نقد
و برر سی : (يادداشت روز) دروغ نامه ی کیهان " چندان هم پياده نبود ! "
"سال 1354- پيرمردي هشتاد ساله بود. پشتي
كاملا خميده و نزديك به 90 درجه داشت. در شيراز دستگيرش كرده و به تهران منتقل شده
بود. رساله حضرت امام(ره) و تصاويري از شهيد آيت الله غفاري را با خود داشت و براي
گفت وگو با دانشجويان به دانشگاه شيراز رفت و آمد مي كرد. از زندان و شكنجه كمترين
ترسي نداشت و مقاومتش زير شكنجه هاي وحشيانه رژيم شاه همه را به حيرت واداشته بود.
حاجي پياده زير شكنجه با الفاظ ركيك به شاه و ايل و تبارش فحش مي داد. بارها به
همين علت شكنجه شده بود، ولي شكنجه ها هرچه بيشتر مي شد، آتش خشم حاجي پياده را
تيزتر و فحش ها را آبدارتر مي كرد، تا آنجا كه رئيس و ماموران زندان فقط سعي مي
كردند پيش چشم حاجي آفتابي نشوند. حاج پياده مي گفت فحش دادن به ستمگران و
غارتگران مثل شاه و سردمداران آمريكا و شوروي و انگليس كه حرف حساب و منطق سرشان
نمي شود، هيچ عيبي ندارد!"
وقتی
سربازجو پاسدار حسین شریعتمداری بعنوان
برگ زرین افتخار مبارزاتی در زمان شاه از هم بندی پیرمرد 80 ساله پیرو خمینی
شیاد به نام حاج حسین پیاده یاد می کند. زیرا که وی از وسایل نقلیه استفاده
نمی کرده و مشهد وکربلا ومکه وشیراز را پیاده گز کرده بود . برای همین معروف به
حاج حسین پیاده شده بود .البته قید کردهکه وی در تردد به شیراز و سخنرانی برای
دانشجویان در سال 54 دستگیر می شود .سپس وهم بند وی می شود. برای همین اکنون وی
بعنوان برگ برنده و اهرم چماق علیه ی رقبا ومخاطبانش به وی آویزان شده و از شیوه ی
گفتمان یا مقاومت این حاجي پياده زير
شكنجه ی بازجویان ساواک یاد کرده است که وی
با الفاظ ركيك به شاه و ايل و تبارش فحش مي داد و افزوده بارها به همين علت شكنجه شده بود، شكنجه ها هرچه
بيشتر مي شد، آتش خشم حاجي پياده تيزتر می شد و فحش های آبدارتر مي داد تا آنجا كه
رئيس و ماموران زندان فقط سعي مي كردند پيش چشم حاجي آفتابي نشوند. جالب است
که سربازجو پاسدار شریعتمداری لمپن وفحاش وهتاک از خاطره ی مرشدش حاج پياده بیشتر نقل قول کرده
که وی فحش دادن به ستمگران و غارتگران مثل شاه و سردمداران آمريكا و شوروي
و انگليس را كه حرف حساب و منطق سرشان نمي شود،می گفت هيچ عيبي ندارد!
بنابراین با این اعتراف دیگر جای ابهام وسئوال باقی نمی ماند که سرنخ یا سرچشمه
آموزش مکتبی و آموزشی گفتمانی سربازجو
که وچگونه بوده است؟ چون معلم اخلاق و الگوی اسطوره مقاومت وی حاج حسین
پیاده بوده است . اما مشخص نیست که چرا وی و رهبرش همچون حاج
حسین پیاده، به جای خودرو با محافظ پیاده
تردد نمی کنند؟ عجیب تر اینکه
سربازجو پاسدار به عدم هواخوری در زندان زمان شاه اشاره کرده ولی مقایسه نکرده است که اوضاع با زندان پس از شاه به خصوص در
بازداشتگاه کهریزک و زندان اوین و رجایی شهر کنونی حتی شیوه ی بازجویی خودش با
بازجویان ساواک چگونه است وتفاوت در چیست؟ در صورتی که یکبار کروبی اشاره کرد و گفت اختلاف شیوه ی رفتار با زندانیان آنچنان است که زندان ساواک رژیم زمان رو سفید شده است. بهرحال سربازجو
پاسدار سربازجو بدون آنکه توضیح دهد که مگر وی نبود که با چپ و راست انتقادهای تند
و زنجیره ای به دولت خاتمی و رفسنجانی واعضای کابینه های شان می کرد که توجهی به مهار رشد تورم وفقر وبیکاری نکرده
ونمی کنند . همچنین انتقاد شدید به تز سیاست توسعه ی سیاسی و فرهنگ تمدن ها وجامعه مدنی خاتمی می کرد و مدعی بود که در
دوران کار گزاران و مدعیان اصلاح طلبان امتیاز با بودجه ها کلان به احزاب دولتی داده شد
تا جایگزین مردم شوند قول می داد که جناح هار ارتجاع که تغییر چهره ونام داده بود وادعای اصول گرایی داشت. مدعی بود چون 26 سال از قدرت بر کنار بوده ودر صف نوبت بودند مکتبی
اند و عاشقان خدمت اند و نه شیفتگان قدرت و قرار است که مدینه فاضله ی مکتبی اصول
گرایی بر حسب وظیفه شرعی ودینی بسازند .
خلاصه از الگوی شهردار زیر 200 هزار رأی نمایش خیمه شب بازی انتخابات شورای تهران
که شهردار تهران شده بود یعنی پاسدار احمدی نژا د یاد می کرد . اما اکنون همانگونه که اشاره شد با روضه
خوانی که محور حاج حسین پیاده کرده مشخص است که پیش مقدمه ای برای دراز و متهم کردن
مخاطبان مورد نظرش درون دولت است که جزو متهمان جریان انحرافی درون دولت می باشند
که گفته با وجود بی اعتقاد وباور شان ولی با تظاهر کردن موفق به نفوذ و کسب پست های مهم شده اند. از جمله اینان به
پرونده ی 3 نفر با اسامی کوچک نام و فامیلی
و سابقه شان ج- ب و م- آ و م-ك یاد کرده است.
بهر صورت پس از بازگویی خاطره حاج حسین پیاده
وشاخ وبرگ بهش دادن تا خودش را گنده کرده باشد . در ادامه این چنین پیرامون
این 3 نفر دارای پرونده ی فساد تحلیل داده
و در پایان توصیه نموده است تا فرار نکردند بازداشت و محاکمه ومجازات شوند
:
" خدا رحمت كند «حاج حسين پياده» را. نامش حسين محمدابراهيم
بود ولي به حاج حسين پياده شهرت داشت. از وسايل نقليه استفاده نمي كرد و همه جا
پياده مي رفت. 2 بار پاي پياده به مكه و چند بار به كربلا و مشهد رفته بود. وقتي
به عنوان زنداني سياسي وارد بند شد- سال 1354- پيرمردي هشتاد ساله بود. پشتي كاملا
خميده و نزديك به 90 درجه داشت. در شيراز دستگيرش كرده و به تهران منتقل شده بود.
رساله حضرت امام(ره) و تصاويري از شهيد آيت الله غفاري را با خود داشت و براي گفت
وگو با دانشجويان به دانشگاه شيراز رفت و آمد مي كرد. از زندان و شكنجه كمترين
ترسي نداشت و مقاومتش زير شكنجه هاي وحشيانه رژيم شاه همه را به حيرت واداشته بود.
حاجي پياده زير شكنجه با الفاظ ركيك به شاه و ايل و تبارش فحش مي داد.
بارها به همين علت شكنجه شده بود، ولي شكنجه ها هرچه بيشتر مي شد، آتش خشم حاجي
پياده را تيزتر و فحش ها را آبدارتر مي كرد، تا
آنجا كه رئيس و ماموران زندان فقط سعي مي كردند پيش چشم حاجي آفتابي نشوند. حاج
پياده مي گفت فحش دادن به ستمگران و غارتگران مثل شاه و سردمداران آمريكا و شوروي
و انگليس كه حرف حساب و منطق سرشان نمي شود، هيچ عيبي ندارد! حاجي پياده، آدم خوش
قلب و ساده دلي بود و حضورش در زندان سياسي رژيم شاه براي زندانيان روحيه بخش بود.و
اما، آن روزها- زمستان سال 1354- در زندان چهار موقت كه به «قرنطينه» و «زير
دادگاه» معروف بود، به زندانيان سياسي اجازه هواخوري نمي دادند و نرمش كردن در
راهروي بند هم ممنوع شده بود. از اين روي بر و بچه ها درون سلول ها- اتاقك هايي
بزرگتر از سلول هاي كميته مشترك- تعدادي از نرمش هاي ايستاده يا نشسته را انجام مي
دادند. آن روز وقتي در حال انجام نرمش مخصوص عضله شكم بوديم و حالتي شبيه به حالت
ركوع داشتيم، حاج پياده كه گوشه اي ايستاده بود، جلو آمد، دستش را روي پشت
«پرويز-ن» يكي از ماركسيست ها گذاشت و گفت؛ «بگو سبحان ربي العظيم و بحمده، نماز
همينه ديگه، كار سختي نيست كه زورت مياد بخوني»! پرويز گفت؛ آخه حاجي من ماركسيستم
و به اسلام اعتقاد ندارم كه نماز بخونم و حاج پياده با تعجب پرسيد؛ اگر به اسلام
اعتقاد نداري اينجا توي زندان شاه چه مي كني؟ شاه و دار و دسته اش هم مثل تو به
اسلام اعتقاد ندارند پس سر چي با هم دعواتون شده؟! و بلند خواند؛ الكفر مله
واحده... پرويز براي اين كه ماجرا تمام شود گفت؛ اما حاج آقا! به خاطر گل روي شما
ميگم سبحان ربي العظيم و بحمده و حاجي لبخند رضايتي بر لب هايش نشست و گفت؛ همين
اندازه هم غنيمت است، بعداً درست ميشي!... فرداي آن روز به حاج پياده گفتم؛ اين
ذكر ركوع فلاني چه فايده اي دارد؟ و حاجي در پاسخ گفت؛ حالا بذار بگه. قرار نيست
او را پيشنماز كنيم كه دلت شور ميزنه! نگارنده، اين روزها وقتي غريبه هايي را مي بيند
كه سابقه اي سياه در مخالفت هاي علني با انقلاب و نظام داشته اند ولي امروزه با
تظاهر آبكي به آموزه ها و مباني جمهوري اسلامي، در برخي از مراكز حساس جا خوش كرده
اند، به ياد مرحوم حاج حسين پياده مي افتد. آن مرد پاك و خوشدل علي رغم ساده
انديشي مفرط به اين نكته توجه داشت كه با يك ذكر ركوع- بخوانيد زوركي يا مصلحتي!-
نمي توان و نبايد، طرف را به كارها و امور حساس گمارد ولي برخي از دست اندركاران
محترم نظام از اين نكته منطقي و بديهي غفلت مي ورزند و افرادي را در بعضي مراكز
حساس به كار مي گيرند كه در سوابق و كارنامه آنها كمترين نشانه قابل اعتمادي براي
اعتماد كردن به آنان ديده نمي شود. اين غفلت اگرچه با توجه به ساختار نظام- كه به
آن اشاره خواهد شد- نمي تواند بادوام باشد ولي نبايد از آسيب هاي بعضا سنگين و
دردسرآفرين آن براي مردم و مخصوصا اقشار مستضعف كه ولي نعمت هستند، غافل بود. آقاي «ج-پ» از اساس و بنيان با آموزه هاي اسلامي و انقلابي در
اقتصاد سر ناسازگاري دارد. فلان دانشجوي كارشناسي ارشد اقتصاد را به همين علت از
كلاس اخراج مي كند، آشكارا به نمادهاي ارزشمند و ضد استكباري نظام اهانت مي كند
و... همين آقا در هر سه دولت سازندگي، اصلاحات و دولت اصولگراي كنوني، قدر مي بيند
و در كانون هاي تصميم ساز و سياست پرداز اقتصادي نظام بر «صدر» مي نشيند و فرياد و
هشدار دلسوزان راه به جايي نمي برد تا اينكه...آقاي
«م-آ» با وجود سابقه سياه خود به رياست هيئت مديره يكي از شركت هاي بزرگ اقتصادي
نظام منصوب مي شود، مدتي بعد، وقتي سوابق او برملا مي شود، به رياست هيئت مديره يك
شركت دولتي بزرگ كوچ مي كند و چند ماه قبل كه طشت رسوايي او با سر و صدا از بام
سوءاستفاده هاي اقتصادي فرو مي افتد، مسئولان محترم متوجه اصل ماجرا مي شوند و از
آنجا كه خود، علي رغم كم توجهي و ساده انديشي، پاكدست و دلسوز هستند، آقاي مورد
اشاره را به دادگاه معرفي كرده و تحت تعقيب قرار مي دهند. ايشان هم اكنون با قرار
كفالت 500 ميليون توماني آزاد شده و اگر مانند خاوري از كانادا سر در نياورد، ان
شاءالله محاكمه خواهد شد.آقاي «م-ك» كه ماه گذشته
درباره او نوشته بوديم، سال 85 از آمريكا وارد ايران مي شود، در دوران دولت
سازندگي معاون وزير صنايع است. در دوران دولت اصلاحات معاون وزير بازرگاني است، در
دوران دولت نهم در حالي كه معاون وزير تعاون است بازنشسته مي شود. اما اين پايان
كار ايشان نيست و بلافاصله به مديريت عامل يكي از شركت هاي بزرگ اقتصادي نظام
منصوب مي شود. آقاي «م-ك»، از چند هفته قبل در بازداشت به سر مي برد و همين چند
روز پيش، از طرف آقاي «م-ر» يكي از مسئولان سابق، سندي به ارزش 8 ميليارد تومان به
عنوان وثيقه براي آزادي او به دادگاه ارائه مي شود ولي از آنجا كه وثيقه مورد نياز
01 ميليارد تومان است، با آزادي وي موافقت نمي شود.بنابراين آنچه امروز از مسئولان محترم نظام انتظار مي رود، از يكسو، سرعت
بخشيدن به حركتي است كه براي مقابله با مفسدان اقتصادي و رهايي گريبان مردم مظلوم
اين مرز و بوم و مخصوصا اقشار مستضعف از چنگال آنها آغاز شده است و از سوي ديگر،
يك خانه تكاني بي ملاحظه براي پاكسازي مراكز حساس و تصميم ساز نظام از حضور غريبه
هاي ديگر است كه هنوز در برخي از اين مراكز حضور دارند"
هوشنگ بهداد
هوشنگ بهداد
دروغ
نامه ی کیهان یک شنبه 15 مرداد ماه سال
1391
چندان هم پياده نبود ! (يادداشت روز)