ابتلائات دوران و ضرورت پاسخ به آن معیار اصالت:

ابتلائات دوران و ضرورت پاسخ به آن
معیار اصالت:
از آقای علیرضا یعقوبی
26 اردیبهشت -92
بیش از سی و چهار سال است که از حاکمیت رژیم فاشیسم مذهبی حاکم ایران می گذرد و اگر این رژیم را بزرگترین بلیه و مصیبت برای ایران و تاریخ آن بدانیم پاسخ به این بلیه و ابتلای تاریخ، آزمایش اصالت و حقانیت هر فرد و جریان و گروهی است. سرفصل های تاریخی و ضرورت پاسخگویی درست به آن است که صحت حقانیت هر موضع و اقدام را اثبات می کند و دقیقا هر فرد و جریان انقلابی تنها در پاسخگویی به ضرورتهای تاریخی است که نشان می دهد تا به کجا در ادعا و مواضع خود صادق هست. یعنی قرار دادن تمامی ادعاها و مواضع هر فردی و یا جریانی در آزمایشگاه بزرگ «مبارزه» و «استقامت» و «پایداری» بهترین چگالی و معیاری است که می توان اصالت آنها را سنجید و تشخیص داد. در غیر این صورت و در فقدان این معیار این هوچی ها و اپورتونیست و بطور مشخص در شرایط امروز ایران این آخوندهای گاو گند چاله دهان هستند که صحنه را پر خواهند کرد بخصوص آنکه در ادعا می خواهند از دنیا رفع فتنه کرده در حالیکه خود بزرگترین فتنه تاریخ معاصر جامعه بشری اند (۱)
اصولا هر شخصیت و جریان انقلابی تنها سرمایه ای که در اختیار دارد «وجود» خود است و همواره با این «وجود» در معرض پاسخگوئی به «ضرورت های تاریخی»است. این وجود و سرمایه همواره در مراحل مختلف در برابر آزمایشات و ابتلائاتی است که او را به چالش می کشد. تنها جواب ممکن در برابر هر چالشی تاکید بر پرداخت و هزینه از همین وجود و سرمایه برای اثبات حقانیتش در برابر ابتلائات است.
مقاومت مردم ایران علیه رژیم ولایت فقیه با همین سرمایه و پرداخت مستمر و گاها لحظه به لحظه از آن، در طول سی و چهار سال از مراحل مختلفی عبور کرده است . مسلما در برخورد با این بحرانها و ابتلائات اشتباهات و خطاهایی هم داشته که بسیار گریز ناپذیر هم بوده و تنها با درس آموزی و جمعبندی از آنهاست که توانسته رویین تن شده و به مرحله عالیتری از مبارزه گام بگذارد. بطور مشخص از مقاومت مسلحانه شهری تا تشکیل ارتش آزادیبخش ملی راهی درازی بوده که با جمعبندی از اشتباهات تاکتیکی راه به تکامل مبارزه در قالب یک ارتش کلاسیک برده است. لازمه تحقق چنین امری مسلما اشتباه تاکتیکی و جمعبندی از آن است. مگر دشمن به کناری نشسته که شما بخواهید او را براندازید؟ او مثل هر موجود زنده دیگری برای ادامه بقایش دست به عمل و عکس العمل زده و تمامی امکانات موجودش را در خدمت دفع خطر به خدمت خواهد گرفت. بخصوص اگر این موجود زنده جانوری برآمده از اعماق تاریخ باشد که در بکارگیری تمامی ابزارهای جنایت هیچ حد و مرزی قائل نیست. او را با قوانین و ارزشهای نوین حقوق بشری کاری نیست. در دروغ و شانتاژ و شارلاتان بازی و دجالگری و شکنجه و اعدام حد و مرزی نمی شناسد. آنچه که در این میان اصل بوده، این است که هیچگاه و در هیچ شرایطی عنصر و سازمان هدایت کننده مقاومت پا پس نکشیده و بطور مشخص در شرایط حاضر ایران، بر امر مبارزه برای سرنگونی این رژیم پای فشرده و همواره آماده پرداخت بهای لازم برای این هدف باشد.
دلایل انفصال افراد از مقاومت:
واقعیت انکارناپذیر آن است که حضور در مبارزه لازمه اش پرداخت مستمر و حل تضاد گاها لحظه به لحظه است که حتی «شهادت» در برابر حل این تضادها بسیار حقیر بنظر می رسد. حل تضادهایی که در مواقعی بیشک نفس آدمی را به حلق می رساند و آدمی آرزو می کند، ای کاش پیش از این مرده بودم. مسلم است که هر چه مقاومت طولانی تر شده کسانی را که توان حمل بار انقلاب و مقاومت نیست به سمت جدایی از مقاومت و انقلاب می کشاند. شدائد و سختی های مبارزه را اگر دلیل اصلی جدایی فرض کنیم در مواردی هم هست که افرادی طی پروسه ای به نقطه ای می رسند که با جمعی که در آن قرار گرفته اند به تفرق می رسند. حال ممکن است در خطوط و مواضع سیاسی و تشکیلاتی و ایدئولوژیک با جمع توافق قبلی را نداشته و لذا راه جدایی را در پیش می گیرند. باید اعتراف نمود که شق اول محمتل ترین دلیل برای جدایی افراد از یک جمع است اما جدایی هر دلیلی که در پی داشته باشد فی النفسه امری است رایج اما برخورد منطقی با آن از سوی فرد جدا شده است که می تواند اصالت آتی او را بعد از جدایی از ارزشهای پیشین به نمایش بگذارد.
پروسه بعد از جدایی:
در این میان چه بسیار انسانهای مبارز و شریفی هستند که بعد از جدایی از مقاومت و مبارزه در یک حالت برزخ قرار گرفته و نمی توانند ارزشهای مبارزاتی و جمعی را که با آنها زیسته اند فراموش کنند و با عالم بیرون از آن روابط به انطباق برسند. این جمع در پی جدایی بعد از طی دورانی با جمعبندی از مبارزه و توانایی ها و ظرفیت های خود در پی وصل بر می آیند و دوباره به مقاومت وصل شده و در این مسیر حتی «اخم و تخم های» (۲) دوستان و یاران حاضر در مقاومت را با طیب خاطر پذیرایند. چرا که با درک ارزشهای این گوهرهای بی بدیل، یگانه معیار برای سنجش اصالت انسانها را در مبارزه و ادامه آن می دانند. اما در نقطه مقابل تاریخ مبارزات بشری مملو از صحنه هایی است که افراد منفصل از مبارزه و مقاومت در برابر جریانی که روزگاری در آن صفوف به مبارزه مشغول بودند، بعلل ضعف درونی و هوای نفسانی و هر دلیل روانشناسانه دیگر، توانایی و قدرت تحلیل درست از وضعیت خود و مقاومت از آنها سلب شده و به انحراف و در نهایت هم جبهه شدن با دشمن غدار، حال خواسته و یا ناخواسته، کشیده شده اند (۳). نمونه ها و مصادیق در تاریخ فراوانند.در انقلابات آزادیبخش معاصر، فراوان افراد و جریاناتی بوده اند که نه تنها خود به انزوا و انفعال کشیده شده اند بلکه همچون پیچک بر سر و پای مقاومت پیچیده و سعی در بازداشتن آنها به انجام رسالت داشته اند. اینها در توجیه اعمال خود با بزرگ نمایی اشتباهات تاکتیکی جریان مقاومت، خط انحراف و توطئه را در پیش گرفته و در نهایت به سیاه نمایی هر موضع و اقدامی می رسند. اینها به چیزی جز «توبه» از مقاومت و مبارزه راضی نمی شوند.
نمونه تاریخی انحراف :
در تاریخ اسلام و مذهب شیعه، ما به جریانی بر می خوریم بنام «خوارج» همان جریانی که امام اول شیعیان در خطبه ۲۷ نهج البلاغه آنها را اینچنین توصیف می کند:
«شگفتا، شگفتا به خدا قسم وحدت آنان بر باطلشان و پراکندگی شما از حقتان دل را می میراند، و غصه را موجب می گردد. رویتان زشت باد و همواره اندوهناک باشید، که خود را هدف تیر دشمن ساختید. شما را غارت می کنند و شما به آنان حمله نمی کنید. به شما هجوم می آورند و شما نمی جنگید. خدار ا معصیت می کنند و شما راضی هستید. در تابستان شما را به جهاد فرا می خوانم می گویید هوا گرم است، مهلت ده تا گرما برود. در زمستان شما را به حرکت برای جنگ فرمان می دهم، می گویید هوا سرد است، فرصت بده تا سرما فرو نشیند. همه این ها برای فرار از گرما و سرماست. شما که از گرما و سرما می گریزید، پس به خدا قسم از شمشیر گریزان تر خواهید بود».
این جماعتی که «توبه» از مبارزه را طلب می کنند، در حین حضور در مبارزه به لطایف الحیل در پی گریز از معرکه مقاومت و مبارزه و مهلکه به زعم خود هستند. بدنبال بهانه و مستمسکی برای گریز از وفا به عهد و رسالتی هستند که در فکر و اندیشه انها، آنچنان رنگ باخته که دیگر مرزی بین «ارزش» و «ضد ارزش» و «دوست» و «دشمن» وجود ندارد. تازه در این میان، آنی که باید «توبه» کند و به زعم عده ای «بزرگی از سر گیرد» (۴) همانا مقاومت و مبارزه است وگرنه با شمشیر آغشته به زهر این جماعت روبرو خواهد بود. خوارج نه یک تک نمود در تاریخ بشری بلکه یک جریان در تداوم آن و در کنار هر مبارزه و تلاشی برای برهم زدن نظم ناعادلانه موجود است. بنابر این جریان «ضد ارزش» و «ضد مبارزه»، مقوله ای خلق الساعه و بدون پیشینه و قرینه تاریخی نیست. آنقدر هم ادعاهایشان بنام دمکراسی و ایجاد روابط تشکیلاتی بری از هر خطا و اشتباه، جاذبه دارد که در شرایط «فترت مبارزاتی» بعنوان یک عارضه در برابر جنبش انقلابی قرار می گیرد اما پادزهر آن چیست؟
پاد زهر جریانات منفصل از مبارزه:
یگانه پادزهر چنین جریاناتی دمیدن بر آتش مبارزه با سد اصلی زمانه و تضاد اصلی است. اینجا آزمایش اصالت و پاکی و طیب و طاهر بودن نه مطلق بلکه نسبی است. اگر نجاست مطلق در زمانه ما خمینی و خامنه ای و رژیم آنهاست، اصالت و پاکی و طیب و طاهر بودن در مبارزه با آنها نهفته است و هیچ معیار و چگالی بهتر و عالیتری از مبارزه برای سنجش میزان صحت ادعاها وجود ندارد. لذا یگانه پاسخ به گرد و غبارهای برخاسته از تشبثات و تحرکات عناصر و افراد بریده از مبارزه، دعوت آنها به مبارزه و حضور در میدان است. این گردو غبارها چون فاقد اصالتند چون منشأ آنها بریدن از مقاومت و مبارزه است همچون کفی بر روی آب هستند لذا به کناری می روند و گرد و غبارها هم فرو می خوابند و بازهم امر سرنگونی می ماند که در تقدیر تاریخی مجاهدین حتی به اعتراف همین افراد تحت عنوان بزرگترین تشکل ضد رژیم، نوشته شده است. و در جواب به کسانی که ساده لوحانه خواهان «بزرگی از سر گرفتن» مجاهدین می شوند، فقط باید این سؤال را مطرح کرد که آیا در صورت تحقق خواسته شان، تضمین می دهید که این جماعت حتی برای یک ثانیه هم که شده در میدان اصلی مبارزه دوباره قدم رنجه کرده و بهایی بپردازند؟ اینها همان دورانی هم که در مبارزه بودند بقول امام مجاهدان به هر بهانه ای در پی گریز از مبارزه و بقول خود مهلکه بودند، سرما و گرما و سختی مبارزه، بهانه اینها برای گریز از انجام رسالت بود در حالیکه دشمن را در اصرار بر باطل خود مصمم می دیدند، بجای اینکه انگیزه و صلابت خود را عیان سازند، مرعوب شده و گریز از صحنه را برگزیدند، چون عده شدند به یک غده تبدیل گردیدند و مقابل حق طلبی ایستادند. با قلمهای آغشته در دوران مخدوش شدن ارزشها و جایگاهها به سراغ مقاومت آمدند. بدون اینکه بدانند که اصولا راهی برای انتقال افراد مستقر در لیبرتی موجود نیست و شخص جان کری هم اعلام می دارد که کشورهای دوست و همپیمان دولت متبوع او حاضر به پذیرش پناهندگان ساکن لیبرتی نیستند و در فضای تنگ لیبرتی هر آن با هر خمپاره بارانی امکان کشتار جمعی این افراد وجود دارد و یگانه راه حل موجود همانا انتقال موقت این عزیزان به اشرف است تا از تیر رس حرامیان بنوعی محفوظ تر از لیبرتی بمانند، عامدا کمپین بنام ساکنان لیبرتی بعنوان مدعی العموم راه می اندازند و بجای توجه به خواسته ساکنان لیبرتی و فقط در ضدیت با خواست سازمان و تشکیلات که منتظم بر همین نظر وزیر امورخارجه آمریکاست، خواهان باقی ماندن این افراد در لیبرتی تا زمان انتقال به کشور یا کشورهای ثالتی می شوند که در چشم انداز نزدیک هیچ راه حلی بر آن متصور نیست و بطور کاملا شفاف در همراهی با جلاد نقش تیزکننده چاقوی او را بعهده می گیرند. اشرف را قتلگاه می دانند، نه لیبرتی را (۵)
تقسیم کار در توطئه علیه مقاومت:
وقتی از این جماعت خواسته می شود که اگر حق با شماست و اگر در ادعاهای خود صادق هستید، بفرمائید تشکیلات بدون اشکال و منزه و پاکیزه خود را که در آن حقوق تک تک افراد بغایت رعایت شده را بنا گذارید و ما هم قول می دهیم بشما بپیوندیم، می گویند ما توان سازماندهی و ایجاد تشکیلات نداریم اما برای توطئه علیه مقاومت و مبارزه، تشکل ایجاد کرده و بین خود تقسیم کار می کنند. در ماجرای اخیر، چون سردمداران توطئه علیه مجاهدین، خود راهی بجایی نداشته و اصولا ارتباطاتی با خبرگزاری ها و مجامع خبری و سایتهای اینترنتی ندارند، فردی را که بنوعی در ارتباط با رسانه های خارجی از «ما بهتران» است، جلو انداخته و با انتقال اطلاعات غلط و دروغین به او با این ادعا که تو از مشروعیتی بنام زندانی سیاسی - عقیدتی، برخورداری و به رسانه ها راهی داری بهتر است قبول زحمت کرده و در طول ۴ هفته یک کتاب در مذمت تشکیلات و استالینیست بودن رجوی بنویسی و بعد هم آن را در بوق و کرنا کرده تا هر آنکه را که به رسوبات آنها در دوران حاکمیت ضد ارزشها دچار نشده بنوعی به هم جبهه گی و هم سفره گی با خود فراخوانند. وگرنه چگونه بدون داشتن یک تشکل و سازماندهی مناسب، فردی می تواند بدون اینکه حتی یک روز در درون تشکیلات حضور داشته و شاهد یک صحنه از آنچیزی که در آن کتاب قید کرده است، بوده باشد، در مدت ۴ هفته یک کتاب ۲۲۰ صفحه ای نوشته و با دهها فاکت از مارکس و لنین و انگلس تا آخوند جوادی آملی به چاپ برساند!!.
جواب مقاومت و هوادران مجاهدین به این توطئه ها:
خوب جواب ما چه می تواند باشد جز دعوت این جماعت به مبارزه تا سیه روی شود هر که در او غش باشد. بطور مشخص و پیشنهادی از جانب این نگارنده، پادزهر کنونی این ادعاها از جانب هر فرد هوادار انقلاب و مقاومت دعوت از یک نفر بیشتر از هموطنان شریف و آزاده برای حضور در میعادگاه عاشقان در ۲۲ ژوئن است. این بهترین و محکمترین و منطقی ترین و اصولی ترین جواب ما به این جماعت است. ما از هرگونه روشن شدن مرزبندی ها به کمال و به نهایت استقبال می کنیم. انتقاد از مقاومت و مبارزه را یک اصل انقلابی و لازم و ضروری می بینیم اما نه در ضدیت بیمارگوته و استالینیست خواندن رهبر مقاومت خونباری که خون چکان در وسط معرکه ایستاده است. بگذارید از خود نگارنده نامه به رجوی سند بیاورم.
صفحه ۱۰۰ از کتاب «رقص ققنوس ها و آواز خاکستر» آقای ایرج مصداقی را با هم بخوانیم:
«هنگامی که زندانی بی پناه علیرغم میل باطنی خود و به دلیل تحمیل شرایط بعد از اعدامهای دستجمعی، می پذیرفت بر بالای سن و پشت میکروفن برود، مصاحبه گیران او را تحت فشار گذاشته و می پرسیدند: «آیا حاضری با ما همکاری کنی؟» زندانی با دلهره و نگرانی می پرسید: «منظورتان از همکاری چیست؟» مصاحبه گیر پاسخ می داد: «هرگونه همکاری، مثلا آیا حاضری مسعود رجوی را بکشی؟ یا به او تیر خلاص بزنی؟» زندانی می گفت: «حالا که مسعود رجوی که اینجا نیست». مصاحبه گیر می گفت: «اما بجای او یک عده منافق این جا هستند که ما می خواهیم امروز آنها را اعدام کنیم، تو حاضری به آنها تیر خلاص بزنی؟» زندانی می گفت« «من آدم کش نیستم و توان انجام این جور کارها را ندارم». مصاحبه گیر می گفت: «ما از اول هم می دانستیم که تو سگ منافقی، بلند شو، گم شو بیا پائین، همه شما مستحق اعدام هستید».
خوب سؤال این است بعد از این نامه نگاری نویسنده همین مطلب رژیم برای جنایتکارانی که به سمت لیبرتی خمپاره اندازی می کند نمی گوید: «ببینید این طرف که روزگاری زندانی هوادار همین سازمان بوده و در کنار اتهام منافق، تهمت استالینیست بودن را هم به آنها زده. حال که دستمان به رجوی استالینیست نمی رسد برویم چند نفر از منافقین تازه استالینیست شده را بکشیم؟». آیا بهتر از این می شود چاقوی جلاد را تیز کرد؟ مگر استالنیست بودن یک خطر بالقوه مجاهدین که البته به زعم این افراد خطر بالفعل برای حال و آینده ایران نیست؟ پس باید خیلی از این جلادان شاکر باشیم که دفع خطر از حال و آینده ایران می کنند؟ این هیچ ادعای فرضی نیست. لطفا برای تائید همین ادعای نگارنده بروید و سایتها و صفحات فیس بوک جریانات و یا افرادی که نامه آقای مصداقی را به اشتراک گذاشته اند، ببینید و قضاوت کنید که آیا یک نفر از این افراد اکثرا مجهول الهویه که این نامه را تائید کرده و برای آقای مصداقی هورای «مرگ بر رجوی قاتل » کشیده، درد وطن و رژیم جنایتکاری را دارد که در آن خون می ریزد؟ لاجرم این جریان، حال با هر اذن و نیتی، در تحلیل نهایی در کنار جلاد و در خدمت تیز کردن چاقوی او هستند تا شعارهای این نظر دهندگان را تأمین سازند،
آیا این جماعت معنی اعمال و کردارشان را نمی دانند و قادر به درک و فهم مواضع خود نیستند؟ چرا. دقیقا از نیت درونی خود آگاهند و بین خود تقسیم کار کرده اند. دقیقا و به عمد این مسائل را به پیش می برند. گردانندگان همان کمپین علیه اشرف می دانند که صدای آنها به رسانه ها راهی ندارد. از زبان یک فردی که ارتباطاتی دارد وارد شده اند. و «آخر» خط را هم همین الان اعلام کرده اند و اینکه مجاهدین را گریزی از مهلکه تارعنکبوتی این افراد و جماعت نیست. چون چیزی بیشتر از نوک بینی خود را در خود پرستی و کیش شخصیتی که به آن گرفتار آمده اند، نمی بینند. نفری را که به ادعای خودش هیچگاه در روابط نبوده، با ۲۲۰ صفحه ادعا راهی صحنه کرده اند و به او دل داده و گفته اند برو جلو که هوایت را داریم. برایش و حماسه ای که به زعم اینها آفریده شعر هم سروده و بقول خود صحنه را خوب تدارک دیده اند.
چرا این چنین است؟:
بازهم از منظر ایدئولوژیک به این قضیه نگاه می کنیم. سوره عصر از آیات مکی است که گویا در کنار خانه خدا بر پیامبر نازل شده است. با عنوان مقاله ما هم بنوعی همخوانی دارد. با هم می خوانیم: ان الانسان لفی الخسر معنایش بسیار ساده است یعنی انسان همواره در خسر و زیان است. در این دنیای مادی ما در حالت سیال و بی وزنی نیستیم و نمی توانیم هم خنثی باشیم پس چه باید کرد؟ ادامه همین سوره جواب می دهد: ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات یعنی الا آنهایی که ایمان آورده و عمل صالح کنند. خوب در این روزگار و در صحنه امروز ایران بزرگترین عمل صالح چیست؟ جز نبرد بی امان با رژیمی که «عمل صالح» را با جنایت و دزدی و چپاول کیمیا کرده است؟ خوب آیا این تمام کار است؟ مسلما نه!. در ادامه می خوانیم: و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر بازهم بسیار ساده، این جماعتی که ایمان آورده و عمل صالح پیشه کرده اند، باید سفارش عمل به حق و پرهیزکاری و مبارزه در مسیر آن و سفارش به صبر و پایداری در مسیر همین مبارزه و عمل به اصلاح که در زمانه ما از سرنگونی رژیم جهل و جنایت حاکم می گذرد، بکنند. در غیر اینصورت در خسر و زیانند. خوب با این معیار می توانیم دریابیم که کسانیکه صحنه مبارزه را ترک کرده اند چرا نمی توانند خنثی باقی بمانند. اگر در کنار حق طلبی یعنی جبهه سرنگونی خواه نایستند بصورت قانونمند به سمت جبهه دشمن یعنی رژیم ولایت فقیه میل خواهند کرد. نمی شود، رجوی در حال مبارزه را استالینیست خواند و با رژیم هم در آویخت. چنین شیر بی یال و دم و اشکمی را هم خدا خود نافریده است که این جماعت در ادعا می گویند ما تضادمان با رژیم است و مخالف مجاهدین و رژیم هم هستیم و داریم با رژیم هم مبارزه می کنیم. جل الخالق. اینهمه خلاقیت و ظرفیت و پتانسیل از کجا آمده که بتوانید در آن واحد همه این امور را بدون هیچ کم و کاست و بدون اشتباهی که به زعم شما مجاهدین مرتکب شده اند را به پیش ببرید ما که در همان در کنار مقاومت ماندن با توجه به درگیریهای زندگی فردی، وقت کم می آوریم!.
نمونه های خسران:
۱- فراموش کردن تضاد اصلی و مشغول شدن به دعواهای حیدری و نعمتی:
بزرگترین خطا و اشتباه این خواهد بود که با فراموشی سپردن دشمن ، به این جنگ و دعواها مشغول شویم. دشمن طبق همان طرح ۸۰ به ۲۰ هدر رفتن به ۲۰ درصد از ذخایری را که در خدمت مبارزه باید باشد را هم کافی می بیند. بگذارید این خسران، این جمع باقی بماند که در روزگار وانفسای حاکمیت رژیم فاشیسم مذهبی ولایت فقیه، یقه مجاهدین را گرفتند.
۲- به فراموشی سپردن ارزشها:
اگر ارزش مبارزه و مقاومت را بالاترین دستاورد در زندگی فردی و اجتماعی خود بدانیم. پس خسر و زیان بزرگ این خواهد بود که به این دستاورد کم بها داده و در نهایت به ورطه بیتفاوتی و دور شدن از مبارزه در غلطیم.
عاقبت جماعت ضد مقاومت:
چون اساس کار این جماعت بر باطل است، چون هیچ تطابقی با خواست و نظر ملت ایران ندارند لذا تفرق و تجزیه همین محفل ها در آینده نزدیک در چشم انداز است. شاهد آن خواهیم بود که تک مورد افرادی که حتی از روی ذهنیت با این جماعت همنشین شده از آنها کنده و دست به افشاگری بزنند و آنوقت پرده ها ورافتد.
سرنوشت جدا شده ها از مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران:
یکی از مسائلی که این افراد به آن اشاره می کنند این است که وسعت جدایی از مقاومت و مبارزه را معیار حقانیت عمل خود می دانند که البته این برخاسته از یک ذهن آشفته است. این جماعت، جدایی افراد و جریانها و سازمانهای سیاسی از شورای ملی مقاومت را دلیلی بر صحت و حقانیت عمل خود ارزیابی می کنند اما اگر دستگاه فکری مان تنظیم باشد باید ببینیم که سرنوشت آنهایی که از مجاهدین و یا شورای ملی مقاومت بریدند، چه شد؟ عاقبت به خیر شدند؟ در فازی بلند و بالاتر با رژیم جنگیدند یا همچون بنی صدر محل اقامتش مأمن و پناهگاه جاسوسان وزارت اطلاعات آخوندی شد؟ کدام فرد و یا جریانی که از مجاهدین و یا شورا گسست امروز در صحنه مبارزه حاضر است؟ حزب دمکرات کردستان را که همین فرد نامه نگار به آن اشاره کرده امروز در کجای مبارزه خلق کرد ایستاده است؟ بله مجاهدین و رجوی و شورای ملی مقاومت زمانی محو و نابود خواهند شد و تمامی دستاوردهای گذشته خود را از دست خواهند داد و بازهم بالاتر از این بگویم به یک لعنت در تاریخ ایران تبدیل خواهند شد که دست از مبارزه بشویند. اما تا زمانیکه حتی به اعتراف خودتان بعنوان بزرگترین سازمان و جریانی که مبارزه را به پیش می برد، در صحنه حضور دارد با قبول تمامی اشتباهاتشان، با قبول تمامی خوبی ها و یدی هایشان، ما هم در جواب به تشبثات شما و در رد ادعاهای دشمن پسند شما خواهیم گفت: «برادر اسممو بنویس».
سرمایه مجاهدین:
بنظر نگارنده مجاهدین دو سرمایه بیشتر در اختیار ندارند. اولی همان سرمایه و شرف بزرگ مقاومت و مبارزه است که آنها را از خسران و ضرر و زیان چه فردی و چه تشکیلاتی تا به امروز رهانیده است. با اینهمه از دست دادن بهترین یاران که هر کدام آنها سرمایه های جامعه قحطی زده ایران بوده و هستند کماکان در میانه میدان ایستاده و به دشمن «بیا، بیا» می گویند. دومین سرمایه مجاهدین به اعتبار همین سرمایه اول که حتی مرحوم منتظری هم در نامه خود به خمینی به آن اشاره می کند، مظلومیت آنهاست. برخلاف آنهایی که مظلومیت را جدا از خصلت مبارزه جویی و حق طلبی، تفسیر و معنی می کنند باید تصریح کرد که اصولا چون عنصر مبارز، تنها سرمایه ای که در اختیار دارد «وجود» خود است بنابراین هرگونه برخورد با عنصر «وجود» مظلومیت آفرین است. در همان نامه مرحوم منتظری یادآور می شود که مجاهدین یک «سنخ فکری» هستند. بله تا این «سنخ فکری» برای پیشبرد اهدافش آماده پرداخت بهای لازم برای کسب نتیجه مطلوب است در تاریخ با همین دو خصیصه علیرغم تمامی دسائس و تمامی ادعاهای جبهه واحد ضد مقاومت از منافق و استالینیست و فاشیست و دیکتاتور و … در تاریخ ماندگار و ثبت شده است. مجاهدین اشتباه کرده و بازهم خواهند کرد. اما همواره به «ضرورت تاریخ» پاسخ مثبت داده اند. تمامی اعمال و کردارشان چه در ابعاد ایدئواوژیک و سیاسی و تشکیلاتی برخاسته از پاسخگویی به همین «ضرورت تاریخ» است. دلیل وجودی و بنیانگذاری این سازمان در سال ۴۴ همین بوده است. بعد از ضربه شهریور سال ۵۰ بازهم بر این پاسخگوئی بر «ضرورت تاریخ» پای فشرد و مرعوب سرکوبگری رژیم شاه نشد. در سال ۵۴ در اوج فضای ضد مارکسیستی آن دوران بازهم به «ضرورت تاریخ» و مبارزه جواب درست و صحیح و منطقی داد و در برخورد با بلیه تاریخی خمینی در سال ۵۵ به «بازتحلیل» او در زندان رسید. او را نماینده خرده بورژوازی مرفه با گرایشات غلیظ فئودالی ارزیابی کرد. این هم پاسخ به «ضرورت تاریخ» آن زمان بود. در فاز سیاسی بنا بر همین تحلیل و «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» و این قانونمندی خدشه ناپذیر که «انقلاب تنها با حضور تشکیلات و سازمان انقلابی است که زنده است» در تضادهای درونی رژیم اعلام نمود: «تنها چنان رابطه ای از وحدت و تضاد با جناح های رژیم حاکم درست و منطقی است که در مجموع راه به رشد انقلاب و نیروهای انقلابی که مصادیق بارز وجود انقلاب هستند، راه برد» (نقل به مضمون). با این مواضع روشن مرعوب فتنه ارتجاع و لیبرال نشد. به ستایش از خمینی نپرداخت بلکه از همان روز اول افشای او را و کشاندنش به صحنه سیاسی و اعلام موضع در قبال مسائل جاری را در پیش گرفت. در سی خرداد سال ۶۰ با درک شرایط برای در هم شکستن «سرکوب و خشونت سازماندهی شده دولت»ی (۶) برای حفظ فضای انقلابی وارد عمل شد. و تا امروز این مبارزه و مقاومت ادامه داشته و در تمامی این فصول مسئولیت اصلی با شخص مسعود رجوی بوده است و لذا برای ما کاملا قابل درک است که شما چرا او را نشانه رفته اید؟
چاره چیست؟:
چاره فقط و فقط صیقل زدن بر اراده ها در پس تمامی این دعاوی برای ادامه مبارزه و فراخوان همه به شرکت در آن است. هر کسی باید بسهم خود قبول مسئولیت کند. مبارزه سخت است و بالاخص در شرایطی که رژیم به لطایف الحیل تلاش کرده همه را درگیر گرفتاریهای مختلف اقتصادی و فردی سازد. اما تنها راهکار موجود در پس تمامی این چالش ها همانا پای فشردن بر مبارزه تا تحقق سرنگونی و دفع بلیه تاریخی از جامعه ایران در نیل به آزادی و رهایی و رستگاری است. این ممکن نیست جز تحقق آنچه که از روز اول مجاهدین بدنبال آن بودند یعنی تشکیل «جبهه خلق». برداشتن این رژیم و بازسازی و سازندگی ایران فردا در گرو تحقق این خواست تاریخی است. شورای ملی مقاومت در این مسیر گامهای بزرگی برداشته است. بر همه ایران دوستان شریف و آزاده است که به این «ضرورت تاریخ» مبارزه ملت ایران پاسخ داده و همگام و در سنگر «همبستگی ملی»، امر سرنگونی رژیم را محقق ساخته و بنای ایرانی آزاد و آباد را با ایجاد حکومت جمهوری سکولار و ملی با احترام به حقوق آحاد جامعه بنیان گذارند.
عاقبت کار:
عاقبت کار در پیروزی و شکست دشمن ضد بشری است. در جواب به ادعاهای این افراد هم باید گفت که در فردا شرایط با امروز متفاوت خواهد بود. اگر امروز مجاهدین برای حفظ بقای سازمان انقلابی مجبور به انتخاب راهکارهایی هستند که به زعم شما غیر دمکراتیک می نماید که البته اینچنین در عمق و محتوا نیست اما در فردای سرنگونی باید این تشکیلات پاسخگوی نیاز فردای جامعه ایران باشد و باید راهکارهای مناسب با آن دوران را برای ادامه بقا و بسط و گسترش خود انتخاب کند. مجاهدین در سال ۵۷ با تشکیل ستادهای «جنبش ملی مجاهدین» گامهایی در این مسیر برداشتند که با سرکوبگری دشمن و حمله مستممر عناصر چماقدار و سرکوبگر آن طرح عقیم ماند. اما همان حرکت گویای این واقعیت بود که مجاهدین به الزامات هر زمان پاسخ های مناسب دارند.

اگر عنصر مبارزه اصل و پیش بردن آن در هر حالتی از الویت برخوردار باشد پس نمی توان در اشکال در جا زد. اگر چنین کنیم. اگر از خسران و ضرر پرهیز کنیم مصداق این آیات از سوره نصر خواهیم بود. بازهم با هم می خوانیم: اذا جاء نصرالله و الفتح یعنی آنگاه که نصرت الهی فرود آید و در ادامه: ورایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا مردم را بینی که فوج فوج، گروه گروه به دین الهی در آیند آری این وعده الهی و قانونمدی تکامل بیشک محقق خواهد شد. تا ابد نمی شود با سرکوب خلقی را از تحقق خواسته اش بدور داشت و محروم کرد. پس برای تحقق چنان روزی که جز از طریق مبارزه مستمر قابل دست یافتن نیست. اگر عالیترین شکل مبارزه در دنیای کنونی را ارتش آزادیبخش ملی ایران به پیش می برد و اگر سرنگونی رژیم جز از طریق سازماندهی تمامی ظرفیت ها و پتانسیل های موجود در جامعه رایران امکان پذیر نیست برای تحقق آرمان تاریخی ملت ایران در نیل به استقلال و آزادی و حاکمیت ملی و مردمی باز هم می گویم: «برادر اسممو بنویس».
پاورقی ها:
۱- برگرفته از شعار خمینی تحت عنوان ک «جنگ، جنگ تا رفع فتنه در سرتاسر عالم».
۲- برگرفته از مقاله آقای اسماعیل وفا تحت عنوان دردناک مضحک خطرناک:
«ماهیت واقعی افراد نشان و تمثال و شال و قبا و رده تشکیلاتی نیست که از طرف کسی اهدا شود و امروز بنده فلان ابن فلان باشم با احترامات فائقه و فردا هیچ ابن هیچ با خروارها اخم و تخم دیگران،»
۳- دوستان را به خواندن کتاب خاطرات خانم «نادژا کروپسکایا» همسر لنین بالاخص در سر فصل بین سال ۱۹۰۵ و ۱۹۱۷ انقلاب روسیه سفارش می کنم که بیشک نمونه های زیادی در آن که تطابق با شرایط امروز جامعه ما افراد و نیروهای انقلابی آن دارد، در آن خواهید یافت.
۴ - برگرفته از مقاله فردی بنام «علی ناظر» در مقاله ای با همین عنوان.
۵- برگرفته از کامنت خانم عفت اقبال که طی آن افرادی را که خواهان بازگشت ساکنان لیبرتی به اشرف هستند را شریک در قتل این افراد خوانده و در نقش مدعی العموم و دادستان اعلام داشته که تمامی افرادی که خواهان بازگشت ساکنان لیبرتی به اشرف هستند باید در فردای ایران پاسخگوی این عمل خود باشند. این کامنت گویای این است که فردای ایران با امروز آن هیچ تفاوتی نخواهد داشت و ساکنان لیبرتی و حامیان آنها در کنار پرداخت بها در امروز، فردا هم در دادگاهی که خانم عفت اقبال در آن نقش مدعی العموم و دادستان را خواهند داشت، باید محاکمه و مجازات شوند.
۶- در شب سی خرداد سال ۶۰ با «برادر فرزاد» از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران، در حال گوش دادن اخبار ۲۴ رادیو بودیم که با توجه به مصاحبه رادیو و تلویزیونی منتظری در پس حوادث آن روز، «برادر فرزاد» اعلام داشت که از امشب موجی از اعدام و کشتار شروع خواهد شد.