يادداشت روز اوین نامه ی کیهان "قانون جنگل و بادكنك هاي رنگي! "

اوین نامه ی کیهان 11 مهرهاه سال 1394
يادداشت روز  اوین نامه ی کیهان "قانون جنگل و بادكنك هاي رنگي! "

طي 10 روز اخير شاهد رويدادهاي مهم و قابل تاملي بوديم. از ادامه بحث ها درباره برجام و نزديک شدن آغاز خودکار اجراي آن، فاجعه مصيبت بار منا و رفتار بلاهت آميز و توام با گستاخي آل سعود، تا حضور هيئت ديپلماتيک ايران در سازمان ملل و ملاقات به ظاهر اتفاقي ظريف و اوباما در سازمان ملل متحد و... اين رويدادها اگرچه هر کدام در نقطه اي خاص و جدا از هم روي داده اند اما فهم تحليل دقيق هرکدام از آنها به تنهايي کارساز نبوده و نياز به نگاهي جامع دارند تا ارتباط نانوشته ميان آنها کشف شود.
    بهتر است مرور ماجرا را از مجمع عمومي سازمان ملل آغاز کنيم. باراک اوباما رئيس جمهور آمريکا در سخنراني خود جمله قابل تاملي را بيان کرد. براي سياست و اقتصاد ايران به زعم خود، نسخه اي شفابخش! و راهکاري ساده و همه جانبه داد؛ اشتغال و امنيت ايران در گرو کنار گذاشتن شعار مرگ بر آمريکاست! 
    
تاريخ معلم خوبي است. سال 1993 وقتي آمريکا قرارداد اسلو را به سازمان آزاديبخش فلسطين (ساف) تحميل کرد، تنها يک خواسته داشت؛ ساف هر پاراگرافي را که هدف آن نابودي اسرائيل است، حذف کند. اين پاراگراف ها حذف شدند اما اسلو هرگز براي فلسطيني ها صلح نياورد و چيزي از جنايات رژيم صهيونيستي نکاست و عرفات - امضا کننده اسلو- را به آن خفت و خواري کشاند. روز حذف «مرگ بر آمريکا» هم آغاز پايان انقلاب اسلامي است. پس از آن در 13 آبان و 22 بهمن و روز قدس تنها مي توان بادکنک هاي رنگي به دست گرفت و به خيابان آمد.
    
به فاصله کمي پس از اين نسخه پيچي رئيس جمهور آمريکا براي ايران، ناگهان خبري منتشر شد که ظريف و اوباما بطور اتفاقي در سازمان ملل همديگر را ملاقات کرده اند. درباره اين ملاقات کذايي چند نکته مي توان گفت؛
    1-
تئودور روزولت، سي و دومين رئيس جمهور آمريکا عبارت قابل تاملي درباره نسبت تصادف و سياست دارد؛ در سياست هيچ چيز تصادفي نيست. اگر چيزي تصادفي روي داد، مي توانيد شرط ببنديد که براي آن تصادف برنامه ريزي شده است!
    2
- تلاش آمريکايي ها براي اجراي اين شوي تبليغاتي - با اهداف کاملاراهبردي - که بالاخره امسال موفق به برگزاري آن شدند به چند سال اخير محدود نبوده و حداقل 15 سال سابقه دارد. يک روزنامه اروپايي درباره تلاش عجيب و غريب آمريکايي ها در سپتامبر 2000 مي نويسد: آن روز صبح قرار بود کلينتون پس از ايراد سخنراني در سازمان ملل در سالن منتظر بماند تا به سخنراني رئيس جمهوري ايران گوش دهد. همچنين قرار بود رئيس جمهوري ايران پس از اتمام سخنراني توسط اسکورت از در سمت راست سالن خارج شود و در همان لحظه نيز اسکورت کلينتون وي را از در چپ خارج کند به طوري که دو رئيس جمهور همزمان به وسط سالن از دو جهت مخالف برسند. در آن لحظه که همزمان با يکديگر روبرو مي شدند، به خاطر ادب و نزاکت با يکديگر احوالپرسي مي کردند. قرار بود فيلمبرداران و عکاسان از اين صحنه تصويربرداري کنند و بلافاصله اين خبر به سرتاسر جهان منتشر شود! 
    يکي از مشاوران کلينتون در آن زمان مي گويد: ما به سختي تلاش کرديم تا اين ملاقات را ترتيب دهيم اما طرف ايراني نمي خواست ريسک سياسي زيادي را تحمل کند.
    3
- دولتمردان از خود پرسيده اند چرا آمريکايي ها اينقدر مشتاق چنين نمايشي هستند؟ کاخ سفيد با اين حرکت کذايي به خواسته خود رسيده است. افسار غول رسانه دست آنهاست. نظامي که علمدار مبارزه با استکبار و تنها تهديد جدي و راهبردي عليه سياست هاي زورگويانه واشنگتن در منطقه است و آمريکا را شيطان بزرگ مي داند، دست دادن وزير امور خارجه اش با رئيس جمهور چنين کشوري، چه معنايي مي تواند داشته باشد و ديگران درباره آن چه قضاوتي خواهند کرد؟ آقاي ظريف در سال 2000 نماينده ايران در سازمان ملل بوده و بهتر از هر کس ديگري در جريان سناريوهاي آمريکاست. آقاي روحاني چند هفته پيش در مصاحبه اي گفت؛ پس از توافق نمي توانيم هرطور که خواستيم حرف بزنيم و عمل کنيم. نسبت اين موضع با نسخه پيچي اوباما براي کنار گذاشتن «مرگ بر آمريکا» و ملاقات ظريف و اوباما چيست؟ 
    4-
نکته قابل تامل تر برخي مواضع داخلي درباره اين ديدار است. رسانه هاي زنجيره اي با آب و تاب از اين ملاقات نوشتند. يک به اصطلاح تحليلگر که پيش از سفر به روحاني نامه نوشته و گفته بود دست اوباما را به گرمي فشار بده، به ظريف تاخت که چرا مي ترسد و نمي گويد که اين ديدار با برنامه بوده است و يک روحاني هم براي ماجرا کلاه شرعي درست کرد که اين کار نه تنها ايرادي ندارد بلکه کاملاً مبتني بر فقه اسلامي بوده است! بزک کردن استکبار و تشويق به فالوده خوردن با آن از سوي مدعيان روشنفکري البته عجيب و جديد نيست اما اينکه براي آن قباي فقهي هم بدوزند جاي تامل دارد. خدا رحمت کند حضرت امام(ره) را که سه دهه پيش اسلام آمريکايي را معرفي و تکليف ما را با اين جماعت روشن کرد. 
    
هر چند گفتني درباره اين ديدار بسيار است اما از آن که بگذريم به فاجعه منا و گستاخي سعودي ها در اين قضيه مي رسيم. هنوز پيکر جان باختگان مظلوم اين فاجعه که بر اثر بي کفايتي عربستان روي داد، به کشور بازنگشته و موذي گري ها ادامه دارد. اين حادثه پنج شنبه دو هفته پيش روي داد و سعودي ها نه تنها زير بار مسئوليت سنگين مهمان کشي نرفتند بلکه رفتاري طلبکارانه نيز در پيش گرفتند. اين رفتار دور از انسانيت و قواعد ميزباني تا يک هفته به اشکال مختلف ادامه داشت. از عدم همکاري درباره تعيين سرنوشت مفقودان تا شناسايي پيکر جان باختگان، رسيدگي به مصدومان و عدم صدور ويزا براي مقامات ايراني براي حضور در عربستان به منظور پيگيري بحران و... 
    تا آنکه چهارشنبه هفته گذشته رهبر معظم انقلاب اسلامي در بياناتي قاطع و البته کم نظير درباره ادامه اين وضعيت اتمام حجت نموده و فرمودند؛ «جمهوري اسلامي ايران تاکنون از خود خويشتن داري نشان داده و رعايت ادب اسلامي و حرمت برادري در دنياي اسلام را کرده است اما اين را بدانند که دست ايران، برتر از خيلي ها است و امکانات بيشتري هم دارد و اگر بخواهد در مقابل عناصر اذيت کننده و موذي عکس العمل نشان دهد، اوضاع آنها خوب نخواهد بود و در هيچ صحنه هماوردي، حريف نخواهند شد.» ايشان اين عکس العمل را «سخت و خشن» توصيف کردند.
    به دنبال اتخاذ اين موضع قاطع و انقلابي، رفتار رياض در تعامل با هيئت ايراني درباره فاجعه منا تغييري معنادار پيدا کرد تا يک بار ديگر ثابت شود در دنيايي که قانون جنگل بر آن حاکم است، نشان دادن ضعف عواقب خطرناک و تاسف باري به دنبال دارد. نتيجه کوتاه آمدن و اتخاذ مواضع نرم مقابل آمريکا به اميد کم شدن دشمني و سراب گشايش اقتصادي، نه تنها افزايش زياده خواهي و قلدري طرف مقابل است بلکه نوکرهاي دست چندم آن را نيز پررو مي کند. کسي که از صاحب سگ بترسد نبايد توقع داشته باشد سگ پاچه اش را نگيرد. اگرچه فاجعه منا غم و اندوهي بزرگ و ماندگار بر دل تمام امت اسلام و مردم ايران گذاشت اما حاوي درس هايي نيز بود. دست دادن با اوباما و تغيير دادن کشتي امدادرسان به مردم مظلوم يمن با تماس جان کري و اينکه بخاطر برجام به آمريکا نگوييم بالاي چشمت ابروست و در يک کلام ديپلماسي بادکنکي - که شبه روشنفکران و مروجان اسلام آمريکايي در آن مي دمند و رسانه هاي غربي آن را ستايش مي کنند و در انبار باروت غرب آسيا به سوزني بند است- نه تنها براي پاسپورت ايراني احترام نمي آورد بلکه براي شهروند ايراني هم احترامي نياورده و نخواهد آورد. به قول خواجه شيراز؛
    مريد پير مغانم ز من مرنج اي شيخ
    
چرا که وعده تو کردي و او بجا آورد