گفت و شنود دروغ نامه ی کیهان 23 اسفند 90
سفر شبانه ! (گفت و شنود)
گفتم : سرباجوی منفور  و نقال و دجال ،تا کجا می تواند این ترفند کند دنبال؟
گفت : نقل قول کرده  این سربازجوی پلید ،رفیقش  خواسته سفرکنه به  خورشید
بهش  گفته خورشیده آتیشه وخیلی داغ ، جوا ب داده گویا  که تو نیستی توی  باغ
خیلی مشنگی، درا ین مورد نداری تو خبر ،چون  نه روز که  به خورشید می  کنم  سفر
گفت: «كامبيز- م» يكي از ضد انقلابيون فراري و ساكن آمريكا در وبلاگ خود خطاب به اردشير اميرارجمند و رجبعلي مزروعي نوشته است؛ بدجوري گند زديد، ديگر... زيادي نخوريد!
گفتم: عجب آدم بي تربيت و بي نزاكتيه!
گفت: نوشته است؛ شما ديگر چه جور نماينده رهبران جنبش سبز(!) هستيد كه از رأي دادن خاتمي خبر نداشتيد و با تحريم انتخابات آبروي اپوزيسيون را برديد!
گفتم: اين يارو كامبيزخان خيلي بي تربيت تشريف داره!
گفت: خطاب به اميرارجمند و مزروعي نوشته؛ چقدر قمپز در كرديد كه تا دو سال ديگر كار رژيم تمام است! و قرار است چنين و چنان كنيم! پس چي شد؟!
گفتم: حالا اين حيوونكي ها يك غلطي كرده اند! يارو مي گفت؛ يك سفينه ساخته ام و قرار است با آن به خورشيد سفر كنم! به او گفتند ولي از چندهزار كيلومتري خورشيد هم كه رد بشوي ذوب ميشي و از بين مي روي و يارو گفت؛ فكر آن را هم كرده ام! شب روي خورشيد مي نشينم!
گفت: نماینده رهبر رژیم آلوده به ننگ ، بیش ازحد خل و دیونه شده ومشنگ
چون سربازجو گیر داده به مزروعی وارجمند ،تا بریش رهبر بخندند  به ریش خود زند گند
گفتم :  مگر این نماینده ویژه رهبر در کیهان؟ چه چرند ومزخرفی جاری ساخته بر دهان؟
گفت : این مشنگ هذیان گوی وچرند ،عجیب گلاب زده است و هم گند؟
چون از یکسو میگه رقیب شد تمام ، دیگه جایی نیست برای شان در نظام
برای اینکه رژیم نیست اصلاح پذیر ، تاکرکره این دکان کشیده شود بر زیر
اما سربازجو به این  دو نفر داده گیر ، چز گفتند رژیم آنگونه شده زمین گیر؟
که رهبران نهادها و رئیس جمهور با وزیر، همراه باطناب دار وزندان وشلاق وزنجیر ،
بازجویی کنندیا لاینکه شوند شکنجه گر ،یا توطئه گری کنند یاشوندهمکاز کودتاگر
چون رهبراز نارضایتی عمومی دارد وحشت ،داند قیام شان وی می اندازد به زحمت
پاسدارانکودتا کردند تا رقیب کنند مغلوب ، بهانه داشته باشند مردم معترض کنند سرکوب
گفتم : سرباجوی منفور  و نقال و دجال ،تا کجا می تواند این ترفند کند دنبال؟
گفت : نقل قول کرده  این سربازجوی پلید ،رفیقش  خواسته سفرکنه به  خورشید
بهش  گفته خورشیده آتیشه وخیلی داغ ، جوا ب داده گویا  که تو نیستی توی  باغ
خیلی مشنگی، درا ین مورد نداری تو خبر ،چون  نه روز که  به خورشید می  کنم  سفر