آن قدر افراد بر سر كرايه چانه ميزدند
كه كارم دير شد و با خود گفتم كاش همان 15 هزار تومان را داده بودم. البته وقتي به
راننده عرض كردم زماني ميشد با 15 هزار تومان خانه خريد، حالا كرايه تاكسي شما هم
نميشه! او هم صدايش را در گلو انداخت كه: داشم! آن روزها لاستيك جفتي چند بود،
بنزين ليتري چند؟ تعميركارها چقدر ميگرفتند. خلاصه آن قدر از اين جور سوالها
كرد كه ديدم بهتر است ساكت بنشينم. * 1 - حساب ميكردم وقتي كارت مشترك شبكه حمل و نقل عمومي را مثلا پنج هزارتومان
شارژ ميكنم حداقل يك هفته كفاف رفت و آمد با مترو و اتوبوس را از محل كار تا خانه
ميدهد دست بر قضا چند روز پيش كار فوري پيش آمد كه مجبور بودم با تاكسي بروم. سر
خيابان تا دست بلند كردم از همه طرف خودروهاي زرد و سبز و... از پرايد گرفته تا
سمند و پژو و... به طرف بنده حمله كردند كه وحشت زده كمي عقب رفتم، زير ماشين نروم.
بعد به راننده مسير را گفتم. جواب داد اگر دربست بخواهي ميشود 15 هزار تومان، اگر
مسافر سوار كنم 10 هزار تومان.خلاصه نشستم جلو تا بتواند مسافر هم سوار كند، ولي
آن قدر افراد بر سر كرايه چانه ميزدند كه كارم دير شد و با خود گفتم كاش همان 15
هزار تومان را داده بودم. البته وقتي به راننده عرض كردم زماني ميشد با 15 هزار
تومان خانه خريد، حالا كرايه تاكسي شما هم نميشه! او هم صدايش را در گلو انداخت
كه: داشم! آن روزها لاستيك جفتي چند بود، بنزين ليتري چند؟ تعميركارها چقدر ميگرفتند.
خلاصه آن قدر از اين جور سوالها كرد كه ديدم بهتر است ساكت بنشينم.
* 2- مسير طولاني بود. تاكسي هم مثل مترو و اتوبوس نيست كه صدا به صدا نرسد خلاصه پيرمردي اول به حرف آمد كه آقا ! اين حمل و نقل هم دردسري شده، هم گران است و هم امنيت ندارد. پرسيدم: چطور؟ گفت: چند روز پيش يكي از فاميلهاي ما از شيراز ميآمده تهران با اتوبوس. توي مسير و ميان اتوبان عدهاي مسلح به خودرو حمله كردهاند با سنگ و چوب و اسلحه، راننده هم عقل كرده و پا را گذاشته روي گاز و در رفته. آنها هم به سمت اتوبوس تيراندازي كرده بودند كه شيشه عقب شكسته بود. خلاصه رفتهاند پليس راه خبر داده آنها هم توصيه كرده بودند اين طور موارد گازش را بگير و در برو! گفتم: حتما براي اينكه ما براي سرعت غيرمجاز جريمهات كنيم. آخه همين اواخر خودم براي كاري لازم بود خلافي بگيرم از اينترنت جستجو كردم حدود 400 هزار تومان جريمه داشتم، دير كرد هم خورده بود دو برابر يعني 800 هزار تومان.بهرحال چارهاي نبود رفتم پليس 10+ پرداخت كردم. برگشتم خانه باز زدم توي اينترنت در همين فاصله دو قبض ديگر اضافه شده!! باز برگشتم همان دفتر 10+ پول دو قبض جديد را گرفتند و گفتند اضافه شدن خلقالساعه آن به ما ربطي ندارد، بايد بروي نيروي انتظامي. من هم واگذارشان كردم به خدا، چون آنجا رفتن هم دردي را دوا نميكند.
* 3 - ديگري ادامه داد: آقا مسئله فقط اينها نيست، تا حالا مشكلي در شهرداري، دادگاه يا ثبت اسناد و امثال اينها داشتهايد؟ من خودم گذرم به جايي افتاد. اول كه جمعيت در آن اداره چند وجبي در هم ميلوليدند از بس شلوغ بود. بعد هم رفتم سئوال كنم، جوانكي با انگشت، اشاره به صندليها كرد يعني فعلا بنشين! آن هم صندلي كه روي هر كدام دو نفر نشسته بودند. آمدم اعتراضي كنم،چشمم به تابلويي افتاد كه روي آن نوشته بود: "براساس ماده فلان قانون فلان، مجازات توهين به كارمندان دولت حين انجام وظيفه، جزاي نقدي، شلاق و حبس و.... ميباشد. مثل بچه آدم يك گوشه ايستادم، خلاصه تا ظهر معطل بودم. بعد همه كارمندان محترم خسته از اين همه تلاش طاقتفرسا تشريف بردند براي نهار و نماز. به قيافههاي مردم كه نگاه ميكردم همهشان آماده
منفجر شدن بودند، حتي يكي از آنها شروع كرد به داد و فرياد و كفش و جورابش را درآورد و توي سر خودش ميزد. از 8 صيح تا 12 سرپا بود و حالا هم كه يكساعت براي نماز و نهار و بعد هم كه اداره تعطيل ميشود و ميرود تا فردا. حالا كار تو اگر امروز انجام نشود و بماند براي روز بعد ديگر فايدهاي ندارد،به آن كارمندان بنده خدا و زحمتكش و مديران پرتلاش آنها چه ربطي دارد؟ آنها به قدري از تعهد و پشتكار كارمندهاي خود مطمئن هستند كه حتي لازم نميبينند گاهي از آن دفاتر مبله خود، بيرون بيايند و نگاهي به اوضاع بياندازند.
* 4 - دامنه بحث از اوضاع داخلي به سياست خارجي و مذاكرات 1+5 و امثال آن رسيد، من به مقصد رسيده بودم. داشتم 10 هزارتومان ناقابل را ميدادم كه پياده شوم. جملات آخري كه ميشنيدم اين بود: آقا دلت خوشه كدام مذاكرات، كدام نتيجه مثبت، عدهاي هم در آمريكا، هم در مملكت خودمان از اين تحريمها نان ميخورند و براي هفت پشتشان بار خود را بستهاند،مگر ميگذارند، آخري هم گفت: برو خدا را شكر كن كه امنيتي در اين كشور برقرار است و ميتواني راحت از اين حرفها بزني و كسي هم نگويد بالاي چشمت ابروست!احمد حسيني 15/8/93
* 2- مسير طولاني بود. تاكسي هم مثل مترو و اتوبوس نيست كه صدا به صدا نرسد خلاصه پيرمردي اول به حرف آمد كه آقا ! اين حمل و نقل هم دردسري شده، هم گران است و هم امنيت ندارد. پرسيدم: چطور؟ گفت: چند روز پيش يكي از فاميلهاي ما از شيراز ميآمده تهران با اتوبوس. توي مسير و ميان اتوبان عدهاي مسلح به خودرو حمله كردهاند با سنگ و چوب و اسلحه، راننده هم عقل كرده و پا را گذاشته روي گاز و در رفته. آنها هم به سمت اتوبوس تيراندازي كرده بودند كه شيشه عقب شكسته بود. خلاصه رفتهاند پليس راه خبر داده آنها هم توصيه كرده بودند اين طور موارد گازش را بگير و در برو! گفتم: حتما براي اينكه ما براي سرعت غيرمجاز جريمهات كنيم. آخه همين اواخر خودم براي كاري لازم بود خلافي بگيرم از اينترنت جستجو كردم حدود 400 هزار تومان جريمه داشتم، دير كرد هم خورده بود دو برابر يعني 800 هزار تومان.بهرحال چارهاي نبود رفتم پليس 10+ پرداخت كردم. برگشتم خانه باز زدم توي اينترنت در همين فاصله دو قبض ديگر اضافه شده!! باز برگشتم همان دفتر 10+ پول دو قبض جديد را گرفتند و گفتند اضافه شدن خلقالساعه آن به ما ربطي ندارد، بايد بروي نيروي انتظامي. من هم واگذارشان كردم به خدا، چون آنجا رفتن هم دردي را دوا نميكند.
* 3 - ديگري ادامه داد: آقا مسئله فقط اينها نيست، تا حالا مشكلي در شهرداري، دادگاه يا ثبت اسناد و امثال اينها داشتهايد؟ من خودم گذرم به جايي افتاد. اول كه جمعيت در آن اداره چند وجبي در هم ميلوليدند از بس شلوغ بود. بعد هم رفتم سئوال كنم، جوانكي با انگشت، اشاره به صندليها كرد يعني فعلا بنشين! آن هم صندلي كه روي هر كدام دو نفر نشسته بودند. آمدم اعتراضي كنم،چشمم به تابلويي افتاد كه روي آن نوشته بود: "براساس ماده فلان قانون فلان، مجازات توهين به كارمندان دولت حين انجام وظيفه، جزاي نقدي، شلاق و حبس و.... ميباشد. مثل بچه آدم يك گوشه ايستادم، خلاصه تا ظهر معطل بودم. بعد همه كارمندان محترم خسته از اين همه تلاش طاقتفرسا تشريف بردند براي نهار و نماز. به قيافههاي مردم كه نگاه ميكردم همهشان آماده
منفجر شدن بودند، حتي يكي از آنها شروع كرد به داد و فرياد و كفش و جورابش را درآورد و توي سر خودش ميزد. از 8 صيح تا 12 سرپا بود و حالا هم كه يكساعت براي نماز و نهار و بعد هم كه اداره تعطيل ميشود و ميرود تا فردا. حالا كار تو اگر امروز انجام نشود و بماند براي روز بعد ديگر فايدهاي ندارد،به آن كارمندان بنده خدا و زحمتكش و مديران پرتلاش آنها چه ربطي دارد؟ آنها به قدري از تعهد و پشتكار كارمندهاي خود مطمئن هستند كه حتي لازم نميبينند گاهي از آن دفاتر مبله خود، بيرون بيايند و نگاهي به اوضاع بياندازند.
* 4 - دامنه بحث از اوضاع داخلي به سياست خارجي و مذاكرات 1+5 و امثال آن رسيد، من به مقصد رسيده بودم. داشتم 10 هزارتومان ناقابل را ميدادم كه پياده شوم. جملات آخري كه ميشنيدم اين بود: آقا دلت خوشه كدام مذاكرات، كدام نتيجه مثبت، عدهاي هم در آمريكا، هم در مملكت خودمان از اين تحريمها نان ميخورند و براي هفت پشتشان بار خود را بستهاند،مگر ميگذارند، آخري هم گفت: برو خدا را شكر كن كه امنيتي در اين كشور برقرار است و ميتواني راحت از اين حرفها بزني و كسي هم نگويد بالاي چشمت ابروست!احمد حسيني 15/8/93