بهاري ! (گفت و شنود)

بهاري ! (گفت و شنود)
گفت : سربازجوی کوفتی ِ زهر ماری ،  اعتیاد ترک ناپذیر داره به بیماری هاری
از پائیزگرفته تا تابستون بازمستون وبهاری ، از شب گرفته  تا صبح و موقع ناهاری
هی هذیان با چرند میگه، میکنه پارس ، تاسور زند به خبرگزاری دروغپرداز فارس
باز پاچه گیری کرده این شیاد ،  چاک داده سینه ، باز  نموده دهان گشاد
گفتم : این روانی زنجیری درمان پذیر ،  باز چگونه مخ زنی   کرده  یا تفسیر؟
گفت: روزنامه ايران، ارگان بادآورده «حلقه انحرافي» نوشته است منظور از «بهار» امام زمان (عج) است و «زنده باد بهار» يعني زنده باد حضرت صاحب الزمان(عج)؟!
گفتم: اگر اينطور است پس چرا به رئيس حلقه انحرافي مي گويند «بهاري بهاري بهاري»! يعني او- نستجيربالله- امام زمان است؟!
گفت: شايد منظورشان اين است كه او نايب حضرت است آنهم نايب سه قبضه! و هركس بخواهد تابع امام عصر- ارواحنا له الفداء- باشد بايد به رئيس حلقه انحرافي متوسل شود!
گفتم: امام زمان(عج) براي گسترش اسلام در جهان ظهور مي فرمايند ولي مشايي معتقد است كه دوران اسلامگرايي تمام شده همانطور كه دوران اسب سواري تمام شده است!
گفت: پس اين لاطائلات و چرت و پرت ها چيست كه پادوهاي حلقه انحرافي مي نويسند؟!
گفتم: چه عرض كنم؟! بالاخره بايد يك پرت و پلايي بگويند كه خودشان پرت و پلا نشوند!... يارو را به جرم اينكه ادعاي خدايي مي كرد، زنداني كرده بودند. رئيس زندان از او پرسيد؛ تو اگر خدايي، پس چرا در زندان هستي؟! و يارو گفت؛ خب! براي اين كه خدا همه جا هست!
گفت : سربازجوی کوفتی ِ زهر ماری ،  اعتیاد ترک ناپذیر داره به بیماری هاری
از پائیزگرفته تا تابستون باپائیز وزمستون وبهاری ، از شب گرفته  تا صبح و موقع ناهاری
هی هذیان با چرند میگه ، میکنه پارس ، تاسورزند به خبرگزاری دروغپرداز فارس
باز پاچه گیری کرده این شیاد ،  چاک داده سینه، بازنموده دهان گشاد
گفتم : این روانی زنجیری درمان پذیر ،  باز چگونه مخ زنی   کرده  یا تفسیر؟
گفت : چون رهبر با بهار داره دشمنی ،  از موضع خودزنی ،بخود زده تو دهنی
مثل همیشه با چرندگویی و علافی ،یاد کرده از مشایی باجریان انحرافی
گفته چرا مقایسه کرده بهار با امام زمان؟تاخود جا زند امام زمان،  این بی ایمان
چون برای رهبر شده است رقیب ، واجبه تا زیرپیگردقرار گیره باتعقیب
گفتم : چرا بااین روانی زنجیری جنایتکار؟ هیچ نهاد  یا  مقامی باوی  نداره هیچکار
گفت : یارویی گرفتند به جرم پرت وبلا ، بردنش در  دادگاه نزد  یک ملا
ملا برای یارو  بلند نمود صدا ،  گفت چرا میگی توهستی خدا؟
محکومش کرد به حبس درزندان ، زندانبان گفت تو اگر خدایی ای نادان
پس چرادر زندانی ، درجمع مفسدان ؟یارو گفت خدا همه جاست با لبی خندان