دروغ نامه ی کیهان 8 اسفند -95
گفت و شنود
پوست موز
پوست موز
بازگویی خاطرات بد
سربازجو شریعت نداری از پوست موز ودیدنش توی خیابان وتازه شدن داغ تجدید خاطره بدش
از پوست موز .
گفت: آژانس بين المللي انرژي اتمي اعلام کرده است که ذخاير اورانيوم ايران بسيار بسيار کمتر از ميزاني است که در مذاکرات هسته اي روي آن توافق شده بود.
گفتم: يعني دولتمردان کشورمان خيلي بيشتر از آنچه حريف انتظار داشت به آنها امتياز داده اند! قرار بود 300 کيلو اورانيوم غني شده داشته باشيم ولي اکنون فقط 100 کيلوگرم داريم!
گفت: تازه سخنگوي سازمان انرژي اتمي کشورمان به جاي اينکه توضيح بدهد چرا نزديک به 200 کيلوگرم از ذخاير اورانيوم را بيشتر از آنچه در توافق هسته اي آمده بود از بين برده اند، با افتخار اعلام مي کند که اين نشان مي دهد ايران به تعهدات خود پايبند بوده است!
گفتم: با اين حساب اگر باقيمانده سانتريفيوژها را هم از دور خارج کنيم و علاوه بر بتن ريزي در راکتور اراک، در ورودي نطنز و فردو را هم گِل بگيريم نشانه آن است که کاملابه تعهدات خود پايبند بوده ايم؟!
گفت: کاش افرادي را در امور هسته اي به کار مي گرفتيم که ضعف را قوت و زيان را سود جلوه ندهند! و از حريف گول نخورند!
گفتم: چه عرض کنم؟! طرف در پياده رو يک پوست موز ديد، با ناراحتي گفت؛ اي بابا! باز هم که بايد زمين بخورم!
گفت: آژانس بين المللي انرژي اتمي اعلام کرده است که ذخاير اورانيوم ايران بسيار بسيار کمتر از ميزاني است که در مذاکرات هسته اي روي آن توافق شده بود.
گفتم: يعني دولتمردان کشورمان خيلي بيشتر از آنچه حريف انتظار داشت به آنها امتياز داده اند! قرار بود 300 کيلو اورانيوم غني شده داشته باشيم ولي اکنون فقط 100 کيلوگرم داريم!
گفت: تازه سخنگوي سازمان انرژي اتمي کشورمان به جاي اينکه توضيح بدهد چرا نزديک به 200 کيلوگرم از ذخاير اورانيوم را بيشتر از آنچه در توافق هسته اي آمده بود از بين برده اند، با افتخار اعلام مي کند که اين نشان مي دهد ايران به تعهدات خود پايبند بوده است!
گفتم: با اين حساب اگر باقيمانده سانتريفيوژها را هم از دور خارج کنيم و علاوه بر بتن ريزي در راکتور اراک، در ورودي نطنز و فردو را هم گِل بگيريم نشانه آن است که کاملابه تعهدات خود پايبند بوده ايم؟!
گفت: کاش افرادي را در امور هسته اي به کار مي گرفتيم که ضعف را قوت و زيان را سود جلوه ندهند! و از حريف گول نخورند!
گفتم: چه عرض کنم؟! طرف در پياده رو يک پوست موز ديد، با ناراحتي گفت؛ اي بابا! باز هم که بايد زمين بخورم!
