کردند و در چشم چپم گذاشتند. تا سه ماه باید این استخوان پیوند میخورد که خوشبختانه این اتفاق افتاد بعد از عمل هم همان لحظه نور را دیدم و توانستم آنطور که آرزویش را داشتم راه بروم. وقتی وضعیت فعلی را با گذشته مقایسه میکنم دوست دارم بتوانم حداقل همین قدر بینایی را حفظ کنم تا خدای نکرده طوری نشود که دامنگیر خانواده بشوم. من فقط 27 سال دارم.نمیتوانستید این عمل را در ایران انجام بدهید؟
سهیلا: خیر. در ایران کسی از این نوع عملی که من انجام دادم، اطلاعی ندارد.قبل از اینکه در اسپانیا عمل کنید چند درصد بینایی داشتید؟
سهیلا: اصلاً بینایی نداشتم. مثل آدم کور بودم.در حال حاضر چشم چپ چقدر بینایی دارد؟
سهیلا: با عینک و دستگاهی که داخل چشمم گذاشتند 75درصد.چه دستگاهی است؟
سهیلا: چیزی شبیه دوربین که اگر نباشد نمیتوانم ببینم. ضمن اینکه با این دستگاه، دید من مثل دوربین، حالت محوری دارد و طوری است که انگار دوربین دودی است و هر لحظه باید پاکش کنم. اگر کمی آب روی چشمم باشد چیزی نمیبینم. چشم طبیعی نیست.دقیقاً چه شد که سال گذشته این اتفاق برای شما رخ داد؟
سهیلا: با دوستانم به استخر رفته بودیم. آنها را پیاده و ماشینرا گوشه خیابان پارک کردم تا با مادرم تماس بگیرم. شیشه ماشین هم کمی پایین بود، دیدم دستی به سمت ماشین آمد و چیزی در صورت من پاشیده شد. همان لحظه سرم را پایین گرفتم و شروع کردم به جیغ زدن. آنقدر بوی تعفن و سوزش زیاد بود که باعث شد من که تا به حال نمیدانستم اسید چیست داد بزنم و بگویم اسید ... اسید ... حس میکردم صورتم دارد جمع میشود. فقط ذکر «یا ابوالفضل» میگفتم. با جیغ و فریاد از ماشین بیرون آمدم. هوا گرگ و میش بود. دیدم همه نگاه میکنند و رد میشوند. یک پیکان آنجا بود در آن را باز کردم که کمک بگیرم اما او گاز داد و رفت. وقتی دیدم کسی به کمکم نمیآید لباسهایم را در آوردم و کف خیابان خوابیدم. گفتم یا ماشین میزند و میمیرم یا اینکه کسی به کمکم میآید. در آن وضعیت یکی میگفت لباست را بپوش و یکی میگفت مگر قیامت شده؟ یک نفر هم آمده بود و دور من پتو میپیچید. یکی میگفت آب بریزید و یکی میگفت نریزید. در نهایت من را در صندلی عقب ماشین خودم خواباندند که پر از اسید بود. همین مسأله باعث شد پشت و گردنم هم با اسید بسوزد. خانمی آمد و در آن وضعیت کمی آب در دست من ریخت و گفت بریز روی چشمهایت. این کار باعث شد چشم راستم به این وضعیت بیفتد وگرنه حداقل باید این چشم من میدید. مدتها بعد از اتفاق فکر کردم چرا چشم راستم اینطور شده که بعدها متوجه شدم به دلیل همان آبی بود که روی صورتم ریختم. چون دستهایم اسیدی بود. در واقع اسید را روی صورت خودم پاشیدم. کسی نبود مرا بغل کند یا به آمبولانس زنگ بزند. اگر اینطور بود شاید خیلی از این اتفاقها برای من نمیافتاد. بعد از 45 دقیقه آمبولانس آمد و به بیمارستان امام محمد باقر(ع) منتقل شدم و وقتی به آنجا رفتم گفتند مرخصم.بدون انجام کاری؟
پدر: کارهای اولیه در آنجا انجام شد و بعد اعزام کردند به بیمارستان چشم فیض.سهیلا: بعد از اینکه کمی آب ریختند گفتند مرخصی و رفتیم بیمارستان فیض. آنجا هم دعوا شد چون رسیدگی نمیکردند. من حدود نیم ساعت خوابیده بودم و منتظر بودم تا به افراد عادی رسیدگی کنند و بعد بیایند سراغ من. وقتی هم آمدند کمی آب در چشمم ریختند. تا صبح آنجا بستری بودم و با اسید خوابیدم. پرستاری را بالای سر من گذاشته بودند و گفتند مراقب باشد تا کسی آب به چشم من نریزد. آنها هم نمیدانستند در این شرایط باید چه کنند. من فقط به فکر چشمم بودم و از اینکه میتوانستم ببینم خوشحال بودم. غافل از اینکه اسید پیشروی میکند. در نهایت برای ادامه درمان آمدیم تهران پیش دکتر برادران. حتی برای انتقال به تهران به ما آمبولانس نمیدادند و خودمان آمبولانس گرفتیم.اطلاع دارید که شما چندمین نفری بودید که روی شما اسید پاشیده شد؟
سهیلا: این طور که مطرح شده بود انگار من هفتمین نفر بودم.آمار دقیقی در دست نیست؟
پدر: آن زمان حدود 11 نفر را اعلام کردند. یکی از مسئولان هم گفته بود که 32 مورد اسید پاشی صورت گرفته است ولی آن چیزی که ما اطلاع داریم 11 مورد بود باقی حادثه دیدگان سرپایی درمان شدند و چهار مورد از اینها با اثرات ماندگار و تخریب کننده مواجه شدند که سهیلا بدترین آنها بود.بعد از این اتفاق مطرح شده بود یک موتور سوار با پشتیبانی یک پیکان این کار را انجام داده است؟ شما با نشانهای مواجه شدید؟
سهیلا: به آگاهی گفتیم که پیکان موتورسوار را پشتیبانی میکرد اما آگاهی گفت چنین چیزی نبوده است.خودتان چه دیدید؟
سهیلا: به دلیل اینکه سریع سرم را پایین آوردم فقط دستی را دیدم که وارد ماشین شده بود.موتورسوار کلاه کاسکت داشت؟
سهیلا: مطمئن نیستم ولی تا جایی که یادم میآید، نداشت.شما بعد از این ماجرا با حادثه دیدگان دیگر مواجه شدید یا اینکه از قبل بین شما رابطه وجود داشت؟
سهیلا: خیر. بعد از آن آشنا شدیم.آنها از حادثه چه میگفتند؟ نقطه اشتراکی میان اتفاقی که برای شما و دیگران افتاد وجود داشت؟
سهیلا: تقریباً همه چهارشنبه و دم غروب اتفاق افتاد.پدر: سه مورد چهارشنبه بود.سهیلا: آنها هم میگفتند اسیدپاش تمام این اتفاقها یک نفر بوده است. با آزمایشی که روی اسیدها انجام دادند هم فهمیدند اسیدهایی که روی ما ریخته شده هم یکی بوده است. وجه اشتراک دیگر همه ما گویا این بود که در ماشین آهنگ پخش میشد.پس تست اسیدها یکی بوده و نشانههایی که همه شما از فرد اسیدپاش دادید هم مشترک بوده است؟
سهیلا: بله. فرد پیشانی بلندی داشته و آنها میگویند موهای لختی هم داشت. کلاه ایمنی نداشت و همه هم میگوییم یک پیکان پشت سر او بود. من به دلیل بیهوشی و حال بدی که داشتم خیلی چیزی به خاطرم نمیآید ولی وقتی مادرم آن ابتدا از من پرسیده بود اینها را گفتم.خانم جورکش شما از روز اتفاق صحبت کنید. به نظر میآید اولین نفری که متوجه شد شما بودید.مادر: سهیلا رفته بود استخر. اول با او تماس گرفتم ولی جواب نداد. بعد خودش زنگ زد و گفت از استخر بیرون آمده. قرار بود بروند سمت میدان انقلاب پیتزا بخورند. دوباره با من تماس گرفت و در این بین یک دفعه صدای جیغ آمد بعد از دو دقیقه تلفن قطع شد. هر چقدر تماس گرفتم خاموش بود. بعداً با شماره دیگری با من تماس گرفتند و گفتند برای سهیلا این اتفاق افتاده است. من و پسرم رفتیم جایی که این اتفاق افتاده بود. وقتی آنجا رسیدیم دیدم چند نفر دارند با هم دعوا میکنند. سهیلا را با آمبولانس برده بودند اما آنجا دعوا بود. من و پسرم رفتیم بیمارستان دیدیم بدن سهیلا سوخته و جیغ و فریاد میکند. اول چشم او را معاینه کردند بعد که با او در آمبولانس بودم و به سمت بیمارستان فیض میرفتیم گفت یک دست بزرگ وارد ماشین شد و اسید پاشید و گفت که آدم لاغری بود و پیشانی لندی داشت.پس چهره را دیده بود؟
مادر: میگفت بلند بود و لاغر.نخستینبار چه شد که رسانهها متوجه این اتفاق شدند؟
مادر: تا قبل از اتفاقی که برای سهیلا بیفتد ما اصلاً از اسیدپاشیهای قبلی خبردار نشده بودیم.با اینکه سهیلا چندمین نفری بود که قربانی این حادثه شده بود تا آن زمان هیچ خبری از اسیدپاشیها نداده بودند؟
مادر: خیر، اما بعد از اتفاقی که برای سهیلا رخ داد و مردم از آن با خبر شدند در حادثههای بعدی مردم از این اتفاق مطلع شده بودند و سریع روی صورت افراد آب ریخته بودند.این اتفاق میتواند انگیزههای مختلفی داشته باشد اما بعد از یکسال مشخص نشده چه انگیزههایی پشت این ماجرا وجود داشته است. چند روز بعد از آن حادثه هم برخی از رسانهها روی بعضی از فرضیههایی که تأیید نشده بود تأکید کردند. حالا بعد از گذشت یکسال خودتان فکر میکنید دلیل این اتفاق چه بوده است؟
سهیلا: مأمورانی که پیگیر پرونده هستند هنوز دقیق نمیتوانند نظر بدهند من چه بگویم.حجاب شما چطور بود؟
سهیلا: حجاب معمولی با مانتو. ضمن اینکه از استخر آمده بودم و هیچ آرایشی هم نداشتم. همه این احتمالها در حد حدس و گمان است. اینطور که به ما گفتند خیلی پیگیر دستگیری عامل یا عوامل این اتفاقها هستند. از هر کسی که فکر کنید تحقیق کردند. حتی گفتند اگر کسی بتواند نام آن فرد را اعلام کند 50 میلیون تومان به او جایزه میدهند. اینطور که آقایان مهدیان و خسروی میگویند بشدت پیگیر ماجرا هستند و من هم احساس کردم حرف آنها صادقانه است و باور کردم. حتی گفتند موی ما در این پرونده سفید شده است.بعد از این اتفاق بحث ارتباط این موضوع با حجاب مطرح شد اما مشخص نشد به چه دلیل این دو موضوع به هم مرتبط شدند. حجاب سهیلا مشکل خاصی داشت؟
پدر: رسانههای گروهی به این موضوع دامن زدند که این اتفاق به حجاب مربوط میشود. چون قبل از این در چند شهرستان به خانمها چاقو زده بودند و بعضی جاها هم سنگ.در واقع شما هم این تصور را که اسیدپاشی مربوط به حجاب است به شدت رد میکنید؟
پدر: بله. هویت این فرد را افشا کنیم تا مشتی باشد بر دهان آنها که شایعه درست میکنند و زمینه تخریب کشور ما را فراهم میآورند. باید جلوی این افراد را بگیریم و صادقانه پیش برویم و مردم هم حتماً طرفدار ما هستند. دولت زحمت بکشد و عاملان این کار بد را افشا کند تا اذهان عمومی دنیا روشن شود.بعد از این اتفاق کمیته ویژهای برای بررسی تشکیل شد شما با این کمیته در ارتباط بودید؟
سهیلا: همان اول مأمور تحقیق نیروی انتظامی به بیمارستان آمد اما بعد از آن خبری نشد و هیچ مقامی نیامد تا اینکه آقای خسروی که فکر میکنم فرمانده نیروی انتظامی است و آقای مهدوی و دادستان با ما صحبت کردند و دادستان قسم خورد و قول داد که این اتفاق را پیگیری میکند.از شما هم برای تشخیص متهم دعوت شده بود؟
سهیلا: چند هفته پیش برای این کار من را خواستند.این کاملاً تأیید شده که همه از طریق یک نفر دچار اسیدپاشی شدهاند؟
سهیلا: بله خودشان تأیید کردند.
شما برای درمان چشم دوباره باید به اسپانیا سفر کنید؟ آیا عمل ترمیم پوست را هم آنجا باید انجام بدهید؟
سهیلا: اصرار ندارم که عملهای زیبایی وترمیمی را هم آنجا انجام بدهم. در حال حاضر مهمترین مسأله برای من چشمم است. اگر در ایران دکتر خوب باشد عمل ترمیمی را اینجا انجام میدهم.آقای جورکش در مورد ورود دولت به این ماجرا صحبت کنید.پدر: بعد از مصاحبهای که انجام دادم دولت متوجه شد که این اتفاق افتاده و نماینده خمینی شهر تشریف آوردند بیمارستان و گفتند که من الان فهمیدم. گفتم جناب نماینده بیست و چند روز است این اتفاق افتاده و من هم خمینی شهری هستم و شما هم همینطور، چطور حالا متوجه شدید! گفت حالا که آمدیم بگویید چه کار کنیم؟ اینها تصمیم گرفتند و گفتند بچه را میبریم بیمارستان شهید شوریده. چند پزشک آمدند؛ آقای جباروند رئیس بیمارستان فارابی و آقای دکتر هاشمی هم زحمت کشیدند و آنجا سهیلا را معاینه کردند. من از آقای هاشمی قول گرفتم که یا به چشم دختر من دست نزن یا اینکه اگر این کار را میکنی تا آخرش بایست. آقای دکتر هاشمی گفت سهیلا را مثل دختر خودم میدانم و تا آخر میایستم. ما سهیلا را به دکتر هاشمی تحویل دادیم و حتی خود او در آمبولانس پیش سهیلا رفت و گفت من تا تکمیل درمانت میایستم. آن زمان چشم چپ سهیلا 50 درصد بینایی داشت. اشتباهی که صورت گرفت این بود که دکتر دیگری ادامه کار را در دست گرفت. او همان 50 درصد را هم از بین برد. دکتر هاشمی ناراحت شد و خودش هفته بعد آمد یک قرنیه در چشم سهیلا گذاشت. بعد از بیست روز که چشم سهیلا را در بیمارستان باز کردند او توانست ببیند ولی متأسفانه مجدداً در ادامه کار توسط یک پزشک دیگر مشکلاتی پیش آمد و بخش زیادی از چشم پاره شده و تنها یک احتمال وجود داشت. اینکه بتوانند به چشم رگرسانی کنند. آقای دکتر جوادی در بیمارستان فارابی دو سه مرتبه عمل رگرسانی از اطراف چشم را انجام داد و خدا را شکر یکی از رگها گرفت و باعث شد که از تخلیه چشم سهیلا جلوگیری شود. آنجا درخواست کردیم که دیگر روند درمان در ایران را متوقف کنند. آقای هاشمی هم گفت که تا الان توانستیم حفظ چشم کنیم و برای ادامه درمان رفتیم اسپانیا. آقای روحانی با درخواست ما موافقت کرد. برادر بزرگوارشان آقای فریدون هم لطف کردند و آمدند عیادت و گفتند که تا آخر درمان سهیلا میایستیم. لطف خانواده محترم رئیس جمهوری و آقای هاشمی شامل حال ما شد و به آقایان نوبخت، نهاوندیان، و ظریف دستور اکید دادند که شدیداً به سهیلا رسیدگی شود و برای درمان به کشور دلخواه اعزام شود.رئیسجمهور نامه رسمی به وزیران داد که پیگیری کنند؟
پدر: بله، این نامه دست من هم هست که بر اساس آن قرار شده بود کار اعزام ما به اسپانیا پیگیری شود.مشخص کردند که روند درمانی و انجام هزینهها چطور باید صورت بگیرد؟
پدر: در نامه نوشته شده تمامی هزینههای درمان، ایاب و ذهاب، هزینههای پزشکی و بیمارستان، خورد و خوراک و مترجم و اسکان. تا اینجا دستورهای آقای رئیس جمهوری بسیار عالی و محترم است. ولی متأسفانه بعضی مسائل باعث شد دچار گرفتاریهای شدیدی بشویم. چند نفر از آشنایان ما که در هلند بودند، اسکان ما در اسپانیا را پیگیری کردند و آمدند که به سهیلا کمک کنند. در حالی که قرار بود مسکن را سفارت تأمین کند.در پایان اگر صحبتی دارید بفرمایید.پدر: من ناصر جورکش، پدر سهیلا جورکش، یک سال و چند ماه است که درگیر بدترین حادثهای هستم که برای من و خانوادهام پیش آمده است. از کار و زندگی ساقط شدهام. کارم از دست رفته و وضعیت اقتصادیام به هم خورده است. در حال حاضر لطف رئیسجمهوری شامل حال خانواده ما شده است اما میخواهم چند نکته بگویم. آقای رئیسجمهوری، رئیسجمهوری محبوب، اولاً سلام. دوماً من از شما و برادرتان که تشریف آوردند ملاقات فرزند من تشکر میکنم. شما خانواده بسیار محترم و پاکی هستید و قبولتان دارم. لطف شما و خانوادهتان شامل حال ما شده است. من برادر کوچک شما هستم، خواهشی که از شما دارم این است که راه کمک برای درمان فرزندم را کوتاه کنید تا سریعتر به نتیجه برسد.
- از وضعیت فعلی خودتان شروع کنید. بعد از عمل جراحی از نظر جسمی و روحی چه شرایطی دارید؟
سهیلا: از نظر روحی خوبم چون این اتفاق برای من درسهایی معنوی داشت و بعضی از دوستان هم در این مدت به من کمک روحی میدادند اما از نظر جسمی همین وضعیت را دارم که میبینید. از طرف دیگر حدود یک سال ندیدن و احساساتی که به من دست داد باعث شد در آینده در خدمت دیگران باشم ولی از نظر جسمی نگرانم زیرا در حال حاضر کوچکترین ضربهای باعث میشود دوباره نابینا شوم یا اگر مقامها بخواهند در پیشبرد کار ما کوتاهی کنند، برایم مشکلساز میشود. ممکن است که از دور خیلیها احساس کنند رسیدگی زیادی به ما میشود در صورتی که اینطور نیست و از نظر هزینهها بسیار اذیت شدیم. از آنهایی که در این زمینه مسئول هستند میخواهم طوری رسیدگی کنند تا کوچکترین دغدغه مالی نداشته باشیم. این کوچکترین کاری است که مسئولان میتوانند انجام بدهند. شاید مال و ثروت دنیا برای خیلیها اهمیت داشته باشد ولی برای من اهمیت درمانی دارد. از این نظر نباید کوچکترین دغدغهای داشته باشیم ولی متأسفانه درگیر کاغذ بازی و رفت و آمدهای اداری هستیم. از طرف دیگر افراد زیادی هم بودند که بعد از این اتفاق ما را همراهی کردند. آقای هاشمی، وزیر بهداشت، آقای ظریف، وزیر امور خارجه، خانم اثنی عشر و خانم مولاوردی. اما گویا کار از جاهای دیگری پیچیده میشود. من درخواستم این است آنهایی که مسئولیتی در قبال این موضوع دارند وظیفهشان را درست انجام دهند.
- درباره روند درمانی طی شده در طول این یکسال صحبت کنید.سهیلا: بعد از آن اتفاق با لطف آقای هاشمی، وزیر بهداشت چشم من بینا شد ولی پزشکان دیگری بخیه چشم من را دستکاری کردند و من در کل نابینا شدم. فقط کمی نور و حرکت در سیاهی میدیدم. فقط یک شانس دیگر داشتم که خدا را شکر دکتر تمپرانو را به من معرفی کردند و توانستم بخشی از بیناییام را به دست بیاورم. حتی خود او هم میگفت بینا شدن من معجزه است. قبل از عمل میگفت 80 درصد مربوط به روحیه خودت میشود و 20 درصد کار به من مربوط است. از استخوان پایم جدا کردند و در چشم چپم گذاشتند. تا سه ماه باید این استخوان پیوند میخورد که خوشبختانه این اتفاق افتاد بعد از عمل هم همان لحظه نور را دیدم و توانستم آنطور که آرزویش را داشتم راه بروم. وقتی وضعیت فعلی را با گذشته مقایسه میکنم دوست دارم بتوانم حداقل همین قدر بینایی را حفظ کنم تا خدای نکرده طوری نشود که دامنگیر خانواده بشوم. من فقط 27 سال دارم.نمیتوانستید این عمل را در ایران انجام بدهید؟
سهیلا: خیر. در ایران کسی از این نوع عملی که من انجام دادم، اطلاعی ندارد.قبل از اینکه در اسپانیا عمل کنید چند درصد بینایی داشتید؟
سهیلا: اصلاً بینایی نداشتم. مثل آدم کور بودم.در حال حاضر چشم چپ چقدر بینایی دارد؟
سهیلا: با عینک و دستگاهی که داخل چشمم گذاشتند 75درصد.چه دستگاهی است؟
سهیلا: چیزی شبیه دوربین که اگر نباشد نمیتوانم ببینم. ضمن اینکه با این دستگاه، دید من مثل دوربین، حالت محوری دارد و طوری است که انگار دوربین دودی است و هر لحظه باید پاکش کنم. اگر کمی آب روی چشمم باشد چیزی نمیبینم. چشم طبیعی نیست.دقیقاً چه شد که سال گذشته این اتفاق برای شما رخ داد؟
سهیلا: با دوستانم به استخر رفته بودیم. آنها را پیاده و ماشینرا گوشه خیابان پارک کردم تا با مادرم تماس بگیرم. شیشه ماشین هم کمی پایین بود، دیدم دستی به سمت ماشین آمد و چیزی در صورت من پاشیده شد. همان لحظه سرم را پایین گرفتم و شروع کردم به جیغ زدن. آنقدر بوی تعفن و سوزش زیاد بود که باعث شد من که تا به حال نمیدانستم اسید چیست داد بزنم و بگویم اسید ... اسید ... حس میکردم صورتم دارد جمع میشود. فقط ذکر «یا ابوالفضل» میگفتم. با جیغ و فریاد از ماشین بیرون آمدم. هوا گرگ و میش بود. دیدم همه نگاه میکنند و رد میشوند. یک پیکان آنجا بود در آن را باز کردم که کمک بگیرم اما او گاز داد و رفت. وقتی دیدم کسی به کمکم نمیآید لباسهایم را در آوردم و کف خیابان خوابیدم. گفتم یا ماشین میزند و میمیرم یا اینکه کسی به کمکم میآید. در آن وضعیت یکی میگفت لباست را بپوش و یکی میگفت مگر قیامت شده؟ یک نفر هم آمده بود و دور من پتو میپیچید. یکی میگفت آب بریزید و یکی میگفت نریزید. در نهایت من را در صندلی عقب ماشین خودم خواباندند که پر از اسید بود. همین مسأله باعث شد پشت و گردنم هم با اسید بسوزد. خانمی آمد و در آن وضعیت کمی آب در دست من ریخت و گفت بریز روی چشمهایت. این کار باعث شد چشم راستم به این وضعیت بیفتد وگرنه حداقل باید این چشم من میدید. مدتها بعد از اتفاق فکر کردم چرا چشم راستم اینطور شده که بعدها متوجه شدم به دلیل همان آبی بود که روی صورتم ریختم. چون دستهایم اسیدی بود. در واقع اسید را روی صورت خودم پاشیدم. کسی نبود مرا بغل کند یا به آمبولانس زنگ بزند. اگر اینطور بود شاید خیلی از این اتفاقها برای من نمیافتاد. بعد از 45 دقیقه آمبولانس آمد و به بیمارستان امام محمد باقر(ع) منتقل شدم و وقتی به آنجا رفتم گفتند مرخصم.بدون انجام کاری؟
پدر: کارهای اولیه در آنجا انجام شد و بعد اعزام کردند به بیمارستان چشم فیض.سهیلا: بعد از اینکه کمی آب ریختند گفتند مرخصی و رفتیم بیمارستان فیض. آنجا هم دعوا شد چون رسیدگی نمیکردند. من حدود نیم ساعت خوابیده بودم و منتظر بودم تا به افراد عادی رسیدگی کنند و بعد بیایند سراغ من. وقتی هم آمدند کمی آب در چشمم ریختند. تا صبح آنجا بستری بودم و با اسید خوابیدم. پرستاری را بالای سر من گذاشته بودند و گفتند مراقب باشد تا کسی آب به چشم من نریزد. آنها هم نمیدانستند در این شرایط باید چه کنند. من فقط به فکر چشمم بودم و از اینکه میتوانستم ببینم خوشحال بودم. غافل از اینکه اسید پیشروی میکند. در نهایت برای ادامه درمان آمدیم تهران پیش دکتر برادران. حتی برای انتقال به تهران به ما آمبولانس نمیدادند و خودمان آمبولانس گرفتیم.اطلاع دارید که شما چندمین نفری بودید که روی شما اسید پاشیده شد؟
سهیلا: این طور که مطرح شده بود انگار من هفتمین نفر بودم.آمار دقیقی در دست نیست؟
پدر: آن زمان حدود 11 نفر را اعلام کردند. یکی از مسئولان هم گفته بود که 32 مورد اسید پاشی صورت گرفته است ولی آن چیزی که ما اطلاع داریم 11 مورد بود باقی حادثه دیدگان سرپایی درمان شدند و چهار مورد از اینها با اثرات ماندگار و تخریب کننده مواجه شدند که سهیلا بدترین آنها بود.بعد از این اتفاق مطرح شده بود یک موتور سوار با پشتیبانی یک پیکان این کار را انجام داده است؟ شما با نشانهای مواجه شدید؟
سهیلا: به آگاهی گفتیم که پیکان موتورسوار را پشتیبانی میکرد اما آگاهی گفت چنین چیزی نبوده است.خودتان چه دیدید؟
سهیلا: به دلیل اینکه سریع سرم را پایین آوردم فقط دستی را دیدم که وارد ماشین شده بود.موتورسوار کلاه کاسکت داشت؟
سهیلا: مطمئن نیستم ولی تا جایی که یادم میآید، نداشت.شما بعد از این ماجرا با حادثه دیدگان دیگر مواجه شدید یا اینکه از قبل بین شما رابطه وجود داشت؟
سهیلا: خیر. بعد از آن آشنا شدیم.آنها از حادثه چه میگفتند؟ نقطه اشتراکی میان اتفاقی که برای شما و دیگران افتاد وجود داشت؟
سهیلا: تقریباً همه چهارشنبه و دم غروب اتفاق افتاد.پدر: سه مورد چهارشنبه بود.سهیلا: آنها هم میگفتند اسیدپاش تمام این اتفاقها یک نفر بوده است. با آزمایشی که روی اسیدها انجام دادند هم فهمیدند اسیدهایی که روی ما ریخته شده هم یکی بوده است. وجه اشتراک دیگر همه ما گویا این بود که در ماشین آهنگ پخش میشد.پس تست اسیدها یکی بوده و نشانههایی که همه شما از فرد اسیدپاش دادید هم مشترک بوده است؟
سهیلا: بله. فرد پیشانی بلندی داشته و آنها میگویند موهای لختی هم داشت. کلاه ایمنی نداشت و همه هم میگوییم یک پیکان پشت سر او بود. من به دلیل بیهوشی و حال بدی که داشتم خیلی چیزی به خاطرم نمیآید ولی وقتی مادرم آن ابتدا از من پرسیده بود اینها را گفتم.خانم جورکش شما از روز اتفاق صحبت کنید. به نظر میآید اولین نفری که متوجه شد شما بودید.مادر: سهیلا رفته بود استخر. اول با او تماس گرفتم ولی جواب نداد. بعد خودش زنگ زد و گفت از استخر بیرون آمده. قرار بود بروند سمت میدان انقلاب پیتزا بخورند. دوباره با من تماس گرفت و در این بین یک دفعه صدای جیغ آمد بعد از دو دقیقه تلفن قطع شد. هر چقدر تماس گرفتم خاموش بود. بعداً با شماره دیگری با من تماس گرفتند و گفتند برای سهیلا این اتفاق افتاده است. من و پسرم رفتیم جایی که این اتفاق افتاده بود. وقتی آنجا رسیدیم دیدم چند نفر دارند با هم دعوا میکنند. سهیلا را با آمبولانس برده بودند اما آنجا دعوا بود. من و پسرم رفتیم بیمارستان دیدیم بدن سهیلا سوخته و جیغ و فریاد میکند. اول چشم او را معاینه کردند بعد که با او در آمبولانس بودم و به سمت بیمارستان فیض میرفتیم گفت یک دست بزرگ وارد ماشین شد و اسید پاشید و گفت که آدم لاغری بود و پیشانی لندی داشت.پس چهره را دیده بود؟
مادر: میگفت بلند بود و لاغر.نخستینبار چه شد که رسانهها متوجه این اتفاق شدند؟
مادر: تا قبل از اتفاقی که برای سهیلا بیفتد ما اصلاً از اسیدپاشیهای قبلی خبردار نشده بودیم.با اینکه سهیلا چندمین نفری بود که قربانی این حادثه شده بود تا آن زمان هیچ خبری از اسیدپاشیها نداده بودند؟
مادر: خیر، اما بعد از اتفاقی که برای سهیلا رخ داد و مردم از آن با خبر شدند در حادثههای بعدی مردم از این اتفاق مطلع شده بودند و سریع روی صورت افراد آب ریخته بودند.این اتفاق میتواند انگیزههای مختلفی داشته باشد اما بعد از یکسال مشخص نشده چه انگیزههایی پشت این ماجرا وجود داشته است. چند روز بعد از آن حادثه هم برخی از رسانهها روی بعضی از فرضیههایی که تأیید نشده بود تأکید کردند. حالا بعد از گذشت یکسال خودتان فکر میکنید دلیل این اتفاق چه بوده است؟
سهیلا: مأمورانی که پیگیر پرونده هستند هنوز دقیق نمیتوانند نظر بدهند من چه بگویم.حجاب شما چطور بود؟
سهیلا: حجاب معمولی با مانتو. ضمن اینکه از استخر آمده بودم و هیچ آرایشی هم نداشتم. همه این احتمالها در حد حدس و گمان است. اینطور که به ما گفتند خیلی پیگیر دستگیری عامل یا عوامل این اتفاقها هستند. از هر کسی که فکر کنید تحقیق کردند. حتی گفتند اگر کسی بتواند نام آن فرد را اعلام کند 50 میلیون تومان به او جایزه میدهند. اینطور که آقایان مهدیان و خسروی میگویند بشدت پیگیر ماجرا هستند و من هم احساس کردم حرف آنها صادقانه است و باور کردم. حتی گفتند موی ما در این پرونده سفید شده است.بعد از این اتفاق بحث ارتباط این موضوع با حجاب مطرح شد اما مشخص نشد به چه دلیل این دو موضوع به هم مرتبط شدند. حجاب سهیلا مشکل خاصی داشت؟
پدر: رسانههای گروهی به این موضوع دامن زدند که این اتفاق به حجاب مربوط میشود. چون قبل از این در چند شهرستان به خانمها چاقو زده بودند و بعضی جاها هم سنگ.در واقع شما هم این تصور را که اسیدپاشی مربوط به حجاب است به شدت رد میکنید؟
پدر: بله. هویت این فرد را افشا کنیم تا مشتی باشد بر دهان آنها که شایعه درست میکنند و زمینه تخریب کشور ما را فراهم میآورند. باید جلوی این افراد را بگیریم و صادقانه پیش برویم و مردم هم حتماً طرفدار ما هستند. دولت زحمت بکشد و عاملان این کار بد را افشا کند تا اذهان عمومی دنیا روشن شود.بعد از این اتفاق کمیته ویژهای برای بررسی تشکیل شد شما با این کمیته در ارتباط بودید؟
سهیلا: همان اول مأمور تحقیق نیروی انتظامی به بیمارستان آمد اما بعد از آن خبری نشد و هیچ مقامی نیامد تا اینکه آقای خسروی که فکر میکنم فرمانده نیروی انتظامی است و آقای مهدوی و دادستان با ما صحبت کردند و دادستان قسم خورد و قول داد که این اتفاق را پیگیری میکند.از شما هم برای تشخیص متهم دعوت شده بود؟
سهیلا: چند هفته پیش برای این کار من را خواستند.این کاملاً تأیید شده که همه از طریق یک نفر دچار اسیدپاشی شدهاند؟
سهیلا: بله خودشان تأیید کردند.
شما برای درمان چشم دوباره باید به اسپانیا سفر کنید؟ آیا عمل ترمیم پوست را هم آنجا باید انجام بدهید؟
سهیلا: اصرار ندارم که عملهای زیبایی وترمیمی را هم آنجا انجام بدهم. در حال حاضر مهمترین مسأله برای من چشمم است. اگر در ایران دکتر خوب باشد عمل ترمیمی را اینجا انجام میدهم.آقای جورکش در مورد ورود دولت به این ماجرا صحبت کنید.پدر: بعد از مصاحبهای که انجام دادم دولت متوجه شد که این اتفاق افتاده و نماینده خمینی شهر تشریف آوردند بیمارستان و گفتند که من الان فهمیدم. گفتم جناب نماینده بیست و چند روز است این اتفاق افتاده و من هم خمینی شهری هستم و شما هم همینطور، چطور حالا متوجه شدید! گفت حالا که آمدیم بگویید چه کار کنیم؟ اینها تصمیم گرفتند و گفتند بچه را میبریم بیمارستان شهید شوریده. چند پزشک آمدند؛ آقای جباروند رئیس بیمارستان فارابی و آقای دکتر هاشمی هم زحمت کشیدند و آنجا سهیلا را معاینه کردند. من از آقای هاشمی قول گرفتم که یا به چشم دختر من دست نزن یا اینکه اگر این کار را میکنی تا آخرش بایست. آقای دکتر هاشمی گفت سهیلا را مثل دختر خودم میدانم و تا آخر میایستم. ما سهیلا را به دکتر هاشمی تحویل دادیم و حتی خود او در آمبولانس پیش سهیلا رفت و گفت من تا تکمیل درمانت میایستم. آن زمان چشم چپ سهیلا 50 درصد بینایی داشت. اشتباهی که صورت گرفت این بود که دکتر دیگری ادامه کار را در دست گرفت. او همان 50 درصد را هم از بین برد. دکتر هاشمی ناراحت شد و خودش هفته بعد آمد یک قرنیه در چشم سهیلا گذاشت. بعد از بیست روز که چشم سهیلا را در بیمارستان باز کردند او توانست ببیند ولی متأسفانه مجدداً در ادامه کار توسط یک پزشک دیگر مشکلاتی پیش آمد و بخش زیادی از چشم پاره شده و تنها یک احتمال وجود داشت. اینکه بتوانند به چشم رگرسانی کنند. آقای دکتر جوادی در بیمارستان فارابی دو سه مرتبه عمل رگرسانی از اطراف چشم را انجام داد و خدا را شکر یکی از رگها گرفت و باعث شد که از تخلیه چشم سهیلا جلوگیری شود. آنجا درخواست کردیم که دیگر روند درمان در ایران را متوقف کنند. آقای هاشمی هم گفت که تا الان توانستیم حفظ چشم کنیم و برای ادامه درمان رفتیم اسپانیا. آقای روحانی با درخواست ما موافقت کرد. برادر بزرگوارشان آقای فریدون هم لطف کردند و آمدند عیادت و گفتند که تا آخر درمان سهیلا میایستیم. لطف خانواده محترم رئیس جمهوری و آقای هاشمی شامل حال ما شد و به آقایان نوبخت، نهاوندیان، و ظریف دستور اکید دادند که شدیداً به سهیلا رسیدگی شود و برای درمان به کشور دلخواه اعزام شود.رئیسجمهور نامه رسمی به وزیران داد که پیگیری کنند؟
پدر: بله، این نامه دست من هم هست که بر اساس آن قرار شده بود کار اعزام ما به اسپانیا پیگیری شود.مشخص کردند که روند درمانی و انجام هزینهها چطور باید صورت بگیرد؟
پدر: در نامه نوشته شده تمامی هزینههای درمان، ایاب و ذهاب، هزینههای پزشکی و بیمارستان، خورد و خوراک و مترجم و اسکان. تا اینجا دستورهای آقای رئیس جمهوری بسیار عالی و محترم است. ولی متأسفانه بعضی مسائل باعث شد دچار گرفتاریهای شدیدی بشویم. چند نفر از آشنایان ما که در هلند بودند، اسکان ما در اسپانیا را پیگیری کردند و آمدند که به سهیلا کمک کنند. در حالی که قرار بود مسکن را سفارت تأمین کند.در پایان اگر صحبتی دارید بفرمایید.پدر: من ناصر جورکش، پدر سهیلا جورکش، یک سال و چند ماه است که درگیر بدترین حادثهای هستم که برای من و خانوادهام پیش آمده است. از کار و زندگی ساقط شدهام. کارم از دست رفته و وضعیت اقتصادیام به هم خورده است. در حال حاضر لطف رئیسجمهوری شامل حال خانواده ما شده است اما میخواهم چند نکته بگویم. آقای رئیسجمهوری، رئیسجمهوری محبوب، اولاً سلام. دوماً من از شما و برادرتان که تشریف آوردند ملاقات فرزند من تشکر میکنم. شما خانواده بسیار محترم و پاکی هستید و قبولتان دارم. لطف شما و خانوادهتان شامل حال ما شده است. من برادر کوچک شما هستم، خواهشی که از شما دارم این است که راه کمک برای درمان فرزندم را کوتاه کنید تا سریعتر به نتیجه برسد.
اختلاف میان مدیران بالا گرفت
فرارو- سازمان صداوسیما این روزها با تغییر و تحولاتی روبروست. بعد از کنارهگیری مدیر شبکه یک بیش از یک هفته پیش مدیر شبکه قرآن سیما نیز تغییر کرد. پس از این و درست همانروزی که روابط عمومی صداوسیما تغییرات گسترده در این سازمان را تکذیب کرد مدیر کل امور نمایش سیما نیز استعفاء داد.
به گزارش فرارو، تغییرات در سازمان صدا و سیما ماهها پیش شروع شده بود. اردیبهشت 94 معاون سیما مدیران جدید شبکههای سلامت و پویا را انتخاب کرد. پس از این تغییرات متوقف شد، اما شهریور ماه با انتصاب احسان کاوه برای مدیریت شبکه استانی تهران به نظر رسید که تحول در ساختار سازمان صداوسیما ادامه دارد.
موج جدید تغییر در صداوسیما با کنارهگیری محمد احسانی –مدیر شبکه یک- آغاز شد. احسانی هشت روز پیش از سمتش کنارهگیری کرد. او ابتدا چندروزی را در دفتر کارش حاضر نشد و سرانجام کناره گرفت. طبق گزارش رسانهها به نظر میرسد که محمد احسانی به موضوعاتی معترض بوده و یا از چیزهایی دلگیر شده بودهاست.
پس از کنارهگیری محمد احسانی فضلالله شریعتپناهی فعلا جانشین او شدهاست. شریعتپناهی از رفتن محمد احسانی ابراز ناراحتی کردهاست. او گفته به امید محمد احسانی به گروه اجتماعی شبکه یک پیوسته است.
شریعتپناهی درباره دلیل کنارهگیری محمد احسانی حرفی نزده. سایت عصر ایران اما در گزارشی به دلایل احتمالی دلخوری و کنارهگیری مدیر شبکه یک پرداخته است.
عصر ایران بر اساس شنیدهها سه عامل را در تمامشدن ریاست محمد احسانی برمیشمرد. اولین آن بیتوجهی به تصمیم او در تغییر برنامه درسهایی از قرآن حجتالله قرائتی است. صداوسیما به خواست آقای قرائتی که گفته بود نمیخواهد برنامهاش با وقت اذان و نماز تداخل داشته باشد جدول پخش برنامههای شبکه یک را تغییر داده بود.
دومین حدس به برنامه حسن رحیم پورازغدی بازمیگردد. طبق کنداکتور و بنابر الزامات برنامه رحیم پورازغدی باید کوتاه میشد که گویا بنا بر دستوراتی از مقامات بالا عملی نشد. سومین موضوع که عصر ایران مطرح کرده موجب دلخوری مدیر شبکه شده است ظاهرشدن زیرنویسها قبل از تایید نهایی توسط وی بود.
اما تغییر بعدی در صداوسیما نظرها را به خود جلب کرد. این سئوال پیش آمد که آیا قرار است تحولاتی گسترده را در صداوسیما شاهد باشیم؟ تغییر بعدی به انتصاب مدیری جدید برای شبکه قرآن سیما بازمیگشت. 29 آذر سید جواد موسوی به عنوان مدیر جدید شبکه قرآن منصوب شد. پیش از این بهرام محمدی نیا مدیر این شبکه بود.
حاشیههایی که پس از این درباره تغییرات در صداوسیما شکل گرفت منجر شد که روابط عمومی این سازمان در اطلاعیهای از بازنشستهشدن مدیر قبلی شبکه قرآن خبر دهد و بگوید تحول دنبالهداری در کار نیست. این سازمان همچنین گفته است که استعفای مدیر شبکه دو و سو سیما شایعه است و تغییرات فقط باید از زبان این سازمان شنیده شود.
اما عصر 29 آذرماه و پس از انتشار اطلاعیه روابط عمومی سازمان صداوسیما یکیدیگر از اعضای کلیدی این سازمان استعفا داد. این شخص محمدرضا تخشید –مدیر کل امور نمایش سیما- بود. تخشید پیش از این و در دوران عزتالله ضرغامی مدیر گروه فیلم و سریال شبکه سه بود که با بالاگرفتن حواشی سریال سرزمین کهن استعفا داد. او پس از آمدن محمد سرافزار بار دیگر به سازمان برگشت و مدیریت نمایش سیما را عهدهدار شد.
تخشید از چهرههای قدیمی و با سابقه در سازمان صداوسیماست. او دومین چهره نزدیک به معاون سیما بوده است. از فعالیتهای پیشین او میتوان به مدیریت دهساله گروه فیلم و سریال شبکه سه اشاره کرد؛ یعنی زمانی که سریالهای طنز پاورچین و نقطهچین مهران مدیری ساخته شد.
7 دیماه سال پیش بود که او به عنوان رئیس مرکز امور نمایش سیما منصوب شد. از همان زمان او اقدامات مهمی را انجام داد. در 6 ماه اول ریاست تخشید اصلاح ساختار گروههای فیلم و سریال شبکههای مختلف سیما در دستور کار قرار گرفت.
تخشید همچنین پس از نظارت و تعیین مدیران گروههای فیلم و سریال شبکههای یک، دو، سه، پنج و سیمافیلم یک شورای تخصصی متشکل از سینماگران و فیلمنامهنویسان تشکیل داد. همایون اسعدیان، مجید رضابالا، محمود اربابی و... از اعضای این شورا بودند و فیلمنامههای گروه فیلم و سریال شبکههای مختلف را با نگاهی تخصصی ارزیابی میکردند.
تخشید در یک سالی که مجددا به صداوسیما برگشته بود کارش را با جدیت پیش گرفته بود تا اینکه مسائلی او را به مشکل روبرو کرد و در نهایت مجبور به دادن استعفا شد.
درباره اینکه چرا محمودرضا تخشید استعفاء داد دلایل روشنی وجود ندارد. البته حدس و گمانها در اینباره تا حد زیادی گویا هستند. براساس شنیدهها گفته میشود تخشید در ماههای اخیر اختلافاتی با مدیران ارشد صدا و سیما پیدا کرده بود.
اولین اختلاف نظر او با مدیران صداوسیما به اختلاف بر سر سلب اختیار از مدیران شبکهها در تصمیمگیری مربوط به برنامههای نمایشی بود. اختلافنظری که کارشناسان نیز با آن همراه بودند چرا که معتقد بودند سیاست جدید منجر شده تا رقابت میان مدیران شبکههای سیما از میان برود.
همچنین بنا بر شنیدهها دو اختلاف دیگر تخشید با مدیران سازمان صداوسیما به ایجاد مرکز فیلمنامهنویسی سازمان مربوط میشود.
28 شهریور ماه بود که محمد سرافراز در حکمی امین صدیقی –مشاور فرهنگی سابق رییس صداوسیما- را به مدیریت مرکز فیلمنامهنوسی صداوسیما درآورد و با اینکار مرکزی جدید به بدنه صداوسیما اضافه کرد. در حکم صدیقی فعالیت مرکز فیلمنامه و مرکز امور نمایشی همپوشانی پیدا میکرد و سرافراز نیز بر همکاری همه بخشها با مرکز فیلمنامهنویسی تاکید کرده بود.
همین اتفاق بود که باعث شد تخشید چندینبار استعفا دهد و با استعفایش موافقت نشود. چرا که اضافهشدن مرکز فیلمنامه به سازمان صداوسیما کارها را از قبل پیچیده کرده بود و اختیارات تخشید را محدود میکرد.
پس از این و با شروع به کار مرکز گسترش فیلمنامهنویسی روند بررسی و تصویب فیلمنامهها کند شد. در نتیجه تهیهکنندگان ناراضی شدند و انتقاداتی مبنی بر خالی ماندن شبکههای تلویزیونی از سریال مطرح شد. تخشید در آن زمان خواستار اعمال تدریجی و حسابشدهتر است تصمیم شد اما به نظر میرسید جلودار تغییرات نیست و درخواستش مورد قبول مدیران ارشد صداوسیما واقع نشد.
درنتیجه تخشید برای بار چندم استعفاء داد و درنهایت سرافراز استعفای او را پذیرفت. هرچند که گفته میشود شاید تخشید سمت مدیریت شبکه 5 را به عهده بگیرد اما به نظر میرسد تغییرات در سازمان ادامه دارد.
دلیل ادامهدار بودن تغییرات را میتوان در سخنان معاون سیما پس از استعفای محمد احسانی جستجو کرد. پورمحمدی معاون سیما یک روز پس از کنارهگیری محمد احسانی اعلام کرد تا یکی دو ماه آینده تغییرات و جابهجاییهایی در بخش مدیریتهای صداوسیما ادامه خواهد داشت.
در این مدت بسیاری از منتقدین از عدم ثبات سیاستها در صداوسیما سخن گفتند. آنها معتقدند که تغییرات ایجاد شده و سلب اختیار از مدیران شبکهها و همچنین اضافهشدن بخش فیلمنامهنویسی به سازمان تلاش، انگیزه و رقابت را از صداوسیما خواهد گرفت.
با این حال به نظر میرسد محمد سرافراز مدیر سازمان صداوسیما بر تغییرات اصرار دارد.
مجلس شورای اسلامی موانع مربوط به استخدام معلمان حق التدریسی و آموزشیاران نهضت سوادآموزی را در آموزش و پرورش برطرف کرد.
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما، نمایندگان با بررسی طرح استفساریه قانون الحاق یک تبصره به ماده 17 قانون تعیین تکلیف استخدام معلمین حق التدریسی و آموزشیاران نهضت سوادآموزی در آموزش و پرورش، به این سوالات پاسخ دادند: آیا شرط رشته تحصیلی منحصرا برای بهکارگیری مشمولان قانون ذکرشده در مقطع آموزش متوسطه؟ آیا عبارت حق التدریسی شامل نیروهای آموزشی، پرورشی، بهداشتی، مشاور و سرپرست کارگاه و حق التدریس های جامانده از سال 1391 میشود؟ و نیز آیا عبارت خرید خدمات آموزشی شامل نهادهای عمومی از جمله سازمان دانش آموزی نیز هست؟
براساس مصوبه مجلس در قالب این پاسخ ها مقرر شد شرط رشته تحصیلی منحصرا برای بهکارگیری مشمولان قانون یاد شده در آموزش و پرورش متوسطه باشد.همچنین مجلس تصریح کرد: عبارت حق التدریسی شامل نیروهای آموزشی، پرورشی، بهداشتی، مشاور و سرپرست کارگاه به حق التدریسان جامانده قبل از 1391.7.26 هم میشود.مجلس در پاسخ به این استفساریه همچنین موافقت خود را با این امر اعلام کرد که عبارت خرید خدمات آموزشی شامل نهادهای عمومی از جمله سازمان دانش آموزی نیز بشود.واگذاری مسئولیت سنجش و پذیرش دانشجو به یک شورا
در ادامه جلسه علنی مجلس شورای اسلامی و بررسی مواد باقیمانده از طرح سنجش و پذیرش دانشجو در دوره های تحصیلات تکمیلی در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی، مجلس، برنامه ریزی، تصویب مقررات، هماهنگی و نظارت بر نحوه سنجش و پذیرش دانشجوی تحصیلات تکمیلی را به شورایی، تحت عنوان شورای سنجش و پذیرش دانشجو واگذار کرد. بر اساس این مصوبه، مجلس وزیر علوم، تحقیقات و فناوری را بعنوان رئیس این شورا و وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و دو نفر از روسای دانشگاههای دولتی به انتخاب وزارتین ( وزارت علوم و وزارت بهداشت و درمان)، رئیس دانشگاه آزاد اسلامی، رئیس دانشگاه پیام نور، رئیس سازمان سنجش آموزش کشور و نیز دو نفر از نمایندگان کمیسیون آموزش، تحقیقات و فناوری را بعنوان ناظر برای ترکیب این شورا مشخص کرد. در تبصره این مصوبه تصریح شده است: عضویت اعضا در شورا قابل تفویض نمی باشد و شورا با حضور حداقل 5 نفر از اعضای دارای حق رای رسمیت می یابد. در یکی دیگر از تبصره های این مصوبه آمده است: شورای سنجش و پذیرش دانشجو می تواند برای انجام وظایف محوله کارگروههای تخصصی تشکیل دهد. دستور جلسه امروز مجلس رسیدگی به طرح سنجش و پذیرش دانشجو در دوره تحصیلات تکمیلی، بررسی تقاضای رسیدگی به طرح حمایت از احیا و مرمت بافتهای فرهنگی و تاریخی و توانمندسازی ساکنین ومالکین آنها و نیز لایحه تاسیس صندوق بیمه همگانی حوادث طبیعی ازدیگر طرحها و لوایحی است که قرار است در جلسه امروز بحث و بررسی شود.
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما، نمایندگان با بررسی طرح استفساریه قانون الحاق یک تبصره به ماده 17 قانون تعیین تکلیف استخدام معلمین حق التدریسی و آموزشیاران نهضت سوادآموزی در آموزش و پرورش، به این سوالات پاسخ دادند: آیا شرط رشته تحصیلی منحصرا برای بهکارگیری مشمولان قانون ذکرشده در مقطع آموزش متوسطه؟ آیا عبارت حق التدریسی شامل نیروهای آموزشی، پرورشی، بهداشتی، مشاور و سرپرست کارگاه و حق التدریس های جامانده از سال 1391 میشود؟ و نیز آیا عبارت خرید خدمات آموزشی شامل نهادهای عمومی از جمله سازمان دانش آموزی نیز هست؟
براساس مصوبه مجلس در قالب این پاسخ ها مقرر شد شرط رشته تحصیلی منحصرا برای بهکارگیری مشمولان قانون یاد شده در آموزش و پرورش متوسطه باشد.همچنین مجلس تصریح کرد: عبارت حق التدریسی شامل نیروهای آموزشی، پرورشی، بهداشتی، مشاور و سرپرست کارگاه به حق التدریسان جامانده قبل از 1391.7.26 هم میشود.مجلس در پاسخ به این استفساریه همچنین موافقت خود را با این امر اعلام کرد که عبارت خرید خدمات آموزشی شامل نهادهای عمومی از جمله سازمان دانش آموزی نیز بشود.واگذاری مسئولیت سنجش و پذیرش دانشجو به یک شورا
در ادامه جلسه علنی مجلس شورای اسلامی و بررسی مواد باقیمانده از طرح سنجش و پذیرش دانشجو در دوره های تحصیلات تکمیلی در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی، مجلس، برنامه ریزی، تصویب مقررات، هماهنگی و نظارت بر نحوه سنجش و پذیرش دانشجوی تحصیلات تکمیلی را به شورایی، تحت عنوان شورای سنجش و پذیرش دانشجو واگذار کرد. بر اساس این مصوبه، مجلس وزیر علوم، تحقیقات و فناوری را بعنوان رئیس این شورا و وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و دو نفر از روسای دانشگاههای دولتی به انتخاب وزارتین ( وزارت علوم و وزارت بهداشت و درمان)، رئیس دانشگاه آزاد اسلامی، رئیس دانشگاه پیام نور، رئیس سازمان سنجش آموزش کشور و نیز دو نفر از نمایندگان کمیسیون آموزش، تحقیقات و فناوری را بعنوان ناظر برای ترکیب این شورا مشخص کرد. در تبصره این مصوبه تصریح شده است: عضویت اعضا در شورا قابل تفویض نمی باشد و شورا با حضور حداقل 5 نفر از اعضای دارای حق رای رسمیت می یابد. در یکی دیگر از تبصره های این مصوبه آمده است: شورای سنجش و پذیرش دانشجو می تواند برای انجام وظایف محوله کارگروههای تخصصی تشکیل دهد. دستور جلسه امروز مجلس رسیدگی به طرح سنجش و پذیرش دانشجو در دوره تحصیلات تکمیلی، بررسی تقاضای رسیدگی به طرح حمایت از احیا و مرمت بافتهای فرهنگی و تاریخی و توانمندسازی ساکنین ومالکین آنها و نیز لایحه تاسیس صندوق بیمه همگانی حوادث طبیعی ازدیگر طرحها و لوایحی است که قرار است در جلسه امروز بحث و بررسی شود.
نقدی بر نقد ترانه «کجایی» اجرای چاوشی
یادداشت دریافتی- محمد حسن حبیبی؛ اشاره: در پی انتشار اظهارات اسماعیل امینی، شاعر و منتقد ادبی، در پایگاه خبری گلونی، دربارة ترانه «کجایی» به خوانندگی چاوشی با عنوان «آن رفیق خطرناک و عزیز دقیقاً کجاست؟»، محمدحسن حبیبی به نقد آن اظهارات پرداخته است که در پی میآید: این روزها، در فضای مجازی، اظهاراتی منسوب به منتقدی ادبی دربارة ترانة «کجایی»، اجرای محسن چاوشی، منتشر شده است که خود نیازمند نقد است. آن اظهارات، با فرض نامفهوم بودن عبارتهایی از ترانه و غیرمنطقی بودن کلّ ترانه، کوشیده است تا با تقطیع و تجزیه آن به اجزای تشکیلدهندهاش، منطق و مفهومی برای آن ترانه بجوید، سپس بیدرنگ حکم به فقدان مفهوم و منطق در آن داده است. این شیوة رفتار با متنی شاعرانه یادآور سنّت نادرستی از پس سالیان دراز است که هنوز هم در کلاسهای ادبیات فارسی مدارس کشور اجرا میشود. آن سنت چیزی نیست جز آنچه که بسیاری از معلمان فارسی بر سر شاعران این سرزمین میآورند، آنجا که بیتها و مصراعها را به قصد بیرون کشیدن معنای آن شرحهشرحه میکنند و به زعم خود معنای شعر را به شاگرد بینوا میآموزند، غافل از آنکه او را از هرآنچه نام ادب و ادبیات بر پیشانی دارد، بیزار میکنند. اگر شاگردی استثنایی پیدا شود که در برگة آزمونش ذیل عبارتی که معنای «میازار موری که دانهکش است» را از او خواسته، به فرض مثال این جمله را بنویسد: «این بیت دربارة ارزش بیقیدوشرط جان و صاحبان آنها صحبت میکند و دقیقاً یعنی که «میازار موری که دانهکش است» و هیچ معنای دیگری صریحتر و گویاتر از خود این مصرع برای آن پیدا نمیشود»، احتمالاً نمرهای نصیبش نخواهد شد. او حتماً باید بنویسد «آزار مده مورچهای را که در حال جمعآوری آذوقه است» و فقط با تحویل همچو جملة مرده و بیروحی است که در مدارس ما مطمئن میشوند شاگردی معنای جمله را فهمیده است. در این تکبیت شاهکار که میگوید: «بنازم آن مژة شوخ عافیتکُش را/ که موج میزندش آب نوش بر سر نیش»، به ندرت پیدا میشود معلمی که از شاگردانش بخواهد تا دقایقی در سکوت به این شعر فقط فکر کنند، و نخواهد که آن را سرسری و تحتاللفظی معنی کنند، بلکه بکوشد تا مفهوم آن را از زیبایی آن دریابند، و بداند که معنای تحتاللفظی آن، جملة عاشقانة مبتذل و بیمزهای بیش نخواهد بود؛ مثل آنکه برای درک عظمت سمفونی عظیمی آن را به نتهای تشکیلدهندهاش تجزیه کنند و با گوش دادن به یکایک نتها به احساسهای نهفته در کل آن پی ببرند. کسی که اطلاع اندکی از سنت ادبی زبان فارسی داشته باشد، میداند که مکالمات میان مُحب و محبوب همواره فارغ از محاسبات و معادلات روزمرة میان آدمیان و بیرون از حساب سود و زیانهای زندگی معمولی جریان مییابد. برای ذکر نمونهای از میان هزاران، همة زیبایی و معنا و مفهوم بیت حافظ در سطرهای پیشین مدیون این تناقض و پارادوکس است که مژة چشم محبوب ستمگر چگونه، در عین نیش بودن، برای عاشق نوش و گواراست. کسانی که از علم منطق ارسطویی سر درمیآورند، میدانند که در این دانش، چیزی غیرمنطقیتر و محالتر از «اجتماع نقیضین» در دنیا وجود ندارد. بنابراین، نخستین نقد آن نوشته بر ترانة کجایی را که از دلبستگی راوی بر «آن رفیق خطرناک و عزیز» آنهمه شگفتزده شده است، باید ناشی از واقف نبودن ناقد بر سنت ادبی دانست. خردة دیگری که ناقد بر ترانة کجایی گرفته است حضور عباراتی نظیر این مصراع در آن است که میگوید: «بیا تا چشامو تو چشمات بریزم». به گواهی این عیبجویی، ناقد نمیدانسته که عبارت تشبیهی «چشم در چشم دوختن» که امروز اینهمه طبیعی به نظر میرسد هم روزی همانقدر نامفهوم بوده که اکنون «چشم در چشم ریختن» است. به قول اهل فن، در این استعاره فقط «مشبهبه» تغییر کرده است؛ یعنی در اولی چشمها به «پارچه» یا هر چیز دوختنی دیگر تشبیه شده بودند و در دومی به آب یا هر چیز مایع آمیختنی تشبیه شدهاند. وجه شبه در هر دو همان «آمیختگی و اتصال» است. شاید وقتی صدها سال پیش شاعر نوآوری برای اولین بار این تشبیه را ابداع کرد و مثلاً به محبوب خود گفت: «بیا تا چشمامو به چشمات بدوزم» به احتمال زیاد با انتقاد مشابهی روبهرو شده بود و به او گفته بودند که «چشم مگر پارچه است که دوختنی باشد؟!» ذوق سلیم پس از مدتی به طور طبیعی دیگر لذت زیباییشناختی از تشبیهات و استعارههای قدیمی نمیبرد و در پی تشبیهات و صور خیال جدید میافتد. ولی ذوقهای محافظهکار دل کندن از تشبیهات و صور خیال قدیمی را مشکل هضم میکنند. اگر امروز کسی محبوب را به ماه آسمان تشبیه کند کمتر تحسینش میکنیم، چون تشبیهی بسیار کلیشهای و مندرس را به کار برده است که دیگر زیبا به نظر نمیرسد. بنابراین، مصراع «بیا تا چشامو تو چشمات بریزم» تشبیهی کاملاً سالم و همراه با نوآوری است. همین سخنان را به گونهای دیگر دربارة «بیا تا رگامو تو خونت بریزم» هم میتوان گفت. خون در اینجا استعاره از جان و روح است و مقصود از رگ در اینجا کالبدِ بیروح و جسمِ بیجان است. مثلاً در بسیاری از فرهنگها «خون در راه آرمان دادن»، به معنی «جان را فدای آن آرمان کردن» است. همچنین وقتی آن اندیشمند آلمانی میگوید: «از نوشتهها همه دوستدار آنم که با خون نوشته باشند و خونْ جان است...»، همین معنی را در نظر گرفته است. در اینباره بینهایت شاهد میتوان ذکر کرد. بنابراین، مصراع فوق به این معنی است که «بیا و جسم بیجان مرا روح و جان شو»، یا اینکه «بیا تا کالبد بیروحم را به روح و روان تو بپیوندم» و اینها تعبیرهای مختلف از مضمون واحدی است که به گوش اهل ادب بسیار آشناست. ترانهسرا نیز در اینجا همان مضمون آشنا و قدیمی را در جامة تعبیر تازهای آراسته و با آشناییزدایی از مضمونی قدیمی معنای آن را برجسته کرده؛ چنانکه گویی این مضمون را از نو زنده کرده است. قضاوت ناقد دربارة چنین مضمونپردازیهای بکر و نوآورانهای نشان میدهد که ذوق او چقدر دور از درک هرگونه ابداع و نوآوری سالمی در عرصههای ادبی است، آنجا که مینویسد: «اوضاع آن قدر به هم ریخته که ترانهسرا میخواهد بعد از ریختن چشمهایش در چشم رفیق، رگهایش را تکهتکه در خون آن رفیق بریزد، مثل ریختن ماکارونی در آب جوش». ناقد در جایی دیگر به رعایت نشدن قافیه در بخشهایی از ترانه اشکال گرفته است. خوشبختانه سرودن ترانههای اختصاصی برای ملودیها از دیرباز در کشور ما مرسوم بوده است که آنها را با نام «تصنیف» میشناسیم.
میدانیم که اهل فن از قدیم به متن تصنیف نام «شعر» را اطلاق نمیکردند، بلکه به آن «کلام» میگفتند و احتمالاً یکی از ملاحظات آنها در این دقت ظریف، همان تبعیت نکردن قافیة کلامها از قواعد شعر سنتی بوده است. ملودی تصنیفها پیش از کلام ساخته میشود و کلام باید خود را با فراز و فرودهای ملودی هماهنگ کند، از این رو، مصراعها کوتاه و بلند میشود و قوانین قافیه تغییر میکند و در برخی مواقع رعایت قافیه اختیاری است. مروری بر تصنیف معروف «مرغ سحر ناله سر کن...» که کلام آن را زندهیاد ملکالشعرای بهار سروده است، گواه روشنی بر این سخن است. بنابراین، ترانة «کجایی» نیز از حیث قافیهپردازی در چارچوب قواعد تصنیفها و ترانههای فارسی قرار دارد. باری، بیشتر این حرفها نکتههای فنی و ضوابط ادبی بودند که در جای خود اعتبار و اصالت دارند. در نقد ادبی مبحثی وجود دارد به نام «واکنش مقدم بر نقد» که اصالت ویژهای برای واکنش مخاطبان معمولی هر اثر هنری و ادبی قائل است، از این حیث که واکنش آنها بکر و ذاتی و عاری از پیشداوریهای متکلّفانه و دور از شائبههای فنی است. واقعیت انکارناپذیری که دربارة ترانة چاوشی در جامعة ما وجود دارد این است که این ترانه در مجاورت با مجموعة تلویزیونی لطیف و زیبای شهرزاد خوش درخشیده و زیبا نشسته و به دل هزارانهزار ایرانی راه یافته است. این روزها این ترانه را قشرهای عظیمی از شنوندگان با گوشهایی که میان کهنه و نو تمیز قائل است میشنوند. آنان مطمئناً هم منطق و هم مفهوم آن را با نهایت روشنی و روشنبینی درمییابند. کمال سرّ محبت ببین نه نقص گناه
که هر که بیهنر افتد نظر به عیب کند
میدانیم که اهل فن از قدیم به متن تصنیف نام «شعر» را اطلاق نمیکردند، بلکه به آن «کلام» میگفتند و احتمالاً یکی از ملاحظات آنها در این دقت ظریف، همان تبعیت نکردن قافیة کلامها از قواعد شعر سنتی بوده است. ملودی تصنیفها پیش از کلام ساخته میشود و کلام باید خود را با فراز و فرودهای ملودی هماهنگ کند، از این رو، مصراعها کوتاه و بلند میشود و قوانین قافیه تغییر میکند و در برخی مواقع رعایت قافیه اختیاری است. مروری بر تصنیف معروف «مرغ سحر ناله سر کن...» که کلام آن را زندهیاد ملکالشعرای بهار سروده است، گواه روشنی بر این سخن است. بنابراین، ترانة «کجایی» نیز از حیث قافیهپردازی در چارچوب قواعد تصنیفها و ترانههای فارسی قرار دارد. باری، بیشتر این حرفها نکتههای فنی و ضوابط ادبی بودند که در جای خود اعتبار و اصالت دارند. در نقد ادبی مبحثی وجود دارد به نام «واکنش مقدم بر نقد» که اصالت ویژهای برای واکنش مخاطبان معمولی هر اثر هنری و ادبی قائل است، از این حیث که واکنش آنها بکر و ذاتی و عاری از پیشداوریهای متکلّفانه و دور از شائبههای فنی است. واقعیت انکارناپذیری که دربارة ترانة چاوشی در جامعة ما وجود دارد این است که این ترانه در مجاورت با مجموعة تلویزیونی لطیف و زیبای شهرزاد خوش درخشیده و زیبا نشسته و به دل هزارانهزار ایرانی راه یافته است. این روزها این ترانه را قشرهای عظیمی از شنوندگان با گوشهایی که میان کهنه و نو تمیز قائل است میشنوند. آنان مطمئناً هم منطق و هم مفهوم آن را با نهایت روشنی و روشنبینی درمییابند. کمال سرّ محبت ببین نه نقص گناه
که هر که بیهنر افتد نظر به عیب کند