ویدئو / افتتاح موزه‌ای که بعد از ۳۴ سال نامش تغییر کرد

 ویدئو / افتتاح موزه‌ای که بعد از ۳۴ سال نامش تغییر کرد  11-اسفند-99

این شو بیش ازحد مضحک است چون موزه نه ملی که مصادره شده از سوی پاسداران جنایتکار و آخوندها برای تبلیغات به نفع شان خودشان است . برای همین رئیس بنیاد مستضعفان و آخوند محمدی گلپایگانی داماد و رئیس دفتر خامنه ای رمال آن را افتتاح کرده وروضه خوانی کرده است که رضا خان غارتگر بود و خیلی ثروت انباشت کرد ولی موقع ترک کشور انگلیسی ها با عوض کردن کشتی اش ثروتش را مصادره کرد وبه انگلیس فرستاد ولی نگفته است ثروت خامنه ای رمال چقدر است و...

موزه دفینه در خیابان میرداماد تهران که از سال ۱۳۶۵ تا ۱۳۸۵ در قالب چند موزه مختلف فعال بود، بعد از ۱۵ سال تعطیلی دهم اسفند ۱۳۹۹ افتتاح شد تا در قالب چهار موزه با عناوین «هنر جهان»، «هنر اسلامی»، «پول و سکه» و «گوهر و آرایه‌های تاریخی» به فعالیت خود ادامه دهد. این موزه که همراه با موزه «مرمر» به صورت مجازی در یک لحظه افتتاح شد، در حالی که ۳۴ سال نام «دفینه» را با خود داشت، قرار است با نام «موزه سردار آسمانی»، از بیستم اسفند فعالیت خود را به صورت رسمی آغاز کند.

تصویربردار و تدوینگر: نوید مرسلی / خبرنگار: سمیه ایمانیان

صادق خرازی دولت پنهان نتیجه عملکرد دولت رسمی است+فیلم

 صادق خرازی در گفت‌وگو با ایسنا:

دولت پنهان نتیجه عملکرد دولت رسمی است/ هرکسی قهر می‌کند، کاندیدای انتخابات می‌شود   11-اسفند-99

صادق خرازی  با سابقه سفیر لانه ترور وجاسوسی در پاریس بچه آخوند نفوذی  خامنه ای درون مدعیان اصلاح طلب  است  هوس کرده تا نامزد ریاست جمهوری 1400 مهندسی شده شود . بنابراین برای به بازی گرفته شدن شروع به لگد زدن به مدعیان اصلاح طلب و دولت حسنک روحانی وحامیانش کرده است .برای همین در دفاع از دولت با تفنگ ورسانه پاسدارذان جنایتکار توی سر دولت فاقد قدرت واختیار حسنک روحانی زده ومتهمش کرده است که عملکردش موجب دولت رسمی با تفنگ وسلاح پاسداران جنایتکار شده است . چون باید هزینه مضاعف سیاست مخالفت با برجام ومذاکره  پاسداران  جنایتکار  بدهد  که  موجب تحریم ها  وورشکستگی دولت حسنک  روحانی شد ولی  پاسداران جنایتکار نه پاسخ گوی عملکردش نیست که با پوشش حمایت کامل خامنه لی رمال همچون بچه آخوند صادق خرازی دولت حسنک روحانی را  متهم می کند ومقصر می  داند. مسخره اینکه اضافه کرده هرکه  قهرمی کند نامزد ریاست جمهوری می شود. عجیب  اینکه احمدی نژادکه مورد تأیید کامل خامنه ای رمال وپشتیبانی  پاسداران  جنایتکار بود مقایسه با حسنک روحانی کرده است که مقابلش همه نهادهای حکومتی قرار دارند و وابسته به خامنه ای رمال اند.
دولت پنهان نتیجه عملکرد دولت رسمی است/ هرکسی قهر می‌کند، کاندیدای انتخابات می‌شود

دبیرکل حزب ندای ایرانیان با بیان اینکه مطرح کردن دولت پنهان فقط برای فرار رو به جلو و عدم پاسخگویی است، گفت: احمدی نژاد شش سال ثابت کرد که رئیس جمهور می تواند نفر اول اجرایی در کشور باشد.

صادق خرازی در گفت و گو با ایسنا با اشاره به اینکه دولتمردان ما فاقد بینش و چشم انداز هستند، ادامه داد: اگر آنقدر که بخش دفاع موفق بودیم، در آداب حکومتداری هم موفقیت داشتیم، ایران مشکلی نداشت.

«خبرگزاری دانشجویان ایران» به عنوان رسانه برآمده از بطن دانشگاه در آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری به دنبال این است که با انجام گفت‌وگوهایی با شخصیت‌های دانشگاهی و نخبگان و فعالان سیاسی (محمدرضا عارف، مصطفی هاشمی‌طبا، جهانبخش محبی‌نیا، علی مطهری، غلامرضا مصباحی مقدم، عباس آخوندی، محمد رضا تاجیک، مرتضی نبوی، حمیدرضا طیبی، حسین دهقان، محمد هاشمی، محمدرضا پورابراهیمی  و .... ) به آسیب‌شناسی علل و عوامل ناکارآمدی دولت‌های پیشین و موانع کارآمدی دولت‌ها بپردازد تا از این طریق بتوان چگونگی انتخاب دولت کارآمد در سیزدهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری را به بحث و بررسی گذاشت.»

در ادامه متن کامل گفت وگوی ایسنا با صادق خرازی درباره علل ناکارآمدی دولت ها به شرح زیر است:

 پول نفت دولت ها را از پاسخ‌گویی مستثنا کرد

خرازی با بیان اینکه برای بیشتر دولت ها این اتفاق رخ می دهد که سرمایه اجتماعی خود را در پایان دوره مسئولیت خود از دست می دهند و این مسأله فقط مختص ایران نیست، گفت: آنگلا مرکل از معدود سیاستمدارانی است که مردم در پایان دوره مسئولیت او، به احترامش ایستادند. اصولا آلمان چنین سیاستمدارانی کارآمدی دارد. فروپاشی دیوار برلین نه تنها ضربه ای به اقتصاد آلمان نزد،  بلکه موجب پیشرفت آلمان شرقی سابق هم شد. شما تصور کنید افغانستان به ایران متصل شود. در این شرایط هر رئیس جمهوری بیاید می گوید افغانستان به ایران پیوست و ما مجبور شدیم برای این مناطق هزینه کنیم، اما در آلمان چنین حرفی زده نشد و از فردای فروپاشی دیوار برلین، دو آلمان یکی شدند و خود خانم مرکل از قسمت آلمان شرقی به آلمان غربی آمد. این کارآمدی بخاطر پاسخگویی است.

وی در ادامه افزود: من پیش از این در مقاله ای نوشتم که مصدق نفت را ملی نکرد، بلکه دولتی کرد و البته نه این که نیت بدی داشته باشد به هر حال تفکر آن مقطع اینگونه بوده است. با دولتی شدن نفت و آمدن پول نفت به جیب دولت، دولت از پاسخگویی مستثنا شد. دولت پول نفت را داشت و با آن کشور را اداره می کرد و بنابراین پاسخگو نبود، اما سایر کشورها که درآمد نفتی نداشتند، مجبور بودند از مردم خود برای اداره کشور پول بگیرند و بنابراین به مردم پاسخگو بودند. این نسبت ساده معادله پاسخگویی دولت به ملت و نیاز دولت به ملت است. اگر این نیاز به ناز تبدیل شود، استبداد به وجود می آید.

پاسخگو نبودن دولت ها به یک فرهنگ تبدیل شده است

خرازی در ادامه خاطرنشان کرد: استبداد تاریخی ما چه قبل انقلاب، چه در ضمیر دولتمردان بعد انقلاب در دولت ها ریشه در همین پاسخگو نبودن است و این به یک فرهنگ تبدیل شده است. به طور مثال سال گذشته دولت طرح افزایش قیمت بنزین را اجرا کرد و همه می دانستند این کار خلاف است، اما بعد از ایجاد اعتراضات رئیس جمهور اعلام کرد که من بی خبر بودم. اگر من جای رئیس جمهور بودم اعلام می کردم این جراحی برای اقتصاد کشور لازم است و اگر لازم باشد من جانم را در این راه می دهم. در حالیکه رئیس جمهور اینگونه رفتار نکرد و بدتر از آن یکی از نزدیکان رئیس جمهور گفت باید از روحانی ممنون باشیم که خود را در معرض اتهام قرار داد و ایثار کرد.  این نوع ادبیات، ناکارآمدی را امری واقعی می کند.

نخبگان سیاسی برای حکمرانی خوب تربیت نشده اند

این فعال سیاسی همچنین گفت: مسئولی سدی می سازد و انتظار دارد به او مدال دهند در حالیکه او به وظیفه اش عمل کرده است. رفتار یک شهردار، فرماندار، استاندار، وزیر و رئیس جمهور قبل و بعد حکم مسئولیت تفاوت پیدا می کند و افراد تغییر می کنند.این مسائل یعنی نخبگان ما برای حکمرانی خوب تربیت نشده اند. قبل از اینکه بحث کارآمدی، تربیت نخبگان مهم است. کسی که از دانشگاه هاروارد یا فلچر فارغ التحصیل می شود برای کار مدیریتی تربیت شده است ولی نخبگان سیاسی ما برای مدیریت تربیت نشده اند.

اکثر دولتمردان فاقد چشم انداز هستند

دبیرکل حزب ندای ایرانیان با اشاره به اینکه ریشه ناکارآمدی دولت ها به عوامل فرهنگی، شخصیتی و ساختاری مربوط می شود، افزود: ما مشکل معرفت شناسی هم داریم. ما فاقد vision (بینش) در تصمیم گیری هستیم. ما در مدیریت به knowledge (دانش) بیشتر از vision اهمیت می دهیم. در علم مدیریت  و روان شناسی مدیریتی اولین سوالی که از شما می کنند این است که vision  و  mission شما چیست؟ یعنی افق دید، چشم انداز، بینش و ماموریت شما در یک سازمان چیست؟ vision  امر ذاتی و  knowledge اکتسابی است. دکتر ماهاتیر پزشک بود، اما دارای vision بود. تحول با vision  بوجود می آید. دانش بدون بینش موجب ایجاد تحول نمی شود. وقتی بینش با ماموریت همراه می شود، به حکمرانی دقیق منجر می شود. اکثر دولتمردان ما فاقد  vision و mission هستند و در بین روسای جمهور دوره های اخیر تنها کسی که بینش و افق داشت، مرحوم هاشمی بود. چرا اردوغان مهم ترین صدراعظم تاریخ ترکیه بعد عثمانی می شود؟ اردوغان سواد زیادی ندارد اما افق و بینش دارد که شهرهای ترکیه را آباد کرده است. حاکم دبی سواد زیادی ندارد، اما افق و بینش دارد که دبی در مقایسه با ابوظبی پیشرفت کرده است.

ناکارآمدی دولت ها به دلیل عملکرد نهادهای زیرمجموعه رهبری نیست

وی با بیان اینکه برخی معتقد هستند که ناکارآمدی دولت ها به دلیل دخالت نهادهای زیر نظر رهبری است، تصریح کرد: اینطور نیست. چرا وقتی نهادهای زیرمجموعه رهبری در بخش دفاعی دخالت می کند، موفق بوده و از سایر بخش ها جلوتر است به گونه ای که ایران در دو هزار سال گذشته چنین قدرت دفاعی در خاورمیانه نداشته است؟ اگر آنقدر که شهید سردار سلیمانی در مقاومت و بخش دفاع ما موفق بودند، در آداب حکومتداری هم موفقیت داشتیم، ایران مشکلی نداشت. من تحریم را مشکل ناکارآمدی نمی دانم، البته تحریم را ذاتا امر خوبی نمی دانم و معتقدم تحریم نعمت نیست، بلکه نغمت است اما ناکارآمدی بیشتر از آنکه به تحریم یا بحث های ایدئولوژیک و انتزاعی مرتبط بدانم، به عوامل ساختاری و تشخیص هویت فکری دولتمردان ایران مرتبط می دانم.

دموکراسی ما معیوب است

 خرازی همچنین با بیان اینکه ما در کشور حزب و انتخابات نداریم و فکر می کنیم برگزاری انتخابات نهایت دموکراسی است، گفت: کشورهایی مثل ایران و روسیه الکترال دموکراسی هستند یعنی دموکراسی منحصر به فرد دارند. از این دموکراسی مکرون 39 ساله یا اوباما و ترامپ به عنوان پدیده درنمی آید. دموکراسی ما معیوب است و فکر می کنیم با برگزاری انتخابات به دموکراسی رسیده ایم، در حالیکه قبل از انتخابات به مولفه های دموکراسی نیازمندیم. آیا انتخاب کاندید بین اصلاح طلبان و اصولگرایان در یک فرایند دموکراتیک انجام می شود؟ آیا احزاب و مطبوعات در انتخاب این کاندیدها نقش دارند؟ روسای جمهور در ایران فکر می کنند که بر مردم ولایت و حق دارند و صاحب اختیار هستند برای همین وقتی وزیری انتخاب می کند، می گوید این انتخاب حق من است در حالیکه این حق رئیس جمهور نیست. حق رئیس جمهور مدیریت است. او به قید چهار سال پاسخگویی و اجرای قانون رئیس جمهور شده است و نه ولایت دارد بر مردم و نه حقی بر مردم دارد. راه پایدارشدن دموکراسی در کشور این است که خود را از این چرخه معیوب دموکراسی رها کینم اما بخش های مدنی جامعه به رسالت خود عمل نکرده اند.

هرکس از خانه قهر می کند، کاندید ریاست جمهوری می شود

این فعال سیاسی ادامه داد: در نظام هایی که دموکراسی نهادینه شده است، احزاب براساس مولفه های مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و امنیتی و هنری افراد را بررسی کرده و از آنها سوال می کنند و کسی که بیشترین نمره را در این حوزه ها بدست آورد، به عنوان کاندیدا در انتخابات معرفی می کنند، اما در ایران هرکسی از خانه قهر می کند، کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری می شود و اتفاقا رئیس جمهور هم می شود. این اتفاق بارها در انتخابات کشور رخ داده و تبعات زیادی برای ما داشته است. اگر در سال 84 لاریجانی از خود اصولگرایان انتخاب می شد، شرایط کشور با حال حاضر خیلی متفاوت بود، زیرا او هم فکر بلند و بینش دارد. اگر آیت الله هاشمی انتخاب می شد، با ادامه مسیری که دولت خاتمی آغاز کرده بود، به یک موقعیت بزرگ تاریخی می رسیدیم و بزرگ ترین قدرت اقتصادی غرب آسیا می شدیم و در تمام نهادهای بین المللی نقش اول داشتیم و طرف مشورت در وقایع بین المللی بودیم. در مجموع من معتقدم که در بحث ناکارآمدی باید حلقه های مفقوده را پیدا کرده و نه اینکه فقط به بخش حاکمیت توجه کنیم.

مطرح کردن دولت پنهان برای فرار از پاسخگویی است

وی با اشاره به اینکه مطرح کردن دولت پنهان فقط برای فرار رو به جلو و عدم پاسخگویی است، خاطرنشان کرد: احمدی نژاد شش سال ثابت کرد که رئیس جمهور می تواند نفر اول اجرایی در کشور باشد. شهید رجایی فرد مقتدری بود. اگر ناهماهنگی بوده است خودمان ایجاد کرده ایم.  وقتی سیاست مبتی بر محدودسازی است و اقتصاد، انحصار سازی و خصوصی سازی، خاص سازی است، طبیعی است دولت پنهان، قاچاق و افراد سوگلی شکل بگیرد. اگر خود دولت و رئیس جمهور دنبال شفاف سازی بوده و اجازه ندهند افراد خانواده و نزدیکانش از رانت بهره ببرند و مردم این را حس کنند، دیگر راه و دولت پنهان بوجود نمی آید. در واقع دولت پنهان نتیجه عملکرد دولت رسمی است که نمی تواند پاسخگو باشد.

وی در پایان درباره ادعای دولت ها مبنی بر نداشتن اختیار برای معرفی وزیر و حتی تحت فشار قرار گرفتن در این زمینه گفت: این ریشه در خودخواهی دولت ها دارد. این همه افراد در کشور داریم یعنی نمی توانیم آنها را وزیر کنیم؟ دولت ها چون با برخی افراد مشکل دارند، آنها را انتخاب نمی کنند.  فردی در حد رئیس اداره است، ولی به عنوان وزیر انتخاب می شود، اما کسی که شایستگی دارد را انتخاب نمی کنیم . مهره چینی ها غلط بوده است. کشور با تدبیر اداره می شود، ولی ما می خواهیم کشور را با تقدیر اداره کنیم.  اگر قرار باشد کشور براساس تدبیر اداره شود، افراد شایسته و توانمند انتخاب می شوند.

دولت پنهان نتیجه عملکرد دولت رسمی است/ هرکسی قهر می‌کند، کاندیدای انتخابات می‌شود - ایسنا (isna.ir)

انتهای پیام

مواظب باشیم نمازهای جمهوری اسلامی قضا نشود

 مواظب باشیم نمازهای جمهوری اسلامی قضا نشود  11-اسفند-99

مگر رژیم ولایت فقیه اهل نماز وروزه و... می باشد؟ آیا فراموش شده خمینی شیاد اعتراف نمود هرگاه احساس خطر کنم دستور می دهم تا نمازو روزه وحج تعطیل گردد؟ خیلی سال است که از سوی خامنه ای رمال کرکره دکان دین فروشی پایین کشیده شده و در مقابل بازار عوامفریبی ودروغ ونیرنگ وادعاهای پوچ  ضد مردم ومنافع ملی  کشور را داغ  کرده است.
مواظب باشیم نمازهای جمهوری اسلامی قضا نشود

در عرف دینی انسان به نظم و عمل به‌موقع خوانده شده است و از جمله برای نمازهای پنج‌گانه که باید در وقت مقرر خوانده شود و فضیلت آن در همان به‌موقع‌خواندن آن است. نماز انسان را از دست‌یازیدن به زشتی و نابکاری دور می‌کند. ازجمله ویژگی‌های نظم اجرای احکام اسلام، آن‌ است که می‌فهماند انسان در زندگی با برنامه و در زمان معین و به‌درستی کار خود را تنظیم کند. اصرار در وجوب احکام واجب یعنی اصرار بر نظم و رفتار برنامه‌ای و پافشاری برای اجرای برنامه و به‌ویژه آنکه تأکید شده که در هر شرایطی انسان نماز را در وقت خود به‌ جای آورد.

به گزارش ایسنا، سیدمصطفی هاشمی طبا در ادامه یادداشت خود در روزنامه «شرق» نوشت: چنین آموزه‌های ارزنده‌ای در کجای اعمال ما جای دارد؟‌ طبیعی است که این نظم و ترتیب و موقع‌شناسی تنها برای اجرای مناسک صادق نیست؛ بلکه به گستره وسیعی از اعمال انسان همان‌طور که در آیات قرآن و احادیث ائمه مشهود است، ارتباط پیدا می‌کند. قضاشدن نماز را به‌عنوان معیاری برای قضاشدن سایر کارهایمان قرار دهیم و صدالبته قصد قیاس یا هم‌آوری بین نماز و سایر اعمال را نداریم؛ اما به‌عنوان یک شاخص تعیین‌کننده لختی به آن بیندیشیم.

به گزارش مندرج اخیر در رسانه‌ها توجه داشته باشیم که گفته شد مردم روستایی در بلوچستان برای معالجه به پاکستان می‌روند. البته مراجعه به نزدیک‌ترین محل برای معالجه به خودی خود ایرادی ندارد و اصولا مرزنشینان دو کشور رابطه نزدیک با یکدیگر دارند. مشکل آنجاست که بیش از 10 ‌سال است که راه ارتباطی این روستا و روستاهای دیگر با نزدیک‌ترین شهر به‌ دلیل کمبود اعتبار بلاتکلیف مانده و هم‌وطنان ایرانی به‌همین‌دلیل به کشور بیگانه مراجعه می‌کنند. اینجاست که نماز قضا شده است. سرنوشت این راه مثالی بارز است از قضاشدن اقدامات و پروژه‌هایی که در ایران در جریان است و با گذشت ده‌ها سال به موجوداتی فرسوده و از پای افتاده تبدیل شده است.

در گزارش دیوان محاسبات از عملکرد قانون برنامه ششم توسعه ذکر شده تنها 35 درصد احکام این برنامه تحقق پیدا کرده و 65 درصد احکام تحقق پیدا نکرده است. صدالبته این گزارش بسیار خوش‌بینانه است و مثال آن هم احکام ماده 35 و 36 و 37 درباره آب است که کاملا به تحقق نرسیده است و احکامی که به تحقق رسیده مربوط به اقداماتی است که همواره در جریان بوده است و اگر در قانون برنامه ششم هم ذکر آن نمی‌رفت، خودبه‌خود عملی می‌شد. امر توسعه کشور و اشتغال در کشور و البته وابسته به اجرای طرح‌ها و پروژه‌های مختلف است. این طرح‌ها اعم از زیربنایی، صنعتی و کشاورزی چه متعلق به بخش خصوصی و چه دولتی چنانچه به‌موقع به ‌انجام نرسد باعث اتلاف سرمایه و ایجادنشدن مزیت‌های مترتب بر آن می‌شود. تزریق قطره‌چکانی اعتبارات به طرح‌های دولتی و بی‌توجهی به حل مسائل سرمایه‌گذاران خصوصی حاصلی جز اتلاف سرمایه و افزایش بی‌کاری و تضعیف امید مردم به آینده و زندگی ندارد.

در جمعی از مسئولان سابق و کنونی کشور گفته شد گروهی با امر توسعه مخالف هستند و تنها بر سر واژه آن که توسعه باشد یا رشد باشد یا کلام دیگر، بحث می‌کنند. این حرف با عکس‌العمل مواجه شد که کسی با امر توسعه مخالف نیست. صرف‌نظر از اینکه واقعا کسانی هستند که با توسعه مخالف هستند، عملکردها حاکی از این امر است. چگونه است که بودجه جاری کاملا هزینه می‌شود؛ ولی بودجه عمرانی که درصدی از بودجه جاری است؛ نه‌تنها هزینه نمی‌شود بلکه در هر تنگنایی از آن می‌کاهند و هزینه جاری را از آن تأمین می‌کنند و به پیمانکاران، اوراق قرضه‌ای که در بازار تا 40 درصد قیمت کاهش قیمت دارد، تحویل می‌دهند؟ چگونه بانک مرکزی به ‌حد کافی ارز دارد که در بازار بفروشد اما برای توسعه صنایع یا کشاورزی کمبود ارز را بهانه می‌آورند؟ وقتی دولت اعتبارات را به هر بهانه به هزینه جاری می‌رساند و از آن نمد، کلاهی به توسعه نمی‌رسد و طرح‌ها را هم به بخش خصوصی یا خصولتی واگذار نمی‌کند و سازمان برنامه و بودجه آن تبدیل به «سازمان بودجه منهای برنامه» شده است، آیا این دلیل مخالفت با امر توسعه نیست؟

در بحبوحه جنگ تحمیلی و در سال 65 در دولت دفاع مقدس دفتری تنها با چند نفر در نخست‌وزیری برای پیگیری طرح‌های مهم انقلاب تشکیل شد. در آن شرایط حاد با پیگیری مستمر و نه دخالت، بیش از 120 پروژه و طرح در دست اجرا یا جدید را به ثمر و تولید رساند. آیا شرایط امروز کشور، ناگوارتر از شرایط جنگ تحمیلی است؟ حسب بررسی‌های انجام‌شده شرایط اقتصادی و اجتماعی مردم رو به نزول و آسیب‌های اجتماعی گروه‌های مختلف صعودی است، آمار و تفسیرهای آنها را به اهل آن می‌سپاریم؛ اما آیا یکی از عوامل مهم آن پافشاری‌نکردن به قضاشدن این نمازها نیست؟

انجام طرح‌ها و پروژه‌ها یعنی خلق اثر جدید و خلق اثر جدید نیاز به توجه، دقت و زمان‌شناسی دارد. هرگونه تعلل زمانی، مالی و سایر پشتیبانی‌ها طرح را به قضا نزدیک می‌کند؛ همان‌طور که خواب‌آلودگی، تسامح در بیدارشدن صبح و نشناختن زمان ظهر و عصر و مغرب و عشا نماز را باطل می‌کند. حتما خواهند گفت که صدها طرح را افتتاح کرده‌اند. آری چنین امری را در رسانه‌های عمومی می‌توان مشاهده کرد اما چرا در افزایش تولید ناخالص ملی تأثیری نگذاشته و در سال 97 و 98 تولید ناخالص ملی 4/5 - درصد و 5/6 - درصد کاهش داشته است؟ در حالی‌که کشوری فقیر و ضعیف مثل بنگلادش که نخست‌وزیر آن یک خانم موفق و مدیر است، رشد 8 درصد در تولید ناخالص ملی دارد.

درست است که تحریم‌های آمریکا شرایط ناگواری را برای کشور فراهم کرده است اما آیا ایران سیاست‌های درستی را اتخاذ کرده است؟ اشتباه نشود. این نویسنده از زمره متعنتان وابسته که عموما سیاست‌مدارانه و غرض‌ورزانه برجام را مسئول این امر می‌دانند، نیست؛ زیرا اینان با تخریب کلی دولت و اهانت به آن نه‌تنها دولت را تخریب می‌کنند بلکه نظام جمهوری اسلامی را هم‌نوا با صهیونیسم و استکبار به ناکارآمدی متهم می‌کنند. نگارنده همراه با تصدیق به تحریم‌ها اذعان دارد که اگر سیاست‌های داخلی هماهنگ با سیاست‌های خارجی کشور می‌شد و منابع به‌درستی تخصیص می‌یافت و از گرداب پوپولیسم رهایی می‌یافتیم، در امر توسعه کشور می‌توانستیم گام‌های بسیار بلندی برداریم و از جمله پروژه‌های مختلف کشور را به‌درستی در زمان تعیین‌شده به سرانجام برسانیم.

امروز همه نیروهای داخلی در امر اداره کشور مشارکت دارند. مهم آن ‌است که سیاست‌گذاران راه و طریق اصلی را بیابند و آن ‌را به بدنه جامعه تحویل دهند تا امر توسعه کشور راه خود را پیدا کند، و الا کلنگ‌زنی‌های گذشته و در حال‌ حاضر در زمره آثار باستانی تخریب‌شده درخواهد آمد. مواظب باشیم نمازهای ما و جمهوری اسلامی قضا نشود.

۸۰ درصد گارد ریاست جمهوری عراق را از بین بردیم

 ۸۰ درصد گارد ریاست جمهوری عراق را از بین بردیم  11-اسفند-99

به جای مانور دادن تبلیغاتی درمورد جنگ 8 ساله خانمانسوز 8 ساله ایران و عراق که موجب خسارات اقتصادی 1000 میلیارد دلاری وکشته ومجروح  و بی خانمان وآواره شدن میلیون ها ایرانی گردید و سرانجام به شکست و پذیرش آتش بس وبا به کام فروبردن جام زهر ازسوی خمینی شیاد شد . ورق پاره جوان پاسداری- بسیجی و پاسدار جنایتکار به بازی گرفته  شده تا ادعای مسخره کند باید می گفت دستآورد جنگ خانمانسوز 8 ساله ایران وعراق برای ملت وکشورچه بود؟چنانچه آمریکاعراق را اشغال نظامی نمی کردتا به نفع رژیم ولایت فقیه تمام شود آیا رژیم ولایت فقیه می توانست به بقای ننگین وخونین خود ادامه دهد   در صورت بقا شرایط کنونی چگونه  خیلی فاجعه بارتر از شرایط موجود می بود؟
۸۰ درصد گارد ریاست جمهوری عراق را از بین بردیم

عملیات والفجر ۸ در زمستان سال ۱۳۶۴ انجام شد و حیرت بسیاری از کارشناسان نظامی را برانگیخت. پس از این عملیات بود که حامیان صدام به قدرت رزمندگان ایرانی پی بردند و متوجه شدند هیچ مانعی نمی‌تواند جلوی ایرانی‌ها را بگیرد. تصرف فاو یکی از مهم‌ترین اتفاقات تاریخ دفاع‌مقدس است که با جانفشانی رزمندگان حاصل شد. نیروهای لشکر ۱۴ امام حسین (ع) به فرماندهی شهید حسین خرازی نقش پررنگی در جریان این عملیات داشتند.

به گزارش ایسنا، روزنامه «جوان» در ادامه نوشت: با محمود نجیمی از رزمندگان این لشکر درباره عملیات والفجر ۸ و شکست دادن گارد ریاست جمهوری ارتش بعث به گفت‌وگو پرداختیم که در ادامه می‌خوانید.

شما در جریان عملیات والفجر ۸ در لشکر ۱۴ امام حسین (ع) حضور داشتید؟

بله، من در عملیات والفجر ۸ به‌عنوان نیروی فرماندهی لشکر بودم. در طول خدمتم در لشکر امام حسین (ع) نیروی فرماندهی لشکر بودم و با مسئول طرح عملیات لشکر و سردار ابوشهاب قرار گذاشته بودیم برای عملیات‌ها همراه هر گردانی که می‌خواهم بروم. سردار ابوشهاب قبول کرد و قبل از عملیات من به گردان حضرت ابوالفضل رفتم و به‌عنوان معاون یکی از گروهان‌ها مشغول خدمت شدم. ۱۰ روز قبل از انجام عملیات من به این گردان رفتم.

نیروهای لشکر آماده انجام چنین عملیات سنگینی بودند؟

والفجر ۸ تنها عملیاتی بود که برای دو عملیات آموزش دیدیم. ما بعد از عملیات خیبر، مدتی را در هورالعظیم مستقر شدیم، از خیبر عقب آمدیم، در پاسگاه زید استقرار یافتیم و مهیای انجام عملیات شدیم. آموزش‌های لازم را برای عبور از موانع و کانال‌های دشمن در پاسگاه زید دیدیم. چند شب مانده به عملیات از پاسگاه زید به طرف نهر کتیبان و شرق بصره رفتیم و دیدیم عراقی‌ها منطقه را آب انداخته‌اند. عملیات لغو شد. اینجا ما آمادگی‌های لازم را داشتیم. تقریباً این عملیات حدود ۹ ماه قبل از والفجر ۸ بود. بعد از این عملیات، نیروها را به مرخصی فرستادند و وقتی از مرخصی برگشتیم، ما را به سد دز بردند. شروع کردیم آموزش کوهستانی ببینیم. آن روز در دشت آموزش دیدیم و حالا در کوهستان آموزش می‌دیدیم. بعد هم ما را به کردستان بردند. مشخص بود سطح عملیات‌مان عوض شده است. روح بلند رزمندگان این تغییرات را می‌پذیرفت. ما به‌عنوان رزمنده آمده بودیم و هر چه فرماندهان می‌گفتند با جان و دل قبول می‌کردیم. در کردستان آموزش دیدیم و آمادگی صددرصدی پیدا کردیم که عملیات «قادر» انجام شد. ما را وارد عملیات نکردند و تعداد محدودی از یگان‌های سپاه مثل لشکر نجف وارد عمل شدند. بعد ما را از کردستان به مرخصی فرستادند و پس از دوران مرخصی گفتند نیروها را به استخرها ببرید تا آموزش شنا ببینند. رزمندگان بچه‌های تیزهوشی بودند و از روی آموزش‌ها می‌فهمیدند چه نوع عملیاتی در پیش است. آموزش شنا، غواصی و قایق‌سواری زیادی دیدیم. یک گروهان ۱۰۰ نفره غواصی آموزش می‌دید و مشخص بود عملیات بعدی‌مان آبی است. استارت غواصی لشکر امام حسین (ع) از عملیات بدرزده شده بود. در بدر از هر گردان ۱۵، ۱۰ نفر آموزش غواصی دیدند. این آموزش‌ها همینطور ادامه پیدا کرد تا به والفجر ۸ رسید. اینجا رزمندگان نظرشان این بود که عملیات در هورالعظیم و منطقه عملیاتی بدر و خیبر انجام خواهد شد. فرماندهان مسائل حفاظتی را خوب رعایت کرده بودند و همین باعث فریب دشمن شد.

دشمن به چه شکلی فریب خورد؟

ما قبل از والفجر ۸ همراه سردار ابوشهاب به هورالعظیم رفتیم. در هورالعظیم منطقه برای عملیات مهیا بود. قرارگاه‌زده بودند و تیپ و لشکرها تدارکات را جابه‌جا می‌کردند. این ترددها را هم ستون پنجم و هواپیماهای دشمن رصد می‌کرد. اصلاً به فکر هیچ کس عبور از اروند خطور نمی‌کرد. قبل از عملیات یک کلاه دیگر هم سر دشمن گذاشتیم. ناگهان دیدیم شهید خرازی دستور داد از هر گردان، یکدسته نیرو جدا شود و دو گردان را تشکیل دهد. دو گردان تشکیل شد و این دو گردان را به خط پدافندی هورالعظیم بردند. این اتفاق برای همه لشکرها افتاده بود. ما در هورالعظیم دیدیم برای بچه‌ها تلفن نگذاشته و عمداً بی‌سیم گذاشته‌اند. در هورالعظیم تمامی قرارگاه‌ها مشغول کار بودند. بالای ۵۰۰ کمپرسی در حال زدن جاده بودند. وقتی این وضعیت را می‌دیدیم، می‌گفتیم حتماً عملیات در همین منطقه است. هر لشکر یک گردان در خط و یک گردان برای پشتیبانی داشت که کمی عجیب بود. هواپیماهای دشمن هم منطقه را بمباران می‌کردند. هیچ‌کدام از بچه‌ها با تلفن با هم صحبت نمی‌کردند و هر کسی با لهجه خودش پشت بی‌سیم با همرزمانش صحبت می‌کرد. وقتی دشمن پشت بی‌سیم تمام لهجه‌های ایران به گوشش می‌خورد، تصور می‌کرد که سپاه همه یگان‌هایش را برای عملیات به هورالعظیم آورده است. تدابیر خوبی اندیشیده شده بود. همه مهیای عملیات بودند. ۱۵ روز قبل از عملیات والفجر ۸ در دی ماه ما را برای شناسایی‌ها بردند. ما در جاده آبادان به طرف سلمانیه می‌رفتیم. دیدیم پل دارخوین و مارد را رد کردند. گفتیم بچه‌ها عملیات که در هورالعظیم است، ما چرا این سمتی می‌رویم. هر کسی چیزی گفت تا اینکه از آبادان به سمت خسروآباد رفتیم. منطقه‌ای بود که هیچ‌کدام از رزمندگان عملیاتی سپاه به این منطقه نرفته بودند. یکسری از بچه‌های لشکر و اطلاعات و مهندسی را آنجا دیدیم. ما اروند را سال ۱۳۶۱ دیده بودیم، اما اروند خسروآباد را ندیده بودیم.

دیگر آنجا مطمئن شدید منطقه عملیات جای دیگری است؟

به یکی از نیروهای فرماندهی به نام شهید رضا جوادی گفتم اینجا چه خبر است، مگر قرار نیست عملیات در هور انجام شود؟ گفت نه آن عملیات فریب است. من باز باور نکردم. وقتی شهید خرازی کالک را پهن و توجیه‌مان کرد تازه آنجا مطمئن شدم عملیات در این منطقه است. وقتی شهید خرازی درباره عملیات صحبت می‌کرد بیشتر رزمندگان مات و مبهوت شدند؛ چراکه مقابل‌شان یک رودخانه خروشان را می‌دیدند که جزر و مدش کولاک می‌کرد. دوم اینکه وقتی رودخانه مد می‌شد هزار و ۲۰۰ متر عرض رودخانه را داشتیم. عمق رودخانه هم تا ۱۴، ۱۳ متر می‌رسید. سمت چپ و راست ما هم کاملاً باتلاق بود.

تا پیش از این تجربه چنین عملیاتی را نداشتید؟

ما تجربه عملیات در هور را داشتیم. در بدر آب راکد بود و در آب راکد خیلی راحت می‌توان شنا کرد. در بدر ما با پنج شهید خط را شکستیم. اینجا تجربه عملیات بدر و خیبر به کمک فرماندهان برای طراحی والفجر ۸ آمده بود. شهید خرازی بعد از توجیه منطقه عملیاتی گفت ما باید خودمان را برای جنگ تمام‌عیار آماده کنیم. مشخص بود اینجا جنگی غیراز خیبر و بدر در پیش داریم. توجیه نیروها توسط شهید خرازی خیلی خوب صورت گرفت. وظیفه هر لشکر را توضیح داد و گفت که لشکر ۱۴ روبه‌روی چلچراغ عملیات را انجام می‌دهد. مرحله اول پشت جاده فاو- البهار مستقر می‌شوید و نیروها برای ۲۴ ساعت باید مهمات دنبال خودشان ببرند. در مرحله اول گفت تا کارخانه نمک می‌رویم و بعد به سمت ام‌القصر حرکت می‌کنیم. در کارخانه نمک همه لشکرهای سپاه استقرار پیدا می‌کنند. شهید خرازی کلیات عملیات را توضیح داد. هدف عملیات گرفتن فاو بود که به تبع آن دست عراق از آب‌های خلیج‌فارس کوتاه می‌شد و همسایه کویت می‌شدیم. بازتاب سیاسی و تبعات روانی این عملیات خیلی مهم بود.

دیگر آماده انجام عملیات شدید؟

بله، دیگر همه می‌دانستند که باید تا آخرین قطره خون در این عملیات بجنگند. وقتی به گردان برگشتیم آموزش‌های سختی را در زمستان دیده بودیم. در کنار این سختی‌ها، رزمندگان بعد عرفانی و معنوی‌شان را هم بالا برده بودند. عزاداری و سینه‌زنی می‌کردند و نماز شب می‌خواندند. این روحیات امید را در دل رزمندگان زنده نگه می‌داشت. برای دشمن عبور از اروند غیرممکن بود. شب عملیات ما به منطقه ذوالفقاریه و نخلستان رفتیم تا بعد از غواص‌ها وارد عمل شویم. اینجا معجزه‌ای رخ داد. تا عصر هوا آفتابی و خوب بود. عصر ابری در حاشیه اروند تشکیل شد و تمام حاشیه اروند را گرفت و شروع به بارش کرد. وقتی باران می‌شود، دشمن نیروهایش را به سنگرها می‌فرستد. بچه‌های غواص با کم‌ترین شهید خط را شکستند. گردان‌های بعدی حرکت کردند و ما پشت جاده فاو- البهار مستقر شدیم. عراقی‌ها جلوی جاده، خاکریززده بودند. پشت خاکریز خود دشمن مستقر شدیم و از مهمات دشمن استفاده می‌کردیم. وقتی غواص‌ها رفتند نورافکن‌ها جلوی فاو روشن شد و صدای تیراندازی آمد. با شروع تیراندازی فکر کردیم که غواص‌ها درگیر شده‌اند، اما فرمانده تیپ دشمن که بعداً به اسارت‌مان درآمد گفت نورافکن‌هایمان خراب شده بود و همان شب درست‌شان کردیم. تعریف می‌کرد به ما دستور دادند هر جا را که نور می‌اندازیم و روشن می‌کنیم، پشت بندش تیراندازی کنیم. لشکر ۲۵ کربلا به فرماندهی مرتضی قربانی جلوی فاو عملیات کرد. بعد نورافکن و آتش قطع شد. شب ۲۱ بهمن بچه‌های ۲۱ عاشورا به دشمن زدند و جنگ سختی رخ داد. شب ۲۲ بهمن ما با لشکر ۲۵ کربلا، لشکر ۸ نجف، لشکر علی‌بن‌ابیطالب (ع) و لشکر ۲۷ به دشمن زدیم و طرف دریاچه رفتیم. آن شب عراقی‌ها با سه نورافکن تمام منطقه را روشن کردند. رزمندگان وجعلنا خواندند و تا زیر گوش دشمن حرکت کردند. به گارد ریاست جمهوری دشمن زدیم. شهید خانعلی مسئول شنود لشکر ما و با تک‌تک فرماندهانی که بی‌سیم داشتند در ارتباط بود و به آن‌ها گفت که صدام گفته گارد ریاست جمهوری ما را از دست ایرانی‌ها نجات دهید. وقتی که با گارد ریاست جمهوری درگیر شدیم، خیلی از نیروهای دشمن را کشتیم. با روشن شدن هوا، نیمی از نیروی هوایی عراق را در فاو دیدیم. شیمیایی و موشک زدند و به هر طریقی ما را بمباران می‌کردند. منطقه فاو مثل برنج آب‌کشی شده بود، بمب و موشک رویش می‌بارید تا نیروهای باقیمانده از گارد ریاست جمهوری بتوانند فرار کنند. شهید قوچانی و شهید بهرامی در جریان این عملیات شهید شدند.

بمباران لشکر توسط هواپیماهای دشمن چه زمانی اتفاق افتاد؟

شهید خرازی در شهرک دارخوین هنگام استراحت بچه‌ها پیش‌شان می‌آید تا از نیروها تقدیر و تشکر کند. نزدیک ظهر پشت بلندگوها اعلام شد کاروان شهید بهشتی استان اصفهان کمک‌های مردمی را به جبهه آورده و آن‌ها جلوی پادگان هستند و رزمندگان برای استقبال‌شان بروند. تعدادی از نیروها به استقبال این کاروان مردمی رفتند. من برای گرفتن وضو بیرون زدم که صدای چند هواپیما را شنیدم و پشت آن صدای ضدهوایی‌ها هم بلند شد. تا آمدم به خودم بجنبم و آسمان را نگاه کنم، دیدم بمب است که روی ساختمان‌ها فرود می‌آید. این در تلافی اتفاقی بود که در جریان آن ۸۰ درصد گارد ریاست جمهوری صدام از بین رفت. پادگان ما خیلی به دشمن نزدیک بود. به خاطر همین در بیشتر عملیات‌ها مورد حمله هوایی دشمن قرار می‌گرفتیم. آن زمان فرماندهان تدبیر کردند و نیروهای جدیدی که در پادگان آمده بودند را به اردوگاه‌های دیگر بردند. ما که به عملیات رفته بودیم به فرماندهان گفتیم، چون خیلی خسته‌ایم، اگر می‌شود در پادگان استراحت کنیم. وقتی بمب‌ها رها شد و ساختمان‌ها آتش گرفت، خیلی متأثر شدیم. سه واحد عملیاتی لشکر و سه گردانی که عملیات کردند، زیر این بمباران ماندند و تعدادی از رزمندگان مظلومانه شهید و تعدادی مجروح شدند. همزمان با بمباران به خاطر داشتن مهمات، انفجارهای دیگر هم در پادگان اتفاق افتاد. در همین زمان شهید خرازی از راه رسید. ما انتظار نداشتیم که شهید خرازی بیاید، چون احتمال می‌دادیم دوباره هواپیماهای دشمن برگردند. شهید خرازی در ساختمان تلاش می‌کرد نیروها را از زیر آوار نجات دهد. محمود جان‌نثاری جانشین گردان ما دست شهید خرازی را به زور گرفت، سوار ماشین کرد و گفت حاج حسین شما از آنجا دور شوید. ما در حال کمک به نیروهای مجروح بودیم که دیدیم دوباره شهید خرازی آمد. شهدا را در میدان صبحگاه گذاشتند و من هیچ‌وقت شهید خرازی را آنقدر ناراحت و دلشکسته ندیدم. بین ۸۰ شهید قدم می‌زد و به چهره‌هایشان نگاه می‌کرد. آن موقع یک چیزی خیلی دل ما را سوزاند. شهید سعید تقوایی بچه کاشان بود و ۱۶، ۱۷ سال بیشتر نداشت. شب عملیات قلنج کرد و دل درد گرفت. آن شب عملیات نرفت و در سنگر کنار سایر نیروها ماند و قرار شد صبح همراهشان به منطقه بیاید. شهید تقوایی در آموزش و آتش دشمن با ما بود و فقط شبی که می‌خواستیم از خط اول جلو برویم، همراهمان نبود. ایشان در بمباران ترکش به سرش خورد و مثل شهید همت به شهادت رسید. در جیبش دنبال کارت شناسایی‌هایش می‌گشتند که یک نامه پیدا کردند و این نامه خیلی دل ما را سوزاند. در نامه نوشته بود من شب عملیات دلم درد گرفت و فرمانده من را برای عملیات نبرد. نگران من نباشید، من حالم خوب است. کسی که در منطقه آمده و زیر آتش دشمن بوده در نامه اش و در نهایت سادگی از حالش نوشته و چنین مظلومانه به شهادت می‌رسد. تعدادی از این شهدا نیروهایی بودند که در عملیات بدر حضور داشتند و خدا نگهشان داشت که تقاص شهدای عملیات بدر را بگیرند. این حرف را بعداً شهید خرازی به ما گفت.

والفجر ۸ یکی از شگفت‌انگیزترین عملیات‌هایتان در تاریخ دفاع‌مقدس به شمار می‌رود.

جنگ به بن‌بست رسیده بود که ما تصمیم گرفتیم عملیات آبی- خاکی انجام دهیم. ما در دو سال پشت سرهم دو عملیات خیبر و بدر را انجام دادیم. این تصمیم را به خاطر این گرفتیم که یک به ۱۰ مقابل دشمن می‌جنگیدیم. بعد تجربیات این عملیات‌ها خیلی کمک‌مان کرد. ما اگر خیبر و بدر را انجام نمی‌دادیم، هیچ‌وقت عملیات والفجر ۸ را در تاریخ دفاع‌مقدس نداشتیم. وقتی ما والفجر ۸ را انجام دادیم، غیراز هورالعظیم نیروها عملیات فریب دیگری هم انجام دادند که کسی از آن یاد نمی‌کند. این عملیات فریب در منطقه کربلای ۴ بود.

گارد ریاست جمهوری که یک پادگانشان اول جاده بصره است، فکر می‌کنند عملیات فاو عملیات فریب است. در ام‌الرصاص غواصان لشکر ۱۰ سیدالشهدا، نیروهای تیپ سمنان و ۲۱ امام رضا (ع) عملیات سختی انجام دادند. آن‌ها دشمن را ۲۴ ساعت آنجا مشغول کردند. ما در این ۲۴ ساعتی که آن‌ها آنجا جنگیدند و شهید شدند، توانستیم به پایگاه موشکی دشمن در فاو برسیم. عملیات فاو مثل بقیه عملیات‌ها نبود که مثلاً بعد از ۲۰ روز تمام شود، ما در فاو ۷۸ شبانه‌روز برای تثبیت خط‌مان با دشمن درگیری داشتیم. عراق تمام ارتشش را آورد تا فاو را از ما پس بگیرد و موفق نشد. ما در عملیات‌های قبلی نداشتیم که عراق با ۱۵۰ هواپیما منطقه را بمباران کند. حتی در کربلای ۵ که تا دروازه‌های بصره هم پیش رفتیم، چنین چیزی را شاهد نبودیم. فاو برای صدام حیثیتی شده بود. موشک‌هایی را که برای بمباران شهرها بود، آنجا می‌زد. فاو خیلی کار بزرگی بود. فاو اولین عملیاتی بود که عراقی‌ها روز اول عملیات شیمیایی زدند. در این عملیات حیثیت عراق از بین رفت. بازتاب این عملیات خیلی عالی بود و در کنار کربلای ۵ مقدمه نوشتن قطعنامه ۵۹۸ شد. تحلیلگران غربی می‌گفتند اگر ایران قدرت پیدا کند یقیناً بر ارتش عراق پیروز خواهد شد و جنگ به نفع ایران رقم خواهد خورد.

از کیف‌زنی شروع کردم!

 از کیف‌زنی شروع کردم!  11-اسفند-99

عامل کیف زنی وسرقت و دزدی و اعتیاد وتن و کلیه ونوزاد فروشی همراه با کودکان کار و کارتن و گورخواب درکشور ثروتمند چیست؟ نقش رژیم ولایت فقیه و اعمال سیاست جنگ و غارتگری و باندبازی  و تولید فساد وفقر وبیکاری وتبعیض در ایجاد پدیده های ناهنجار ورواج آن درجامعه چیست؟ 

«سرقت را از اتوبوس‌های شهری شروع کردم! با یک بلیت سوار اتوبوس می‌شدم و با تیغ بند کیف زنان را می‌بریدم. گاهی نیز به آرامی داخل کیف را خالی می‌کردم و در ایستگاه بعدی پیاده می‌شدم.»

به گزارش ایسنا، روزنامه خراسان نوشت: «بررسی دوربین‌های مداربسته نشان می‌داد که سارقان دو نفر هستند. آنها در مناطق مختلف شهر به خودروهای داخل پارکینگ مجتمع‌های مسکونی دستبرد می‌زدند و به‌راحتی از محل فرار می‌کردند. ساکنان مجتمع‌های مسکونی زمانی متوجه می‌شدند در پارکینگ را روی سارقان گشوده‌اند که دیگر اثری از آنها نبود! در پی شکایت‌های زیادی که به پلیس رسید، نیروهای تجسس کلانتری قاسم‌آباد مشهد وارد عمل شدند و با بررسی‌های تخصصی به اطلاعاتی دست یافتند که نشان می‌داد یک زن و مرد جوان به قطعات و محتویات داخل خودروها دستبرد می‌زنند.

در همین حال با شناسایی خودروی سارقان در منطقه قاسم‌آباد این زوج در یک عملیات غافلگیرانه دستگیر و به کلانتری هدایت شدند. دو سارق که مدعی هستند از مدتی قبل با یکدیگر ازدواج کرده‌اند، در بازجویی‌های فنی نیروهای تجسس که با نظارت مستقیم سرهنگ معطری (رئیس کلانتری قاسم‌آباد) صورت گرفت، به سرقت قطعات ۲۱ خودرو در مناطق قاسم‌آباد، ایثارگران و عبدالمطلب اعتراف کردند و مدعی شدند که اموال سرقتی را در جمعه‌بازار محله سیس‌آباد به فروش می‌رساندند.

در حالی که تعدادی از مالباختگان اموال خود را در میان لوازم کشف‌شده از سارقان شناسایی کرده بودند و لبخند رضایت بر لبانشان جاری بود، زن جوان به تشریح سرگذشت خود پرداخت و به چند سوال خراسان پاسخ داد. آن چه در پی می‌آید، نتیجه گفت‌وگو با این دزد حرفه‌ای است.

نامت چیست؟

مرا «سحر» صدا می‌زنند اما نام واقعی‌ام نیست! به «سحر» معروف شده‌ام.

چند سال داری؟

۲۵ ساله هستم.

تا کلاس چندم تحصیل کردی؟

در مقطع راهنمایی ترک تحصیل کردم.

چرا؟

نامادری‌ام نمی‌گذاشت درس بخوانم و از من متنفر بود.

مگر فرزند طلاق هستی؟

بله! من یک سال بیشتر نداشتم که پدر و مادرم از هم جدا شدند و پدرم مدتی بعد ازدواج کرد. من هم نزد پدرم ماندم.

با مادرت رابطه‌ای نداری؟

نه! از همان دوران کودکی دیگر مادرم را ندیدم. در واقع او بعد از طلاق دیگر سراغی از من نگرفت.

دوست داشتی درس بخوانی؟

بله! آرزویم این بود که در رشته معماری درس بخوانم و روزی مهندس شوم اما افسوس که ... .

بعد از ترک تحصیل چه کردی؟

مدتی کنار نامادری‌ام زندگی می‌کردم تا این که در ۱۵ سالگی ازدواج کردم.

عاشق شدی؟

نه. نامادری‌ام برای آن که از شر من خلاص شود، من را برای پسر یکی از دوستانش عقد کرد که ۱۲ سال از من بزرگ‌تر بود.

این جوانی که دستگیر شده، همان فردی است که در ۱۵ سالگی با او ازدواج کردی؟

نه! او بیماری عصبی داشت. با «وحید» مدت زیادی زندگی نکردم. همیشه در جنگ و جدل بودیم. چند بار مرا مجبور کرد جنینم را سقط کنم.

چرا؟

گفتم که مشکل عصبی داشت و نمی‌گذاشت باردار شوم.

به همین دلیل از او جدا شدی؟

نه! یک زن هر سختی را در زندگی تحمل می‌کند اما زیر بار «خیانت» نمی‌رود. او به من «خیانت» می‌کرد. به همین دلیل طلاق گرفتم.

معتادی؟

بله! از همان زمانی که مجبور به سقط جنین می‌شدم، مصرف مواد مخدر را هم آغاز کردم، چون اطرافیان و دوستانم برای تسکین درد پیشنهاد می‌دادند که مواد مصرف کنم! عجب اشتباه بزرگی! شما را به خدا به زنان جوان بگویید فریب این حرف‌های مزخرف را نخورند. لذت و تسکین همه مقطعی است. زمانی که معتاد شدید، دیگر راه بازگشتی نیست! من هم مانند خیلی از افراد دیگر هزینه‌های سنگین دارو و درمان را بهانه می‌کردم تا مواد مخدر مصرف کنم و این گونه خودم را نابود کردم.

مهریه هم از همسرت گرفتی؟

نه! همه چیز را بخشیدم. فقط می‌خواستم شاهد خیانت‌های او نباشم!

پس هزینه‌های زندگی را چگونه تامین می‌کردی؟

مدتی به منزل یکی از دوستانم رفتم و در آن جا گلدوزی می‌کردم ولی آنها وقتی در جریان خلافکاری‌هایم قرار گرفتند، بیرونم کردند. من هم برای آن که مخارج اعتیادم را تامین کنم، به سرقت روی آوردم.

سرقت را چگونه آغاز کردی؟

از اتوبوس‌های شهری! با یک بلیت سوار اتوبوس می‌شدم و با تیغ بند کیف زنان را می‌بریدم. گاهی نیز به آرامی داخل کیف را خالی می‌کردم و در ایستگاه بعدی پیاده می‌شدم.

سابقه داری؟

بله! برای اولین بار به جرم کیف‌زنی به زندان افتادم.

با این همسرت (متهم) چگونه آشنا شدی؟

با او از طریق یکی از دوستانم آشنا شدم و با هم به صورت غیر رسمی ازدواج کردیم چون دیگر از تنهایی خسته شده بودم!

او هم سارق است؟

بله! تاکنون شش بار به جرم سرقت در زندان بوده.

کجا زندگی می‌کنید؟

در خانه مادرشوهرم زندگی می‌کنیم. اگر چه او نیز مرا دوست ندارد اما از پسرش خیلی می‌ترسد. به همین دلیل هم جرات نمی‌کند به من چیزی بگوید.

چه شد که تصمیم گرفتید با هم سرقت کنید؟

همسرم دزد قطعات خودرو بود. به خاطر این که کسی به ما مشکوک نشود، من هم به همراه همسرم می‌رفتم.

با چه شگردی سرقت می‌کردید؟

ابتدا یک خودرو سرقت می‌کردیم و با آن به مجتمع‌های مسکونی می‌رفتیم. همسرم داخل خودرو می‌نشست و من به عنوان مهمان یکی از واحدها، زنگ منازل را می‌زدم و از آنها می‌خواستم در پارکینگ را باز کنند. چون زن بودم، کسی مشکوک نمی‌شد و بلافاصله کلید آیفون را می‌زدند. در این هنگام همسرم پیاده می‌شد و با هم اموال داخل خودروهای پارک‌شده را می‌ربودیم و در جمعه‌بازار می‌فروختیم.

پشیمانی؟

خیلی.

چه نوع موادی مصرف می‌کنی؟

هشت سال شیره و تریاک کشیدم اما الان شیشه و کریستال مصرف می‌کنم.

اگر زمان به عقب بازگردد چه می‌کنی؟

با نامادری‌ام می‌سازم چون الان که فکر می‌کنم، من هم او را خیلی اذیت می‌کردم.

رستاخیز همایونی

 رستاخیز همایونی  11-اسفند-99

حزب های تشریفاتی بدون اراده و اختیاریکشبه تأسیس شده وابسته به باندهای جناح های غالب و مغلوب خیلی ارتجاعی و مافیایی تر از حزب رستاخیز زمان شاه می باشد چون رژیم ولایت فقیه دین ابزاری را جایگزین ناسیونالیست کرده تا رهبر انتصابی ولی فقیه نه به مردم ایران که به خداپاسخ گوی باشد.
رستاخیز همایونی

جاه طلبی و یکه تازی سلطان پهلوی، نظام چند حزبی در ایران طاغوت زده را در چشم برهم زدنی ور انداخت و نظام تک حزبی را تحت عنوان «رستاخیز ملت ایران» از ۱۱ اسفند ۱۳۵۳ تا دوم مهر ۱۳۵۷ مطابق آمار رژیم با ۵ میلیون و ۴۰۰ هزار عضو روی کار آورد.

به گزارش ایسنا، ۱۱ اسفند ۴۶ سال قبل حزب رستاخیز ملت ایران به دستور همایونی و با سه شرط نظام شاهنشاهی، قانون اساسی و انقلاب شاه و ملت، سوار بر موج آزادی خواهی، خود را ۴۲ ماه و ۲۰ روز بر مردمِ بیگانه با نظام حزبی تحمیل کرد، اما دم خروس دروغ محمدرضا پهلوی از زیر قبای سلطنتش خیلی زود بیرون زد.

وعده های شاهانه

او که اوایل سال ۱۳۵۳ از نظام دو حزبی حمایت می کرد و به مخالفان سیاسی سلطنت از عَلَم نکردن نظام تک حزبی حرف می زد در اسفند همان سال با تعطیل کردن چهار حزب مردم، ایران نوین، پان ایرانیست و ایرانیان نظام تک حزبی را تحت عنوان رستاخیز ملت ایران بنیان گذاشت.

طی سالهای ۱۳۳۰ تا ۱۳۴۹ چهار حزب پان ایرانیست، مردم، ایران نوین و ایرانیان با ایدئولوژی و گرایش های سیاسی مختلف تاسیس شدند. پان ایرانیست سال ۱۳۳۰، مردم اردیبهشت ۱۳۳۶، ایران نوین آذر ۱۳۴۲ و ایرانیان در سال ۱۳۴۹ شکل گرفتند که از میان این چهار حزب ایران نوین تشکیلاتی تر و حرفه ای تر از سه حزب دیگر رگ و ریشه ساختار قدرت در ایران عصر پهلوی را شکل می داد، اما با تشکیل حزب رستاخیز معادلات قدرت را به نفع خود بهم ریخت و با این کار بی اعتمادی عمومی به سلطنت پهلوی را عمیق تر کرد هر چند که محمدرضا پهلوی بعدها در کتاب پاسخ به تاریخ از تشکیل این حزب به عنوان یک اشتباه یاد کرد.

ماجرا از این قرار بود که محمدرضا شاه در اسفند ۱۳۵۳ ناگهان عقیده اش نسبت به نام چند حزبی تغییر کرد و احزاب ایران نوین و مردم را منحل کرد، حزب رستاخیز را راه انداخت و تاکید کرد که در آینده دولت تک حزبی خواهد داشت.

محمدرضا خاطرنشان کرد: کسی که وارد این تشکیلات سیاسی نشود و معتقد به سه اصلی که من گفتم نباشد، دو راه برایش وجود دارد یا یک فردی است متعلق به یک تشکیلات غیرقانونی یعنی به اصطلاح خودمان «توده‌ای». یعنی باز به اصطلاح خودمان و با قدرت اثبات بی وطن. او جایش یا در زندان ایران است یا اگر بخواهد فردا با کمال میل بدون اخذ حق عوارض، گذرنامه در دستش می‌خواهد برود چون که ایرانی نیست، غیرقانونی است و قانون هم مجازاتش را معین کرده‌است. یک کسی که توده‌ای نباشد و بی وطن هم نباشد ولی به این جریان هم عقیده‌ای نداشته باشد، او آزاد است، بشرطی که بگوید -بشرطی که علناً و رسماً و بدون پرده- بگوید که آقا من با این جریان موافق نیستم ولی ضد وطن هم نیستم. ما به او کاری نداریم.

وی پاسخ به خبرنگاران منتقد خارجی که نظام تک حزبی را مغایر سخنان اولیه اش می دانستند هم گفت: آزادی اندیشه. آزادی اندیشه. دموکراسی، دموکراسی. با پنج سال اعتصاب و راه‌پیمایی های خیابانی پشت سر هم. دموکراسی؟ آزادی؟ این حرف‌ها یعنی چه؟ ما هیچ‌کدام از آن‌ها را نمی‌خواهیم.

هویت رستاخیز

دبیرکل حزب رستاخیز که با نظر محمدرضا پهلوی انتخاب می‌شد چند بار تغییر کرد. امیرعباس هویدا از آغاز تأسیس تا ۶ آبان ۱۳۵۵، جمشید آموزگار از ۶ آبان ۱۳۵۵ تا ۱۷ مرداد ۱۳۵۶، محمد معتضد باهری از ۱۸ مرداد ۱۳۵۶ تا دی ۱۳۵۶، جمشید آموزگار از دی ۱۳۵۶ تا ۶ شهریور ۱۳۵۷ دبیرکل حزب بودند و جواد سعید آخرین دبیرکل، زمانی به این سمت رسید که حزب در آستانه انحلال بود.

آماده سازی مقدمات و افتتاح بیست و چهارمین و آخرین دوره مجلس شورای ملی در تاریخ ۱۷ شهریور ۱۳۵۴ و تغییر مبنای تاریخ هجری شمسی به تقویم شاهنشاهی در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۵۴ از جمله اقدامات این حزب در این مدت بود.

زمینه های رستاخیز

محمدرضا شاه در کتاب خود به نام «پاسخ به تاریخ» نوشت: ما معتقد هستیم همه مردم ایران باید برای رسیدن به هدفهای ملی که سعادت و آسایش فرد فرد ما را تأمین خواهد کرد متحد باشند و در یک جهت حرکت کنند، همه کوشش ها باید در راه پیشرفت کشور باشد. نه خنثی کردن تلاش های یکدیگر. در نظام چند حزبی امکان تفرقه و تشتت بسیار است. هر گروه که در حزبی هستند با دیگران بر سر کسب قدرت و به دست گرفتن حکومت ستیز و دعوا دارند. هر گروه می‌خواهد حرف های خودش را به کرسی بنشاند و در نتیجه اختلافات به وجود می‌آید. در حالی که در حزب رستاخیز از جنگ گروهی خبری نیست.

اندکی بعد کار به جایی رسید که شرکت در این حزب سیاسی، اجباری شد. محمدرضا شاه در سخنانش در روز تاسیس حزب رستاخیز گفت: هر کسی باید جزو این حزب بشود و تکلیف خود را روشن بکند. اگر نشد از ایران خارج شود. اگر نخواستند خارج شوند، جایشان در زندان است، و دولت اعلام نمود برای هر ایرانی که خواستار شرکت در حزب نیست پاسپورت صادر و به خارج فرستاده خواهد شد

از سوی دیگر محمدرضا شاه ۲۱ اسفند ۱۳۵۳ در حرف های در گوشیش به اسدالله علم گفته بود که «که ترس او از بلندپروازی‌های حزب ایران نوین و هویدا باعث انحلال احزاب گذشته و تشکیل حزب واحد رستاخیز شد.»

اسدالله عَلَم وزیر دربار پهلوی هم در کتاب خاطراتش نوشت: باز هم صحبت حزب جدید شد. عرض کردم نخست‌وزیر هم خیلی پکر است. فرمودند چرا؟ عرض کردم آخر حزب ایران نوین ادعای اکثریت قاطع بین مردم ایران داشت و شاید هم حساب‌های دیگر، کسی چه می‌داند. فرمود او البته آدم باهوشی است و مطمئن هستم که می‌داند هیچ گهی نمی‌تواند بخورد. ولی یک هزارم هم ممکن بود برای خودش خیال‌هایی بپروراند. این اولین دفعه است که این فرمایش را از شاهنشاه می‌شنوم. حتی فرمودند در داخل این تشکیلات وسیع وقتی فراکسیون‌های قوی بودند، البته می‌توانند با هم ائتلاف کرده دولت با اکثریت درست کنند.

وی در خاطرات روز پنجشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۵۴ نوشت: شاهنشاه واقعاً به حق باید متوجه همه جهات باشند. چنان که بلندپروازی‌ها و گه‌خوری‌های دولت و حزب اکثریت را نقش بر آب کردند. آخر به حزب ایران نوین چه ربطی دارد که در کنگره خود از تمام احزاب پیش رو و پس رو و کمونیست و غیرکمونیست و لیبرال و چنین و چنان دعوت کند؟ شاهنشاه آنچنان هوشیار هستند که حدی بر آن متصور نیست.

دکتر حسین خطیبی هم از اعضای برجسته حزب ایران نوین و نایب رییس وقت مجلس به روزمرگی افتادن احزاب پیشین که جز تکرار بسیاری از مسائل و مباحث کلیشه‌ای و غیرقابل اعتنا، برنامه و ایده قابل توجهی نداشتند، از دلایل انحلال آن احزاب و تاسیس حزب رستاخیز عنوان کرد.

به عقیده خطیبی این احزاب از برآوردن خواست‌های برنامه انقلاب سفید و ساختن و تربیت کردن رجال و دولتمردانی که بتوانند در آینده این طرح را به مورد اجرا بگذارند ناتوان بودند و جز وقت‌گذرانی و نمایش‌های بیرونی و تظاهر که با فساد و بی‌اعتقادی توام بود، خود پایه‌گذار بحران اجتماعی و سیاسی جدیدی شده بودند که خطیبی آن را «فئودالیزم حزبی» لقب می‌دهد.

خطیبی اضافه می‌کند که رویگردانی و عدم اعتقاد مردم کشور به این احزاب، عرصه فعالیت اجتماعی احزاب را به حد هیچ تنزل داده بود.

نظر ساواک درباره تحزب

اما نظر سازمان اطلاعات و امنیت پلهوی با محمدرضا شاه متفاوت بود. در گزارشی که توسط ساواک منتشر شد آمده است: دستگاه حزب درست به منزله تجارتخانه و یا مؤسسه ای انتفاعی شده که عده ای صرفاً منافع خویش را در نظر گرفته و با حمایت منافع فردی منافع اجتماعی را در نظر نمی گیرند، مثلاً فعلاً کلیه امور انتخابی و انتصابی حزب با نظر آقای مهندس معینی قائم مقام دبیر کل حزب انجام می شود و نام برده در کلیه اعمالی که می شود بی نظر نیست و نسبت به کسانی که دارای سوابق و شخصیتی باشند مثل اینکه دارای عقده روانی می باشند و معتقد است کسانی که در کارترها قرار می گیرند یا از دوستان و کسان او مانند اخوی خود که بدون دارا بودن سابقه کامل حزبی به صرف عضویت گمرک به نمایندگی مجلس انتخاب شده و یا رفقای او مثل آقای مهندس بلوری سناتور و رییس شیر و خورشید تهران و رشید نادرخانی رئیس فعلی انجمن شهر، منتخبین و منتصبین را از بین کسان و افراد مطیع خود انتخاب می نماید و از طرفی کادرهای حساس حزب بین همین دسته آقایان که سمت نمایندگی مجلس را دارا می باشند تقسیم شده که اکثراً مانند امیر حسین شیخ بهایی که عهده دار امور اصناف در حزب می باشد و یا ناصر اولیایی شیرازی عهده دار امور قسمت های بازرگانی می باشند، نه تنها عقیده عمومی را سست نموده بلکه اصولاً به احزاب بدبین کرده است در حالی که در مورد دو نفر مذکور گفته می شود علاوه بر اینکه داعیه حزب و دوستی با مقامات دولتی دارند با حاج آقا بزرگ ابوحسین (تاجر بازار) و دار و دسته های او که سابقه تحریک در موارد مختلف داشته همکاری نموده و جلساتی در شهر کرج دارا می باشد.»

عاقبت رستاخیز

دبیرکلی حزب جدید در ابتدا به عهده امیرعباس هویدا نخست‌وزیر وقت و رییس حزب ایران نوین نهاده شد و البته قصد شاه این بود که فعالیتهای سیاسی نخست وزیرش را نیز تحت اختیار خود بگیرد. بعدها رهبری این حزب به عهده جمشید آموزگار گذارده شد و اندکی بعد به نخست‌وزیری برگزیده شد اما عملکرد جمشید آموزگار در حزب که به ایجاد جناح پیشرو انجامید خود از موانع ضعف حزب گشت و به جای آنکه حزب باعث اتحاد و یکرنگی و ثبات در جامعه گردد، خود از عوامل اصلی تشتت آرا و ایجاد اختلاف بین رجال دولتی و دولتمردان سیاسی گشت. در این بین درگیری جناح های پیشرو، سازنده و لیبرال بر شدت این جریان افزود.

عملکرد حزب رستاخیز ملت ایران موجب تشدید نارضایتی عمومی شد و سه سال بعد از تاسیس به عنوان یکی از پایه‌های رژیم مورد حمله انقلابیون قرار گرفت. به طوری که در اهداف خود از جمله تحکیم رژیم و نهادی کردن سلطنت و تثبیت دولت موفق نشد و به جای ایجاد ثبات، کل رژیم را تضعیف کرد و سلطنت را بیش از پیش از ملت جدا ساخت و معدود پیوند موجود در رژیم را از بین برد و سرانجام در دوم مهر ۱۳۵۷ منحل شد.

واکنش امام خمینی به رستاخیز

دو روز پس از اعلام خبر تاسیس حزب رستاخیز در رادیو سیدحمید روحانی نامه ای به امام که آن زمان در نجف سکونت داشتند از ایشان خواستند تا نظرشان را بیان کنند.

روحانی در این نامه نوشت: بسمه تعالی. مصیبت خانمان سوز تازه، تشکیل حزب رستاخیز و فشارهای توانفرسایی که به دنبال خواهد داشت نمی ‏دانم که چه به روزگار ملت بی ‏پناه ایران خواهد آورد. نظر به اینکه اکنون عازم نجف هستم، می‏ خواستم از آن حضرت استفسار نمایم که اگر تصمیمی در این زمینه اتخاذ فرموده ‏اند، در مقام باشیم که آنچه به نظر رفقا می ‏رسد فراهم کرده به حضور تقدیم داریم. با کمال خجلت از نوار خراب دیروز نوار تازه ‏ای که تقریباً مفهوم و قابل استفاده است تقدیم داشتم‏.

پاسخ بنیانگذار جمهوری اسلامی به این نامه این بود: «بسمه تعالی‏. ان شاء اللَّه موفق باشید. باید مطالب را درست دریافت کنم بعد تصمیم بگیرم و این مانع نیست که شماها مطالبی تهیه کنید.»

چند روز بعد در روز ۲۱ اسفند امام از محل اقامتشان در نجف پیامی را خطاب به ملت مسلمان ایران صادر و شرکت در حزب رستاخیز را تحریم کردند.

متن پیام حضرت امام به شرح زیر است:

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

نظر به مخالفت این حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران، شرکت در آن بر عموم ملت حرام و کمک به ظلم و استیصال مسلمین است؛ و مخالفت با آن از روشن ترین موارد نهی از منکر است. و چون این نغمه تازه که به دستور کارشناسان یغماگر برای اغفال ملت از مسائل اساسی، از حلقوم شاه برخاسته تا کشور را بیش از پیش خفقان زده کند و راه را برای مسائلی که در نظر دارند باز نمایند، و قوه مقاومت را بکلی از ملت سلب نموده و نفس را در سینه‏ ها حبس سازند. لهذا لازم است- حَسَب وظیفه- تذکراتی بدهم؛ باشد که ملت اسلام تا فرصت از دست نرفته با مقاومت بیش از پیش و همه جانبه جلو این نقشه‏ های خطرناک را بگیرند.

قبلًا باید گفت شاه در این پیشنهاد غیر مشروع، به شکست فاحش طرح استعماری- به اصطلاح- «انقلاب ششم بهمن» و برخوردار نبودن آن از پشتیبانی ملت اعتراف نموده است. کسی که بیش از ده سال است فریاد می‏ زند که ملت ایران موافق با این «انقلاب» است و اسم آن را «انقلاب شاه و ملت» گذاشته، امروز مردم را به صفه ای مختلف تقسیم کرده و می‏ خواهد با زور سرنیزه برای خود موافق درست کند. اگر این- به اصطلاح- «انقلاب» از شاه و ملت می ‏باشد، دیگر چه احتیاجی به حزب تحمیلی است؟!

درباره این حزب- به اصطلاح- «رستاخیز ملی ایران» باید گفت این عمل- با این شکل تحمیلی- مخالف قانون اساسی و موازین بین المللی است و در هیچ یک از کشورهای عالم نظیر ندارد. ایران تنها کشوری است که حزبی به امر «ملوکانه» تأسیس کرده و ملت مجبور است وارد آن شود، و هر کس از این امر تخلف کند سرنوشت او یا حبس و شکنجه و تبعید و یا از حقوق اجتماعی محروم شدن است. مردم محروم این کشور مجبورند موافقت خود را با نظام شاهنشاهی اعلام کنند؛ نظام پوسیده ‏ای که از نظر اسلام مردود و محکوم به فناست؛ نظامی که هر روز ضربه تازه ‏ای بر پیکر اسلام وارد می‏آورد، و اگر خدای نخواسته فرصت یابد اساس قرآن را برمی‏ چیند؛ نظامی که هستی ملت را به باد فنا داده و تمام آزادی ها را از او سلب کرده است؛ نظامی که طبقات جوان روشنفکر را در زندان ها و تبعیدگاه ها از هستی ساقط نموده و باز می‏ خواهد با این حزب بازی اجباری، بر قربانی ها و زندانی های خود بیفزاید.

مردم مسلمان ایران مجبورند در برابر شاهی سر تسلیم فرود آورند که دستش تا مرفق به خون علمای اسلام و مردم مسلمان آغشته است. شاهی که می‏ خواهد تا قطره آخر نفت این کشور را بفروشد و پولش را- به عناوین مختلف- به سرمایه داران و چپاولگران تقدیم نماید و به آن افتخار کند.

استعمار امریکا از ذخایر هنگفت نفت خود استفاده نمی‏ کند، و از دیگران می ‏خرد که برای مصالح کشورش محفوظ باشد؛ ولی شاه ایران این طلای سیاه را می‏ فروشد و خزانه ایران و ملت را تهی می‏ کند، و درآمد آن را به جای اینکه صرف این ملت پابرهنه و گرسنه نماید، به اربابان استعمارگرش وام می ‏دهد؛ و یا اسلحه‏ های خانمان سوز و مخرب می‏ خرد تا از منافع و مطامع استعمارگران در ایران و منطقه نگهبانی کند، و به خونریزی و سرکوبی جنبش های ضد استعماری ادامه دهد.

او تا دیروز با اخذ وام های کمرشکن از خارج، اقتصاد ایران را به ورشکستگی می ‏کشانید و امروز با دادن وام ها و خرید اسلحه، ملت را به افلاس کشانیده و از رشد بازمی ‏دارد. معاملات اسارتبار و بخصوص معامله ۱۵ میلیارد دلاری اخیر با استعمار امریکا، ضربه نابودکننده دیگری است که شاه به اقتصاد ایران وارد ساخته و چوب حراج تازه‏ای است که بر ثروت و ذخایر ملت محروم ایران می‏ زند.

ملت ایران مجبور است به کسی رأی موافق بدهد که وضع کشاورزی و دامپروری ایران را چنان به عقب رانده که اکنون باید گندم، برنج، گوشت، روغن و سایر ارزاق را با قیمتهای هنگفت وارد کند. شاه که در آغاز طرح- به اصطلاح- «انقلاب سفید» به دهقانان نوید می‏ داد که در سایه اصلاحات ارضی، غله مورد نیاز کشور در داخل تأمین می ‏شود، اکنون به جای خجلت‏ زدگی افتخار می‏ کند که دو میلیون و نیم تن گندم و چهار صد هزار تن برنج در سال جاری وارد کرده است! در صورتی که مطلعین م ‏دانند که یک استان ایران، مثل خراسان، قدرت تهیه گندم برای تمام کشور را داشت و این قدرت را «انقلاب سفید شاه» سلب کرد.

شاه بیش از ده سال است که فریاد از پیشرفت کشور می‏ زند، در حالی که اکثریت ملت را در فقر و فاقه غوطه ‏ور ساخته. ظاهر تهران را آراسته و از دسترنج ملت برای عمال خود عمارات چند طبقه بنا می‏ کند ولی در دهات و قصبات- که قسمت عمده جمعیت ایران را تشکیل می‏ دهند- از مواهب اولیه زندگی خبری نیست، و اکنون وعده ۲۵ ساله به مردم می‏ دهد. ولی مردم آگاه ایران توجه دارند که این وعده ‏های او پوچ و عاری از حقیقت است. قدرت کشاورزی از کشور سلب گردیده، وضع کشاورزان و کارگران روز به روز وخیم تر شده و از صنعتی شدن مستقل و غیر وابسته جز اسمی نیست و نخواهد بود مگر اینکه به خواست خدای قادر این رژیم پوسیده تغییر کند.

با تمام شدن ذخیره نفت به دست این رژیم، آن چنان فقری به ملت روی می‏ آورد که جز تن به اسارت دادن راهی ندارد. ملت شریف ایران، که نه زراعت دارد و نه صنعت، باید با فقر و فلاکت دست به گریبان باشد و یا به عملگی برای سرمایه داران تن در دهد.

شاه از مشروطه و قانون اساسی دم می‏ زند، در صورتی که خود او در رأس مخالفین قانون اساسی و مشروطیت، اساس مشروطه را از بین برده است؛ که نمونه بارز آن مصاحبه و جنجال اخیر است: اجبار ملت به ورود در حزب نقض قانون اساسی است؛ اجبار مردم به تظاهر در موافقت و پایکوبی و جنجال در امری که مخالف خواسته آنهاست نقض قانون اساسی است؛ سلب آزادی مطبوعات و دستگاه های تبلیغاتی و اجبار آنها به تبلیغ بر خلاف مصالح کشور نقض قانون اساسی است؛ تجاوز به حقوق مردم و سلب آزادیهای فردی و اجتماعی نقض قانون اساسی است؛ انتخابات قلابی و تشکیل مجلس فرمایشی محو مشروطیت و نقض قانون اساسی است؛ ایجاد پایگاههای نظامی و مخابراتی و جاسوسی برای اجانب مخالفت با مشروطیت است؛ مسلط نمودن اجانب و عمال کثیف آنها از قبیل اسرائیل بر بهترین اراضی مملکت و کوتاه کردن دست ملت را از آن نقض قانون اساسی و خیانت به کشور است؛ اجازه سرمایه گذاری به اجانب و مسلط کردن آنها بر تمام شئون مملکت و غارت ذخایر نفتی به اسم «حاکمیت ملی» و کوتاه کردن دست ملت از فعالیتهای اقتصادی خیانت به ملت و نقض قانون اساسی است؛ مصونیت دادن به اجانب و عمال آنها مخالفت با مشروطه و قانون اساسی است؛ و اصولًا دخالت شاه (که به حسب نص قانون اساسی مقام غیر مسئولی است) در امور کشور و قوای مملکت بازگشت به دوران سیاه استبداد و نقض قانون اساسی است.

این شخص باز از انقلاب سفید دم می‏ زند؛ انقلابی که موجب سیه بختی ملت شده و می‏ باشد. انقلابی که جز فلج کردن قوای فعاله ملت اثری نداشت. انقلابی که پس از ده سال، خود «شاه» هم قلابی بودن آن را فاش کرد. انقلابی که می‏ خواهد فرهنگ استعماری را تا دورترین قرا و قصبات کشانده، و جوانان کشور را آلوده کند. باید مخالف این- به اصطلاح- «انقلاب» به شکنجه گاه برود و از حقوق اجتماعی محروم شود. علمای اسلام و محصلین و رجال دین و طبقه دانشگاهی که با این نظام پوسیده و دستگاه ظلم و جور و با این انقلاب رسوا مخالفند، یا «بی‏ وطن» هستند و باید به شکنجه گاه بروند و یا از حقوق اجتماعی محروم می ‏باشند. طبقات بازرگان، زارع و کارگر که در این ده سال جز وعده‏ های پوچ ندیده‏ اند و از این پس باز وعده بیشتری می شنوند و با این انقلاب سیاه لعنتی مخالفند، به همان سرنوشت دچار خواهند شد.

علمای اعلام و سایر طبقات بدانند که تشکیل این حزب، مقدمه بدبختی های بسیاری است که اثراتش بتدریج ظاهر می‏ شود. بر مراجع اسلام است که ورود در این حزب را تحریم کنند و نگذارند حقوق ملت مسلمان ایران پایمال شود. بر سایر طبقات خصوصاً خطبای محترم و محصلین و طبقه جوان دانشگاهی و طبقات کارگر و زارع و تجار و اصناف است که با مبارزات پیگیر و همه جانبه و مقاومت منفی خود، اساس این حزب را ویران کنند و مطمئن باشند که رژیم در حال فرو ریختن است و پیروزی با آنهاست. باید ملت از تبلیغات پوچ دستگاه اغفال نشود. اینها در عین حال که مخالفت خود را با اسلام و احکام آن روزافزون می‏ کنند، برای اغفال ساده ‏لوحان، در دستگاه تبلیغاتی مراسم خواندن دعای کمیل و سینه زنی و زنجیرزنی پخش می‏ کنند، احکام قرآن کریم را نقض و خود آن را چاپ و منتشر می‏ کنند.

این جانب در این کنج غربت از وضع اسفبار ملت ایران رنج می‏ برم، و چقدر خوب بود که در این شرایط حساس در میان آنها بودم و در این مبارزات مقدس، جهت نجات اسلام و ایران، از نزدیک با آنان همکاری می‏کردم. از خداوند تعالی قطع ایادی اجانب و عمال آنان را خواهانم.

استفتاء رستاخیزی

در همین راستا گروهی از روحانیون مبارز نجف در مورد شرکت مردم در حزب رستاخیز از امام استفتاء کردند و امام نظر مخالفشان را در این رابطه اعلام کردند.

سید حمید روحانی از امام خمینی خواست تا فتوای تحریم حزب رستاخیز را در پاسخ به استفتائی که شده است به صورت توأم منتشر سازند و امام در جواب ایشان- که دستخط آن در مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی موجود می‏ باشد- چنین مرقوم داشته‏ اند: «آنچه نوشته‏ اید مانع ندارد. دو- سه نسخه رونوشت کنید، یکی برای من بفرستید و ترجمه عربی نیز بشود، و در صورت امکان اینجا طبع شود، لکن نشر در اینجا نشود و اگر اینجا امکان نبود باید فکری کرد».

متن استفتاء و پاسخ امام به این شرح است:

بسم اللَّه الرحمن الرحیم. پیشگاه مبارک مرجع عالیقدر عالم تشیع، قائد بزرگ اسلام، حضرت آیت اللَّه العظمی خمینی- مد ظله العالی. با اهدای سلام و تحیات وافره، مستدعی است نظر مبارک خود را در مورد «حزب رستاخیز» که اخیراً از طرف رژیم تأسیس گردیده، بیان و وظیفه عموم ملت را در قبال آن روشن فرمایید.

امام خمینی: بسمه تعالی‏. نظر به مخالفت این حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران، شرکت در آن بر عموم ملت حرام و کمک به ظلم و استیصال مسلمین و مخالفت با آن از روشن ترین موارد نهی از منکر است. و این جانب نظر خود را درباره این حزب به طور تفصیل نوشته‏ ام.

منابع:

۱-ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، نشر نی، ص۵۴۱

۲-محمدرضا پهلوی، مأموریتی برای وطنم، ص ۱۷۳

۳-محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، ص ۲۰۸

۴-حزب رستاخیز- مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران

۵-رفیع، جلال. اطلاعات ۸۰ سال. ج اول. ص ۲۹۶. اول اسفند ۱۳۵۳. انتشارات اطلاعات

۶-ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، نشر نی، صفحهٔ ۵۴۲

۷-صحیفه امام، ج‏۳، ص ۷۰

۸-صحیفه امام، ج‏۳، ص ۷۰-۷۵

۹-صحیفه امام، ج‏۳، ص ۷۶