گفت و شنود دروغ نامه ی کیهان 10 آذر – 89
بدبخت (گفت و شنود)
مگرخود فروش و وطن فروش با رهبر چموش؟
اینان حاکم نیستد، نشده اند دین فروش؟
گفت : آخه سربازجو می خوادتا کند وانمود
مثل آن یارو که می گفت خیلی بدبخت بود
مدعی شد آنگونه بیچاره بود و بد بخت
که پول بیمارستان برای مادرش بودسخت
گفت چون مادر م قادر نبود به زایمان من
خاله ام مرا زائید در کنج یه مرتع چمن
برای همین به جای حرف زدن و سخن
هی می خوانم من غزل خر در چمن
گفت: اعتراض برخي از ضد انقلابيون فراري به كساني كه بدون كمترين سابقه مطبوعاتي، خودشان را روزنامه نگار و خبرنگار و فعال سياسي معرفي كرده و از كشورهاي اروپايي پناهندگي مي گيرند، ادامه دارد.
گفتم: اتفاقا قالتاق ها و شارلاتان ها هزاران مرتبه بر ضد انقلابيون فراري برتري دارند. آنها خودشان را فروخته اند ولي ضد انقلابيون وطن فروشي كرده اند.
گفت: وكيل يك زن متهم به خيانت و قتل شوهرش از جمله همين قالتاق هاست كه به بهانه تهيه مسكن ده ها پرونده كلاهبرداري از كارمندان و كارگران دارد و از فرانسه پناهندگي گرفته است.
گفتم: ولي اين وكيل فراري كه در يك سخنراني ادعاهاي ضد و نقيضي كرده بود و به همين علت با تمسخر اپوزيسيون روبرو شده بود.
گفت: چه عرض كنم؟!
گفتم: يارو رفته بود گدايي و براي اين كه خودش را خيلي بيچاره و بدبخت نشان بدهد مي گفت؛ ما خيلي بدبخت بوديم، خيلي فقير بوديم و چون هزينه بيمارستان را نداشتيم مادرم قادر به زائيدن من نبود و خاله ام مرا زائيد
گفت : چون سربازجو کم آورده است قافیه
جلو آینه گفته شکر سرخ خوری ات اضافیه
گفتم : مگر این مجنون سربازجو،باز داده گافی؟
چنین مجبور شده اعتراف کند، کرده غلط اضافی؟
گفت : بلی این نماینده ویژه رهبر چلاق
تعریف نموده از شارلاتان ها با قالتاق
گفتم : چرا فراموش کرده حریف؟
در عوض از خودش کرده تعریف
گفت: آخه امثال خودش خطاب کرده خودفروش
اما سیاسیون رقیب را متهم کرده به وطن فروش
گفتم : چرا بازهم دست زده به وارونه گوئی؟
به زبان رسمی ولی وقیح کرده گفتگوئی
برای چه این سربازجوی کودن دراز گوش؟
از یاد برده ،بطورکلی کرده است فراموش
مگرخود فروش و وطن فروش با رهبر چموش؟
اینان حاکم نیستد، نشده اند دین فروش؟
گفت : آخه سربازجو می خوادتا کند وانمود
مثل آن یارو که می گفت خیلی بدبخت بود
مدعی شد آنگونه بیچاره بود و بد بخت
که پول بیمارستان برای مادرش بودسخت
گفت چون مادر م قادر نبود به زایمان من
خاله ام مرا زائید در کنج یه مرتع چمن
برای همین به جای حرف زدن و سخن
هی می خوانم من غزل خر در چمن