كوتاه و خواندني
تعبير خواب. 20 فروردین -93
تعبير خواب. 20 فروردین -93
تعبیر
خوابی که یک مرد آفریقایی که توصیه می کند بی خیال دنیا شوید ودر فکر
آخرت باشید وبه آن به چسبید .در ست برخلاف آنچه که رهبر ولی فقیه وآخوندهای حوزوی
پیروش به آن پای بندند . طوریکه حتی با رقیب مدعی اصلاح طلب واعتدال گرا سفت وسخت
در حال جنگ قدرت و ثروت باهاش هستند و تلاش می شود از صحنه ی قدرت حذف شود همگی آنگونه رفتار و رقابت می کنند تا هرچه بیشتر به زرق وبرق دنیای مادی با جاه طلبی بچسبند و آخرت را بطور دربست فراموش کنند وبا پیام نوروزی اقتصاد
مقاومتی جهادی یا ریاضت کشانه ی خامنه ای به مردم به ویژه محرومان وتهی دستان نوید داده می شود تا با از دست نقد دنیای مادی بردارند و
به فکر نسیه آخرت یا تحمل گرسنگی وشرایط
طاقت فرا باشند .
مردي داشت در جنگلهاي آفريقا قدم ميزد كه ناگهان صداي وحشتناكي كه
دايم داشت بيشتر ميشد به گوشش رسيد. به پشت سرش كه نگاه كرد ديد شير گرسنهايي
با سرعت باورنكردني دارد به سمتش ميآيد و بلافاصله مرد پا به فرار گذاشت و شير كه
از گرسنگي تورفتگي شكمش كاملا به چشم ميزد داشت به او نزديك و نزديكتر ميشد كه
ناگهان مرد چاهي را در مقابل خود ديد كه طنابي از بالا به داخل چاه آويزان بود.
سريع خود را به داخل چاه انداخت و از طناب آويزان شد.تا مقداري صداي
نعرههاي شير كمتر شد و مرد نفسي تازه كرد متوجه شد كه در درون چاه اژدهايي عريض و
طويل با سري بزرگ براي بلعيدن وي لحظهشماري ميكند.
مرد داشت به راهي براي نجات از دست شير و اژدها فكر ميكرد كه متوجه
شد دو موش سفيد و سياه دارند از پايين چاه از طناب بالا ميآيند و همزمان دارند
طناب را ميخورند و ميبلعند. مرد كه خيلي ترسيده بود با شتاب فراوان داشت طناب را
تكان ميداد تا موشها سقوط كنند اما فايدهايي نداشت و از شدت تكان دادن طناب
داشت با ديواره چاه برخورد ميكرد كه ناگهان ديد بدنش با چيز نرمي برخورد كرد.
خوب كه نگاه كرد ديد كندوي عسلي در ديواره چاه قرار دارد و دستش كه
آغشته به عسل بود را ليسيد و از شيريني عسل لذت برد و شروع كرد به خوردن عسل و شير
و اژدها و موشها را فراموش كرد كه ناگهان از خواب پريد.
خواب ناراحتكنندهاي بود و تصميم گرفت تعبير آن را بيابد و نزد
عالمي رفت كه تعبير خواب ميكرد و آن عالم به او گفت تفسير خوابت خيلي ساده است:
شيري كه دنبالت ميكرد ملك الموت(عزراييل) بوده... چاهي كه در آن اژدها بود همان
قبرت است... طنابي كه به آن آويزان بودي همان عمرت است... و موش سفيد و سياهي كه
طناب را ميخوردند همان شب و روز هستند كه عمر تو را ميگيرند.
مرد گفت:اي شيخ پس جريان عسل چيست؟
گفت:
عسل همان دنياست كه از لذت و شيريني آن مرگ و حساب و كتاب را فراموش كردهاي....