آمار استثمار دانشجویان زن بالاست

در گفت‌وگو با ایلنا مطرح شد؛
پردیس عامری (پژوهشگر اجتماعی و جنسیت)، دانشجویان مقاطع بالا را به مثابه کارگرانِ علمی می‌داند که در خدمت کارفرمای استادمآب مشغول به فعالیت هستند. دانشجویان مرد هم از جانب اساتید هیات علمی استثمار می‌شوند اما از یاد نبرید که زنان «کارگر علمی» فرودست فرودستان هستند. به این معنا که حتی با حضور در طبقه فرادست و به‌رغم جایگاه عالی همچنان نادیده گرفته می‌شوند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، در ‌صورت‌های به نسبت جدیدتر حکمرانی سرمایه‌داری در قرن بیست و یکم، به تدریج مفهوم کارگر، تنها در کارگاه‌ها و کارخانه‌ها معنا نمی‌یابد بلکه با پیش‌روی سلطه‌ی سرمایه‌، معنای کارگری، بی‌مهابا تا عرصه دانشگاه‌ هم کشیده است. امروزه کارگران در نگاه تحلیلگران این حوزه، نمی‌توانند تنها افرادی باشند که در کارخانه، خانه یا حتی در کارگاه‌های زیرزمینی مشغول به کار کاذب و بی‌ثبات هستند چراکه مساله استثمار فرادستان، به نوعی دیگر شامل حال کارگرانی شده که در عرصه‌ی علمی فعالیت می‌کنند.
39
 از نگاهِ پردیس عامری (پژوهشگر اجتماعی و جنسیتی و دکترای علوم اجتماعی) دانشجویان را هم می‌توان در همان دسته از کارگران فرودستی گذاشت که در عرصه علمی به خدمت اساتید صاحب‌نام و پروپاگانداداری که قدرت گرفتن پروژه‌های بزرگ علمی با بودجه بالا را دارند، درآمده‌اند.
این پژوهشگر در گفتگوی پیش‌رو، این نوع طبقه‌بندی و موضع‌گیری، زنان دانشجو را «فرودست فرودستان» می‌خواند که در قامت علم، کارگری می‌کنند. وی همچنین حضور کمرنگ زنان در جایگاه هیات علمی دانشگاهی را ناشی از اقتدارگرایی اساتیدی می‌داند که مصرانه درصدد حفظ چهره‌ی مردسالار، بزرگسالار و درنهایت سرکوب قدرت خلاق دانشجویان هستند. چهره‌مردسالارانه‌ای که در تمامی عرصه‌های شغلی زنان، به وضوح دیده‌ می‌شود.
نشانه‌های تحول مفهوم کارگر را در چه می‌بینید؟ 
«کارگر تنها فردی نیست که صرفا در کارخانه‌ای فعالیت می‌کند، بلکه امروزه طبقه‌ی علمی‌ای در صحنه تلاش برای تامین معاش خود هستند که می‌توان از آنها به عنوان «کارگران علمی» یا «تهیدستان دانشگاهی» نام برد. در این طبقه مانند تمامی دسته‌بندی‌های دیگر، بازهم طبقه‌ی پایین‌تری وجود دارد که گویا در این حوزه هم به نام زنان سند خورده است و آنان را به فرودست فرودستان مبدل کرده است.
دانشجویانی که ازقضا کم هم نیستند را درنظر بگیرید که با اینکه در دوران دانشجویی نسبت به اغلب اساتید خود، شاید تلاش بیشتری در کسب مهارت و علم کنند، اما پا را فراتر از خواست گروه‌های مسلط گذاشته‌اند. ایشان همواره به‌صورت جدی از جانب همین اساتید در ظاهر دغدغه‌مند خود، برای رسیدن به مدارج عالی همچون کرسی هیات علمی؛ سرکوب می‌شوند. برخی از این دانشجویان بی‌مهباتر و برخی نقادانه‌تر نسبت به امور نظر می‌دهند. این باعث می‌شود تا از سمت اقتدارگرایی مردسالارانه و پدرسالارانه اکثریت این اساتیدِ سلبریتی همواره حذف شوند. در واقع این گروه، همواره محذوف بوده‌اند و اغلب دسترسی به هیچ نوع رانت و پول و شهرت خاصی نداشته‌اند تا به وسیله آن بتوانند وارد اعضای هیات علمی دانشگاهی ‌شوند یا به عبارتی دیگر از جایگاه فرودست به فرادستی صعود کنند.
کارگری علمی در بین دانشجویان زن چگونه خود را نشان می‌دهد؟
به نظر می‌رسد که قشر دانشجوی زنان در دو طبقه تقسیم می‌شوند. یک دسته آن گروهی هستند که کم‌بضاعت‌ترند ولی همچنان از جانب ساختار خانواده پدرسالار تامین و درواقع کنترل می‌شوند. یا خانواده‌ای که زن جوان را برند خود می‌داند! این گروه که به علت فرار از فشارهای همین خانواده‌ها، شاید وارد دانشگاه شده‌اند و با استفاده از پول و با تامین خانواده، به مدارج بالا رسیده‌اند، به علت نداشتن علاقه و شاید کم‌توانی مهارتی در رشته خود، شغلی برای امرار معاش پیدا نمی‌کنند. در نتیجه برای تامین زندگی از خانواده اولیه خود کمک می‌گیرند. این گروه با وجود اینکه ممکن است از نظر خانوادگی از طبقه بورژوا و مرفه باشند اما به سبب اجبار فرهنگی در این طبقه «کارگر» قرار می‌گیرند. این دانشجویان در صورت عدم ورود به دانشگاه از طرف خانواده پدرسالار خود شاید مجبور به ازدواج شوند.
اما گروه بزرگتری که تعداد بیشتری هم دارند، شامل زنان پژوهشگر هستند. این گروه از راه پژوهش کسب درآمد می‌کنند. این کارگران علمی شاید دهه‌ها از عمرشان را گذاشته‌اند و از بسیاری از آرمان‌های خود برای  تحصیل  زده‌اند. آنها برای رسیدن به این جایگاه نه تنها از محیط خانه بلکه در محیط تحصیل، جامعه و کار هم تحت فشار هستند. فشاری که البته مانع جدی برای ارتقای آنان است.
این دسته از دانشجویان تحت استثمار طبقه بورژوآی علمی قرار می‌گیرند. به این صورت که گروه هیات علمی و اقتدارگرایی یا همان معروف به «بررکان»، به هیچ وجه به آنها اجازه ورود به طبقه فرادست را نمی‌دهد. گروه طبقه کارگر علمی تمام مدت با پژوهش‌ها و دوندگی‌های علمی خود کسب درآمد مختصر می‌کند. در پروژه‌های علمی کلان این گروه تنها به عنوان کارگران علمی، بخش بزرگی از کار را به عهده می‌گیرند اما اکثر مواقع هم نامی از آنها مانند سایر کارگران در هیچ جا ذکر نمی‌شود. در حقیقت آنها در نقش یک تهیدست علمی قرار می‌گیرند که نه تنها دیده نمی‌شوند بلکه از اینان انتظار می‌رود که اعتراض و نقد هم نکنند. پس نمی‌توان تنها کارگران را زنانی دانست که در کارگاه‌ها مشغول به کار هستند بلکه این گروه از دانشجویان هم در طبقه کارگری قرار می‌گیرند و به عنوان زن کارگر باید از آنها یاد کرد.
این اتفاق برای دانشجویان مرد هم صادق است. جایگاه آنها را در مقوله «کارگری علمی» چگونه است؟
بله، دانشجویان مرد هم از جانب اساتید هیات علمی استثمار می‌شوند اما از یاد نبرید که زنان «کارگر علمی» فرودست فرودستان هستند. به این معنا که حتی با حضور در طبقه فرادست و به‌رغم جایگاه عالی همچنان نادیده گرفته شده یا کمرنگ دیده می‌شوند. چراکه یا زیردست مردانی هستند که در طبقه مقتدر علمی قرار دارند و یا زیرشاخه‌ی زنانی قرار می‌گیرند که به واسطه رانت و پارتی مالی و سیاسی و سلبریتی بودن, به نوعی به همان گروه مردان صاحب قدرت دانشگاهی متصل هستند.
حتی اگر یک قدم جلوتر برویم و موضوع را از کمی دورتر ببینیم، زنان علمی مستقل، کارگران روزمزد شاید به شمار آیند. چراکه تلاش می‌کنند زیرشاخه سایر سازمان‌ها یا دولت قرار نگیرند تا بتوانند خارج از سیستم فعالیت تحلیلی یا انتقادی کنند. آنان در حقیقت کارگران روزمزدی‌اند با این تفاوت که مانند قشر کارگر در کارخانه نیستند. این گروه در هیچ تعریفی از معنای کارگری رایج در عوام هم نمی‌گنجند.
 برخی از این کارگران علمی در کنار فعالیت‌های علمی خود، به عنوان کارگر در کارخانه‌ها یا خانه‌ها مشغول به کارهای زیرزمینی هم هستند یا در کافه‌ها و مغازه‌ها به عنوان فروشنده کار می‌کنند. این‌ کنش را می‌توان از تبعات افزایش آگاهی در اهمیت و حفظ استقلال و حتی نشان مقاومت آنها در مقابل رانت‌های مختلف احتمالی و پیشنهادی دانست. آنها با اشتغال در کارهای خانگی و غیرمرتبط با زمینه علمی خود، سعی در امرار معاش، گرچه با درآمد اندک، اما سالم و دور از انواع فساد دارند. نه زیر بار رانت می روند و نه زیر بار جریان زننده‌ی مقاله‌سازی‌های علمی رایج و مقاله و پایان‌نامه‌فروشی‌ها. این مقاومت آنها بسیار حائز اهمیت است، گرچه نتیجه کوتاه‌مدت آن تحمل انواع فشار مالی و اقتصادی است. این موارد درحالی است که لازم است کار علمی‌ای که آنها می‌توانند به‌طور تمام وقت انجام دهند، به‌جای تا این حد تنزل ارزش، به عنوان یک سرمایه اجتماعی مهم برای گفتمان‌سازی در حوزه علمی خودشان به ویژه در مقوله جنسیت، دیده شود.
آیا می‌توان از این گروه زنان به عنوان رده‌های شغلی غیررسمی نام برد؟
مشاغل غیررسمی مانند زنانی هستند که در زمین‌های کشاورزی مشغول کار کشاورزی هستند و در حقیقت هزینه خانوار با آنهاست یا زنانی که در گوشه‌های خیابان و مترو مشغول به دستفروشی و مشاغل کاذب هستند. تمامی اینها زیرشاخه مشاغل غیررسمی قلمداد می‌شوند و مشاغل غیررسمی در تعریف قانون کار همان مشاغل کاذب هستند. به‌طور کلی ساختارشکنی جدی از جانب دانشجویان خصوصا زنان فعال دانشجویی، علیه این اقتدارگرایی دانشگاهی که باعث شده دانشجویان با رده‌های علمی بالا و مهارت‌ در گروه علمی خود، در حصار مشاغل کاذب تا سالها اسیر شدند، ضرورت دارد
این اقتدار گرایی دانشگاه ناشی از چیست؟
این اقتدارگرایی دانشگاهیان خصوصا افراد صاحب‌رتبه و هیات علمی به دو دلیل است. اول زن بودن این دانشجویان و دلیل دوم منتقد و مستقل بودن آنهاست. مجموع این‌ مولفه‌ها باعث شده تا آنها از سمت جامعه صاحب قدرت و تریبون علمی طرد شوند.
 اقتدارگرایی دانشگاهیان نه تنها در مرحله‌ی ورود به هیات علمی دامن‌گیر این دانشجویان می‌شود بلکه به محض تلاش برای ورود به قشر اثرگذار و دارای شغل ثابت دانشگاهی و هیات علمی، در مرحله فعالیت هم مانع از کار آنها می‌شود. در نهایت حتی با ارتقای خود هم کماکان نقش همان عناصر محذوف را خواهند داشت که بالاجبار به‌صورت منفعل درآمده‌اند و این انفعال اجباری، در هیچ کجای تاریخ جهان دائمی نبوده است.
اگر زنان علمی مستقل در پروژه‌های علمی شرکت داشته‌ باشند؛ بازهم به جایگاه فرودست فرودست می‌روند. یعنی این زنان علاوه بر همه موانعی که باید طی کنند با مشکل بزرگتری مواجه هستند. آنهم اینکه در رده علمی خود، متخصص و مستقل هستند و با رانت‌های سیاسی و دولتی ارتباطی ندارد. بحث کار زنان، تامین شغلی و امنیت شغلی زنان به شدت تحت تاثیر سیاست است. اساتید قدرتمند دانشگاهی، به واسطه اقتدار و نفوذ خود، پروژه‌های عظیم علمی را اغلب دریافت می‌کنند و در بین دانشجویان خود برای انجام کار، تقسیم می‌کنند. اما درواقع این دانشجویان هستند که پروژه استاد را انجام می‌دهند. اگر خوب توجه کنیم این دانشجویان به عنوان کارگرانِ استاد، پروژه را تکمیل کرده و تحویل او می‌دهند. در نهایت اصل سود و سرمایه حاصل از پروژه هم نصیب استاد می‌شود یا تبدیل به یک کتابچه شده و باعث ارتقای درجه علمی او می‌شود. اما همچنان کمتر می‌بینیم که نامی از دانشجو ذکر ‌شود. این گروه از دانشجویان همان کارگرانی هستند که مزدبگیر کارفرمایی به نام استاد هستند. از سوی دیگر، زنی که مستقل باشد در عین حال علمی، علاوه بر تمامی مشکلات که باید طی بکند تا بتواند به جایگاه حقیقی خود برسد، با فضایی روبرو می‌شود که رده‌های علمی بالای آن پیشتر توسط مردان گرفته شده است. اغلب این زنان هم تنها می‌توانند به عنوان کنشگر فردی وارد بازار کار شوند.
جایگاه زنان کارگر علمی در مقابل زنان کارگر دیگر طبقات چگونه است؟
تعاریف زن کارگر را باید در تمامی اقشار فرودست اقتصادی دید. چه به عنوان مشاغل کاذب، چه در کارگاه‌های زیرزمینی و چه به عنوان کارگر علمی. زنان کارگر علمی اگر باهم‌ همگرایی داشته باشند، که در عمل تاکنون صورت نگرفته و خودساماندهی هم ندارند، می‌توانند برای فعالیت زنان دیگری که با اهرم‌های فشار بیشتری برای ورود به دانشگاه مواجه هستند، بسترسازی کنند. اما این قشر از زنان دانشگاهی، به دلیل انتقاد به سیاست‌گذاری‌های دولت و قدرت حتی در حد تجمع و فعالیت 2 نفره هم به سختی می‌توانند همگرا شوند. اما توجه به اینکه گروه‌های کارگری زنان از هم جدا نیستند بهرحال اصل مهمی است. گروه‌های کارگر تحت استثمار می‌توانند در کارخانه باشند، در خیابان خرده‌فروشی کنند یا در خانه‌ها خانه‌داری کنند. زمانی که در هیچ‌جا کار این گروه از زنان در عین درآمدزا بودن، تعریف نشده باشد؛ قشر محذوف هستند.
زمانی که یک پژوهشگر علمی بعد از سال‌ها تلاش خود را در قالب  پژوهشگر اما به عنوان یک کارگر علمی می‌بیند، چگونه می‌تواند هویت خود را بازیابی کند؟ این بدین معنا نیست که کارگری دور از شأن این قشر باشد. اما یک کارگر علمی که در جایگاه یک استاد حق‌التدریسی در دانشگاه حضور دارد، باید در پروژه‌های کلان علمی چشم به دست کارفرمای استادمآب باشد. این دانشجو چگونه می‌تواند در فضای آکادمیک تاثیرگذاری جدی داشته  باشد؟ باید بداینم اگر در جامعه چه در قالب کارگر علمی، کارگر کارخانه و سایر اقشار محذوف اعتراضی می‌شود، این به یکباره بروز پیدا نکرده است. این صدا و اعتراض‌ها نشانه‌‌ی سال‌ها سکوت و خاموشی است. شاید کارگران علمی نتوانند کنار هم جمع شوند اما هستند.
 اینان آتش‌های زیر خاکسترند. این سکوت و خاموشی محصول فضای حاکمیتی است که نقد را به هیچ وجه پذیرا نیست و مربوط به کم‌کاری کارگر علمی یا کارگر کارخانه نیست. اگر در جامعه اصلاحی قرار است اتفاق بیفتد یا از دل کارگر علمی خارج شده و به بدنه اجتماعی وارد می‌شود، یا از کف جامعه بیرون می‌آید و با کارگر علمی پیوند می‌خورد. اما این اصلاح ساختار اجتماعی به هیچ وجه تا زمانی که حاکمیت از سرکوب شدید دانشجویان و کارگران دست نکشد، اتفاق نخواهد افتاد. باید بدانیم که این سکوت و خاموشی به معنای نبودن اعتراض نیست.