(يادداشت روز)دروغ نامه ی کیهان " پشت دروازه تل آويو



نقد و بررسی :  (يادداشت روز)دروغ نامه ی کیهان " پشت دروازه تل آويو  "
"اگرچنانچه این مدعی دچار فراموشی حافظه شده است . دلیل ندارد که بقیه هم وضعیت مشابه وی داشته باشند . چونکه  کانون اصلی  شروع  وبسط استراتژی نیل تا فرات آمریکا و اسراییل  با همکاری حاکمان ایران  شروع شد. برای اینکه  فراموش نشده است که چگونه پس از اشغال نظامی افغانستان بود که رفسنجانی در خطبه نماز جمعه تهران خود خطاب به بوش رئیس جمهور وقت آمریکا گفت که وی می داند اگر چنانچه همکاری ما نبود هنوز هم طالبان در افغانستان بر سر قدرت بودند . همچنین در مورد همکاری با اشغال گران نظامی عراق  نام جاسوس چند جانبه احمد چلبی  رهبرکنگره ملی ساختگی عراق مقیم آمریکا  فراموش نشده است که چه نقشی در مقدمه سازی تهاجم نظامی به عراق واشغال آن ایفا نمود که پس از شخم زدن و باتلاق کردن این کشور  نظامیان آمریکایی از این کشور خارج و عرا ق تحویل سپاه قدس داده شد. در صورتی که  اشغال هر دو کشور افغانستان و عراق در بست به نفع حا کمان ایران تمام شد. بنابراین مشخص است که  از منظر هم قلم و هم لهجه  پاسدار شریعتمداری یادداشت روز نویس وارونه گوی باید  این همکار عریان حاکمان ایران با اشغال گران نظامی افغانستان وعراق حذف و سانسور شود تا که بتواند مانور تبلیغاتی ضد اسراییلی  آمریکا با دفاع از حماس دهد. همچنین  با رجز خوانی تعریف از موشک های  اهدایی فجر 5  پاسداران به گروه های جهاد فلسطینی کند و مدعی شود  که این موشک ها توان عبور از گنبدهای آهنین اسرا ییل  را دارند"
جالب است ادعای یادداشت روز نویس  هم لهجه وهم قلم پاسدار شریعتمداری نه خود زنی که اعتراف نا خواسته است که بطور وارونه و طلبکارانه بیان شده است . زیرا كه مدعی شده  جنگ غزه، آخرين آزمون درباره فرجام استراتژي «از نيل تا فرات» است و افزوده که این استراتژی  ا 9 سال (سال 2003) طول كشيد.  زیرا عراق كه اشغال شد ظاهرا 90-80 درصد مسير پروژه نيل تا فرات طي شده بود. پس از آن  دوره، روزگار بسط تئوري از نيل تا فرات بود و به اعتبار اشغال افغانستان و مدعاي آمريكايي- صهيونيستي خاورميانه جديد مي شد. یعنی استراتژي اسرائيل به شعار «از نيل تا سند» (پاكستان و افغانستان) وسعت يافته است.  اما جنگ دوم غزه، ششمين جنگ طي 12 سال گذشته است که  روي ريل سابق نمي چرخد.خوب اگرچنانچه این مدعی دچار فراموشی حافظه شده است . دلیل ندارد که بقیه هم وضعیت مشابه وی داشته باشند . چونکه  کانون اصلی  شروع  وبسط استراتژی نیل تا فرات آمریکا و اسراییل  با همکاری حاکمان ایران  شروع شد. برای اینکه  فراموش نشده است که چگونه پس از اشغال نظامی افغانستان بود که رفسنجانی در خطبه نماز جمعه تهران خود خطاب به بوش رئیس جمهور وقت آمریکا گفت که وی می داند اگر چنانچه همکاری ما نبود هنوز هم طالبان در افغانستان بر سر قدرت بودند . همچنین در مورد همکاری با اشغال گران نظامی عراق  نام جاسوس چند جانبه احمد چلبی  رهبرکنگره ملی ساختگی عراق مقیم آمریکا  فراموش نشده است که چه نقشی در مقدمه سازی تهاجم نظامی به عراق واشغال آن ایفا نمود که پس از شخم زدن و باتلاق کردن این کشور  نظامیان آمریکایی از این کشور خارج و عرا ق تحویل سپاه قدس داده شد. در صورتی که  اشغال هر دو کشور افغانستان و عراق در بست به نفع حا کمان ایران تمام شد. بنابراین مشخص است که  از منظر هم قلم و هم لهجه  پاسدار شریعتمداری یادداشت روز نویس وارونه گوی باید  این همکاری عریان حاکمان ایران با اشغال گران نظامی افغانستان وعراق حذف و سانسور شود تا که بتواند مانور تبلیغاتی ضد اسراییلی  آمریکا با دفاع از حماس دهد. همچنین  با رجز خوانی تعریف از موشک های  اهدایی فجر 5  پاسداران به گروه های جهاد فلسطینی کند و مدعی شود  که این موشک ها توان عبور از گنبدهای آهنین اسرا ییل  را دارند . بعلاوه یا با لغز خوانی از قدرت حزب الله  لبنان بگوید که  بر نیمی از لبنان و سوریه تسلط دارد وقدرتش بیش از حماس می باشد ومحور مقاومت اسلامی در منطقه شده است. از سوی دیگر پیرامون نقش ولی فقیه با ادعای رهبر جنبش بیداری اسلامی که در منطقه ایفا می کند مدعی شده استمسئله اين نيست كه احمد الجعبري فرمانده گردان هاي نظامي حماس ترور شده است. موضوع مهمتر اين است كه «الجعبري»ها در تاريخ مقاومت 64 ساله تكرارپذير  وبه سرعت تكثير مي شوند. چون  از ايران به لبنان، و از لبنان به فلسطين و... رفته است و اين مفهوم جنبش بدون مرز و صدور انقلاب اسلامي در مختصات «بيداري اسلامي» و «مقاومت اسلامي»  در منطقه است.  از طرف دیگر هم لهجه و همکار وهم قلم سرباز جو پاسدار شریعتمداری در ادامه تا  آنجا که توانسته مانور تبلیغاتی محور ادعای مضحک جنبش بیداری اسلامی داده است  و دامنه ی این تبلیغات را  ربط به اعتراف راه اندازی جنگ موشکی حماس واسراییل داد ه وفاش ساخته است که هدف  تلاش برای عبور از بحران هسته ای وتحریم حاکمان ایران ونجات از سقوط هم پیمان سوریه است. آنگاهپس از متهم کردن رهبران کشور های عربی و نیش و کنایه  به محمد مرسی زدن  دفاع از هم پیمان سوریه را پیگیری کرده است وبا ترفند مخالف خوانی علیه اسراییل با سیاست ردانه ودو گانه حوزوی – پاسداری یا توبره و آخور خوری یقه نخست وزیر ترکیه را گرفته و از موضع نمایندگی امت اسلامی ودفاع از سوریه  خطاب به وی گفته است  "آيا سوريه در خط مقدم مبارزه با اين رژيم كودك كش نبود كه با دشنه برادران در تركيه مواجه شد؟ ما مايليم به آقاي اردوغان خوش بين باشيم و حساب او را از سلاطين مرتجع منطقه جدا كنيم. اما امت اسلام حق دارد بپرسد آقاي اردوغان با خودت چه كردي كه توماس فريدمن سرمقاله نويس نيويورك تايمز به روزنامه مليت گفت « ما ديگر حتي به اندازه يك بند انگشت توان مداخله نظامي در بحران هايي مانند سوريه نداريم. البته مي توانيم پول و سلاح بدهيم اما مداخله مستقيم نه. از اين جهت كشورهايي مانند تركيه بايد به تنهايي اما با حمايت ما عمل كنند "  سپس هم لهجه وهم قلم پاسدار شر یعتمداری نا خواسته به حیاط خلوت شدن عراق اشاره کرده است که چگونه آمریکا دیگر نفوذی در این کشور ندارد چون از طریق نخست وزیر مزدور و دست نشانده نوری مالکی عراق مستعمره حاکمان تهران شده است. بنابراین به نقل از  ضعف آمریکا  از دخالت نظامی در سوریه در مورد  به عراق گفته است " ما در عراق ضامن نارنجك را كشيديم و خودمان را روي آن انداختيم. همه تركش هاي جنگ به ما اصابت كرد. ديگر هيچ كشوري از ما نمي خواهد همان نقش را در سوريه ايفا كنيم. ما از تركيه خواهيم خواست در حل اين بحران ما را كمك كند. اين اسمش التماس است و نه استفاده از تركيه»! " بالاخره در پایان معرکه گیری خود  و سیاست دفاع از حماس و حزب الله لبنان وسوریه  زیر چتر مقاومت اسلامی، سراغ نخست وزیر اسراییل رفته  و  با متهم کردن ترکیه وقطر ومصر گفته است " در چنين وضعيتي نتانياهوي ابله، ضامن نارنجك را كشيده و توقع دارد به جاي او تركيه و مصر و قطر خود را روي نارنجك بيندازند. سياستمداران كشورهاي اسلامي حق ندارند چنين انتحاري بكنند مگر اين كه در رديف كساني باشند كه قبلا در مراوده با كساني چون ليوني وزير خارجه سابق رژيم صهيونيستي بند را به آب داده اند!"
"جنگ غزه، آخرين آزمون درباره فرجام استراتژي «از نيل تا فرات» است. حد غربي اين توسعه طلبي سه دهه پيش با زمامداري انور سادات و حسني مبارك در مصر تامين شد و تا همين يكي دو سال پيش معتبر بود. تسخير حد شرقي اما تا 9 سال پيش(سال 2003) طول كشيد. عراق كه اشغال شد ظاهرا 90-80 درصد مسير پروژه نيل تا فرات طي شده بود. اين دوره، روزگار بسط تئوري از نيل تا فرات بود و به اعتبار اشغال افغانستان و مدعاي آمريكايي- صهيونيستي خاورميانه جديد مي شد گفت كه استراتژي اسرائيل به شعار «از نيل تا سند» (پاكستان و افغانستان) وسعت يافته است. جنگ دوم غزه، ششمين جنگ طي 12 سال گذشته است اما روي ريل سابق نمي چرخد.جنگ دوم غزه (پس از جنگ هاي افغانستان و عراق و لبنان و غزه اول و سوريه) نشانگر قبض چندباره شعار نيل تا فرات است. در كمتر از يك دهه ورق چنان برگشته كه اسرائيل اين بار مجبور است در پايتخت هميشه امن خود بجنگد. شيشه امنيت و مصونيت تل آويو اين بار فرو ريخت. اين مفهوم قبض و انقباض در راهبرد توسعه طلبانه رژيم صهيونيستي است. اگر جنگ 6 روزه سال 1967 در واقع يك نيم روز بيشتر طول نكشيد و به واسطه نفوذ اطلاعاتي و لو رفتن برنامه جمال عبدالناصر، جنگنده هاي اسرائيل توانستند به سرعت 300 هواپيماي نظامي مصر را يكجا روي زمين نابود كنند، اين بار اسرائيل نمي دانست جبهه مقاومت اسلامي در محور غزه داراي موشك هاي فجري است كه خواهند توانست از گنبد آهنين عبور كنند و نيز داراي پدافند اسقاط جنگنده ها و حمله به ناوهاي جنگي ارتش صهيونيستي است. كودك كشي كمترين اعتباري براي زمامداران تل آويو نمي آورد. اما اين كه در منطقه بسته و تحت محاصره غزه، موشك هاي فجر و سيستم ضد هوايي و موشك هاي ساحل به دريا سبز شده باشند، بي ترديد كمر اسرائيل را مي شكند.مقاومت اسلامي فلسطين حتي به اندازه مقاومت اسلامي لبنان بسط يد ندارد. حزب الله دست كم بر نيمي از لبنان حكومت مي كند و به سوريه از يك سو و درياي مديترانه از طرف ديگر دسترسي دارد و صاحب استحكامات و امكانات غيرقابل مقايسه با منطقه غزه است. بنابراين وقتي سيلي مقاومت غزه در گوش تل آويونشينان زنگ زد، بايد به توان چند حساب كرد. «بايد قبل از آن كه زمان بگذرد، از ستون ابرها پايين بياييم تا بلاي 2 جنگ قبلي سر ارتش نيايد» و «نمي توان تبعات شليك موشك به تل آويو و اورشليم (بيت المقدس) را ناديده گرفت زيرا از سال 1948 هيچ كشوري (جز يك مورد) حتي جمال عبدالناصر نتوانسته بودند به تل آويو حمله كنند و تل آويو دست نخورده باقي مانده بود». و نيز از رابرت فيسك در اينديپندنت شنيد كه مي گويد «اقدامات اسرائيل در غزه به رويدادي نزديك مي شود كه اتفاقا تل آويو بيشتر از همه از آن واهمه دارد و آن نابودي اسرائيل است».مسئله اين نيست كه شهيد احمد الجعبري فرمانده گردان هاي نظامي حماس ترور شده است. موضوع مهمتر اين است كه «الجعبري»ها در تاريخ مقاومت 64 ساله فلسطين بي نظير بوده اند و حالا تكرارپذير شده اند. آنها به سرعت تكثير مي شوند. از ايران به لبنان، از لبنان به فلسطين و... اين مفهوم جنبش بدون مرز و صدور انقلاب اسلامي در مختصات «بيداري اسلامي» و «مقاومت اسلامي» است. مسئله اين است كه خواستند ارتش به انفعال كشيده سوريه پس از جنگ هاي 1967 و 1973 را منهدم كنند، از دل آن جيش الشعبي به عنوان «بسيج» و «حزب الله» سوريه سر بر آورد، همانگونه كه در فلسطين نهال حركت مقاومت اسلامي و جهاد اسلامي تنومندتر شد. اين روند در عراق و سوريه و لبنان و فلسطين- و هر جاي ديگري كه با مشت و سندان جباران روبرو شود- ريشه مي دواند و شاخ و برگ مي گستراند. واقعيت اين است كه انقلاب اسلامي، الهام بخش و بسيج كننده است. ضربه اي كه زمامداران تل آويو با حماقت اخير خود به سناريوي انحرافي مثلث «غربي- عبري- عربي» در سوريه زدند، اتفاق كمي است؟ اسرائيل طي 20 ماه گذشته تلاش بسياري كرد تا در قبال سناريوي جعلي سوريه سكوت اختيار كند و بگذارد جبهه ارتجاع جديد، معجزه «بيداري اسلامي» را به مسير انحرافي بكشاند. اما پس از 20 ماه، جنايتي كه صهيونيست ها در غزه ترتيب دادند، تمام رشته هاي 20 ماهه جبهه ارتجاع و استكبار و «اسلام بدلي» را پنبه كرد. سوريه قلب جغرافيايي و نقطه اتصال اضلاع جبهه «مقاومت اسلامي» است و بر مبناي اين مقاومت، آن بيداري اسلامي منتشر شده است. بنا بر اين بود كه با سقوط سوريه، اسكلت اصلي مقاومت و بيداري اسلامي فرو پاشد. اما خبط بزرگ اسرائيل، لگد اساسي را به پروژه فريب و انحراف زد. حالا نگاه ها دوباره به خط مقدم دو جبهه (اسلام و استكبار) در بيت المقدس اشغالي معطوف شده است.استدلال سيدحسن نصرالله از بتون محكمتر است آنجا كه مي پرسد همه آن كشورهاي اسلامي كه كشتي كشتي سلاح به شورشيان و تروريست ها در سوريه رساندند، اينك چرا در جنايت رژيم صهيونيستي عليه ملت فلسطين حتي يك فشنگ به مظلومان نرساندند؟ گريبان خيلي ها گير است، از سلاطين بدنام قطر و عربستان- ملك عبدالله و دربارش يك كلمه هم سخن نگفته اند، انگار كه دسته جمعي مرده اند- تا دموكرات هاي مسلمان و اتوكشيده شمال و جنوب سوريه و فلسطين. آقاي محمد مرسي البته تازه كار است و در اين ميدان هاي سخت، عيار خود را خواهد سنجيد. اما آقاي اردوغان همان سياستمداري است كه پرز را رئيس رژيم كودك كش خواند.آيا سوريه در خط مقدم مبارزه با اين رژيم كودك كش نبود كه با دشنه برادران در تركيه مواجه شد؟ ما مايليم به آقاي اردوغان خوش بين باشيم و حساب او را كه در روز عاشورا به محضر امام حسين(ع) عرض ادب كرد، از سلاطين مرتجع منطقه جدا كنيم. اما امت اسلام حق دارد بپرسد آقاي اردوغان با خودت چه كردي كه توماس فريدمن سرمقاله نويس نيويورك تايمز به روزنامه مليت گفت « ما ديگر حتي به اندازه يك بند انگشت توان مداخله نظامي در بحران هايي مانند سوريه نداريم. البته مي توانيم پول و سلاح بدهيم اما مداخله مستقيم نه. از اين جهت كشورهايي مانند تركيه بايد به تنهايي اما با حمايت ما عمل كنند. آمريكا وارد دوره اي شده كه بايد كمي هم به مشكلات داخلي خود بپردازد. اكنون «بيت لحم پنسيلوانيا» براي ما مهمتر از بيت لحم خاورميانه است. مردم آمريكا براي خدمات كمتر بهاي بيشتري مي پردازند و بيش از هر دوره اي مي پرسند كه نيروهاي ما در فلان منطقه جهان چه مي كنند؟ در چنين شرايطي نقش تركيه در سياست خارجي آمريكا بسيار مهمتر از گذشته خواهد شد... ما در عراق ضامن نارنجك را كشيديم و خودمان را روي آن انداختيم. همه تركش هاي جنگ به ما اصابت كرد. ديگر هيچ كشوري از ما نمي خواهد همان نقش را در سوريه ايفا كنيم. ما از تركيه خواهيم خواست در حل اين بحران ما را كمك كند. اين اسمش التماس است و نه استفاده از تركيه»! در چنين وضعيتي نتانياهوي ابله، ضامن نارنجك را كشيده و توقع دارد به جاي او تركيه و مصر و قطر خود را روي نارنجك بيندازند. سياستمداران كشورهاي اسلامي حق ندارند چنين انتحاري بكنند مگر اين كه در رديف كساني باشند كه قبلا در مراوده با كساني چون ليوني وزير خارجه سابق رژيم صهيونيستي بند را به آب داده اند!"
هوشنگ بهداد
http://www.kayhannews.ir/910901/2.htm#other200
دروغ نامه ی کیهان 4 شنبه اول آذر ماه سال 1391
پشت دروازه تل آويو (يادداشت روز)