رفسنجانی! نسبت شما با دشمنان انديشه امام(ره) چيست؟!

خبر ويژه 
رفسنجانی! نسبت شما با دشمنان انديشه امام(ره) چيست؟!  11 آبان -94
رفسنجاني  هرگونه جواب  نوچه ها و ساندیس خوران  مصباح و خامنه ای  و پاسداران را می دهد بلافاصله از موضع بازجویی وتهاجمی  مورد مخاطب قرار می گیرد. چون مراکز سرکوب و سانسوررا درا ختیار دارند واز سوی خامنه ای حمایت می شوند  . برای همین  اوین نامه ی کیهان شریعت نداری جمله ی اخیر  رفسنجانی را نقل کرده  که  گفته است اگر انقلاب با انديشه امام پيش مي رفت، وضعيت بهتري داشتيم.  سپس  سربازجو شریع نداری در پاسخ رفسنجانی جوابی همراه با ردیف کردن لیست اتهامات تکراری   چنین  داده است :  بايد ديد نسبت رفسنجانی  با اين سخن درست چيست؟ ارکان انديشه خمینی را «استکبارستيزي، نفي اباحه گري و مرزبندي با اسلام التقاطي- آمريکايي، عدالت خواهي، مبارزه با فقر و تبعيض و فساد، نهضت جهاني اسلام و مستضعفان، مقابله جدي با جريان فتنه گر و آشوب طلب» و عمود قائم همه اينها «ولايت فقيه» تشکيل مي دهد. اينکه «آمريکا ابرقدرت است و بدون رابطه با او نمي شود سر کرد»! و «بايد در زمينه رابطه با آمريکا تابوشکني کرد»! يا «نبايد درباره مسائل لبنان و فلسطين و سوريه ماجراجويي بکنيم» آيا نسبتي جز تضاد با انديشه  خمینی شیاد دارد؟ ميدان دادن به طيفي از مفسدان اقتصادي و فرهنگي و سياسي در دولت سازندگي و سپس هم صف شدن با فتنه گران و آشوب طلبان، آيا کمک به اجراي انديشه امام بود؟ چگونه رفسنجانی  در اردوگاهي ايستاد که پيشاهنگان آن صراحتا شعار حذف اسلام از رژیم وارونه ی ولایت فقیه  و «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است»، «مرگ بر اصل ولايت فقيه»، «نه غزه نه لبنان» و... سر مي دادند؟!

هاشمي رفسنجاني گفت اگر انقلاب با انديشه امام پيش مي رفت، وضعيت بهتري داشتيم.
    
وي ضمن سخناني در «همايش قرآن در سيره و انديشه امام خميني(ره)» گفت: اگر انقلاب را با توجه به ديدگاه و انديشه هاي امام خميني پيش مي برديم، قطعا در حال حاضر وضعيت بهتري داشتيم اما من مايوس نيستم که با توجه به آگاهي که مردم پيدا کردند، ما موج جديدي از پيشرفت را که تا الان نگذاشتند به آن دست پيدا کنيم، در آينده ايجاد کنيم. وي افزود: امام را آن طور که ما مي شناختيم و هرچه پيش تر مي رويم، ايشان را بيشتر مي شناسيم، داراي يک روح اساسي و افکار بلندي بودند که برگرفته از قرآن و سيره اهل بيت(ع) بود. ايشان با چنين مشخصه ها و ويژگي هايي توانستند اين انقلاب عظيم و کار بزرگي که در تاريخ تشيع و بعد از معصومين(ع) بي سابقه بوده است را شکل بدهند.
    
قطعا اصل اين حرف، حرف درستي است که هر قدر انديشه امام خميني(ره) به عنوان منطق برخاسته از اسلام و قرآن بيشتر عمل کنيم، وضعيت بهتري خواهيم داشت اما بايد ديد نسبت آقاي هاشمي با اين سخن درست چيست؟ ارکان انديشه امام را «استکبارستيزي، نفي اباحه گري و مرزبندي با اسلام التقاطي- آمريکايي، عدالت خواهي، مبارزه با فقر و تبعيض و فساد، نهضت جهاني اسلام و مستضعفان، مقابله جدي با جريان فتنه گر و آشوب طلب» و عمود قائم همه اينها «ولايت فقيه» تشکيل مي دهد. اينکه «آمريکا ابرقدرت است و بدون رابطه با او نمي شود سر کرد»! و «بايد در زمينه رابطه با آمريکا تابوشکني کرد»! يا «نبايد درباره مسائل لبنان و فلسطين و سوريه ماجراجويي بکنيم» آيا نسبتي جز تضاد با انديشه امام دارد؟ ميدان دادن به طيفي از مفسدان اقتصادي و فرهنگي و سياسي در دولت سازندگي و سپس هم صف شدن با فتنه گران و آشوب طلبان، آيا کمک به اجراي انديشه امام بود؟ چگونه آقاي هاشمي در اردوگاهي ايستاد که پيشاهنگان آن صراحتا شعار حذف اسلام از «جمهوري اسلامي» و «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است»، «مرگ بر اصل ولايت فقيه»، «نه غزه نه لبنان» و... سر مي دادند؟!
    
چطور بازداشتي هاي سازمان تروريستي منافقين و بهائيت، با صراحت از سوي فرزند آقاي هاشمي به عنوان دوستان خوب و جديد معرفي شدند؟ و چگونه امثال عبدالحسين هراتي عنصر فراري و هتاک به حضرت امام(ره) به عنوان مشاور ارشد به دفتر هاشمي راه يافت و در ديدارهاي ويژه او با برخي هيئت هاي خارجي شرکت کرد؟
    
در عين حال بايد تاکيد کرد انقلاب با وجود همه سنگ اندازي و کج رفتاري ها بر اساس منطق امام پيش رفته است، سند روشن آن هم تشديد دشمني مستکبران عالم است اما اينکه آقاي هاشمي هم به انديشه امام وفادار مانده يا خير، موضوع ديگري است.
    
اگر انديشه امام و پيشرفت انقلاب واقعا براي آقاي هاشمي مهم است، چگونه است که روزنامه زنجيره اي و بدنام شرق در سرمقاله 25 مرداد 94 به تصريح مي نويسد «اهميت هاشمي در اعلام ختم دوره انقلاب است. او اولين دولت پسا انقلابي[!] را تاسيس کرد و کساني را که آمادگي روحي دوره جديد را نداشتند کنار گذاشت و شکاف تاريخي در انقلاب به وجود آورد. چه کسي جز او مي توانست چنين صريح، ختم دوره اي و آغاز دوره اي جديد را اعلام کند. او با اسم رمز سازندگي، انقلابي در دل انقلاب سامان داد. از همين جا واگرايي آغاز شد. اهميت او در ايجاد شکاف بين دو دوره است و نه در روان شناسي شخصيت سياسي او.»