گزیده ها قسمت چهارم

گزیده ها  قسمت  چهارم 6 تیر -95
پزشکی‌قانونی دختری را که در نوجوانی با همدستی مادرش مرتکب قتل پدرش شده‌ بود، دارای اختلال روانی تشخیص داد.  به گزارش خبرنگار ما، مأموران پلیس خرداد سال ٩٠ باخبر شدند جسد خون‌آلود مردی در مقابل در خانه‌اش پیدا شده‌ است. وقتی پلیس به محل حادثه رفت، همسایه‌ها گفتند وقتی در حال عبور از مقابل خانه مقتول بودند، جسد او را مقابل خانه‌اش دیده‌اند. پلیس وارد خانه مقتول شد و اعضای خانواده را مورد بازجویی قرار داد. همسر مقتول به مأموران گفت نمی‌داند چه اتفاقی افتاده‌ و چرا شوهرش کشته‌ شده است.
اما وقتی مأموران لکه‌های خون پاشیده‌شده روی دیوار را دیدند، به این زن شک کرده و او را بازداشت کردند. زن میان‌سال اعتراف کرد که با همدستی دختر نوجوانش دست به این قتل زده‌ است و گفت: دخترم از من خواست که پدرش را بکشیم؛ چون خواستگاری داشت که می‌خواست با او ازدواج کند اما پدرش مخالفت می‌کرد و دخترم من را مجبور به اجرای این نقشه کردوقتی مهسا، دختر نوجوان نیز در برابر پلیس قرار گرفت، اعترافات مادرش را قبول کرد و گفت: من پسری را دوست داشتم و می‌خواستم با او ازدواج کنم، او از من خواستگاری هم کرده ‌بود؛ اما پدرم با این ازدواج مخالف بود چون من تنها دختر خانواده بودم و خیلی دوستم داشت. این سومین خواستگار من بود که پدرم رد می‌کرد. خیلی از دستش عصبانی بودم. نقشه قتل او را کشیدم و موضوع را به مادرم گفتم. اول مخالفت کرد، وقتی تهدید کردم که از خانه فرار می‌کنم، مجبور شد به خواسته‌ام عمل و در اجرای نقشه قتل کمکم کند.مهسا گفت: ضربه اول را مادرم به پدرم زد، بعد که او بیدار شد، ضربات بعدی را من به او زدم و او جانش را از دست داد، بعد جسد را لای فرش گذاشتیم و به بیرون انتقال دادیم.وقتی پرونده تکمیل شد و مهسا و مادرش برای محاکمه به دادگاه برده شدند، در جلسه رسیدگی، بعد از اینکه نماینده دادستان کیفرخواست را خواند، اولیای‌دم در جایگاه حاضر و خواستار صدور حکم قصاص شدند. سپس نوبت به همسر مقتول که متهم ردیف اول بود، رسیداو گفت: من به تحریک دخترم دست به این قتل زدم. چون به من گفته ‌بود اگر پدرش را نکشیم، از خانه فرار می‌کند، من هم قبول کردم. اول به شوهرم قرص برنج دادم اما اثر نکرد، بعد در غذایش مرگ‌موش ریختم که غذا را نخورد. آخر‌سر در شربتی که برایش درست کردم، داروی خواب‌آور ریختم، کمی کرخت شد و بعد با دخترم ضربات را بر بدنش زدیم. این گفته‌ها از سوی مهسا هم مورد تأیید قرار گرفت و گفت که نقشه قتل پدرش را او کشیده چون پدرش با ازدواج او مخالف بود.با پایان جلسه رسیدگی، مادر و دختر هردو به قصاص محکوم شدند. رأی قصاص مادر مهسا مورد تأیید قرار گرفت اما قضات در مورد مهسا اعلام کردند از آنجایی که او زیر ١٨ سال است، براساس ماده ٩١ قانون مجازات جدید، پزشکی‌قانونی باید درباره کمال عقلی او اظهارنظر کند.  پزشکی‌قانونی بعد از بررسی اعلام کرد مهسا نه‌تنها دچار اختلال روانی بوده‌ بلکه ضریب هوشی پایینی دارد و نمی‌توانسته تصمیمات درستی بگیرد.  روز گذشته مهسا یک‌بار دیگر پای میز محاکمه رفت و بعد از اینکه نماینده دادستان در امور زنان و کودکان نظر خود را درباره پرونده اعلام کرد و کیفرخواست را هم خواند، اولیای‌دم درخواست مجازات مهسا را مطرح کردند. وقتی نوبت به مهسا رسید، او به‌شدت گریه کرد و گفت: من از کاری که کرده‌ام پشیمان هستم. پدرم را دوست داشتم و اشتباه بزرگی کردم. در آن زمان اصلا نمی‌دانستم چه کاری می‌کنم.  سپس سارا نجیمی و حسن آقاخانی، وکلای‌مدافع مهسا، دفاعیات خود را مطرح کردند و گفتند: براساس نظریه پزشکی‌قانونی، موکلشان، دچار مشکلات روانی زیادی است ضمن اینکه در زمان قتل کمتر از ١٨سال داشته و با توجه به نظریه پزشکی‌قانونی، کمال عقلی نداشته‌ است، بنابراین درخواست برائت موکلمان را داریم.  هیأت قضات با پایان جلسه رسیدگی، برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند.
منبعروزنامه شرق
یادداشت دریافتیمحمد جوادی*؛ گذشته از اینکه شدیداً بوی سوء استفاده سیاسی از انتشار فیش های حقوقی برخی مدیران دولتی به مشام می رسد، پرسشی که می خواهم مطرح کنم این است که چه سطح از دستمزدها برای مدیران ارشد دولتی به هنگام انتشار شفاف فیش های حقوقی از جانب اغلب مردم قابل پذیرش است و منصفانه بشمار می رود؟  و معیار منصفانه تلقی کردن این سطح از دستمزد چیست؟ پیش از پاسخ به این پرسش ها برای روشن شدن موضوع می توانیم چند خط محدودکننده برای تخمین برازنده تر تصور کنیم.
1.
ابتدا باید یک تصمیم مهم بگیریم. آیا از مدیران دولتی انتظار داریم که تا حدود زیادی بر اساس تمایلات نوع دوستانه، وطن پرستانه و خدمت به جامعه به فعالیت بپردازند یا دیدگاه غالب این خواهد بود که ایشان نیز می توانند نظیر هر انسان عادی دیگری بر اساس حداکثر کردن مطلوبیت های پولی و غیرپولی( که البته تمایلات نوع دوستانه نیز در افزایش مطلوبیت آن ها مؤثر است) رفتار کنند.
بنظر می رسد کسانی که تمایل دارند مناسبات قدرت همچنان با هویت یک نهضت که با انقلاب اسلامی در سال 1357 آغاز شده است، به مسیر خود ادامه دهد؛ حالت اول را مجاز می دانند و گذار این نهضت به نهاد را بر نمی تابند.
نگارنده این سطور بنا به شواهد تجربی در کشورهای مختلف از جمله ایران، معتقد است که اتفاقاً افرادی که داعیه برقراری عدالت را در شکل افراطی آن به شعار غالب تبدیل کردند و بر طبل مساوات و خدمت و مهرورزی کوبیدند، بوضوح اوضاع توزیع درآمد، شکاف طبقاتی و فساد اقتصادی و اجتماعی را وخیم تر کردند.
پذیرش واقعیت های زندگی به ما قدرت می دهد که مسیر حرکت و نقطه بهینه آن را بر اساس عقلانیت تعیین و تأمین کنیم. واقعیت این است که چه بخواهیم و چه نخواهیم افراد جامعه ضمن دینداری و نوع دوستی بر اساس مطلوبیت های پولی و غیرپولی خود عمل می کنند. بنابراین تصمیم مهمی در کار نیست. تنها گزینه در این خصوص پذیرش این واقعیت مسلم و سودمند است که البته به هیچ عنوان زشت، بد، قبیح و غیرانسانی و غیردینی نیست.
2.
با توجه به ماهیت فعالیت مدیران که معطوف به مطالعه، مشاهده، تفکر، تصمیم سازی و تصمیم گیری است، ایشان نیازمند وقت کافی و ذهن آزاد هستند. هر چند دستیابی به این مهارت و توانمندی که مدیران بتوانند ضمن دست و پنجه نرم کردن با مشکلات معیشت و نارسایی های اقتصاد خانواده، دو عامل فوق را به خدمت بگیرند، دور از ذهن نیست ولی آیا برای افرادی که از فعالیت حرفه ای مدیران متأثر می شوند، پذیرفتن ریسک ناشی عدم وجود چنین توانمندی هایی مقرون به صرفه است.
با توجه به رویه های موجود تعیین مدیران ارشد دولتی، اصولا چه میزان حساسیت در خصوص گزینش مدیران بر اساس برخورداری از این توانمندی ها وجود دارد. از سوی دیگر به فرض وجود این حساسیت، دست دولت برای انتخاب تا چه میزان باز است. آیا اگر دولت تعدادی از مدیران را که این دست توانمندی ها را ندارند، گزینش نکند؛ خواهد توانست مدیران با همان سطح از تخصص و دارای این توانمندی ها برگزیند.
3.
فرض کنید به یک مدیر بر اساس شایستگی های حرفه ای پیشنهاد پست مناسب شده است. این فرد گزینه های مختلف خود را ( نظیر ورزشکاران برای انتخاب باشگاه) برای انتخاب شغل بررسی خواهد کرد. برای مثال مدیریت یک شرکت مالی را در نظر بگیرید. مدیری که توانمندی اداره کارآمد این شرکت را داشته باشد، قطعا می تواند در بخش خصوصی نیز به فعالیت بپردازد.
متوسط پرداخت ماهانه به یک مدیر مالی در یک شرکت متوسط خصوصی( که مالک آن فقط یک نفر باشد) را در حدود 12 تا 15 میلیون تومان در ماه تصور کنید. آیا دستمزدهایی کمتر از این مقدار( مثلا 6 یا 7 میلیون) این فرد را برای پذیر این پست مناسب قانع خواهد کرد. این در حالی است که امکان مهاجرت، فعالیت به چند کسب و کار و ... نیز دور از ذهن نیستند.
4.
آیا می توان حداقل سطح معیشت برای مدیران دولتی را با حداقل سطح معیشت کارمندان دولتی مقایسه کرد. با توجه به ادبیات کار شایسته (Decent Work) چه تفاوت هایی بین دو سطح می توان قائل بود. بنظر نمی رسد، نوع تمرینات ورزشکاران وزنه برداری و فوتبالیست ها یکسان باشد. افرادی که در بطن جامعه به فعالیت های اقتصادی مشغول هستند، اذعان خواهند داشت که اگر بتوانند در موقعیت آن دسته از مدیران دولتی که هم اکنون به حق یا ناحق مورد انتقاد هستند، قرار بگیرند، آن سطحی از دستمزد را عادلانه تلقی خواهند کرد که به احتمال قوی از نظر کارمندان همان اداره ناعادلانه تلقی می شود.
هیچ تمایلی برای دفاع از افرادی که به ناحق و بدون کارآمدی به غارت بیت المال، فساد و سوء استفاده از موقعیت شغلی خود پرداخته اند وجود ندارد؛ ولی مقایسه هایی نظیر اینکه دستمزد ماهانه یک مدیر دولتی معادل 50 کارمند همان اداره بوده است نیز بسیار گمراه کننده هستند.
نخست اینکه تمایل به برابرسازی، قطعا مردود است. دوما علاوه بر اطلاعات ریالی فیش های حقوقی، حتما لازمست اطلاعات تکمیلی دیگری نیز در اختیار باشد. مثلا اطلاعاتی نظیر اینکه دستمزد یک مدیر دولتی 6 برابر یک کارمند عادی(12 میلیون تومان در برابر 2 میلیون تومان) باشد و ساعات کار وی نیز تا دوبرابر افزایش یابد(80 ساعت در هفته در مقابل 40 ساعت در هفته) و با در نظرگرفتن مسافرت ها و محدودیت های مختلف و همچنین تفاوت ضرایب محاسبه دستمزد، قضاوت ها را تغییر خواهد داد. سوما در تعیین دستمزد باید به کارایی، بهره وری و ارزش افزوده فعالیت های حرفه ای توجه شود که با توجه به گزینه های جانشین و حداقل سطح معیشت( متناسب با نیازمندی های اقتصادی مدیران جهت تداوم و بهبود در عملکرد حرفه ای) قابل تخمین هستند.
هنگامی که موجی این چنینی در جامعه ایجاد می شود، مباحث داغ می شود و موضوع گفتگوهای اجتماعی با بررسی های رسانه ای همراه می شود، اغلب به گرایشات افراطی دامن زده می شود و مطرح کردن این موضوع که بیایید از بیرون به زمین فوتبال نگاه کنیم، تنها در طبقه متوسط گوش شنوا خواهد داشت؛ زیرا مقامات ارشد سیاسی ناگزیر از همراهی با توده مردم و تأکید بر مضامینی نظیر مبارزه با فساد، ویژه خواری و ... هستند و البته شاید هم حق دارند.
اینکه چه سطحی از دستمزدها برای مدیران ارشد دولتی به هنگام انتشار شفاف فیش های حقوقی از جانب اغلب مردم قابل پذیرش است و منصفانه بشمار می رود، چالش برانگیز است ولی حتما دستمزد 5 میلیونی یک نماینده پارلمان برای اداره یک دفتر در حوزه انتخابیه که بنحوی شایسته به انجام امور رای دهندگان بپردازد، کافی نیست.


*کارشناس سابق دفتر حساب های اقتصادی
پژوهشگر اقتصادی
دانشجوی اقتصاد دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات اصفهان
مردم آمریکا به دنبال فروکش کردن اضطراب ناشی از تیراندازی «اورلاندو»، بار دیگر نامزد دموکرات انتخابات ریاست جمهوری را به رقیب جمهوریخواه وی ترجیح دادند.به گزارش مهر، آخرین نظرسنجی انجام شده از سوی خبرگزاری «رویترز» و موسسه «ایپسوس» نشان می دهد که «هیلاری کلینتون» نامزد دموکرات انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بار دیگر با اختلافی دو رقمی از «دونالد ترامپ» رقیب جمهوریخواه خود پیشی گرفته است.
نظرسنجی که در بازه زمانی ۲۰ تا ۲۴ ماه میلادی جاری (ژوئن) انجام گرفت، نشان می دهد که ۴۶.۶ درصد از رای دهندگان احتمالی آمریکا در رقابت نهایی ۸ نوامبر از کلینتون حمایت خواهند کرد حال آنکه این رقم برای ترامپ ۳۳.۳ درصد است. در این میان ۲۰.۱ درصد از رای دهندگان احتمالی نیز از هیچ یک از دو نامزد مطرح این دور از انتخابات حمایت نکردند.
ناگفته نماند که ترامپ بعد از حادثه تیراندازی «اورلاند و» به واسطه شعارهای ضد مهاجرتی و اسلام هراسانه ای که می داد، شاهد بهبود مختصر در میزان محبوبیت خود بود حال آنکه این مسئله دوام چندانی نیاورد. عامل این حادثه که به کشته شدن ۴۹ نفر منجر شد، یک جوان آمریکایی افغانی تبار بود.
اما در این میان، برتری ۱۳.۳ درصدی کلینتون در مقایسه با وضعیت وی قبل از حادثه تیراندازی اورلاندو تغییری نکرده است.
یکی از دلایل افت محبوبیت ترامپ در نظرسنجی اخیر کاهش منابع مالی و همچنین گستردگی  فعالیت های انتخاباتی وی در مقایسه با کلینتون عنوان می شود.
ترامپ ستاد انتخابتی ماه ژوئن خود را با هزینه ای معادل ۱.۳ میلیون دلار آغاز کرد که درصد ناچیزی از هزینه ۴۲ میلیون دلاری اختصاص داده شده از سوی کلینتون است.
یکی دیگر از دلایل افت محبوبیت ترامپ، عدم قطعیت حاکم بر لحن رهبران حزب جمهوریخواه به هنگام اعلام حمایت از وی است. به عنوان مثال هفته گذشته، «پل رایان» سخنگوی مجلس نمایندگان آمریکا به جای اینکه هم حزبی هایش را به حمایت قاطع از ترامپ تشویق کند، از آنها خواست تا در این باره به وجدان خود رجوع کنند.

اکبر ترکان تشکیل اتاق فکر توسط مخالفان دولت را موضوع تازه ای نمی داند و راه اندازی آن ها را متعلق به سال 92 عنوان می کند.
مشاور ارشد رئیس جمهور در گفتگو با «انتخاب» اظهار داشت: کارنامه دولت قبل متعلق به آقای دکتر احمدی نژاد نیست بلکه این کارنامه خیلی شریک دارد شرکای این کارنامه به شدت وحشت کردند؛ چون آنچه که به جامعه در مورد اینها گفته شده، خیلی با احتیاط بود، به دلیل اینکه از سیاه نمایی پرهیز شود، البته باید به تدریح بقیه مطالب را گفت.
متن گفتگو با ترکان در زیر می آید:
سخنگوی دولت اخیرا از تشکیل اتاق فکرهایی علیه دولت خبر داد. آیا شما خبر تازه ای در این مورد دارید؟
اگر بخواهم به صراحت عنوان کنم، تشکیل اتاق فکر موضوع تازه ای نیست بلکه بعد از شکستی که اصولگرایان از سال 92 خوردند بی وقفه برای دولت مشکل سازی می کنند. این اقدامات دلیلی ندارد جز اینکه همه این ورشکستگان، هم پیمانان دولت نهم و دهم بودند و افتضاح و ناهنجاری هایی که دولت نهم و دهم در اقتصاد ایران  و در عرصه بین المللی به وجود آورد باعث مشکلات بسیاری در همه عرصه ها شد.
کارنامه دولت قبل متعلق به آقای دکتر احمدی نژاد نیست بلکه این کارنامه خیلی شریک دارد شرکای این کارنامه به شدت وحشت کردند؛ چون آنچه که به جامعه در مورد اینها گفته شده، خیلی با احتیاط بود، به دلیل اینکه از سیاه نمایی پرهیز شود، البته باید به تدریح بقیه مطالب را گفت. بنابراین وحشتی که این افراد گرفته اند به دلیل این است که همه این افراد دستشان توی یک کاسه است. فکر نکنید یک نفر مثل دکتر احمدی نژاد توانست این همه ضایعات برای کشور به بار بیاورد. اینها همه با هم هستند. بنابراین همه این اشخاص به دنبال این هستند که یک کاری کنند و نوعی دوباره برای خودشان ایجاد موقعیت کنند.
 
آیا موفق می شوند؟
به نظر من خیر. مردم ایران خوب فهمیدند که ماجرا چیست. مردم ایران هیچ تردیدی ندارند آنچه که در برجام به دست آمد مطلوب و خواسته همه بود. هیچکس حاضر نیست به تحریم ها برگردذ. هیچکس حاضر نیست شاهد این باشد که قدرت های مخالف جمهوری اسلامی بتوانند تمام نیروهای خودشان را بر علیه ایران به کار بگیرند و ما با تدابیر ناشیانه ای امکان ضربه زدن به جمهوری اسلامی را برایشان فراهم کنیم. این اتفاقی است که در آن دوره متاسفانه افتاد.
آنچه که مردم مشاهده کردند یک جریان بسیار آزار دهنده در اثر بی تدبیری بود که به آنها تحمیل شد و این تحریم های ناجوانمردانه بر سرشان فرو ریخت. ساختار تحریم ها و مصوبات شورای امنیت سازمان ملل که علیه ما ابلاغ و اجرا شده بود در این دولت عملا لغو شد و از بین رفت و برای اولین بار در تاریخ  سازمان ملل کشوری که تحت فصل هفتم قرار گرفته بود از این موضوع به سلامت گذر کرد. این بزرگترین دستاوردی است که این دولت داشته و به نظر من حالا حالا ها ابعاد این شناخته شده نیست و باید هنوز گفته شود تا معلوم شود با چه بی تدبیری ما به چنین تله سختی گرفتار آمدیم و چگونه اینها را با سربلندی حقوق هسته ای کسب کردیم.
برخی معتقدند اگر دولت تحت فشار است به این دلیل است که رئیس جمهور تمام مسائل از جمله ویرانی های دولت قبل را با مردم در میان نمی گذارد. نظرتان چیست؟
آقای دکتر روحانی ظرفیت شنیدن انتقاد را دارد و بارها گفته اند انتقادها را به ما بگویید. ایشان آمادگی برای شنیدن نقدها و استفاده کردن از نقدهای خیرخواهانه را دارد. مفهوم واقعی نقد این است که از روی دلسوزی و خیرخواهی گفته شود و حتما هم مورد استفاده قرار می گیرد. آقای روحانی بر این باور است با شنیدن این نقدها بصورت عاقلانه و به دور از تشویش رسیدگی شود نه اینکه با داد و بیداد کردن.
ولی فکر نمی کنید همین ظرفیت بالای اقای روحانی در برابر انتقادات فشار را بیشتر می کند که شاید مردم برای رای دادن دچار تردید شوند؟
من بعید میدانم. شعور مردم بالاتر از این است که این اتفاق بیفتد. شما دیدید در انتخابات مجلس یک عده ای این همه پول خرج می کردند که افرادی را تحت الشعاع قرار دهند، ولی دیدید دست آخر مردم به سمتی رفتند که تشخیص دادند. انتخابات فقط پول هزینه کردن نیست، در انتخابات باید دید آینده کشور به کدام سمت و سو است و طبق همان با مردم سخن بگویم که این اشتباه بزرگ را اصولگرایان همیشه مرتکب می شوند.
برخی می گویند دولت در زمینه اطلاع رسانی دقیقی در مورد ویرانی های سال های گذشته خوب عمل نکرده است، شما چطور فکر می کنید؟
می توانم بگویم که به همکاران آقای روحانی نقدهایی وارد است اما شخص آقای روحانی منزه از این موضوع است که بتوانند اشکالات اساسی به ایشان شان وارد کرد. مردم به شخص روحانی رای دادند، این دفعه هم باز به شخص ایشان رای می دهند به رغم اینکه آقای دکتر احمدی نژاد یا هر کسی دیگه ای در رقابت با ایشان از هر ابزار یا هر حربه تبلیغاتی بخواهند استفاده کنند. من معتقد هستم دکتر روحانی یک فرصت برای کشور است.
اگر کسی انتقادتش از روی تسویه حساب است ما نباید از این انتقادات به راحتی عبور کنیم و به موقع جواب آنها را خواهیم دادیم.