نگاه پاي آل خليفه بر لب گور

نگاه 
پاي آل خليفه بر لب گور  5 تیر - 95
در ادامه تهدید بحرین  کهاز سوی پاسدار تروریست قاسم سلیمانی انجام گرفت  که چرا تابعیت  عامل خامنه ای و پاسداران قاسم عیسی را لغو  رده است . مکمل این موضع گیری ارگان فاشیستی پاسداران مهر تأیید بر موضع پاسدار قاسم سلیمانی تروریست زد .  پاسداری علی لاری جانی  با خوشرقصی کردن همسویی با پاسداران کرد و بحرین را به سرنوشت محمدرضا شاه تهدید کرد. در دنباله علی اکبرو لایتی تعریف و ستایش گری از تهدید پاسدار تروریست قاسم سلیمانی کرد. سپس نوبت نوچه های خامنه ای در نمازجمعه ها رسید تا محور این تهدید روضه خوانی کنند. اکنون نوبت همکار سربازجو شریعت نداری رسیده است تا بقول خودش کفت پوش شده وارد معرکه مانور تبلیغاتی علیه آل خلیفه پادشاه بحرین شود.
نويسنده: علي اكبري

کفن پوش شدن در فرهنگ ما، تعريفي بس عظيم دارد. فرهنگي که با حادثه کربلاعجين شده است؛ چرا که کفن پوش شدن به معناي انتخاب مرگ باعزت بر زندگي با ذلت است. آنگاه که فرزند رسول خدا در مقابله با طاغوت زمان خويش فرمود: «الاو ان الدعيّ ابن الدعي قد ركزني بين اثنتين؛ بين السلّه و الذلّه و هيهات منّا الذلّه» مسير حرکت شرافتمندانه را براي نه فقط مسلمانان بلکه تمام آزادگان مشخص و هويدا نمود و البته قطعاً اين افتخاري براي فرهنگ ما است که چنين ائمه و ستارگان درخشاني را در سابقه خود دارا مي باشد. پرورش يافته فرهنگي که براي امام مظلومان عالم که بدن مطهرش بدون غسل و کفن در قطعه بوريايي به خاک سپرده شد، هزار و سيصد و اندي است که بر سر و سينه مي کوبد و مويه مي کند و «ياليتنا کنا معکم فافوز فوزا عظيما» سر مي دهد، آيا از رسيدن فرصت تقديم جان در اين مسير، باکي دارد؟ پيرو مکتب و فرهنگي که با فرمايش امام خويش که مي فرمود «اشتياق پسر ابي طالب به مرگ از اشتياق طفل شيرخوار به سينه مادر بيشتر است» رشد و نمو يافته است آيا از مرگ مي هراسد؟ آنگاه که رژيم طاغوت پهلوي در ايران، به خيال باطل خويش، امام امت را در بند کشيد تا نهضت انقلاب اسلامي را شکست خورده ببيند، تصور نمي کرد که به اندک زمان، خيل کفن پوشان و پيروان راه فرزند حسين عليه السلام اين چنين بر دروازه هاي شهري که کاخ هاي پهلوي بر آن استوار شده بود، هجوم آورند و البته طاغوت ابله و کوته فکر تصور کرد که با کشتن اين کفن پوشان، قيام را سرکوب نموده است و نمي فهميد که در مکتب ما خون هر شهيد، جويباري براي گستراندن فضاي جهاد و شهادت و بيدار کردن خفتگان است. اين خطاي هميشگي طاغوتيان بوده است که تصور مي کنند مي توانند با فوت کردن، نور حق را خاموش کنند و نمي فهمند که تنها ريش و ريشه خود را با اين حرکت خواهند سوزاند. محمدرضا زماني به اين واقعيت پي برد که بيش از يک دهه بعد از حادثه قيام 15 خرداد، خود را مواجه به خيل مردمي مي ديد که جز به نابودي و مرگ او شعار نمي دادند و سرانجام نيز با خواري و ذلت، همانند پدر خود در غربت و تاريکي و ذلت و بدبختي چاره اي جز تسليم در برابر فرمانروايي که گردنکشان نيز در برابر او خاضع اند، نيافت و البته اين حکايت تمام طاغوت ها از نمرود و فرعون تا محمدرضا و ديگران است.
    اکنون و اما در قطعه اي ديگر از اين عالم هستي که برابر امر و سخن ذات باري تعالي، سنت هاي آن هميشگي و غيرقابل تغيير و تبديل اند، طاغوت ديگري، دلخوش به حمايت آل سعود و سازمان به ظاهر ملل متحد که زبان به حکم دلارهاي نفتي عربستان در دهان مي چرخاند و دلگرم به مدعيان دموکراسي از قبيل آمريکا و اذناب او، به خيال باطل خويش براي خاموش کردن مردمي که جز حقِ داشتن يک راي، چيز ديگري را مطالبه نمي کنند، خفقان را شدت بخشيده و قتل و تعدي را به اوج رسانده و از مرجعيت مردم بحرين سلب تابعيت کرده است. قطعاً چنين اقداماتي جز خسران و نابودي، چيزي بر حکومت آل خليفه نخواهد افزود. آيا اين رژيم تصور مي کند که با اين اقدام، شيخ عيسي ساکت خواهد شد يا محبت و اثر کلام وي در دل وجان مردم بحرين، تمام خواهد شد؟ شيخ عيسي قاسم با نفس مسيحايي خويش، مردم بحرين را زنده کرده است. کفن پوشاني که به حمايت از مرجعيت ديني خويش به سوي منزل ايشان حرکت کرده و چونان پروانگاني به دور شمع وجود ايشان گردآمده اند، از مرگ و شهادت باکي ندارند و البته اينان مي دانند که شيخ عيسي، تربيت شده مردي است که در مواجهه با فلان کشور کوچک که به خواست محمدرضا شاه با ورود امام و رهبر انقلاب اسلامي مردم ايران به خاک آن کشور مخالفت کرده بود، فرمود: «اگر محمدرضا و ايادي وي باعث شوند که هيچ کشوري مرا راه ندهد، در درياها سوار بر کشتي دريا به دريا سفر خواهد کرد تا سخن خود را بازگو کنم و وظيفه خويش را انجام دهم.» شيخ عيسي که اکنون به تعبيري امامِ مردم بحرين است، همان نقشي را ايفا مي کند که امام امت در سال هاي انقلاب اسلامي ايران و البته با اين تفاوت که اگر در آن روز، امام امت، بدون ياور و همراه، به دنبال سربازان گمشده خويش در گهواره ها مي گشت و در زير اين آسمان و چرخ کبود، جز خداوند قادر متعال که البته همه چيز به اراده او استوار است، يار و ياوري نداشت، امروز امت امام و پيروان مکتب او، ملجا و ياور همه مستضعفان و مظلومان جهان هستند. ايران اسلامي با استناد به فرموده رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله) که فرمود: «مَنْ اَصْبَحَ لَا يَهْتَمُّ بِاُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا يُنَادِي يَا لَلْمُسْلِمِينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ» حمايت از مظلومان عالم را وظيفه انساني و اسلامي خويش مي داند و در اين مسير تفاوتي بين مسلمانان و برادران خود در فلسطين اشغالي يا بحرين مظلوم و ديگر نقاط اين عالم نمي بيند. اکنون که رژيم آل خليفه به تصور باطل خويش به منظور سرکوب حق و خواسته مشروع ملت که واقعاً مسالمت آميز و نجيبانه مطرح و دنبال شده است، اين گونه گستاخانه شمشير کشيده و تهديد مي کند، بايد بداند که اين مظلومان، حامي و پشتيباني دارند که آستانه صبر مشخصي دارد. مقام معظم رهبري در سال 1390 درخصوص ادعاي حاکمان رژيم آل خليفه مبني بر دخالت ايران در حوادث بحرين فرمودند: «حکام بحرين ادعا کردند که ايران در قضاياي بحرين دخالت مي کند. اين دروغ است. نه ما دخالت نمي کنيم. ما آنجائي که دخالت کنيم، صريح مي گوييم. ما در قضاياي ضديت با اسرائيل دخالت کرديم؛ نتيجه اش هم پيروزي جنگ سي وسه روزه و پيروزي جنگ بيست ودو روزه بود. بعدازاين هم هر جا هر ملتي، هر گروهي با رژيم صهيونيستي مبارزه کند، مقابله کند، ما پشت سرش هستيم و کمکش مي کنيم و هيچ ابائي هم از گفتن اين حرف نداريم. اين حقيقت و واقعيت است؛ اما اينکه حالاحاکم جزيره بحرين بيايد بگويد ايران در قضاياي بحرين دخالت مي کند، نه، اين حرف درستي نيست؛ حرف خلاف واقعي است. ما اگر در بحرين دخالت مي کرديم، اوضاع در بحرين جور ديگري مي شد!» (14/11/1390) اکنون اما اولين تهديد صريح ايران عليه حاکمان اين رژيم طاغوتي بر زبان حاج قاسم سليماني سردار شاخص انقلاب، جاري گشته است. وي در نامه خود که به مناسبت اهانت و تهديد مرجعيت ديني مردم بحرين توسط رژيم آل خليفه، نگاشته شده، آورده است: «به نظر مي رسد آل خليفه از حرکت مسالمت آميز مردم سوءاستفاده کرده و برآورد دقيقي از خشم مردم ندارد. يقيناً آنها مي دانند تجاوز به حريم آيت الله شيخ عيسي قاسم خط قرمزي است که عبور از آن شعله اي از آتش را در بحرين و سراسر منطقه پديد خواهد آورد و براي مردم راهي جز مقاومت مسلحانه باقي نخواهد گذاشت. قطعاً تاوان آن را آل خليفه پرداخت خواهد کرد و نتيجه آن جز نابودي اين رژيم سفاک نخواهد بود. حاميان آل خليفه بدانند اهانت به آيت الله شيخ عيسي قاسم و استمرار فشارهاي بيش ازحد به مردم بحرين سرآغاز انتفاضه خونيني است که عواقب آن به عهده کساني خواهد بود که به گستاخي حکام بحرين مشروعيت مي دهند.» اين حاکمان مستبد بحرين هستند که بايد تصميم بگيرند که آيا همچنان در مسير گستاخي و تعدي خويش، پاي فشاري کرده و زمينه سوختن خويش در آتش خشم مردم انقلابي بحرين را فراهم خواهند آورد يا اينکه به درخواست منطقي و معقول مردم بحرين که صدالبته تاکنون به شکل نجيبانه مطرح شده، گردن مي نهند؟

    البته اين نامه براي حاميان آل خليفه نيز پيام روشني دارد که مجال آن در اين نوشتار نيست ليکن به اين اشاره اکتفا مي گردد همان طور که در اين موضوع فرزندان انقلابي امام امت، خطوط قرمزي دارند که عبور از آنها با واکنش و برخورد سخت و خشن جمهوري اسلامي ايران مواجه مي شود، در ديگر حوزه ها و موضوعات نيز اين صبر و تحمل آستانه اي دارد که هيچ شخص، جريان يا حکومتي نبايد جرئت عبور از آن را داشته باشد، چرا که در صورت چنين حماقت و اقدامي، در شعله هاي خشم انقلابي فرزندان روح الله خواهد سوخت.