يادداشت روز اوین نامه ی کیهان " پاس گل نمي داديم گستاخ نمي شدند "

 اوین نامه ی کیهان شنبه 10 تیرماه سال 1396
يادداشت روز اوین نامه ی کیهان " پاس گل نمي داديم گستاخ نمي شدند "
هم قلم وهمکار یادداشت نویس  اوین نامه ی کیهان  در پاسخ به انتقاد روحانی ازدولت باتفنگو موشک ورسانه  پاسداران کهم انع انتقال اقتصاد به بخش خصوصی  است . همچنین در د فاع از فعالیت های اقتصادی پاسداران وانتقاد ومتهم کردن روحانی ودولت    مدعی شده است :  اين نيش و کنايه ها و فشارهاي داخلي، همزمان شده با تلاش هاي غرب براي تحت فشار قرار دادن سپاه که ان شاءالله کاملا اتفاقي است. البته ممکن است علت اين همزماني، زياد هم «اتفاقي» نباشد. شايد دولت به فکر کليد زدن برجام 2 و 3 است! غربي ها مي گويند، برجام 1 همان بود که ديديد و اگر به دنبال بهره برداري از منافع اقتصادي آن هستيد، بايد در حوزه مسائل منطقه اي هم با ما وارد مذاکره شويد. اظهارات اخير آقاي ظريف در برلين درباره لزوم حل بحران منطقه با مذاکره اي شبيه به مذاکرات هسته اي! تداعي کننده برجام 2 بود آن هم در شرايطي که شرايط در منطقه صد در صد به نفع محور مقاومت، سپاه و ايران و عليه محور تکفيري، سعودي، آمريکايي است. برجام تجربه موفقي نبود و مولفه قدرت هسته اي ما را هدف قرار داد، بنا بر اين 2و3و4 کردن آن، ساير مولفه هاي قدرت را از ما گرفته و ايران را به لقمه راحتي براي بلعيده شدن تبديل خواهد کرد؛ يا با قشون کشي داعش به تهران يا عملي شدن تهديدات، صاحبان داعش. با بي مهري به سپاه پاي داعشي ها را به کشور باز نکنيم!

در علوم سياسي مي خوانيم، قالب سياسي حاکم بر کشورها معمولا يا «ساختارمحور» است يا «کارگزارمحور». در قالب «ساختار»، اين قانون است که رهبران آن کشور را «محدود» و «کنترل» مي کند و رهبران سياسي نيز تصميمات خود را بر اساس قوانين مدون و «ساختار» موجود، تنظيم مي کنند. اما، در قالب سياسيِ «کارگزارمحور»، قانون نمي تواند افراد را آن طور که بايد، محدود نمايد و تصميمات غالبا «فردمحور» هستند. از ميان اين دو قالب سياسي نيز، بيشتر کشورها بنا به دلايل متعدد ترجيح مي دهند ساختارمحور باشند چرا که ريسک موجود در اين مدل را کمتر و کارايي آن را بيشتر از قالبِ «کارگزاري» مي دانند. در اين مدل، از آنجايي که تصميمات اصلي بر عهده فرد مي باشد، اين «ساختار» است که تحت تاثير «کارگزار» قرار دارد و کاملا طبيعي است که در چنين مدلي، ضريب خطا بالاتر رفته و خطر افزايش يابد.
    
ظاهر امر نشان مي دهد در دو کشور آمريکا و عربستان افرادي روي کار آمده اند که نه تنها ساختارمحور نيستند، بلکه ساختارشکنند. اگر فرض بگيريم ترامپ فردي «کنترل شده» از سوي لابي هاي صهيونيستي نيست و بپذيريم ايشان با شکستن ساختارها، آمريکا را در قالب «کارگزار» اداره مي کند به طريق اولي، محمد بن سلمان، وليعهد عربستان و همه کاره اين کشور را نيز مي توان يک ساختارشکن تمام عيار توصيف کرد. در واقع دو فرد خاص با ويژگي هاي نزديک به هم که از قضا روابط بسيار نزديک و غير عادي هم با يکديگر دارند، در دو کشور مهم روي کار آمده اند و در ظاهر هم که شده نشان داده اند، در قالب ساختار ها نمي گنجند. محمد بن سلمان با شکستن «ساختار » 85 ساله حاکم بر خاندان سعودي، وليعهد را برکنار و خود همه کاره عربستان مي شود و ترامپ نيز بي اعتنا به تلاش هاي گسترده صورت گرفته از سوي کشورهاي جهان، در چشم بر هم زدني، توافقات مهمي چون «توافق آب و هوايي پاريس» را در ميان فريادهاي اعتراضي رهبران اروپا و حتي آمريکا لغو ، طرح بهداشتي و درماني «اوباماکر» را ملغي و برجام را پاره مي کند! اين دو ساختارشکن، ويژگي هاي مشترک ديگري هم دارند و آن، ناپخته بودن در حوزه مسائل سياسي است. در خام بودن اين دو همين بس که ترامپ تا يک ماه قبل از رسيدن به قدرت، «سردار سليماني» را با «سليمانيه» عراق اشتباه مي گرفت و محمد بن سلمان 32 ساله نيز تا سال 2009 با الفباي سياست هم آشنا نبود! افتادن اداره کشورهاي مهمي مثل آمريکا و عربستان به دست چنين موجوداتي، مي تواند هم براي خود آنها و هم براي کشورهاي ديگر خطرآفرين باشد. طي اين چند ماه گذشته، تحليلگران زيادي گفته يا نوشته اند، آمريکا را ترامپ و آل سعود را محمد بن سلمان و ساير کشورها را هر دوي اينها به فنا خواهند داد!
    اين دو اما مدتي است، در حال رجزخواني براي کشورمان ايران هستند. ترامپ بعد از پيروزي در انتخابات، عربستان را بنا به دلايلي از جمله دلارهاي سعودي، به عنوان نخستين کشور خارجي براي سفر انتخاب و قراردادي به ارزش 500 ميليارد دلار! با اين کشور امضا مي کند که 110 ميليارد دلار آن نظامي است؛ رقمي که بالاترين قرارداد نظامي تاريخ لقب گرفته است. هدف اول اين سفر نيز تشکيل يک «ناتوي عربي»(شبيه سازمان پيمان آتلانتيک شمالي يا ناتو) براي مقابله با ايران و متحدانش اعلام مي شود
    
در بحبوحه واکنش ها به اين خبر است که ناگهان اعلام مي شود، بين کاخ سفيد و پنتاگون، بر سر حمله به نيروهاي مقاومت و نزديک به ايران در سوريه بحث هايي آغاز شده است. طبق اين گزارش ها، کاخ سفيد خواستار درگيري حتي با نيروهاي ايراني است و پنتاگون، به شدت با اين تصميم به خاطر «تبعات غير قابل پيش بيني آن براي آمريکا و منطقه» مخالفت مي کند. اين را هم مي شنويم که مقامات خام و نوجوان! سعودي در تريبون هاي رسمي مي گويند مي خواهد داعش و جنگ را به تهران بکشانند!
    
فارغ از اينکه اين تهديدات را چقدر بايد جدي تلقي کرد و در صورت آغاز جنگ عليه کشورمان، نتيجه آن چه خواهد شد بايد پرسيد، چه چيزي باعث چنين گستاخي هايي از سوي اين دو و دنباله روهاي آنها شده است؟ آيا صرفا شخصيت هاي خاص و خودمحور ترامپ و محمد بن سلمان، باعث شروع چنين رويکردي عليه کشورمان شده است؟ سوال مهم ديگر اينکه، در چنين شرايطي، چه بايد کرد؟
    
به نظر مي رسد قالب سياسي کارگزارمحور حاکم بر اين دو کشور در اتخاذ چنين رويکردي بي تاثير نباشد. چه بخواهيم چه نخواهيم، يک جوان خام فاسد و يک پيرمرد تاجر فاسد زمام امور را در اين کشورهاي مهم به دست گرفته اند و دائم مقابله با ايران را نشخوار مي کنند. حال اينکه چرا مقابله با ايران، تمام هم و غم اين دو کشور و نوچه هايشان شده، سوال مهم ديگري است که مي بايست، پاسخ آن را پيدا کنيم؛
    
به نظر مي رسد بخشي از «دلايل» چنين گستاخي هايي را بايد در تحولات خارجي به ويژه منطقه و بخش ديگر آن را در تحولات داخلي جست و جو کنيم. دلايلي که در هر دو حوزه داخلي و خارجي نهايتا، به يک نهاد نظامي قدرتمند يعني سپاه پاسداران جمهوري اسلامي ايران ختم مي شود!
    
همه قبول دارند که سپاه، يکي از مهمترين دلايل به ثمر ننشستن پروژه پرهزينه و سنگين داعش است. غرب، رژيم صهيونيستي و سعودي، سرمايه گذاري بسيار سنگيني روي اين پروژه کرده و نقشه هاي بزرگي در سر داشتند که در اين باره زياد گفته و شنيده ايم. تضعيف ايران و مقاومت، اسلام هراسي، تجزيه کشورها با تغيير مرزها و تجارت اسلحه براي رونق اقتصاد بيمار غرب، از جمله اهداف تعريف شده از راه اندازي قائله داعش و تکفيري ها بود که در صورت موفقيت در نهايت، به ايجاد حاشيه امن براي اسرائيل ختم مي شد. سپاه با کمک مردم و دولت هاي عراق، سوريه و لبنان اين پروژه شيطاني بزرگ را عقيم و هزينه سنگيني را روي دست صاحبان داعش گذاشته است. به قول ستون نويس روزنامه آمريکايي وال استريت ژورنال، آمريکا ميلياردها دلار در لبنان سرمايه گذاري کرد اما ايران با کمک حزب الله لبنان، سود اين سرمايه گذاري هنگفت را به جيب زد و اکنون تهران، در حال تکرار همين سناريو در عراق، اين بار به کمک حشدالشعبي است.
    
آزادسازي حلب، ناکام گذاشتن طرح اشغال استان حماء، مقابله با طرح ويژه کمربند امنيتي آمريکا در مناطق مرزي سوريه (که با هدف تامين امنيت اسرائيل طراحي شده بود) حمله موثر موشکي به ديرالزور سوريه و کمک به الحاق نيروهاي حشدالشعبي به ارتش سوريه در منطقه مرزي «البوکمال» و... از جمله ديگر موفقيت هاي بزرگ سپاه طي همين يکي دو ماه گذشته در منطقه هستند و اين سواي پيروزي هاي شگرف سپاه طي 5 سال گذشته است. بنا بر اين طبيعي است که اين کشورها از سپاه و ايران عزيز عصباني باشند. تحريم هايS722 سناي آمريکا عليه سپاه و همراهي شماري از نمايندگان پارلمان اروپا با اين تحريم ها نيز در همين چارچوب قابل ارزيابي هستند
    
بنابر اين، چرايي تلاش هاي غرب و متحدانش براي تضعيف سپاه که مسبوق به سابقه است، قابل درک است اما آنچه قابل درک نيست، برخي اظهار نظرهاي داخلي عليه اين نهاد است که همه معترفيم، در تامين امنيت ايران و منطقه، کم نگذاشته و الحق والانصاف به گردن همه ما و مردم منطقه حق دارد. شايد براي توجيه ناکامي ها، شايد هم براي حاشيه سازي ها؛ هدف اما هر چه که باشد، زخم زبان زدن و «تکه پراني» به چنين نهادي روش مناسبي نيست و قطعا نتيجه عکس خواهد داشت.
    
حکايت عجيبي شده؛ دولت از يک طرف اعتراف مي کند پروژه هاي اقتصادي سپرده شده به سپاه را، نه به اجبار که به درخواست خود و بنا به نيازي که به اين نهاد داشته، امضاء کرده و از اين بابت نيز ميليون ها دلار بدهکار سپاه است. اما از آن طرف با متلک پراني، القاء مي کند که «دولت با تفنگ» عامل ناکار آمدي «دولت بي تفنگ» است تا بدين ترتيب سعي در توجيه ناکامي ها کند. ظهور دولت بدهکار در قامت يک طلبکار، نه منطقي است و نه چاره کار است. شايد دولت تصميم گرفته باشد اين پروژه ها را برون سپاري کند، چرا که شنيديم عده اي معتقدند، مدير را هم بايد از خارج وارد کنيم، چون توان ما در حد همان تهيه آبگوشت بزباش است
    نکته مهم ديگر آن است که، اين نيش و کنايه ها و فشارهاي داخلي، همزمان شده با تلاش هاي غرب براي تحت فشار قرار دادن سپاه که ان شاءالله کاملا اتفاقي است. البته ممکن است علت اين همزماني، زياد هم «اتفاقي» نباشد. شايد دولت به فکر کليد زدن برجام 2 و 3 است! غربي ها مي گويند، برجام 1 همان بود که ديديد و اگر به دنبال بهره برداري از منافع اقتصادي آن هستيد، بايد در حوزه مسائل منطقه اي هم با ما وارد مذاکره شويد. اظهارات اخير آقاي ظريف در برلين درباره لزوم حل بحران منطقه با مذاکره اي شبيه به مذاکرات هسته اي! تداعي کننده برجام 2 بود آن هم در شرايطي که شرايط در منطقه صد در صد به نفع محور مقاومت، سپاه و ايران و عليه محور تکفيري، سعودي، آمريکايي است. برجام تجربه موفقي نبود و مولفه قدرت هسته اي ما را هدف قرار داد، بنا بر اين 2و3و4 کردن آن، ساير مولفه هاي قدرت را از ما گرفته و ايران را به لقمه راحتي براي بلعيده شدن تبديل خواهد کرد؛ يا با قشون کشي داعش به تهران يا عملي شدن تهديدات، صاحبان داعش. با بي مهري به سپاه پاي داعشي ها را به کشور باز نکنيم!
    
اشاره کرديم، تلاش ها براي تحت فشار قرار دادن سپاه از سوي آمريکا و متحدانش، مسبوق به سابقه است. چنين فشارهايي در سي و چند سال گذشته همواره وجود داشته و در برهه هاي مختلف و بسته به شرايط! افزايش يا کاهش يافته است. به نظر هم نمي رسد هدف دشمن از تهديد به تحريم سپاه، مصادره اموال آن باشد چرا که سپاه اصولا در خارج از کشور سرمايه اي ندارد. دشمن امروز، «شرايط» فشار را مهيا ديده و اين نيش و کنايه هاي داخلي است که آن شرايط را فراهم کرده! دشمن دو قطبي سازي هاي کاذب را که در داخل به آن دامن زده مي شود، يک «فرصت» مي بيند براي ضربه زدن به دولت و سپاه به طور توامان. بنا بر اين به نفع دولت هم هست که با ارسال پالس هاي«غلط انداز»، به دشمن پاس گل ندهد. پاس گل داديم که، محمد بن سلمان و دونالد ترامپ، اينگونه گستاخ گستاخ شدند. نويسنده: جعفر بلوري