يادداشت روز اوین نامه ی کیهان "اسلام آمريكايي چگونه قيچي مي كند؟"

اوین نامه ی کیهان    یکشنبه 1 آذرماه سال 1394
    يادداشت روز  اوین نامه ی کیهان "اسلام آمريكايي چگونه قيچي مي كند؟"

پل زدن از مذاکرات هسته اي به جنگ سوريه و از آنجا به عمليات رازآلود تروريستي در پاريس نشان مي دهد آمريکا و غرب حاضر نيستند به هيچ وجه معبر مذاکره و تعامل با ايران فرو بريزد. در اين ميان واقعيت ها و مجازها در هم پيچيده و تناقض نماهايي را برساخته اند. البته چون جمع نقيضين محال است بايد مجاز را از واقعيت بازشناخت، اگر نه احتمال خطاي محاسبه و اشتباه ديدن صحنه نزد تصميم گيران و تصميم سازان وجود دارد. اين بدان مي ماند که دشمن زير پوشش بزم، ابزار شبيخون و رزم را پنهان کند. برخي اظهارات نظير اينکه «نگاه غرب درباره ايران تغيير کرده و در حال حاضر به جاي براندازي، از حل مشکلات به واسطه تعامل منطقي با ايران سخن مي گويند» احتمال اين خطاي محاسبه را تقويت مي کند.
    
براي رازگشايي از تاکتيک جديد آمريکا و غرب بايد استراتژي آنها را شناخت. مثلث صهيونيسم مسيحي (آمريکا، اسرائيل، انگليس) 15 سال پيش پروژه اي را در شرق و غرب ايران کليد زدند که تحت عنوان «خاورميانه جديد» و «جنگ جهاني چهارم» اعلام شد. اکنون همان پروژه بدون اينکه اعلام شود، «اعمال» مي شود و بخشي از سناريو به استتار درآمده است؛ يعني به جاي مداخله نظامي مستقيم، جنگ نيابتي شده است. حالابه جاي طالبان و القاعده که تاريخ مصرف شان تمام شده، ديو داعش از چراغ جادوي غرب بيرون آمده است. ابعاد جنايت و بي رحمي و خشونت در دور جديد وسعت يافته تا «اسلام خشن تکفيري» نهايت انزجار را توليد کند و از طريق گرانيگاه اصلي در غرب بتواند لبه ديگر قيچي اسلام آمريکايي يعني اسلام ليبرال شبه رحماني و مدعي نفي خشونت و دعوت به مذاکره و تعامل و سازش با غرب را به حرکت درآورد. بدين ترتيب مي توان نوعي برانگيختگي جهاني عليه اسلام و منطق انقلابي، جهادي و ظلم ستيز آن پديد آورد، دل هاي متوجه به اصل اسلام در قلب اروپا را منزجر يا دست کم منزوي کرد، کشورهاي اروپايي قطبي شده و دستخوش بي عدالتي را از خيزش توده ها عليه ليبراليسم- ولو موقتا- نجات داد و موضع جريان هاي به اصطلاح ميانه رو و سازش طلب در کشورهاي اسلامي را تقويت کرد.
    تعامل و همکاري و تفاهم به جاي تقابل و تخاصم و تضاد، منطق انسان هايي است که به ديگران احترام مي گذارند. اما منطق استکبار و تغلب و تسلط غير از اين است. فقط امام خميني(ره) نبود که از منطق گرگ و ميشي مستکبران رونمايي کرد. ضرب المثل آمريکايي در اين باره مي گويد «دموکراسي يعني اين که 2 گرگ و يک گوسفند راي گيري مي کنند که براي ناهار چه بخورند و آزادي يعني اين که گوسفند صاحب حق سلب نشدني، بتواند آن راي را به چالش بکشد.»! سپتامبر 2012 (شهريور 1391) وقتي اوباما در سازمان ملل نطق رياکارانه اي را درباره ضرورت مذاکره اسرائيل و فلسطين ايراد کرد، يوري آونري نويسنده و عضو سابق پارلمان رژيم صهيونيستي در کانتر پانچ نوشت: «اوباما از دو طرف اسرائيلي و فلسطيني صحبت کرد اما به زعم او، فقط اسرائيل است که رنج مي برد! چه غمناک! نه اشغالي وجود دارد و نه شهرک سازي و نه کشته شدن کودکان فلسطيني! او با تزوير سخن گفت. فلسطيني ها بايد مثل بچه آدم با اسرائيلي ها بنشينند و تمرين کنند. گوسفند عاقل بايد با گرگ عاقل بنشيند و براي ناهار تصميم بگيرند. بيگانه ها نيز نبايد دخالت کنند. به راستي که سخنان اوباما تهوع آور بود.... سيا و ام آي سيکس سال 1951 کودتا کردند و نفت ايران را به بريتانياي منفور برگرداندند. سرويس شاباک شيوه هاي شکنجه را به ساواک آموخت اما حاکم منفور ايران در سال1979 سرنگون شد و ادبيات اعتراض به شيطان بزرگ و شيطان کوچک (اسرائيل) رايج گرديد
    وقتي رشد اقتصادي فرانسه به صفر و معدل رشد اقتصادي کل اروپا به 3 دهم درصد تنزل مي کند، معلوم است که نظام سرمايه داري و ليبرال دموکراسي به چالش کشيده مي شود و طبقات مستضعف به بمب هاي آماده انفجار تبديل مي شوند. اينکه در يک مقطع از آشوب هاي چند سال پيش فرانسه بيش از 10 هزار خودرو به آتش کشيده شد، نشانه عمومي شدن نارضايتي و اعتراض است. از آن سو جمعيت مسلمانان در اروپا رو به فزوني گذاشته و به بيش از 30 ميليون نفر رسيده است. يعني در يک دهه اين جمعيت 2 برابر شده است. اگر قرار باشد منطق اسلام در فضايي آرام و به دور از تنش و هيجان به مردم معترض در فرانسه و آلمان و انگليس و... عرضه شود، لابد به گفتمان انقلاب و اعتراض عمومي تبديل مي شود و احتمالادر مقابل بشود با تروريسم و طالبانيسم و نشان دادن چهره هاي خشن از اسلام راه اين نفوذ را بست. چند سال پيش که سرکوب علني مسلمانان شدت گرفته بود، عبدالکريم سروش ضمن سخنراني هايي در فرانسه و هلند تصريح کرد «ستيزه جويي و نظامي گري سکولاريسم که تا ديروز مدعي مدارا و تحمل بود، به خاطر ناتواني از هضم و بلع اسلام است و به همين دليل ليبرال دموکراسي پرخاشگر شده است.» آن پرخاشگري و ستيزه جويي البته سرجاي خود باقي است اما نقشه ماهرانه تري در پيش گرفته شده و آن بدنام کردن اسلام از يک سو و تقويت جريان هاي منفعل و مرعوب و مسالمت جوي شبه اسلامي در غرب آسيا - به ويژه ايران- از طرف ديگر است.
    خامي است اگر معرکه گيري هاي طالبان و القاعده و داعش را ببينيم و عروسک گردان هاي اصلي را - از مباشران سعودي گرفته تا کارفرمايان صهيونيستي و آمريکايي و انگليسي- فراموش کنيم. تروريسم انبوه و سازمان يافته، بوته خودرو نيست و از لجستيک اطلاعاتي، مالي و نظامي برخوردار است. مگر اعضاي داعش چترباز بودند که از آسمان بيفتند يا ناگهان مانند قارچ رشد کنند؟ ايدئولوژي اين جماعت مزدور، اصالتا وهابي و سلفي است. سلاح و پول آنها را برخي از همين رژيم هاي مرتجع تامين مي کنند و نقش و نقشه اصلي از سوي همان هايي تعيين مي شود که تروريست ها هرگز سراغ شان نمي روند. چرا داعش به جان شهروندان فرانسوي و سوري و عراقي مي افتد اما با بعثي ها، وهابي ها، صهيونيست ها و زمامداران آمريکايي و انگليسي کاري ندارد! و چرا هواپيماهاي آمريکايي که کاروان هاي عروسي را در افغانستان و عراق با دقت تمام شکار کرده و مردم را به خاک و خون مي کشند، به داعش که مي رسند تجهيزات نظامي و پشتيباني را با چتر فرو مي فرستند؟! معلوم است انگيزه آنها خباثت محض بود. به تعبير رهبر معظم انقلاب «وقتي وارد منطقه شدند، شعارشان ايجاد امنيت بود. امروز شما نگاه کنيد کجاي اين منطقه امنيت دارد؟ ناامني سراسر منطقه را فراگرفته. شعارشان مبارزه با تروريسم بود، امروز تروريسم همه منطقه را فراگرفته؛ آن هم تروريسم وحشي... آمده بودند به ادعاي خودشان دموکراسي ايجاد کنند، امروزمرتجع ترين و مستبدترين و ديکتاتورترين رژيم هاي منطقه به کمک آمريکا و متحدين آمريکا سرپاي خودشان مي ايستند و به جنايت ادامه مي دهند... مي گفتند براي صلح مي جنگيم. کو صلح؟ همه منطقه را آلوده به جنگ کردند. دشمن اين است. آن که انقلاب در مقابل او ايستاده، اين است؛ يک چنين موجودي با اين همه تناقض
    
آمريکايي ها و غربي ها در همين دوره صحنه آرايي و فريب و دعوت به ادامه مذاکره و تعامل و شراکت، ترديد نکردند در اينکه به قطعنامه پيشنهادي رژيم مرتجع سعودي در کميته حقوق بشر سازمان ملل راي دهند و ايران را به خاطر نقش آفريني در مقابل تروريست ها محکوم کنند يا در قطعنامه ديگر مدعي نقض حقوق بشر توسط ايران شوند. آمريکايي ها و اروپايي ها اگر کمترين صداقتي در شعار مبارزه با تروريسم و دعوت به ائتلاف در اين مسير داشتند بايد براي اثبات حسن نيت خود، قطعنامه اي ضد تروريستي عليه رژيم مرتجع سعودي صادر مي کردند و از اينکه ايران و متحدانش در سوريه ترمز تروريست ها را کشيده اند تا به ديگر کشورها دست درازي نکنند، قدرداني مي نمودند. اما درست بر عکس عمل کردند تا معلوم شود خواب ائتلاف و همکاري با آمريکا و غرب بر سر مبارزه با تروريسم، خوابي بي تعبير است همچنان که 15 سال پيش در روزگار دولت اصلاحات بي تعبير بود و موجب شد در ازاي خوش خدمتي هاي دولت وقت به اشغالگران افغانستان، ما را در فهرست محور شرارت جاي دهند. توهين به شعور يک دولت از اين بالاتر؟ سال «گفت وگوي تمدن ها»ي پيشنهادي خاتمي را تصويب کردند و در همان سال با ياغي گري تمام جنگ تمدن ها و جنگ صليبي عليه کشورهاي اسلامي را استارت زدند. عبرت از اين بزرگ تر؟ کدام خردمندي خود را خلع سلاح و دشمن فرتوت را تيمار و تقويت مي کند تا بلاي جانش شود؟ چرا همين امروز در حالي که از زمين و هوا داعش را تقويت مي کنند، مي گويند «بشار اسد (خط مقاومت) بايد برود، چون تا اسد هست، داعش هم هست»؟ اصلامگر داعش هويت سوري دارد؟ اگر سوري است، پس در عراق چه مي کند و اعضاي سعودي و چچني و انگليسي و فرانسوي آن چه مي گويند؟!
    هر حلقومي که بزرگ نمايي تحرکات تروريست هاي داعش و قبيل آن را بهانه بزک کاري و مظلوم نمايي رژيم هاي متجاوز غربي قرار دهد، هم بازي داعش در نقشه آمريکايي-صهيونيستي است، بداند يا نداند. هر حلقومي که با تمرکز افراطي بر تروريسم، ناظران را از توليدکنندگان انبوه تروريست هاي کوکي غافل کند، در زمين دشمن ترين دشمنان ملت ايران بازي مي کند؛ ماموريت داشته باشد، يا فريب خورده باشد. دشمن شماره يک ملت ها آمريکا و هم سفرگان او هستند. به تصريح رهبر معظم انقلاب «علت اصلي اوضاع نابسامان منطقه، سياست هاي آمريکايي ها است. برخلاف نظر برخي افراد، آمريکا بخش عمده مشکلات منطقه است نه بخشي از راه حل مشکلات. عامل اصلي اين ناامني، حمايت آ مريکا از رژيم صهيونيستي و گروه هاي تروريستي است و اين سياست ها با سياست هاي جمهوري اسلامي 180 درجه تفاوت دارد. آمريکايي ها دنبال تحميل منافع خود هستند نه حل مسائل. آنها مي خواهند 60-70 درصد خواسته هايشان را در مذاکره تحميل کنند و بقيه اهداف شان را هم به طور غيرقانوني، عملااجرا و تحميل کنند. پس مذاکره چه معنايي دارد؟» نويسنده: محمد ايماني