يادداشت روز اوین نامه ی کیهان "لطفاً هدر نشويد! "

اوین نامه ی کیهان 3 شنبه 1 دی ماه سال 1394
يادداشت روز  اوین نامه ی کیهان "لطفاً هدر نشويد! "
1- پيش بيني نقشه دشمن و پيشدستي بر او در کنار رازداري و استتار، شرط موفقيت در هر مصافي است. نقطه مقابل اين هنرمندي آن است که اولااز نقشه حريف بي خبر بمانيد يا خوش خيالي کنيد و غافلگير شويد. ثانيا دست خود را پيش دشمن باز کنيد و او دست شما را خوانده باشد. متعلقين به الگوي رفتاري دوم، همواره در طول تاريخ، به لقمه اي راحت الحلقوم براي دشمنان خود تبديل شده اند. در اين ميان طيف هايي به دلايل مختلف (بي خبري و جهل، خوش خيالي، خيانت و فساد) عملاگروگان دشمن شده و نقش پياده نظام و پيشمرگ او را بازي کرده اند؛ هرچند که خيال مي کرده اند «بازي» را مديريت مي کنند. اين گروه هرچند در مصاف هاي اصلي قرباني شدند اما هزينه هايي که برجاي گذاشتند، خسارت هايي بزرگ به ملت و اردوگاه خود بود. درست به همين دليل است که هر چند اولياي دين فرموده اند «رُبّ عالم قد قتله جهله و علمه معه لاينفعه» اما هميشه اين گونه نيست که جهل و تجاهل يک عالم و نخبه، فقط او را از پا درآورد بلکه «اذا فسدالعالِم فسدالعالَم». تباهي برخي نخبگان عالمي را ويران مي کند.
    2- وقتي قرار شد لشکريان در اردوگاه جمل به نماز جماعت بايستند، جز زبير و طلحه کسي در مظان امامت جماعت نبود؛ يعني که اردوگاه ظاهرا متعلق به آنهاست اما آيا باطن امر نيز همين بود؟ آيا اين دو صحابي ارشد پيامبر(ص) مديريت کردند يا شدند؟ عاقبت گلاويز شدن با اميرمومنان را پيش بيني کردند يا در نقشه پيش بيني شده اردوگاه شام تبديل به عمله جزء شدند؟! چگونه بود که معاويه وقتي به اميرمومنان(ع) نامه مي نوشت، آن حضرت را پسر ابوطالب خطاب مي کرد اما چون به زبير نامه نوشت، خطاب آن را «زبير اميرمومنان» قرار داد؟ «به درستي که من از اهل شام براي تو بيعت گرفتم، پس همت خود را براي تصرف بصره بگمار مبادا پسر ابوطالب بر تو پيشي گيرد. من بيعت کردم با تو و پس از تو با طلحه، پس خونخواهي عثمان را آشکار کن و مردم را فراخوان... تو خونت را در راه خدا نثار کردي... مردم مانند گله بي چوپان پراکنده اند، پس براي حفظ خون مسلمين و اتحاد کلمه بشتاب پيش از آن که اوضاع وخيم شود. خدا تو را از پيشوايان راه هدايت و طالبان خير و تقوا قرار دهد.»! و آن نامه ديگر که براي طلحه نوشت «تو بي نظيرترين در ميان قريشي، که چهره اي گشاده و دستي بخشنده و بياني زيبا و رسا داري. تو هم طراز السابقون در اسلامي؛ پس به سوي حکومتي بشتاب که مردم برعهده تو نهاده اند و نمي تواني از آن رويگردان باشي. من حکومت را براي تو استوار کردم و زبير در اين امر بر تو فضيلت و تقدمي ندارد. و به هر حال کسي که پيشي بگيرد؛ او حاکم و رهبر خواهد بود.» بيچاره طلحه! مادرمرده اي که نه به دست سپاه اميرمومنان، بلکه با تير هم اردوگاهي خبيث خود مروان بن حکم از پا درآمد. مروان فرصت انتقام از گذشته - از جنگ هاي اسلام و کفر تا اسقاط خليفه سوم و به هم خوردن نفوذ امويان و مروانيان- را فراهم ديده بود و معطل نکرد. طلحهًْ الخير در حالي که از پا افتاده و در حال جان کندن بود، فقط يک جمله دردآور گفت و چشم از جهان فرو بست. «خون هيچ بزرگي مثل من به هدر نرفت

    3- مصاف جمهوري اسلامي با جبهه استکبار يک مصاف بزرگ است و اگر در اين ميان رجال و طيف هايي تبديل به اسباب زحمت براي جمهوري اسلامي شدند، تنها خرده جريان هايي هستند که به عنوان پارسنگ در کفه حريف اصلي قرار گرفتند؛ قرار گذاشته باشند يا بدون هماهنگي هم آهنگ و هم افق شوند؛ با غرب بسته باشند يا بدون قول و قرار تبديل به دژکوب يا پيشمرگ دشمن شوند. به شهادت تاريخ در چنين مصاف هاي بزرگي، اولين قرباني همين طيف ها و اشخاص هستند همچنان که سيدکاظم شريعتمداري و بني صدر و منتظري و برخي افراطيون مدعي اصلاح طلبي شدند. اردوگاه استکبار و سرويس هاي اطلاعاتي آنها مدام کوشيده اند با جريان سازي موازي، به انواعي از جنگ هاي نيابتي در داخل- مانند مذهب عليه مذهب، روحانيت عليه روحانيت، مرجعيت عليه ولايت فقيه، دولت عليه نظام و...- دامن بزنند. اهداف حداقلي و حداکثري فراواني در اين نقشه هميشگي دنبال شده است. از ايجاد اختلاف و اصطکاک و فرسايش و هدررفت توانمندي ها تا غفلت از شبيخون دشمن و بسترسازي براي آشوب و براندازي. 

    4- برخي زمزمه ها از دولت اصلاحات به تدريج شروع شد و تا همين يکي دو سال اخير ادامه پيدا کرد مبني بر اينکه اگر ما براي جامعه جهاني (غرب) پيش بيني پذير و منطبق با هنجارهاي مطلوب غرب تلقي شويم، تنش ها و تهديدها و فشارها پايان مي پذيرد. به تدريج حتي اين ادبيات را به برخي اتاق فکرها و مراکز تصميم ساز هم بردند. اين البته اصالتاً خط آمريکايي- انگليسي- صهيونيستي بود. غربي ها بدين ترتيب مي خواستند هويت انقلابي ملت ايران را که تمام محاسبات و پيش بيني هاي آنان را به هم زده بود و مدام در چهارگوشه منطقه و جهان تغيير راه مي انداخت، خنثي کنند و روحيه و شخصيت سلطه به هم زن و نوپرداز را به اخلاق برّه بودن تغيير دهند. تکمله اين مهندسي، ايجاد خوش خيالي فاقد مابه ازا نسبت به غرب مهاجم بود به نحوي که خوي خباثت و خيانت و بدعهدي مستکبران در نظر افکار عمومي و تصميم گيران ما وارونه ديده شود و با همين رصد مغلوط و معکوس، نتوان رفتار دشمن مترصد را پيش بيني کرد و درست در موقع شبيخون ويرانگر حريف، تلقي شريک و طرف تعامل از او داشت.

    بزک آمريکا و برخي متحدان او به ويژه در چند سال اخير و تبليغ اينکه با او مي شود شراکتي کرد که براي هر دو طرف برد داشته باشد به شرط آن که از منطق انقلابي و نفوذ منطقه اي خود دست برداريم و تبديل به يکي از بازيگران در زمين بزرگ قدرت ها شويم، براساس همان مدل اصلي خوش گماني به دشمن و قابل پيش بيني - مديريت- شدن توسط وي مطرح شده است. به تعبير رهبر معظم انقلاب دشمن از يک طرف مي گويد شما کشور قدرتمند و با نفوذ و اثرگذاري هستيد و از طرف ديگر عنوان مي کند اين مسئله انقلاب و روحيه انقلابي را دنبال نکنيد! «اينها با هم متناقض است. اصلاً اين اقتدار و نفوذ به خاطر انقلاب است. اينکه شما با نفوذ و قدرتمنديد، انقلاب را بگذاريد کنار که بتوانيم با هم زندگي کنيم، معنايش اين است که انقلاب را بگذاريد کنار تا از قدرت بيفتيد تا ما بتوانيم شما را ببلعيم. اين را صريحاً به افرادي از جمهوري اسلامي مي گويند و توجه نمي شود به معنا و مفهوم واقعي اين حرف».

    5- «افرادي از جمهوري اسلامي»- خوش بين که باشيم- دقت ندارند به اينکه آمريکا دشمن قسم خورده است نه شريک و طرف ائتلاف، و در برابر دشمن نبايد اظهارعجز و ضعف کرد و خزانه و آب خوردن و هوا و تمام تقديرات ارضي و سماوي را به اراده دشمن ربط داد يا گفت که بدون مذاکره و رابطه با ابرقدرت آمريکا نمي شود سرکرد و نبايد ماجراجويي کنيم يا بايد نرمال شويم و نرماليزاسيون را در دستور کار قرار دهيم و بشويم شهروند مطيع جامعه جهاني (يا به تعبير درست تر، رعيت مملوک و صدقه خور کدخدا). سرانجام چنين خوش گماني هايي همين مي شود که اوباماي متظاهر به ادب و آداب، پاي لايحه تحريمي جديد عليه ايران را امضاء کند و توافق برجام را زير پا بگذارد يا آمريکا و متحدانش و آل سعود برخلاف روياانديشي برخي از ماها، بلايي بر سر قيمت نفت بياورند که معاون اول رئيس جمهور بگويد «هيچ وقت فکر و پيش بيني نمي کرديم که قيمت نفت تا اين حد کاهش پيدا کند». اکنون فراتر از ماجراي کاهش قيمت نفت يا نقض موردي برجام، پرسش مهمتري در ميان است و آن اينکه اذعان به «پيش بيني نمي کرديم» در 6 ماه يا يک سال آينده- يا حتي پس از انجام تعهدات يکطرفه ايران در چند هفته پيش رو و همچنين پس از پايان انتخابات و تشديد احتمالي فشارها - چه ابعاد وسيع و مهيبي از جمله درباره اصل توافق و رها شدگي ديمي اقتصاد به اميد نظر عنايت غرب پيدا خواهد کرد؟ اگر چند ماه ديگر دولتمردان ما گفتند تصور نمي کرديم غرب تا اين حد خباثت و بدعهدي و کلاهبرداري و کينه توزي داشته باشد، آن هنگام تکليف چيست؟ آيا جبران امروز به واسطه اصلاح مسير، بهتر از به ملامت گزيدن لب و انگشت در سال آينده نيست؟ چرا بايد مثلاً اعتبار دولت خرج توجيه بدعهدي ها و خيانت آمريکا شود؟ آيا زشت نيست که برخي محافل و مديران بگويند رفتار دشمن را پيش بيني نمي کرديم و خداي نکرده در اقدامي نکوهيده تر، تبديل به ماشين توجيه ظلم ها و شرارت ها و بدعهدي هاي جديد آمريکا شوند؟

    6- چند ماه پيش رئيس سازمان محيط زيست در سخناني سخيف (و بي ارتباط با جايگاه مسئوليت وي) به شبکه دولتي انگليس گفت «توافق هسته اي اهرمي را در اختيار اصلاح طلبان در مقابل ساير گروه هاي سياسي قرار مي دهد». شبيه اين حرف با آدرس دقيق تر يعني «انتخابات اسفند (مارس)» به فاصله يک سال از سوي جان کري و يک ديپلمات ارشدايراني در شوراي روابط خارجي آمريکا عنوان شد. البته پيوند زدن انتخابات با يک موضوع ملي در حوزه سياست خارجي به خودي خود، جفا و بي تقوايي است. اما در هر صورت واقعيت اين است که امروز کمترين اثري از آن هيجان و جشن پس از توافق موقت ژنو (سوم آذر 92) و توافق وين (23 تير 94) حتي در رقيق ترين سطح خود چه در عرصه افکار عمومي و چه در حوزه فعالان اقتصادي ديده نمي شود و روند اوضاع در حوزه توليد و بورس و ارز و مسکن و قيمت گذاري هاي دولتي کاملاً خلاف وعده ها و فضاسازي ها عمل مي کند.

    اينجا مي شود دو کارکرد؛ الف: به عنوان ديدبان امين واقعيت ها را به موقع هشدار داد و خطر را بازگو کرد، حتي اگر موجب مواخذه و اعتراض شود. ب: به کتمان ولاپوشاني و استتار تحرکات موذيانه دشمن پرداخت و به جاي اصلاح مسير، حاشيه سازي کرد و جبهه هاي فرعي در درون کشور و ملت و نظام گشود و معرکه راه انداخت و با نارنجک هاي صوتي و دودزاي رسانه اي و سياسي و شبه انتخاباتي، اذهان را از واقعيت ها منحرف کرد؛ نوعي از وقاحت و پررو بازي که برخي سران و دست اندرکاران فتنه 88 مرتکب شدند و همان زشت کاري را تبديل به سنت سيئه سياسي کردند. به نظر مي رسد در تقاطع انتخابات و سر رسيد آزمون وعده ها، برخي جريان هاي سياسي و سابقه دار در فتنه 88 اصرار دارند روش دوم را در پيش بگيرند و ابايي هم ندارند که حتي آقاي روحاني و دولت را هم خرج ورشکستگي هاي سياسي کنند چرا که دولت را صراحتاً «اجاره اي» و «وام دار گفتمان و حمايت خود» معرفي کرده اند. 

    سيماي برخي از اين چهره هاي سياسي، حکايت از حمل فتنه اي تازه مي کند. آثار فريب خوردگي- خود فريبي و سقوط- در سيماي برخي سياسيون که فتنه 88 را مديريت کردند و مديريت شدند، به وضوح ديده مي شود. هيجانات منحط اين طيف کاملاً براي دشمن قابل محاسبه و پيش بيني و دستکاري شده است. بردن چالش به سمت ولايت فقيه و بازي فربه شده و غفلت آفرين با برخي اسامي براي بازسازي اعتبار از دست رفته خود، هر چند از سر نگراني نسبت به فرجام زشت 2 سال بزک آمريکا- به قول خودشان تابوشکني مذاکره و رابطه - است اما به اعتبار برخي اطرافيان آلوده و نفوذي، به مثابه بازيگري در سناريويي است که کارگردان آن شيطان بزرگ است. اينجا ايستگاه آخر براي کساني است که بخواهند بار ديگر فتنه انگيزي کنند و تبديل به پيشمرگ دشمن شوند. خدا کند ديگر کسي مانند طلحهًْ الخير به خود نگويد؛ «هدر شدي صحابي بزرگ پيامبر»! به تعبير اميرمومنان(ع) «من صارع الحق صرعه. هر کس با حق در افتد، حق او را بر زمين مي زند».
نويسنده: محمد ايماني