گزیده ها قسمت هفتم 5آذر
-96
محمد مهاجری روزنامهنگار اصولگرا در
یادداشتی که در شماره جدید هفتهنامه مثلث درج شده نوشته است: بعد از انتخابات سال
92، جریان احمدینژاد حس میکند حتی از دورههای تاریخی آلبویه و زیاریان هم
مهجورتر مانده است.
در این یادداشت آمده است:
در عالم سیاست، که همه چیزش زمخت یا پیچیده به چشم میآید، گاهوبیگاه اتفاقات طنز و بعضا ساده هم رقم میخورد. آخرین نمونهاش بستنشینی برخی متهمان عضو دولت احمدینژاد است.
به عبارت دیگر لازم نیست برای هر کنش سیاسی، پیوستی هوشمندانه و برنامهریزی شده تصور کرد. گاهی بهانههای خندهدار میتواند خود را به جای رفتارهای مبتنی بر تفکر جا بزند. جریان بستنشینی در زمره همین عملکردهاست. متهم یا متهمانی که هنوز رای دادگاه برایشان صادر نشده از هماکنون برای گریز از مجازات احتمالی یک کار خندهدار کردهاند. این اقدام مصداق «آژان، منو بگیر» است. آن هم در حالی که هیچ آژانی تاکنون موضوع را جدی نگرفته. حتی متولیان حرم حضرت عبدالعظیم هم از ناحیه این افراد احساس مزاحمتی نکردهاند و شاید از باب «ادخال سرور» فضا را بازگذاشتهاند تا مردم در کنار زیارت تفریحی هم بکنند!
برای تحلیل عملکرد یک جریان سیاسی باید به ریشه و عقبه آن پرداخت. امروز هر دو جناح سیاسی کشور و نیز معتدلین، شناسنامه روشنی دارند. معلوم است چگونه متولد شدهاند، چگونه زیست کردهاند و چه کارنامهای دارند. اما جریان احمدینژاد فاقد ریشه سیاسی است. شخص احمدینژاد تا سال 1382، جز ردپای یک شبح رنگ و رو رفته نبوده است. حتی حضورش در استانداری اردبیل، از او رزومهای برجا نگذاشته است و اگر بخواهیم کنکاش بیشتری کنیم تنها یک اتهام سوآپ از او ردگیری میشود.
همین جریان، ناگهان در سال 82 در شهرداری جان میگیرد و در مدت بسیار کوتاهی رشد میکند و قد میکشد. جریان اصولگرایی به راحتی اجازه میدهد همین جریان کار را بگیرد و ابتدا در شهرداری و سپس ریاستجمهوری جا خوش کند. همه این اتفاقات هم مانند یک رویا پیش میآید. آنها که جنس این جریان را میشناسند، تحت تاثیر فشار حاکم بر جامعه ناچار به سکوت میشوند و بخشی از نظام نیز بنا به مصالحی و با این هدف که فضا را تدبیر خواهد کرد با آن تسامح میکند.
جریان احمدینژاد اما تلاش میکند برای خودش ریشه دست و پا کند. اما نه خاک خوب دارد و نه بذر سالم. به همین دلیل پناه میبرد به فناوری!ای که زودتر به رشدش کمک کند. این فناوری همان است که بعدا تفکر انحرافی نام میگیرد. گردانندگان حلقه انحراف، حرف تازهای ندارند، خرافهمحورند، قصه بافند.
صبر حاکمیت برای اینکه این جریان به فتنه تبدیل نشود، باعث میشود که سوءتفاهم برای جریان مزبور به وجود آید و در درون خود تصور «من آنم که رستم بود پهلوان» را تقویت کند.
بعد از انتخابات سال 92، جریان احمدینژاد حس میکند حتی از دورههای تاریخی آلبویه و زیاریان هم مهجورتر مانده است. تلاش برای «بقا» وادارش میکند که نقشی را به «بقایی» بسپارد و نتیجهاش همین شود که این روزها سوژهای برای خنده شود.
بهعنوان فردی که دستی در دنیای رسانه دارد، به همکاران حق میدهم که برای کسب تیراژ و یا کلیک موضوع احمدینژاد را به پدیدهای بغرنج و پرطمطراق تبدیل کنند و با آن روزگار بگذرانند، اما کاش در نشستهای یواشکیشان بیش از اینکه با یک طنز بیمزه روبهرو هستند، برایش مایه نگذارند.
در این یادداشت آمده است:
در عالم سیاست، که همه چیزش زمخت یا پیچیده به چشم میآید، گاهوبیگاه اتفاقات طنز و بعضا ساده هم رقم میخورد. آخرین نمونهاش بستنشینی برخی متهمان عضو دولت احمدینژاد است.
به عبارت دیگر لازم نیست برای هر کنش سیاسی، پیوستی هوشمندانه و برنامهریزی شده تصور کرد. گاهی بهانههای خندهدار میتواند خود را به جای رفتارهای مبتنی بر تفکر جا بزند. جریان بستنشینی در زمره همین عملکردهاست. متهم یا متهمانی که هنوز رای دادگاه برایشان صادر نشده از هماکنون برای گریز از مجازات احتمالی یک کار خندهدار کردهاند. این اقدام مصداق «آژان، منو بگیر» است. آن هم در حالی که هیچ آژانی تاکنون موضوع را جدی نگرفته. حتی متولیان حرم حضرت عبدالعظیم هم از ناحیه این افراد احساس مزاحمتی نکردهاند و شاید از باب «ادخال سرور» فضا را بازگذاشتهاند تا مردم در کنار زیارت تفریحی هم بکنند!
برای تحلیل عملکرد یک جریان سیاسی باید به ریشه و عقبه آن پرداخت. امروز هر دو جناح سیاسی کشور و نیز معتدلین، شناسنامه روشنی دارند. معلوم است چگونه متولد شدهاند، چگونه زیست کردهاند و چه کارنامهای دارند. اما جریان احمدینژاد فاقد ریشه سیاسی است. شخص احمدینژاد تا سال 1382، جز ردپای یک شبح رنگ و رو رفته نبوده است. حتی حضورش در استانداری اردبیل، از او رزومهای برجا نگذاشته است و اگر بخواهیم کنکاش بیشتری کنیم تنها یک اتهام سوآپ از او ردگیری میشود.
همین جریان، ناگهان در سال 82 در شهرداری جان میگیرد و در مدت بسیار کوتاهی رشد میکند و قد میکشد. جریان اصولگرایی به راحتی اجازه میدهد همین جریان کار را بگیرد و ابتدا در شهرداری و سپس ریاستجمهوری جا خوش کند. همه این اتفاقات هم مانند یک رویا پیش میآید. آنها که جنس این جریان را میشناسند، تحت تاثیر فشار حاکم بر جامعه ناچار به سکوت میشوند و بخشی از نظام نیز بنا به مصالحی و با این هدف که فضا را تدبیر خواهد کرد با آن تسامح میکند.
جریان احمدینژاد اما تلاش میکند برای خودش ریشه دست و پا کند. اما نه خاک خوب دارد و نه بذر سالم. به همین دلیل پناه میبرد به فناوری!ای که زودتر به رشدش کمک کند. این فناوری همان است که بعدا تفکر انحرافی نام میگیرد. گردانندگان حلقه انحراف، حرف تازهای ندارند، خرافهمحورند، قصه بافند.
صبر حاکمیت برای اینکه این جریان به فتنه تبدیل نشود، باعث میشود که سوءتفاهم برای جریان مزبور به وجود آید و در درون خود تصور «من آنم که رستم بود پهلوان» را تقویت کند.
بعد از انتخابات سال 92، جریان احمدینژاد حس میکند حتی از دورههای تاریخی آلبویه و زیاریان هم مهجورتر مانده است. تلاش برای «بقا» وادارش میکند که نقشی را به «بقایی» بسپارد و نتیجهاش همین شود که این روزها سوژهای برای خنده شود.
بهعنوان فردی که دستی در دنیای رسانه دارد، به همکاران حق میدهم که برای کسب تیراژ و یا کلیک موضوع احمدینژاد را به پدیدهای بغرنج و پرطمطراق تبدیل کنند و با آن روزگار بگذرانند، اما کاش در نشستهای یواشکیشان بیش از اینکه با یک طنز بیمزه روبهرو هستند، برایش مایه نگذارند.
ناگفته هایی از حضور مستمر سردارِ صادق،
حاج قاسم سلیمانی در طول هفت سال جنگ سوریه و زخمی شدن ایشان در یکی از عملیات ها
از زبان خبرنگار میدانی شبکۀ العالم، منتشر شده است که خواندنی است.
خبرنگار میدانی العالم به ناگفته هایی
از حضور سردار قاسم سلیمانی در طول هفت سال جنگ سوریه و زخمی شدن ایشان در یکی از
عملیات ها پرداخته است که در ذیل می خوانیم.
دو روز قبل و پس از اعلام پیروزی کامل ارتش سوریه و مقاومت (سپاه پاسداران، حزب الله، فاطمیون، زینبیون و حیدریون) بر داعش و پایان شجرۀ خبیثۀ «دولة الخرافة» توسط سردار سلیمانی به رهبر معظم انقلاب اسلامی، حسین مرتضی خبرنگار میدانی و مدیر دفتر شبکۀ العالم در سوریه در یک ارتباط زنده تلویزیونی از شهر البوکمال ضمن ارائۀ توضیحاتی در مورد جزئیات عملیات آزادسازی البوکمال، آخرین پایگاه داعش در سوریه، اقدام به بیان مطالبی در خصوص حضور مستمر سردار سلیمانی در اغلب عملیات های محور مقاومت در سوریه طی 7 سال گذشته و بخصوص، «أم المعارک» آزادسازی البوکمال نمود که برای نخستین بار در رسانه ها بیان می شود.
وی در پاسخ به سوال مجری شبکۀ العالم در
خصوص علت حضور مستقیم سردار سلیمانی در عملیات آزادسازی البوکمال اظهار داشت:
اجازه بدهید برای نخستین بار مطالبی را بیان کنم که شاید حتی موجب ناراحتی حاج
قاسم شود؛ این اولین عملیاتی نیست که حاج قاسم شخصا در آن شرکت می کند و شما می
دانید که من طی هفت سال گذشته در همۀ عملیات ها حضور داشته ام؛ همراه با حزب الله،
ارتش سوریه و سایر اجزای محور مقاومت.
و باید بگویم که این اولین باری نیست که
حاج قاسم مستقیما در عملیات ها شرکت می کند و همچنین برای اولین بار باید بگویم (و
امیدوارم که دوستان از بنده ناراحت نشوند) که در یکی از عملیات ها در یکی از مناطق
که نامش را نمی توانم فاش کنم، حاج قاسم مجروح شد و البته درمان شد اما با توجه به
اهمیت فوق العادۀ عملیات البوکمال و «أم المعارک» بودن این عملیات، ایشان حضور و
اشراف پررنگ تری داشت زیرا این عملیات تبدیل به یک «تحدّی» شده بود.
حسین مرتضی همچنین در ادامه به بیان جوانب مختلفی که موجب حضور مستقیم سردار سلیمانی و فرماندهی ایشان در این عملیات شده بود پرداخت. وی در این خصوص بیان داشت: آمریکایی ها قصد داشتند تا نیروهای کرد تحت حمایت خود «قسد» را هر چه سریع تر به البوکمال رسانده و این شهر را توسط آنان تصرف کنند و اگر این اتفاق می افتاد، دیگر نه ارتش و نه محور مقاومت نمی توانستند هیچ گونه عملیاتی را برای بازپس گیری این شهر انجام دهند زیرا بر اساس توافقات بین المللی، ارتش سوریه، روسیه، مقاومت و سپاه پاسداران، به دلیل تروریستی بودن گروه داعش، می توانند علیه این گروه عملیات انجام دهند.
اما در مورد سایر گروه ها از جمله قسد،
کار به این سهولت نیست زیرا از نظر آمریکایی ها، "قسد" هم در حال مبارزه
با داعش است به همین دلیل، این عملیات "أم المعارک" در واقع یک مسابقه
برای تسلط بر البوکمال بود؛ همچنین از نظر استراتژیک نیز باید گفت که اگر نیروهای
"قسد" یا سایر نیروهای تحت حمایت آمریکا موفق به تصرف این شهر می شدند
عملا مانع اتصال مرزهای سوریه و عراق شده و این یعنی اینکه دیگر، هرگز ارتش سوریه
از یک سو و ارتش عراق و الحشد الشعبی از سوی دیگر (منطقۀ القائم) قادر به تسلط بر
مرزهای مشترک خود به شکل کامل نبودند و این نکته، بیانگر اهمیت فوق العادۀ این
عملیات است زیرا این منطقه همانطور که سید حسن نصرالله هم در سخنان خود به آن
اشاره کردند، گذرگاه اصلی میان دو کشور سوریه و عراق است و واقعا یک مسابقه میان
ارتش سوریه و عراق و نیروهای مقاومت از یک سو و آمریکایی ها از سوی دیگر برای تسلط
بر این گذرگاه استراتژیک وجود داشت ولی در نهایت محور مقاومت توانست پیروز أم المعارک
شده و ر این گذرگاه اصلی و استراتژیک مسلط شود.
بعد از اعتراضها به افزایش ۱۵ درصدی
قیمت نان با دستور رئیسجمهوری افزایش قیمت نان فعلا منتفی شد
رئیس کمیسیون کشاورزی، آب و منابع
طبیعی: اگر افزایش قیمت نان اجرایی شود سوال از وزیر صنعت را در دستور کار قرار
خواهیم داد
به گزارش شهروند؛ دیروز و درحالی که
قرار بود افزایش قیمت نان به مرحله اجرایی برسد و حتی بعضی نانواییهای تهران،
شروع به فروش با قیمت تازه کرده بودند، با دستور رئیسجمهوری این افزایش قیمت
موقتا منتفی شد تا در روزهای آینده این موضوع بررسی شود.
اگرچه هنوز دلیل مشخصی برای متوقفشدن
طرح افزایش قیمت نان مشخص نیست و درباره تکلیف نهایی این کالای اساسی هم تصمیمی
حاصل نشده اما به نظر میآید اصلیترین دلیل این توقف، موج انتقادات مردم، اعتراض
نمایندگان مجلس و فعالان اجتماعی بوده است.
ماجرای نان
ابلاغیه ستاد تنظیم بازار در هفته
گذشته حکایت از افزایش ۱۵درصدی قیمت انواع نان از اول آذر داشت که تغییرات اتاق
اصناف، زمان اجرای آن در تهران را به ۴ آذر تغییر داد. هرچند که دیروز این طرح
برای بررسی بیشتر متوقف شد.
این خبر را «حسین درودیان»، مسئول نظارت
و بازرسی اتاق اصناف مطرح کرد و در توضیح بیشتر گفت: «براساس صحبتهای رئیسجمهوری
قرار است که افزایش قیمت نان متوقف شود.» به گزارش ایسنا و براساس اخبار تازه و
سخنان درودیان، نان فعلا به قیمت قبلی خود برمیگردد تا «تصمیمات بیشتر در این
زمینه در جلسه آتی ستاد تنظیم بازار گرفته شود.»
خبر توقف افزایش قیمت نان را مقامات
دیگری هم تأیید کردند. «علی فاضلی»، رئیس اتاق اصناف هم دیروز متوقفشدن افزایش
قیمت نان را تأیید کرد: «با توجه به اینکه خریدار و فروشنده این محصول هر دو
حقوقی دارند، تصمیم گرفته شده که درباره افزایش قیمت نان در جلسه هفته آینده بررسیهای
بیشتری صورت گیرد.»
این سخنان درحالی مطرح میشود که بعضی
از نانواییها از اول آذر امسال، قیمت محصول خود را افزایش دادند که حکایت از
ناآرامی در این بازار دارد و به نظر میآید فروش نان با قیمت قانونی در این روزها،
نیازمند دقت نهادهای ناظر است.
دلیل توقف افزایش قیمت نان
در روزهای انتشار خبر تغییر در بازار
نان، دلایل مشخصی برای افزایش ۱۵درصدی قیمت نان بیان نشد یا اینکه دلایل مطرحشده
نتوانست منتقدان را قانع کند. در ادامه این وضع نامشخص، دلایل متفاوتی برای توقف
این افزایش مطرح شده که به نظر میآید نارضایتی مردم و اعتراض نمایندگان آنها در
مجلس شورای اسلامی یکی از دلایل آن باشد.
علاوه براین، رئیس اتاق اصناف، دلیل
توقف گرانی نان را، کاهش وزن چانههای نان در مصوبه جدید و بروز اختلافنظر دراینباره
را یکی از دلایل اعلام کرد.
«علی فاضلی» دیروز و در توضیح این موضوع
به تسنیم گفت: «دو طرف یعنی تولیدکنندگان و مصرفکنندگان نان از این افزایش قیمت
ناراضی بودهاند، به همین منظور این مصوبه فعلا متوقف شده تا مورد بررسی مجدد قرار
گیرد. وزیر صنعت دستور داده افزایش قیمت نان ابلاغ نشود تا در جلسه ستاد تنظیم
بازار مجددا به بحث گذاشته شود.
این توقف افزایش قیمت تنها مربوط به
تهران نیست و برای کل کشور اعمال شده است.» فاضلی در پاسخ به این پرسش که آیا
موضوع کاهش وزن چانههای نان در جلسه بعدی ستاد تنظیم بازار مورد توجه قرار میگیرد
یا خیر، هم گفت: «یکی از بحثهایی که عامل توقف افزایش قیمت نان شد، همین کاهش وزن
نان بود، باید مشخص شود که آیا وزن چانهای که در سال ٩٣ تصویب شده، باید در
فرآیند تولید نان اجرا شود یا وزن چانههای جدید که به تازگی اعلام شده، باید ملاک
عمل قرار گیرد. فعلا نانوایان باید نان را به قیمت قبلی به فروش برسانند.»
در کنار این موضوع، سخنان مدیرکل
تعزیرات حکومتی استان تهران مبنی بر هم میتواند یکی از دلایل توقف این طرح باشد.
«محمد محمدی» دو روز پیش گفته بود که «آنچه در تهران رخ داده، این است که علاوه
بر افزایش ۱۵درصدی قیمت نان، وزن چانه یا خمیر نان را هم نسبت به سال ۱۳۹۳ کاهش
دادهاند. با کاهش وزن چانه و افزایش ۱۵درصدی قیمت بهطور میانگین، قیمت نان حدود
۳۲درصد افزایش یافته است.»
«اگر دوباره قیمت نان افزایش یابد، مجلس
ورود خواهد کرد»
از روز مطرحشدن بحث گرانشدن نان،
نمایندگانی از کمیسیونهای مختلف مجلس شورای اسلامی به انتقاد از این موضوع
پرداختند و خواهان تجدیدنظر درباره قیمت نان شدند. حالا و پس از توقف موقت این
افزایش، رئیس کمیسیون کشاورزی، آب و منابع طبیعی میگوید که در صورت تصمیم به
گرانی نان، این کمیسیون وزیر صنعت را مجلس فرا خواهد خواند.
«علیمحمد شاعری» در توضیح این موضوع میگوید:
«با توجه به اینکه امسال قیمت خرید گندم حدود ۲درصد بیشتر شده، افزایش ۱۵درصدی
قیمت نان هیچ توجیهی ندارد. ما در شرایطی به سر میبریم که هرگونه فشار به مردم،
موجب کاهش قدرت خرید اقشار ضعیف خواهد شد.
با توجه به رشد بالای نرخ بیکاری و رکود
اقتصادی، مردم با کمبود منابع درآمدی روبهرو هستند و هرگونه افزایش قیمت یک تنش
در جامع ایجاد ميکند که موجب افزایش فقر میشود.» شاعری، معتقد است که گرانشدن
نان، امنیت غذایی درصد زیادی از مردم ایران را به خطر میاندازد: «بخشی از مردم
صرفا با نان زندگی میگذرانند و با افزایش قیمت آن، قطعا سبد مصرف غذایی اقشار
ضعیف کوچکتر خواهد شد.
مردم جایگزینی برای تأمین نیاز حداقلی
خود نخواهند داشت و امنیت غذایی اقشار ضعیف به مخاطره میافتد.» رئیس کمیسیون
کشاورزی، آب و منابع طبیعی نرخ افزایش تعیینشده پیشین، یعنی ۱۵درصد را غیرمنطقی
میداند و در توضیح میگوید: «درحالی که نرخ تورم براساس اعلام بانک مرکزی کمتر از
۱۰درصد است و قیمت گندم هم ۲درصد بیشتر افزایش نداشته است، این تصمیم کاملا
غیرمنطقی است.
برخی تصمیمات وزارت صنعت، معدن و تجارت
نیاز به کارشناسی بیشتری دارد و تحتتأثیر یکسری لابی خارج از وزارتخانه صورت میگیرد؛
مثل آزادسازی واردات برنج درصورتی که ما هیچ نیازی به واردات نداشتیم یا واگذاری
مسئولیت تنظیم بازار گندم به وزارت بازرگانی و.. که تصمیم اشتباهی است.
باید در این زمینه نجدیدنظر شود و از
شخص رئیسجمهوری انتظار میرود که در این زمینه تذکرات لازم را بدهد.» قرار است در
هفته آینده، تصمیم قطعی درباره قیمت نان مشخص شود و ممکن است بار دیگر گران شود.
شاعری اما میگوید؛ در صورت افزایش غیرمعقول قیمت نان، حتما کمیسیون کشاورزی به
این موضوع ورود خواهد کرد: «اگر دوباره افرایش قیمتی تصویب و ابلاغ شود، قطعا
کمیسیون ما ورود خواهد کرد و سوال از وزیر صنعت و معدن را دستورکار قرار خواهیم
داد.»
نمایندگان دیگری هم در روزهای گذشته،
انتقادات مشابهی را مطرح کردند. «نظر افضلی» یکی دیگر از اعضای کمیسیون کشاورزی هم
دراینباره گفته بود: «دولتمردان ادعا میکنند که در تولید گندم به خودکفایی رسیدهایم
که همین مسأله این سوال را ایجاد میکند که چرا قیمت نان باید افزایش یابد؟
در شرایطی شاهد افزایش قیمت نان مورد
نیاز مردم هستیم که نرخ خرید تضمینی گندم از کشاورزان نیز تغییری نکرده است؛
افزایش در قیمت نان باعث میشود که اقشار ضعیف و کمدرآمد جامعه که بعضا قوت
قالبشان نان است، قادر به تهیه آن نباشند. موضوع افزایش بیرویه در قیمت نان باید
کارشناسی باشد، در غیر اینصورت مجلس به این موضوع ورود خواهد کرد و ابعاد آن را
موشکافی میکنیم.»
«ناصر موسویلارگانی» عضو کمیسیون
اقتصادی مجلس هم در سخنان پیش از این در انتقاد از گرانشدن نان گفته بود: «از
سویی دولت اعلام میکند، تورم ۸درصد است و از سوی دیگر مردم مشاهده میکنند که
فقط ۱۵درصد به قیمت نان اضافه شده، دهکهای پایین جامعه تورم را در آنچه که در
سفره آنهاست و همچنین آنچه که بهطور روزمره با آن سروکار دارند، میبینند.
درحال حاضر نیز چه تضمینی وجود دارد که
افزایش ۱۵درصدی قیمت نان سبب افزایش کیفیت آن شود.» او با اشاره به مبلغ یارانه،
از کاهش قدرت خرید دهکهای پایین جامعه در صورت گران شدن نان سخن گفته بود: «اگر
یک فرد تمام ۴۵هزار تومان یارانه خود را در ماه فقط صرف خرید نان کند، روزانه میتواند
یکی و نصفی نان سنگک بخرد، این درحالی است که یارانه نان در هرماه تنها ۴هزار و
٥٠٠ تومان است؛ لذا مردم و بهویژه اقشار ضعیف جامعه طاقت افزایش قیمت نان را
ندارند.»
این انتقادات موقتا نتیجه داده و دستکم
تا یک هفته دیگر قیمت نان تغییر نخواهد کرد، هرچند که به نظر میآید گرانشدن نان
در جلسه هفته آینده اتاق اصناف قطعی خواهد بود. هماکنون قیمت نان بربری ۶۵۰تومان،
نان تافتون سنتی ۴۰۰ تومان، نان سنگک ۸۰۰ تومان و نان لواش و تافتون گردان ۲۱۰
تومان است.
نکات مثبت و
منفی پروژه نواب از نگاه جامعهشناسان
قرار به ساخت خانه نبود. مجتمعها بعدها
از کنار اتوبان سربرآوردند و خیابان نواب پر شد از خانههای بلندبالا در اطرافش.
سال ١٣٤٥ که نخستین طرح جامع تهران تصویب شد، یکی از بخشهای آن طرح، پیشبینی
بزرگراه شمال به جنوب پایتخت بود. هرچند در آن طرح مسیر دقیقی مشخص نشده بود، اما
بعدها مسیر بزرگراه چمران به بزرگراه نواب و اتصال آن به بزرگراه تهران- قم تایید
شد.
به گزارش شهروند، ابتدای دهه٧٠ آغاز کار
بود. سالها بعد یعنی در اواسط دهه٨٠، گیتی اعتماد -شهرساز- و چند نفر از همکارانش
روی طرح تفصیلی منطقه١٠ کار میکردند. طرحی که دقیقا کنار نواب است. کنار ساختمانهای
بلند و اتوبانی که شمال را به جنوب وصل میکند و همان زمان هم به فکر کار پژوهشی
در محله نواب افتادند. حالا اعتماد از روزهای کار روی این طرح میگوید. از نکات
مثبت و منفی آن. «آن زمان ساخت بزرگراه اولویت داشت. بعدها مجتمعهای اطراف اضافه
شدند و بر این اساس تعریف محدوده طرح تغییر پیدا کرد.»
اعتماد و همکارانش کار را با پخشکردن
٢٠٠پرسشنامه بین اهالی نواب آغاز کردند و استخراج نتیجه پرسشنامهها برایشان عجیب
بود. «نتیجه این بود که هیچکدام از کسانی که در نواب زندگی میکنند از ساکنان
قدیم آنجا نیستند.»
یک محله نوسازی شد، اما یک نفر از کسانی
که خانهشان نوسازیشده، دیگر آنجا زندگی نمیکردند. پس از آن به فکر افتادند تا
کار را با جدیت بیشتری پیگیری کنند. افرادی که پیش از این ساکن محله بودند را پیدا
کرده و با ساکنان جدید آن صحبت کنند. «پیداکردن ساکنان قبلی کار آسانی نبود. اسم و
فامیل مالکان را از ١١٨ پیدا کردیم. از نظر آماری ٦-٥درصد خانوارها را یافتیم.
خیلیها حاضر به مصاحبه نبودند.»
کیفیت و کمیت پروژه نواب، تأثیر این
پروژه بر محیط اطراف و موضوع اصلی آن هم سرنوشت ساکنان قبلی بود، بنابراین این
پرسش را مطرح کردند که آیا سازندگان پروژههای نوسازی دغدغه ساکنان قبلی را دارند؟
نوسازی برای چه و برای چه کسانی است؟ آیا ساکنان سابق به محله بهتری نقل مکان کردهاند؟
آیا طبقات اجتماعی بهتری به منطقه بازسازیشده آمدهاند؟
از جامعهشناسان کمکی نگرفتند
آغاز عملیات اجرایی طرح نواب سال١٣٧٣ و
به وسیله شهرداری بود. پروژهای که عنوان بزرگترین پروژه نوسازی ایران را یدک میکشد.
بعدها غلامحسین کرباسچی، شهردار وقت تهران درباره این پروژه گفت: «آن موقع که
پروژه نواب ساخته میشد هرکسی از هواپیما از بالا به پایین نگاه میکرد، یک کارگاه
عظیم آهنآلات میدید که عظمت فوقالعادهای داشت، در مجموع حدود ٢میلیون مترمربع
ساختمانسازیشده بود با ١٢-١٠هزار واحد مسکونی و بخشی هم ساختمانهای خدماتی.»
حالا اعتماد در نشست «ارزیابی پروژه
بزرگراه نواب و پیامدهای آن» میگوید تا جایی که میداند، نه در ایران و نه در هیچ
کجای دیگر دنیا پروژه نوسازی با این عظمت ساخته نشده است. «با این وجود، منطقه
خالی از سکنه پشت نواب فضای بسیار اسفباری دارد که نیاز به ارزیابی داشت و ارزیابی
این پروژه برای پروژههای بعدی بسیار مهم بود و این درحالی است که پروژه نواب هنوز
تمام نشده و بخشهایی از آن همچنان باقی است.»
یکی از اصلیترین دستاوردهای این پروژه
مصاحبه با مشاورانش بود و نتیجه این مصاحبهها عدمرضایت مشاوران از طرح بود. آنها
هم بر این تأکید داشتند که یکی از اصلیترین مشکلات نواب همجواری یک بزرگراه با
فضایی تجاری-مسکونی است. اعتماد از مصاحبه با افرادی میگوید که در این طرح دخیل
بودند. مصاحبههایی که با سختی انجام گرفت، چون کسی حاضر نبود درباره شرایط آن
زمان، حال حاضر و نقاط منفی طرح صحبت کند.
«در آن زمان شهردار تهران شخصا تصمیم میگرفت.
روزی که با آقای کرباسچی قرار مصاحبه داشتیم، از ایشان پرسیدم چرا از جامعهشناسان
برای بررسی این طرح استفاده نکردهاید؟ و ایشان در جواب گفتند که ما آن زمان جامعهشناس
نداشتیم و مشاوران هم نگفتند که باید از جامعهشناسان استفاده کرد. معاون شهردار
به هرکس که میخواست تراکم میفروخت و درآمد شهرداری بسیار بالا بود و نیازی به
این بحثها احساس نمیشد.»
این پروژه، پروژهای طرحمحور به جای
فرآیندمحور بود. دستوری بود به جای آنکه تعاملی باشد و به همین دلیل هیچ نوع
تعاملی میان مردم و شهرسازان وجود نداشت. بعدها اعتماد و همکارانش با تحقیق میدانی
در این منطقه کتابی با عنوان «ارزیابی طرح نواب و پیامدهای آن» منتشر کردند.
کتابی که در فصل دوم آن به ارزیابی
تجربههای جهانی مشابه پرداختهاند. به این منظور تجارب مرمت شهری در بیش از ٣٠شهر
مختلف دنیا مورد بررسی قرار گرفته و از این میان تجربههایی که شباهتهای بیشتری
با اقدامات مرمتی بافت نواب دارند، انتخاب شده و مورد تحلیل و ارزیابی قرار
گرفتند. این شباهتها عمدتا در ویژگیهای بستر اجرا هستند؛ یعنی این بافتها به
لحاظ ویژگیهای کالبدی، اجتماعی و اقتصادی مشابه بافت نواباند و همگی به دلیل رشد
و توسعه شهر نیازمند اقدامات مرمتی تشخیص داده شدهاند، اما اشتباهات صورتگرفته
در پروژه نواب در آنها به چشم نمیخورد.
هیچ فضای سبزی به وجود نیامد
نشان ساکنان قدیمی نواب را به سختی پیدا
کردند. اولویت فروش واحدهای نوسازیشده مردم محل بود، اما بعد از مصاحبههایی که
اعتماد و همکارانش انجام دادند، نتیجه این بود که هیچکدام از ساکنان قبلی از این
موضوع اطلاع نداشتند. آنها نمیدانستند قرار است به جای خانههای فرسودهشان،
مجتمعهای تجاری ساخته شود. آنها فکر میکردند خانهشان در طرح است و باید خیابان
شود.
با افرادی که مصاحبه شد، میگفتند
شهرداری بهسرعت پول خرید خانههایشان را داده، اما آنها با آن پول نتوانستند در
آن منطقه جایی را بخرند و مجبور شدند به مناطق دورتر بروند. در این طرح ۲۵۰۰ملک
مسکونی که ٣هزار خانوار داشت، تملک شد. «ابتدا قرار بود در اطراف بزرگراه فضای سبز
ایجاد شود. ٢٥متر از هر دوطرف را خریدند تا در آن فضای سبز ایجاد شود، اما هیچ
فضای سبزی به وجود نیامد.»
در جریان این خریداریها؛ ۲۵۰۰واحد
تجاری و صنفی تملک و تخریب شد. بسیاری از کسبه دیگر نتوانستند محل کسب تهیه کنند و
به شاگردی و انجام کارهای دسته دوم پرداختند. در این منطقه نرخ بیکاری بالاتر از
سایر مناطق شهر تهران است. «هزینه ساخت بزرگراه ۲۷میلیارد برآورد شد که ۱۳میلیارد
آن برای تملک بود و بقیه هم برای اجرا و تخریب. هرچند هنوز فاز ۴ و ۵ اجرا نشده
است.»
اما شکلگیری این منطقه سیری تاریخی
داشت و آن هم به دلیل اتصال محور شمال به جنوب تهران و نقش حیاتی در اتصال و
ارتباط مناطق دارای اهمیت بود. از سوی دیگر در منطقهای که تخریب شد، آثار تاریخی
وجود نداشت. چندین مسجد و مدرسه خراب شد که به جای آنها هیچچیزی ساخته نشد.
«این منطقه پیش از نوسازی بسیار متراکم
و از نظر خدماتی دچار مشکل بود، اما پس از آن نهتنها امکاناتی بر آن اضافه نشد که
همان چیزهایی که بود هم از دست رفت. به غیر از مسکن هیچ چیز دیگری ساخته نشد. حس
تعلق به مکان بین ساکنان هم از بین رفت.»
تعلق خاطر و رابطه همسایگی که بین مردم
بود، دیگر وجود نداشت. قبل از آنکه طرح اجرا شود. خانههای دو طبقه وجود داشت و
هرچه به سمت جنوب میرفتیم، اقشار کمدرآمدتر میشدند. بافت شطرنجی و کوچههای
باریک که بعضی کمتر از ٦متر بودند و یکی از قدیمیترین محلات شهر تهران بعد از
هسته تاریخی بود؛ با این ساختوسازها از بین رفت.
نوآوری در ساختوساز
نکته مهم در هر پروژه نوسازی این است که
چطور میشود ساکنان قبلی را همانجا نگه داشت. اعتماد میگوید مسئولان پروژه در
پاسخ به سوالات ما میگفتند نباید قضاوت کنید. هر پدیده در شرایط مکانی و زمانی
خودش باید قضاوت شود. بعد از انقلاب شرایط مساعدی برای اجرای این طرح نبود و بودجه
شهرداری در آن سالها محدود بود. «بودجه شهرداری در آن دوره ٤٥٠میلیارد تومان
بود، بنابراین برای احداث بزرگراه از اوراق مشارکت استفاده شد. از نظر اجرایی که
یک پروژه به این وسعت اجرا شد، کاری بسیار بزرگ بود. پروژه به این عظمت در زمانی
کوتاه ساخته شد و موفق بود.
ضمن اینکه مدیریت ساخت جدیدی وارد عمل
شد و شرکتهایی در کنار شهرداری و بهصورت مستقل و ضربتی این کار را جلو بردند.
این پروژه عامل به وجودآمدن نوآوریها در زمینه مدیریت شهری و ساختوساز بود. در
کنار این نوآوری که میتوان آن را نکته مثبت طرح دانست؛ همچنان خلأهای گوناگون در
این منطقه بیش از پیش وجود دارد.
بهگفته اعتماد کسانی که در این منطقه
زندگی میکنند، از بودن در این مجتمعها ناراضیاند که یکی از دلایل نبودرضایت
عدممطالعه پروژه برای اتصال زمینهای خالی پشت پروژه به زمینهای ساخته شده است
که این زمینها به زبالهدانی تبدیل شدهاند.
همچنین برای ساخت این منطقه هیچ مطالعه
زیستمحیطی انجام نگرفت تا در زمینی به مساحت ٢٩٨هزار مربع وضع برای ساکنان مناسب
باشد. «جمعیت ساکن در منطقه در اواسط دهه٨٠ حدود ١٠هزار نفر بود. مجتمعهای
مسکونی با ١٣٦ بلوک از دو طرف چنان اتوبان را دربرگرفتهاند که توان نفس کشیدن
وجود ندارد.»
علاوهبر مشکلاتی از این دست این برجها
از نظر سیمای شهری محیطی یکنواخت و خستهکننده ایجاد کردهاند و حالا اعتماد میگوید
این بزرگراه زمانی ساخته شده که منطقههای ۱۰ و ۱۱ یک محله بودند و افراد با
یکدیگر ارتباط داشتند، ولی این بزرگراه عامل از بین رفتن این اتصال و سیطره خودرو
بر منطقه مسکونی شد. بعد از ساختهشدن منطقه آنچه بهصورت کامل نادیده گرفته شد،
عابرپیاده بود.
در کنارگذر این منطقه هیچ مسیری برای
تردد عابران در نظر گرفته نشده و این مورد علاوهبر وجود آلودگی صوتی گسترده؛ عامل
اصلی پایینآمدن کیفیت محیط شهری است. «مسأله اقلیم هم نادیده گرفته شد، چراکه
خانههای این منطقه اغلب بهصورت شرقی به غربی ساخته شدهاند، درحالیکه خانهها
به صورت سنتی شمالی به جنوبی ساخته میشوند.»
اعتماد و همکارانش دانهدانه طرحها را
از مشاوران گرفتند و موردبررسی قرار دادند. طرحهایی که بهصورت مجزا و تکتک قابلقبولاند
و هر کدام سعی کردهاند تا طرح خوبی ارایه دهند. اما درنهایت زمانی که کنار یکدیگر
قرار میگیرند همخوانی لازم را ندارند و یکی از دلایل نبود همگرایی گرایش به یکسانسازی
و همسانسازی در منطقه است. این درحالی است که هرچند در این منطقه ساختمان تاریخی
مشخصی وجود نداشته، اما منطقه از اصالت و قدمت برخوردار بوده که بعد از این ساختوسازها
آن را از دست داده است.
«بخش پایینی همه ساختمانها را تجاری
کردهاند، اما خیلی از آنها خالی است، چون کسی هنگام گذر از بزرگراه برای خرید
توقف نمیکند و این هم نقطه ضعف دیگر منطقه است.»
هدف: ساخت بزرگراه
برای ساخت این پروژه در آن زمان اوراق
بهادار با بهره بالا فروختند تا این پروژه تامین مالی شود، به همین منظور با بانک
مرکزی مذاکره کردند. اعتماد میگوید یکی از افرادی که درطی این تحقیق با او مصاحبه
شد، بهمنی بود که در آن زمان در بانک مرکزی مسئولیت داشت. «ایشان هم با سختی
مصاحبه کردند.» اما تامین مالی این پروژه هم یکی از دستاوردهای آن بود که با فروش
اوراق مشارکت هزینه ساخت آن تامین شد.
پروژهای که هرچند از این جهت موفق بود،
اما از نظر اجتماعی-فرهنگی نتوانست کارایی داشته باشد. پنجسال بعد از ساخت؛ پیشفروش
و واگذاری واحدها آغاز شد و حاصلش بیخانمانشدن عدهای از ساکنان قدیمی بود. «کار
مدیریت اجتماعی-اقتصادی نداشت و هدف کسب سود و درآمد بود، برای همین هم تحقیق دقیق
اجتماعی دراینباره انجام نگرفت.»
پژوهش اعتماد و همکارانش اما سالها بعد
از ساخت پروژه نکات مهم دیگری هم داشت. از آن جمله میانگین کم مدت اقامت ساکنانش
بود، یعنی ساکنان فعلی بعد از مدتی کوتاه آنجا را ترک میکنند و آن تعلق خاطر
ساکنان قبلی را ندارند. «۳۰درصد ساکنان بین یک تا سهسال بود که در منطقه ساکن
شدهاند و ۳۸درصد آنها حدود چهارسال و ۸۷درصد آنها تهرانی و ۳۴درصد دیگر از
استانهای دیگر ساکن این منطقه شده بودند.»
آن هم در محلهای که بیشتر قشر ساکن در
آن از طبقه متوسط و کارمند جامعهاند. اما بعد از ساختوسازها تغییری برخلاف تصور
سازندگان؛ افرادی که برای زندگی بیایند، افزایش نیافت. اعتماد میگوید پیشبینیها
این بود که بعد از ساختوساز جمعیت بیشتری برای زندگی ساکن منطقه شوند، اما اینطور
نشد، این درحالی است که با وجود ساختمانهای بسیار زیاد، متقاضی کم است. «سازندگان
یک زمانی برای ساختوساز به جنوب شهر هجوم آورده بودند و این درحالی بود که تعداد
واحدهای خالی در تهران بالای یکمیلیون واحد است. در این منطقه هم از حدود ۸۰۰
واحد ۵۰ واحد خالی است و با وجود قیمت پایین و کوچکبودنش همچنان نتوانسته
خریداران را جذب کنند.»
هدف پروژه نواب بهسازی و نوسازی بافت
فرسوده نبود. هدف؛ ساخت بزرگراه و تامین بودجه برای این ساختوساز بود و برای همین
هم آدمها، پیادهروها، فضای سبز و هر آنچه به زندگی ساکنان این منطقه مربوط میشد،
نادیده گرفته شد و هیچکس سراغی از خانههای قبلی و ساکنانش را نگرفت.