اين فصل را با من بخوان

اين فصل را با من بخوان.  24 دی - 91
اگراینگونه که گزارشگر روزی نامه حکومتی جمهوری اسلامی از پاسدار همت  گزارش داده و نقل قول کرده است واقعیت دارد.گذشته از اینکه هردو باند غالب و مغلوب این پاسدار راوابسته به خود می دانند . اماسئوال است که چرا رهبر و بیت رهبری و  فرمانده های پاسدار و حامیان وشرکا وآقازاده های شان نه این چنین نیستند ، بلکه آنچنان  سفت وسخت در گیر جنگ قدرت وانباشت ثروت هستند که برای حذف رقیب از صحنه و انحصاری کردن قدرت نه علیه ی هم اقدام به کودتا می کنند ، بلکه بدترین وسنگین ترین اتهامات را بهم دیگر می زنند وپرونده سازی می  کنند تا جاییکه نه دو تا از رهبران رقیب دو سال است که در حصر خانگی بسر می برند ، بلکه مشاور مطبوعاتی رئیس جمهور ویک فرزند رئیس مجمع مصلحت نظام در زندان هستند وبرای فرزند دیگر رئیس مجمع مصلحت نظام 12 اتهام سنگین تنظیم شده است که در انتظار تشکیل دادگاه ومحاکمه ومجازات می باشد؟  آیا پاسداران وبسیجیان یکبار مصرف که در جنگ موهبت الهی 8 سال خمینی شیاد کشته شدند  وکشور ویران شد تا قبضه و انحصاری  کردن  قدرت وانباشت هرچه بیشتر ثروت از سوی میراث خواران  خمینی شیاد  جنگ افروز وشرکای غارتگرشان فراهم شود؟!
عقدمان در روز بيست و دوم دي‌ماه 1360 بود. عقد ساده‌اي بود. حاج همت با لباس سپاه آمد. من هم با همان مانتوهاي نظامي آن موقع، و يك جفت كفش ملي و چادر مشكيما خريدي براي عقد نداشتيم. براي حاجي يك انگشتر عقيق خريديم. ايشان هم براي من يك انگشتر هزار توماني خريدوقتي پدرم از خريد ما خبردار شد به من گفتتو آبروي مرا بردي، حالا جوان مردم هر جا برود، مردم مي‌گويند به جاي حلقه عروسي، برايش يك انگشتر عقيق صد و پنجاه توماني خريده‌اندحاجي كه به خانه‌مان تلفن زد پدرم گوشي را برداشت. عذرخواهي كرد و گفتشما بروييد حلقه تهيه كنيد، انشاءالله بعد با هم صحبت مي‌كنيمحاجي گفت: اين از سر من هم زياد است، شما دعا كنيد در زندگي مشترك با دخترتان بتوانم حق همين را هم ادا كنمراوي: همسر شهيد همت اين فصل را با من بخوان