در نومیدی بسی امید است، پایان شب سیه سفید است
یک ایمیل دریافت کردم که محتوای آن در پایان ضمیمه شده است که حاوی چند مقایسه تجربی مرتبط به کنش و واکنش ها گوناگون آزمایش شده است که همراه با نکات جالب و نتایج متفاوت می باشد. البته نتایج حاصله این آزمایشات شامل توضیح و تشریح واکنش های آنی و بمرور از این آزموده ها است که مرتبط به تجربه و عدم آن از قبل پیرامون شرایط جدید است. این آزمون های انجام شده بشکلی هستند که می تواند ربط به شرایط 32 سال اتفاق افتاده در ایران هم داشته باشند . برای همین من ترجیح دادم با پیش گفتاری این آزمایشات را بازتاب دهم . چونکه یاد آور و تداعی کننده شرایط در بهمن سال 57 مردم ایران است که مردم ایران نه تجربه در فضای آزاد و دمکراتیک زیستن را داشتند و نه شناخت و آزمونی از ماهیت آخوند های منبری محله و مساجد و تکایای خود بر مسند قدرت حکومت داری داشتند . چون اینان در دوران حکومت خاندان پهلوی بطور مستقیم در قدرت نبودند و برای مردم ایران آزمون پس نداده بودند تا که مشخص باشد وقتیکه اینان در جایگاه قدرت قرار می گیرند می توانند دارای چه ماهیت و عملکردی باشند؟ از سوی دیگر مردم ایران بدلیل عدم تجربه ی آزادی عقیده و بیان مسالمت آمیز ساده انگارانه و خوش باورانه می پنداشتند اگر چنانچه بدلیل ناراضی بودن از حکومت موجود مبارزه کنند تا یک مستبد سرکوبگر وابسته برود، شرایط بس بهتر از گذشته خواهد شد. ولی همانگونه که اشاره شد چون نه تجربه و نه آگاهی لازم را داشتند ونه پیچیدگی درک زد و بند های پشت پرده را داشتند که ممکن است در زیر درخت سیب در پاریس قول و قرار هائی رد و بدل شده باشد که عدم شناخت و آگاهی و اطلاعات شان نسبت به آن می تواند تبدیل به چه دام وحشتناکی برایشان شود که در پوشش مذهب تدارک دیده شده بود؟ بنا براین تصور می کردند که شرایط بسوی بهتر ونه بمرور آنگونه خواهد شد که برای اکثریت جامعه شرایط حالت مرگ تدریجی می تواند در بر داشته باشد. بهر حال ناگفته نماند تعریفی از هوش خوانده بودم که می گفت انسان های با هوش نسبت به بقیه سریع تر خودشان را با شرایط دیدیکه در آن قرار می گیرند تطبیق می دهند . همچنین گفته می شود وقتی دو اسب برای زمان طولانی در یک اسطبل بسته می شوند گر چه هم خون نمی شوند، ولی هم خو می شوند . بنابراین آنچه در مدت 32 سال حاکمان دین فروش ضد بشر زیر چتر دین ابزاری شده در راستای اهداف پلید و ضد انسانی خود علیه ی مردم ایران آزمایش و دنبال و اجرا کرده اند ، گذشته از اینکه بیشتر اقدامات شان جنایات محرز علیه ی بشریت می باشد، ولی از سوی دیگر گر اعمال شان چه مورد تنفر و نفرت و خشم وعدم تقبل مردم ایران بوده است ولی تکرار این جنایات روزمره تبدیل به عادت شده است. البته آنانی که نسبت به شرایط با اعمال ضد انسانی تحمیل شده ی حاکمان، واکنش سریع نشان دادند و تسلیم شرایط تحمیلی نشدند، موجب شد که هم عده ی کثیری جان شان را فدا کنند . البته خیلی هم نجات یافتند . اما مابقی هم تلاش کردند یعنی بمرور مجبور به آموختن شدندتاکه برای ادامه ی بقا و حیات خود بتوانند بطریقی نا خواسته خودشان را باشرایط تحمیل شده وفق دهند تا که خود را حفظ کنند تا در موقع مناسب واکنش نشان دهند، اما برخی هم که عاری از تجربیات لازم بودند در گیر یا دچار شرایط تدریجی مرگ زا شدند . زیرا که در اثر عدم تجربه و آگاهی و شدت اجحاف و زور و ظلم وستم و سرکوب و خفقان اسیر توطئه یا عادت اعتیاد آور تحمیل شده ی بس خطرناک حاکمان شدند. چونکه به خاطر بحران سازی ها و منحرف کردن اذهان عمومی آنقدر در گیر مسائل حاشیه ای شدند که از پیگیری مسائل اصلی جا ماندند و به مرور تبدیل به بی تفاوتی یا عدم واکنش به موقع شدند که با دام های پهن شده گسترده ای که از سوی حاکمان همچون رشد ونموبسرعت پدیده های شوم وناهنجار اجتماعی مواد مخدر وتن فروشی و فقر و بیکاری و کودکان و دختران خیابانی و ... گسترده و تدارک دیده شد منتهی شد تا که بمرور هلاکت و مرگ تدریجی برای شان رقم زده شود. از سوی دیگر برخی هم ضمن آموختن تجربه و آزمون کردن تطبیق دادن ظاهری خود با شرایط تحمیلی شده هوشمندانه منتظر فرصت هم بوده اند تاکه هر زمان برای اینان فرصتی کسب شده وارد صحنه شده و واکنش مناسب نشان دهند . طبیعی است که ادامه ی این تجربیات کنش و واکنش های هوشمندانه است که در نهایت منجر به تجربه ای خواهد شد که مردم قادر خواهند بوداز پس دام و خطرهای پهن شد ه بر اساس تجربیات آزمون و آموخته شده بر آیند و آن را دفع و محو کنند و به آن شرایطی که خواهانش می باشند نائل آیند.
در خاتمه اینکه بی ربط نیست چون به نا امید ی و تجربه ی شکست در پایان این 4 آزمون تجربه شده اشاره شده است به روایتی اشاره شود که مربوط کتاب های دوران دانش آموزی ابتدائی بود که از تیمور لنگ نقل شده بود که پس از شکست در جنگی خود را لنگان به خرابه ای می رساند تا استراحت کند و در امان باشد. در آنجا نظاره گر موری می شود که دانه ی گندم بزرگ تر ازجثه ی خودش را از دیواری بالا می کشاند ولی به نوک دیوار نرسیده سقوط می کند . خلاصه این صحنه گویا بیش از 70 بار تکرارمی شود تا اینکه بالاخره مور موفق می شود دانه ی گندم رااز دیوار بالا ببرد و آن رابه مقصد برساند. پس از این تجربه ی مور بوده است که تیمور لنگ گورگانی تصمیم می گیرد پس از شکست عزم جزم کندتاکه با ادامه ی مبارزه شکست خود را جبران وترمیم و منتهی به پیروزی نماید. چونکه گفته می شود در نومیدی بسی امید است، پایان شب سیه سفید است .بهر صورت آزمایشات و نتایج در 4 آزمون کسب شده که جالب و آموزنده است که چنین هستند :
در خاتمه اینکه بی ربط نیست چون به نا امید ی و تجربه ی شکست در پایان این 4 آزمون تجربه شده اشاره شده است به روایتی اشاره شود که مربوط کتاب های دوران دانش آموزی ابتدائی بود که از تیمور لنگ نقل شده بود که پس از شکست در جنگی خود را لنگان به خرابه ای می رساند تا استراحت کند و در امان باشد. در آنجا نظاره گر موری می شود که دانه ی گندم بزرگ تر ازجثه ی خودش را از دیواری بالا می کشاند ولی به نوک دیوار نرسیده سقوط می کند . خلاصه این صحنه گویا بیش از 70 بار تکرارمی شود تا اینکه بالاخره مور موفق می شود دانه ی گندم رااز دیوار بالا ببرد و آن رابه مقصد برساند. پس از این تجربه ی مور بوده است که تیمور لنگ گورگانی تصمیم می گیرد پس از شکست عزم جزم کندتاکه با ادامه ی مبارزه شکست خود را جبران وترمیم و منتهی به پیروزی نماید. چونکه گفته می شود در نومیدی بسی امید است، پایان شب سیه سفید است .بهر صورت آزمایشات و نتایج در 4 آزمون کسب شده که جالب و آموزنده است که چنین هستند :
هوشنگ بهداد
یاز دهم شهر یور ماه سال 1389
یاز دهم شهر یور ماه سال 1389
چهار درس زندگی که باید از میمون، موش، قورباغه و سگ ها فرا بگیرید
میمون هایی که «ترسیدن» را یاد گرفتند: میمون هایی که از مار نمی ترسیدند را در کنار مار ها قرار دادند. در همین حین صداهای بلند و وحشتناکی هم از بلندگو ها پخش کردند. با این کار میمون هایی که از مار ها نمی ترسیدند «یاد گرفتند» که از مار بترسند. نتیجه عجیب تر این آزمایش این بود که حتی میمون های دیگری که هم که از مار ها نمی ترسیدند با دیدن ترس سایر میمون ها آنها هم از مار ها ترسیدند.نتیجه : ما از بعضی از چیزها می ترسیم چون آنها را با چیز های دیگری در ذهن مان به یکدیگر مرتبط می کنیم. مثلآ یک کودک بعد از شنیدن صدای ترسناک محکم بسته شدن درب در تاریکی از تاریکی خواهد ترسید.
قورباغه هایی که زنده زنده آب پز شدند: چند قورباغه را در ظرفی پر از آب جوش انداختند، آنها خیلی سریع از آب جوش به بیرون پریدند و خودشان را نجات دادند. وقتی همین قورباغه ها را در ظرف آب سرد قرار دادند و آرام آرام آب را به جوش رساندند همه آنها در آب جوش کشته شدند چون نتوانستند عکس العملی به همان سرعت نشان دهند. نتیجه: ما می توانیم تغییرات ناگهانی را بفهمیم و متقابلآ عکس العمل نشان دهیم اما وقتی این تغییرات در دراز مدت انجام می شوند وقتی متوجه می شویم که دیگر خیلی دیر است. یادمان باشد، نه عادت های بد یک شبه وجود کسی را فرا می گیرد و نه کسی یک شبه فرد دیگری می شود، همه چیز پله پله انجام می شود. مهم این است که گرم شدن آب را احساس کنید
موش های شناگری که غرق شدند: این بار تعدادی موش های صحرایی که بعضی آنها می توانند 80 ساعت مداوم شنا کنند آماده شدند. محققان قبل از اینکه آنها را در آب بیاندازند با کلک این باور غلط را در موش ها به وجود آوردند که آنها گیر افتاده اند. خیلی از موش ها تنها پس از چند دقیقه بعد از شنا کردن غرق شدند. نه چون نمی توانستند شنا کنند، بلکه چون فکر می کردند گیر کرده اند ناامید شده و دست از شنا کردن برداشتند و غرق شدند. نتیجه: وقتی همه چیز به آن طور که می خواهیم پیش می رود ما هم با حداکثر توان مان تلاش می کنیم. اما بعد از اینکه سر و کله مشکلات بزرگ و کوچک پیدا می شود ناامید شده و دست از تلاش کردن بر می داریم، با وجود اینکه توان انجام آن را داریم.
سگ هایی که یاد گرفتند تلاش نکنند: تعدادی سگ در اتاقی قرار گرفتند که زمین آن می توانست شوک الکتریکی خفیفی به سگ ها وارد کند. دکمه ای روی دیوار اتاق بود که با فشرده شدن جریان را قطع می کرد. وقتی شوک وارد شد سگ ها بالا و پایین پریدند تا بالاخره یکی از سگ ها دکمه را زد و جریان قطع شد. سگ ها یاد گرفتند با زدن آن دکمه آن شوک ناخوشایند قطع می شود. روی نصف گروه اول سگ ها همین آزمایش دوباره تکرار شد اما این بار دراتاق دیگری که دکمه ای الکی داشت و با زدن آن هیچ اتفاقی نمی افتاد و جریان همچنان ادامه داشت. بعد از این مراحل سگ هایی که در اتاق دوم بودند به اتاق اول (با کلید سالم) بازگردانده شدند و آزمایش تکرار شد. این بار هیچ کدام شان حتی سعی نکردند که دکمه را فشاردهند.
نتیجه: هیچ کس با نامیدی به دنیا نمی آید، بلکه ما بعد از اینکه چند بار شکست می خوریم «شکست خوردن» را یاد می گیریم و حتی به خودمان زحمت تلاش کردن نمی دهیم. اگر به مشکلی برخورده اید، مهم نیست دفعه چندم است که زمین خورده اید، باز هم بلند شوید و برای حل آن تلاش کنید. ممکن است کلید سالم باشد، فقط فشارش دهید!
قورباغه هایی که زنده زنده آب پز شدند: چند قورباغه را در ظرفی پر از آب جوش انداختند، آنها خیلی سریع از آب جوش به بیرون پریدند و خودشان را نجات دادند. وقتی همین قورباغه ها را در ظرف آب سرد قرار دادند و آرام آرام آب را به جوش رساندند همه آنها در آب جوش کشته شدند چون نتوانستند عکس العملی به همان سرعت نشان دهند. نتیجه: ما می توانیم تغییرات ناگهانی را بفهمیم و متقابلآ عکس العمل نشان دهیم اما وقتی این تغییرات در دراز مدت انجام می شوند وقتی متوجه می شویم که دیگر خیلی دیر است. یادمان باشد، نه عادت های بد یک شبه وجود کسی را فرا می گیرد و نه کسی یک شبه فرد دیگری می شود، همه چیز پله پله انجام می شود. مهم این است که گرم شدن آب را احساس کنید
موش های شناگری که غرق شدند: این بار تعدادی موش های صحرایی که بعضی آنها می توانند 80 ساعت مداوم شنا کنند آماده شدند. محققان قبل از اینکه آنها را در آب بیاندازند با کلک این باور غلط را در موش ها به وجود آوردند که آنها گیر افتاده اند. خیلی از موش ها تنها پس از چند دقیقه بعد از شنا کردن غرق شدند. نه چون نمی توانستند شنا کنند، بلکه چون فکر می کردند گیر کرده اند ناامید شده و دست از شنا کردن برداشتند و غرق شدند. نتیجه: وقتی همه چیز به آن طور که می خواهیم پیش می رود ما هم با حداکثر توان مان تلاش می کنیم. اما بعد از اینکه سر و کله مشکلات بزرگ و کوچک پیدا می شود ناامید شده و دست از تلاش کردن بر می داریم، با وجود اینکه توان انجام آن را داریم.
سگ هایی که یاد گرفتند تلاش نکنند: تعدادی سگ در اتاقی قرار گرفتند که زمین آن می توانست شوک الکتریکی خفیفی به سگ ها وارد کند. دکمه ای روی دیوار اتاق بود که با فشرده شدن جریان را قطع می کرد. وقتی شوک وارد شد سگ ها بالا و پایین پریدند تا بالاخره یکی از سگ ها دکمه را زد و جریان قطع شد. سگ ها یاد گرفتند با زدن آن دکمه آن شوک ناخوشایند قطع می شود. روی نصف گروه اول سگ ها همین آزمایش دوباره تکرار شد اما این بار دراتاق دیگری که دکمه ای الکی داشت و با زدن آن هیچ اتفاقی نمی افتاد و جریان همچنان ادامه داشت. بعد از این مراحل سگ هایی که در اتاق دوم بودند به اتاق اول (با کلید سالم) بازگردانده شدند و آزمایش تکرار شد. این بار هیچ کدام شان حتی سعی نکردند که دکمه را فشاردهند.
نتیجه: هیچ کس با نامیدی به دنیا نمی آید، بلکه ما بعد از اینکه چند بار شکست می خوریم «شکست خوردن» را یاد می گیریم و حتی به خودمان زحمت تلاش کردن نمی دهیم. اگر به مشکلی برخورده اید، مهم نیست دفعه چندم است که زمین خورده اید، باز هم بلند شوید و برای حل آن تلاش کنید. ممکن است کلید سالم باشد، فقط فشارش دهید!