يادداشت روز اوین نامه ی کیهان "هياهو زير آفتاب درخشان! "

اوین نامه ی کیهان شنبه 18 اردیبهشت ماه سال 1395
يادداشت روز  اوین نامه ی کیهان "هياهو زير آفتاب درخشان! "
«تقابل جريان بعثت و جاهليت همچنان ادامه دارد» اين جمله خاص و تامل برانگيز رهبر انقلاب است که در ديدار عيدانه روز مبعث بيان کردند. اين گونه به نظر مي رسد که مهمترين وجه اين تقابل، نه در مناسک و رفتار ظاهري، که در بواطن امور و مباني فکري است هرچند نمي توان و نبايد از آثار ظاهري و منعکس شده در رفتار افراد هم چشم پوشي کرد، که آنها هم آينه اي از درون و تجلي انديشه است.
    يک روز قبل از آن هم رهبر معظم انقلاب، در ديدار با معلمان فرهيخته، اصيل ترين آموزه و تکليف معلمان را به آنها گوشزد کردند «اوّل چيزي که لازم است براي دانش آموز خودمان در نظر بگيريم، اين است که در او هويت مستقل ملي و ديني به وجود بياوريم».

    طبيعي است براي کشف و فهم اينکه افراد تا چه ميزان در چارچوب تعاليم بعثت هستند و يا تحت تعليم صحيح قرار داشته اند، چاره اي نيست جز تطبيق رفتار و گفتار آنها با معيار هاي مذکور. هرچه شخص مهم تر باشد يا به جايگاه مهم تري تکيه کرده باشد، تطبيق او بر اين معيارها موثر تر و مهم تر خواهد بود. 

    1- ا ز مهم ترين معيارهاي بعثت پيامبر عظيم الشان اسلام، قيام در برابر ظلم و طاغوت بود. انقلاب و شورش در برابر پليدي ها و تباهي ها. اين سخن را فرزند صالح او امام راحل عظيم الشان هم به عنوان معمار انقلاب به روشني بيان کردند که؛ «ما شريک غم همه مظلومان عالم هستيم» اسلام انقلابي ، و قيام در برابر طاغوت، اصل بديهي و مسلم اعتقاد و انقلاب ماست و طبيعتا از مباني مهم انديشه اي اين مسير سخت و پر فراز و نشيب قلمداد مي شود. حال آيا تاسف آور نيست که يکي از مسئولان محترم در برابر اين تصريحات، اظهار دارد: «معلّمين ما بايد براي جوانان ما تشريح کنند که ما انقلاب اسلامي داريم و ما در پي اسلام انقلابي نيستيم.»! يا بگويد: « اسلام انقلابي قاتل شهيد مطهري بود!» و اينگونه به آن شهيد والامقام نسبت ناروا بدهد که : « شهيد مطهري اسلام انقلابي را خطري بزرگ در برابر انقلاب اسلامي مي دانست.»؟! و در مقابل چه بايد کرد؟ يک راه اين است که، سرچشمه زلال انقلاب اسلامي را به ايشان گوشزد کرد و ياد آور شد ، معمار انقلابي که اکنون شما بر صندلي آن تکيه زده ايد، به صراحت اسلام انقلابي را مورد تمجيد قرار داده و خون مطهري ها و بهشتي ها را ، ضامن قوام و بقاي آن دانسته است. امام راحل در پيامي به مناسبت شهادت شهيد مظلوم بهشتي و يارانش مي فرمايد:« چه بسا اگر اين شهادت هاي دلخراش واقع نمي شد، آنان (تروريست ها) با همان خوي شيطاني و با ظاهري فريبنده در صحنه بازي هاي سياسي باقي مي ماندند و بي امان ضربه هاي خويش را به انقلاب و فرزندان راستين آن وارد مي کردند و براي اسلام و مسلمانان مظلوم سنگ راه مي شدند و با ضربه نهايي آمريکا و ديگر ابرقدرت ها، جمهوري اسلامي را شکست مي دادند يا لااقل پيروزي را به عقب رانده و راه را طولاني مي کردند، ولي اين فاجعه غمناک و شهادت هاي پي درپي به پيروزي اسلام انقلابي سرعت بخشيد» اين همان اسلامي است که معلمان ما نبايد به فرزندانمان بياموزند! و لابد قرار است به عوض آن، پروژه آمريکايي «اسلام رحماني» - که تنها نامي از اسلام دزديده و ماهيتا هيچ نسبتي با هدف بعثت همه انبيا که قيام به قسط و قطع يد ظالمان است، ندارد- جايگزين آن شود!

    2- اما به نظر مي رسد گوينده اين سخنان و بسياري ديگر، در منظر انديشه و مباني، حرف چنداني براي گفتن نداشته و اين سخنان، يا نوشته نويسندگان سخنراني هاست و يا حرفهايي از سر هيجان و گرم کننده مجلس. اگر چنين است ، بايد از آن عبور و تطبيق با آموزه ها را در رفتار و سيره عملي افراد دنبال کرد.
    3-عده زيادي از مردم جهان، نمي توانند به عمق و کنه انديشه پيامبر مکرم اسلام پي ببرند و در عوض، براي داشتن حياتي بهتر و والاتر، در عمل به سيره و روش پيامبر اکرم(ص) تاسي کرده اند. اين موضوع منحصر به مسلمانان نيست و در تاريخ افراد متعددي بوده اند که ظاهرا نسبتي با اسلام نداشته اند ولي در عمل، مکتب حيات بخش پيامبر عظيم الشان اسلام را ، راه نجات دانسته و براساس آن الگوي جاويد، به قيام براي منافع ملت خود برخاسته اند. ويژگي اين افراد- فارغ از مباني فکري آنها- مدل رفتاري خوبي است که نشات گرفته از راه انبيا، از خود به يادگار گذاشته اند. مثلا، مشهور است که «گاندي» رهبر استقلال هندوستان از دست استعمارگران انگليسي، مردي ساده زيست بوده و با زندگي بسيار زاهدانه اي در حد مردم عادي و فرودست، عمر خود را سپري کرده است. او از نخستين کساني بود که کالاهاي انگليسي و بيگانه را تحريم کرد تا در سايه آن ، براي مردم کشورش، شغل و رفاه ايجاد کند. گاندي که تاريخ هند و جهان از او به نيکي ياد مي کند، يکي از مهمترين و اصلي ترين مباني اسلام يعني عدم اعتماد به دشمن را سرلوحه امور ديپلماسي خود قرار داد و با اين روشها توانست خدمتي بزرگ و تاريخي به مردم خود بکند. طبيعتا گاندي در تاريخ گاندي شد چون خودش بود، اداي کسي را در نمي آورد. اگر او هم مثلابراي بازديد از يک کارخانه در قلب دهلي يا يک بيمارستان در فلان ايالت محروم و نيازمند هند، در مقابل چشم کارگران و مردم مستضعف، سوار بر يک خودروي انگليسي مي شد و از داخل خودروي زرهي، براي مردم و فقرا دست تکان مي داد، اکنون کسي به نيکي و احترام از او ياد نمي کرد.

    4- اکنون معلوم شد که برخي حرف ها ، نه مبناي انديشه اي دارد و نه حتي به لحاظ رفتاري، منطبق با موازين است. پس چرا برخي افراد اصرار به تکرار آن دارند!؟ اين امري بديهي است که در جهان امروز، تطبيق يک حرف با نسخه اصيل مکتب اسلام، کار چندان سختي نيست و هر کس مي تواند در چند ثانيه تطبيق يا تضاد آن با تعاليم اسلام را کشف کند. تطبيق يک رفتار با رفتار پيشوايان دين و حتي نامداران ارزشمند تاريخ هم دشوار نيست. پس دليل اصرار به اين موارد چيست!؟ بسياري معتقدند اين امور، چيزي جز حاشيه سازي براي گريز از پاسخگويي نيست. کمتر جايي را مي توان پيدا کرد که مسئولان و متوليان اجرايي آن، به جاي پاسخ گويي به انواع و اقسام تعهدات و وعده ها و نيازهاي مردمشان، يکسره در کار نظريه پردازي و تئوري بافي باشند! اين دست سخنان به مردم و به شنوندگان آن پيام بدي را مخابره مي کند! اين سخنان مي گويد؛ «از ما انتظار گشايشي نداشته باشيد! برخلاف آنچه وعده داديم، نه برنامه اي در کار بود و نه اکنون در دست است!» ترجيح برخي هرچند روز يک بار ، بر افروختن آتشي تازه و اختلافي نوين است تا دو قطبي هاي کاذب، يکي پس از ديگري و بلاانقطاع ساخته شود! دعوا و مجادلات لفظي بي فايده، فضايي درست مي کند که کسي نتواند به موضوعات اصلي بپردازد! در چنين روشي ، مردم اصالتي ندارند و تنها به چشم ماشين راي ديده مي شوند و طبيعتاً، روش هاي غربي و ناهمخوان با مباني اخلاقي براي سرگرم کردن آنها و به قول امروزي ها، سرکار گذاشتن آنها، در دستور کار قرار مي گيرد. اين روش ها ظاهرا کارکرد انتخاباتي دارد و برخي اميد دارند که از اين نمد کلاهي بسازند. اما نمي توان جامعه اي را که پر از مطالبه و پرسش است، براي هميشه با اين روش ها سرگرم کرد. بالاخره جامعه خواهد پرسيد که برجامي که گفته مي شود براي 188 کشور جهان منفعت داشته است(!) براي ما چه ارمغاني آورد!؟ برجامي که چرخ سانتريفيوژهاي ما را متوقف و قلب نماد آن را پر از سيمان کرد، چه کارکردي براي چرخ اقتصاد داشت؟ چه کسي مسئول «خسارت محض»ناشي از عدم لغو تحريم هاست!؟ برنامه هاي صد روزه و شش ماهه، در هزارمين روز دولت، چه براي مردم به ارمغان آورد که نه تنها شغلي ايجاد نکرد، هر پنج دقيقه يک ايراني شاغل را بيکار مي کند!؟ مردم مي بينند قريب دوماه از سال گذشت و هيچ اتفاقي نيفتاد و نمي دانند آن آفتاب درخشان به کجا مي تابد؟
 نويسنده: حسين شمسيان