مضحکه ی انتخابات (۵)

مضحکه ی انتخابات (۵)
آیاامکان سازش خامنه ای و رفسنجانی وجود دارد؟:
بقلم آقای علیرضا یعقوبی.
4 خرداد -92
عده ای را نظر بر این بود که خامنه ای با رفسنجانی خواهد ساخت و با توجه به نظر مثبتی که در فضای سیاسی - دیپلماتیک بین المللی نسبت به هاشمی رفسنجانی وجود دارد، او می تواند با آمریکا و همپیمانانش کنار آمده و لااقل برای ۸ سال همچون دوران خاتمی رژیم را بیمه کند. این تحلیل از اساس اشتباه و بدون مبانی تحلیلی منطقی است. اولا که از آنچه که در ۸ سال گذشته در این اتفاق افتاده است و تأثیرات آن در روابط دیپلماتیک، نشانی ندارد. خوب بود که چنین بود اما:
۱- در هر تحلیلی مبنا را باید بر تغییرات و تحولات داخلی گذاشت. این مردم ایران هستند که باید در نهایت سرنوشت خویش را تغییر دهند. با شکست جنبش سبز و شفاف شدن ورشکستگی رهبران آن در هدایت یک جنبش پیروزمند، زمینه لازم برای پیوند پیشتاز انقلابی با توده های مردم هر چه بیشتر فراهم آمده است و این تهدید استراتژیکی رژیمی است که با از دست رفتن و شکسته شدن هیمنه ولی فقیه در سرکوب قیام سال ۸۸، در سراشیب سقوط و سرنگونی، قرار گرفته است. این را باید در هر تحلیلی از شرایط کنونی جامعه ایران بعنوان مبنا لحاظ داشت. بدون توجه به این مبنا مسلما هرگونه تحلیل از جامعه ایران لنگ زده و از واقعیت بدور است.
۲- اگر تضادهای بالای حاکمیت را نه خودبخودی بلکه قانونمند و برخاسته از متن جامعه و تضادهای جوشان و غلتان در پائین جامعه بدانیم. اگر بر مشکلات و چالش های کنونی جامعه ایران اشراف داشته باشیم. اگر نرخ بیکاری را حتی همان ۱۷٪ اعلام شده بدانیم. اگر بدهی ۵۰۰ هزار میلیاری تومانی دولت به پیمانکاران و بانکها را حتی از زبان هاشمی رفسنجانی، بپذیریم. اگر با توجه به نرخ رشد تورم، دولت در نظر دارد که ۲۵٪ بر حقوق کارمندان خود بیفزاید را چاره ناپذیر محسوب کنیم. اگر همچون احمدی نژاد قطعنامه های تحریمی شورای امنیت ملل متحد را جاهلانه «کاغذ پاره» ندانیم. اگر بی کفایتی و سوء مدیریت در این رژیم را برخاسته از ذات و ماهیت آن ارزیابی کنیم. اگر دزدی و چپاول اموال عمومی را بخشی لاینفک از دیکتاتوری لجام گسیخته ولی فقیه بدانیم. اگر روند هولناک رشد فقر و در غلتیدن روزانه بخشی از مردم به زیر خط فقر را در شرایط کنونی کاملا طبیعی و قانونمند بشمار آوریم، دیگر در تحلیل های مربوط به ۱۶ سال قبل در جا نخواهیم زد.
۳- سیاست تنش زدایی که از دوران هاشمی رفسنجانی شروع شده بود هر چند با چالشی همچون ترور مخالفان سیاسی در خارج از کشور و رسوایی جریان میکونوس همراه شده بود اما بازهم تهدیدی نبود که آمریکا و بالخص متحدین استراتژیکش را به خطری که بنیادگرایی اسلامی برای صلح و امنیت جهانی دارد، متوجه سازد. با افشای آنچه که تاکنون صورت گرفته دریافته ایم که حتی دولت شیراک در فرانسه در زد و بند با این رژیم خود پیشنهاد داشت که چشمش را به ترور مخالفان رژیم در خاک فرانسه به عمد خواهد بست. اینچنین سیاست بیشرمانه ای مسلما بر توقع و وقاحت دریده و شناخته شده آخوندی می افزود. خاتمی وارث آنچیزی بود که هاشمی نهالش را بنام «تنش زدایی» در روابط با دولتهای غربی کاشته بود و سیاست «گفتگوی انتقادی» در روابط دیپلماتیک بین دنیای غرب با رژیم جهل و جنایت حاضر، جریان داشت.
۴- خاتمی با ارائه طرح «گفتگوی تمدنها» توانست طرح «گفتگوی انتقادی» در روابط دیپلماتیک غرب با رژیم آخوندی را به سطح «گفتگوی سازنده» ارتقاء دهد. البته آنچه که از خزانه و از منافع ملی ایران در این میان خرج شد هم که بگذریم، بهرحال توانست بزرگترین جریان اپوزیسیون رژیم را که خطر بالفعل رژیم محسوب می شد را در لیست سیاه تروریستی قرار دهد. این بزرگترین دستاورد خاتمی در عرصه بین المللی محسوب شده که کماکان به رخ جریان دیگر در حاکمیت کشیده می شود.
۵- با افشای قضیه هسته ای توسط مقاومت ایران و اینکه دولت خاتمی در سایه «گفتگوی تمدنها» توانسته لااقل ۶ سال کلاه گشادی بر سر جامعه بین المللی برای پیشبرد اهداف هسته ای رژیم، بگذارد در واقع شاهد یک چرخش در روابط بین المللی و دیپلماتیک در روابط با رژیم آخوندی بودیم. یعنی آنچه را که هاشمی کاشته و خاتمی پرورش داده بود بیکباره از بیخ و بن خشکید و بی حاصل باقی ماند.
۶- اگر در دوران هاشمی و خاتمی می شد با استفاده از عبارات و واژه ها و خاصه خرجی ها از منافع ملی (۱) به یک سازش با قدرت های مطرح بین المللی نائل امد، امروز زمان برای اینگونه سازشها از دست رفته و جامعه بین المللی خواهان یک عقب نشینی آشکار در زمینه مسائل هسته ای است و دقیقا بهمین خاطر است که پیشرفت در مذاکرات جاری هسته ای کاملا قفل شده باقی مانده است.
۷- ماجرای مداخله نظامی آمریکا در عراق و افغانستان، در تحلیل اولیه بنفع ولی فقیه تهران بود که دستهایش را تا کابل و بغداد حریصانه دراز کند و از این «امداد غیبی» مستمع شده و لااقل عراق را «حیاط خلوت» شخص ولی فقیه محسوب کند و با گرو گرفتن عراق و ترک تازی ها در لبنان و سوریه و نفوذ در فلسطین خود را بی نیاز از خاتمی و هاشمی بداند. در واقع ولی فقیه تهران روی دارایی های خود در عراق و سوریه و لبنان و فلسطین و بعضا در افغانستان حساب کرده که در شرایط فعلی او را بی نیاز به هرگونه شریک مزاحمی در داخل حاکمیت ساخته است.
۸- جراحی بدون خونریزی درونی حاکمیت که از مقطع انتخابات دوره هفتم مجلس شروع شد و سهم و وزنه اصلاح طلبان را در درون حاکمیت تنها بین ۳۰ تا ۴۰ نماینده مجلس قرار داد در سال ۸۸ به جراحی عمیق با خونریزی فراوان که منجر به شکسته شدن هیمنه ولی فقیه شد، راه برده و راه هرگونه سازش درونی را سد نموده است. حوادث سال ۸۸ یک نقطه عطف در روابط درونی رژیم محسوب شده و بازگشت ناپذیر می باشد.
۹ - هرگونه تغییری در مسیر طی شده، باید با جراحی های دردناکی راه برد که در نهایت از رژیم کنونی آنچنان شیر بی یال و دم و اشکمی خواهد ساخت که به همه چیز شبیه است جز «جمهوری اسلامی» لذا باید جایش را به نظامی دمکراتیک و مبتنی بر خواست و ارده مردم بدهد.
۱۰ - رفسنجانی دقیقا از همین منظر است که رد صلاحیتش توسط شورای نگهبان را هر چند با تلخی پذیرفته اما آن را بنوعی رفع تکلیف و وظیفه از خود می داند. او نسبت به هرگونه تغییری با پرجا ماندن اصل «ولایت فقیه»حتی با ریاست جمهور شدن خودش هم ابراز تردید کرده است. یعنی حداقل رفرم و اصلاح در این رژیم با توجه به عمق فجایع و خرابی ها و جنایات و غارت گری ها خلع ید از «ولی فقیه» و برداشتن اصل «ولایت فقیه» از قانون اساسی این رژیم است.
دوستان می توانند با افزودن مطالبی این تحلیل را کامل نمایند.
پاورقی:
۱- رفسنجانی در دیدار خداحافظی با اعضای ستاد انتخاباتیش بعد از رد صلاحیت او توسط شورای نگهبان مدعی شده است که غربی ها او را easy man می دانستند و این را نقطه قوتی برای خود دانسته است. باید گفت که قرادادهایی که در دوران ریاست جمهوری او بین دولتش و طرفهای غربی منعقد می شد بسا بسا بدتر از قرادادهای ترکمن چای و گلستان بود و چنین تعریف هایی بیشتر حکایت از بلاهت طرف دارد تا نقطه قوتی برای او محسوب گردد.